اکونومیست؛جاناتان راچ، اگر مردی کوتاه قامت هستید، واقعاً کسی نمیتواند کاری برایتان بکند. پیشداوریهای عمیقی علیه شما وجود دارد. مردم بدونِ آنکه شناخت چندانی از شما داشته باشند، فکر میکنند نازک نارنجی و بیعرضه و خجالتی هستید.
زنهای خیلی کمی راضی میشوند با شما ازدواج کنند و کارفرماها ترجیح میدهند استخدامتان نکنند. تازه هیچکس هم شما را جزء گروههای اقلیت نمیداند و برایتان حقوق و مزایایی قائل نمیشود، چون همه فکر میکنند خودتان مقصرید که قدتان کوتاه است.
زمانی که جورج بوش [پدر]رئیسجمهور آمریکا بود و دنیل اورتگا رئیسجمهور نیکاراگوئه، آقای اورتگا تهدید کرد که قرارداد صلح محلیای را که آمریکاییها با زحمت زیاد ترتیب داده بودند، لغو خواهد کرد. آقای بوشِ خشمگین با شنیدن این خبر دنبالِ طعنهای میگشت که به توهین هم شانه بزند. او غرولندکنان چندبار گفت: «امان از آن مرد کوچک» با لحنی تحقیرآمیز، «امان از آن مرد کوچک».
درواقع آقای اورتگا 178 سانتیمتر قد دارد و حدود 1.3 سانتیمتر از قد متوسط آمریکاییها بلندتر است. حتی از خود آقای بوش هم که قدی 188 سانتیمتری دارد، چندان کوتاهتر نیست.
اما وقتی آقای بوش به دنبال طعنهای سنگین، اما مؤدبانه بود، چیزی که فوراً به ذهنش رسید قد بود. از این جهت رفتار او شباهتی با یک رئیسجمهور نبود، بلکه مثل نخستیسانان بود، چرا که انسانهای خردمندِ اولیهْ نرهای خود را بر اساس قد دستهبندی میکردند.
هر پسری عملاً از بدو تولد میداند که «کوتوله» بودن تقریباً به اندازۀ نازکنارنجی بودن بد است، و پیوند نزدیکی با آن دارد. اگر مردی را «کوچک» صدا کنید، متوجه میشود که مورد تحقیر قرار گرفته است. وقتی بوش اورتگا را «آن مرد کوچک» خواند، مخچۀ نخستیِ نرِ او میدانست چه کار میکند و درگیر چیزی بود که شاید بتوان آن را ماندگارترین نوع تبعیض در دنیا دانست.
پیشداوری علیه قدکوتاهها آنها را آزرده میکند. ناجوانمردانه است، غیرمنطقی است. پس چرا جدی گرفته نمیشود؟ سؤالی جدی: علیالخصوص اگر شما هم از قضا کوتاه قامت باشید.
ابتدا خبر بد
به توصیۀ وکیلهایمان، در اینجا مکثی میکنیم تا نکتهای دربارۀ سلامت ذهنی بگوییم. از مردان بلندقد دعوت میکنیم که این مقاله را تا انتها بخوانند، زنان هم همینطور (چون برای زنان، عامل تیرهبختی قد نیست، وزن است. اما این قضیهای جداست). منتها مردان قدکوتاه با مسئولیت خود ادامۀ این مقاله را بخوانند. متن پیشِ رو آنها را افسرده میکند.
تبعیض بر اساس قد از لحظهای آغاز میشود که نرهای انسان به حالت ایستاده درمیآیند. به 100 مادر، عکسهای دو پسر 19 ماهه را نشان دهید که بسیار شبیه به هماند و فقط یکی از آنها بلندتر از دیگری به نظر میرسد. سپس از آنها بپرسید کدام پسر شایستهتر و توانمندتر است.
مادران بلااستثنا کودک «بلندتر» را انتخاب میکنند. با بزرگتر شدن پسران، اهمیت قد بیوقفه به آنها گوشزد میشود. فکوفامیل با رضایت خاطر هیاهو میکنند که «خدایا، چقدر بلندقد شدهای!» یا طعنه میزنند که «مگر نمیخواهی بلند و قوی شوی؟»
سلسلهمراتبِ قدی از سنی کم آغاز میشود، و تا مدتها برجای میماند. به پسران قدبلند حق ابراز عقیده میدهند و آنها را بالغ میدانند، اما قدکوتاهها را مسخره میکنند و بچهصفت میشمارند.
مردان بلندقد را «رهبرانی» طبیعی میپندارند و کوتاهقدها را «نچسب» مینامند. دیوید ویکس، روانشناس بالینی در بیمارستان رویال ادینبرو میگوید «اگر مردی قدکوتاه ذاتاً جسور باشد، فکر میکنند تمایلات ناپلئونی دارد. اگر هم درونگرا و کمی سربهراه باشد، او را بیعرضه میدانند».
دکتر ویکس 157 سانتیمتر قد دارد، پس برای اظهار نظر، دلایل شخصی دارد. اما او میتواند حرفش را اثبات کند. مثلاً نگاهی میاندازیم به پژوهش دو روانشناس آمریکایی، لزلی مارتل و هنری بیلر. کتاب این دو به نام قامت و داغ ننگ 1 در این رابطه بسیار مفید است.
مارتل و بیلر از چندصد دانشجو خواستند تا به ویژگیهای مردانی دارای قدهای مختلف بر اساس 17 معیار نمره دهند. هم مردان و هم زنان، چه قدبلند و چه قدکوتاه، معتقد بودند که مردان کوتاهقد (بین 157 و 165 سانتیمتر) دارای بلوغ کمتر، مثبتاندیشی کمتر، امنیتبخشی کمتر، مردانگی کمتر، موفقیت کمتر، قابلیت کمتر، اعتمادبهنفس کمتر، خوشمشربی کمتر، محدودیت بیشتر، خجالت بیشتر، انفعال بیشتر و ... هستند.
پژوهشهای دیگر هم تأیید میکند که مردم و حتی خود افراد قدکوتاه قضاوتی منفی دربارۀ کوتاهقدها دارند. پیمایشهای متعددی دریافته که مردان قدکوتاه در محیطهای اجتماعی احساس راحتی کمتری میکنند و رضایت کمتری از جسم خود دارند. میگویند داستین هافمن، بازیگر 167 سانتیمتری سالها بهخاطر قد کوتاه خود تحت نظر روانشناس بوده است.
ایدئال غربی برای مردان حدود 187 سانتیمتر به نظر میرسد (و آهسته، همزمان با افزایش میانگین قد، در حال رشد است). بالاتر از این حد، مزایای قد اضافه را به تدریج کاهش میدهد، هرچند مردان خیلی بلندقد به جز اینکه سرشان به چارچوبها بخورد، با مشکل خاص دیگری روبهرو نیستند.
مردانی که قد متوسط دارند هم اوضاعشان بد نیست (هرچند آنها معمولاً میگویند که دوست داشتند قدشان بلندتر بود، همانطور که زنان همیشه میخواهند لاغرتر باشند). کسانی که در این میان رنج میبرند، مردانی هستند که قدشان به شکل قابلتوجهی کوتاه است: مثلاً 168 سانتیمتر یا کمتر. این افراد در دنیای مردان هیچ وجههای ندارند. ارتباط میان قد و جایگاه حتی در خود زبان هم نهادینه شده است: مردان محترم دارای جایگاهی «بلند» هستند و دیگران «به چشم بزرگی» به آنها مینگرند: اینها از قضا کاملاً ظاهربینانه است.
یکی از جذابترین آزمایشهای مربوط به قد را پل ویلسون، روانشناس استرالیایی در سال 1968 گزارش کرد. او مردی ناشناس را به پنج گروه دانشجو معرفی کرد و هر بار به شیوهای متفاوت موقعیت مرد را معرفی میکرد. ویلسون در یک کلاس، او را دانشجو، در کلاس دیگر استاد و همینطور تا در آخرین کلاس، او را بهعنوان پروفسوری در دانشگاه کمبریج معرفی کرد.
وقتی مرد مهمان اتاق را ترک میکرد، ویلسون از هر گروه میخواست تا قد آن مرد را در مقایسه با قد مدرس کلاس [که خود او بود]تخمین بزنند. دانشجویان «پروفسور» را بیش از 5 سانتیمتر بلندتر از «دانشجو» میدانستند و تخمین قد همراستا با موقعیتِ رسمیِ مردِ مهمان افزایش مییافت.
پس تعجبی ندارد که وقتی آدمها شخص مشهوری را میبینند خیلی وقتها میگویند «فکر میکردم قدبلندتر باشه». اگر هنوز هم شک دارید که قد مسئلۀ مهمی است، نگاهی به اطرافتان بیاندازید.
در کاخ ویلیام سوم در همپتون کورت لندن خواهید دید که کوبههای درْ بالاتر از سطح چشمها قرار دارد: این باعث میشد تا فردی که با شاه کار دارد (خود شاه در اصل قدی کوتاه داشته) عملاً احساس فرودستی کند. یا مثلاً در دفترِ رئیستان جلوی او بنشینید و ببینید که صندلی کدامتان بلندتر است.
حالا خبر بدتر
شاید فکر کنید که قدپرستی صرفاً نوعی پیشداوری فرهنگی در غرب است، اما متأسفانه اینطور نیست. در پیمایشهای کشور چین، زنان همیشه قد را در جایگاهی بالا در میان شرطهای زوج آیندهشان قرار میدهند. در واقع این پیشداوری چیزی جهانی به نظر میرسد.
در دهۀ 1960 و 1970، تامس گرگور، انسانشناس دانشگاه وندربیلت آمریکا در میان قبیلۀ مهیناکو زندگی کرد. مهیناکوها مردمی بودند که در جنگلهای گرمسیری مرکز برزیل زندگی میکردند و از دیدن ابزارهای جدیدی مانند عینک شگفتزده میشدند. در میان این قبیله، مردان جذاب باید قدی بلند داشته باشند: آنها را با لفظ محترمانۀ «وکپی» صدا میزنند.
اما وای بر «پریتسی»، لفظی تحقیرآمیز که برای مردان خیلی قدکوتاه به کار میبردند (این کلمه همقافیۀ ایتسی است که به معنای آلت مردانه است). مرد قدبلندْ کائوکاپاپای یعنی ارجمند و محترم است، اما مرد قدکوتاه صرفاً سوژۀ خنده است، قدِ کوتاهِ او هم ضعفی جسمی و هم ضعفی اخلاقی است، چون آن را حاصل بیبندوباری جنسی در نوجوانی میدانند.
آقای گرگور مینویسد «هیچکس یک پریتسی را به دامادی نمیپذیرد». مردان قدبلند در بسیاری عرصهها -ثروت، قبیلهسالاری، تعداد دفعات شرکت در آیینها- در زندگی قبیلهای برتر هستند. آنها از فرصتهای تولیدمثل هم به بیشترین شکل بهره میگیرند.
آقای گرگور تعداد همخوابگان مردان مهیناکو را که قدهای مختلف داشتند، بررسی کرد. او در این رابطه به الگویی پی برد: هرچه مرد قدبلندتر باشد، همخوابگان بیشتری دارد. او توضیح میدهد «سه نفر از بلندقدترین مردان به اندازۀ هفت نفر از کوتاهقدترین مردان رابطۀ جنسی داشتند، درحالیکه میانگین سن تخمینیشان برابر بود».
او در ادامه خاطرنشان میکند که جزیرهنشینان تروبریاند در اقیانوس آرام، تیمبیرای برزیل و ناواهوی آمریکا نمونههایی از بیشمار فرهنگهای سنتی دیگری هستند که قد مردان را ارج مینهند. او میگوید «هیچ جا ندیدم که مردان کوتاهقد را ترجیح دهند». در میان انسانشناسان این چیزی بدیهی است که در جوامع سنتی «مرد بزرگ» نه فقط از لحاظ اجتماعی، که از لحاظ جسمانی هم بزرگ است.
راحت میتوان حدس زد که چرا انسانها بهطور غریزی به قد احترام میگذارند. انسانها در محیطی تکامل یافتهاند که اندازه و قوای جسمانی (و نیز سلامتی که ارتباطی نزدیک با این دو دارد) بهخصوص برای مردان اهمیت داشته است. البته این ویژگیها هنوز هم اهمیت دارند، اما کمتر از زمان قدیم. اگر همهچیز دیگر برابر باشد، مردانِ درشتاندام هیبت و طول عمر بیشتری دارند.
پس میل ذاتی به احترامگذاشتن به آنها یا ترجیح دادنشان به عنوان زوج از لحاظ تکاملی منطقی به نظر میرسد. شاید این میل ذاتی در جامعۀ مدرن صنعتی تلطیف شده باشد، اما چقدر؟ شش وجه یک فرهنگِ فرضاً پیشرفته را در نظر بگیرید.
سیاست. به استثنای سه مورد، در هر انتخابات ریاستجمهوری در آمریکای قرن بیستم، مرد بلندقدتر پیروز شده است. البته شاید این اتفاقی باشد و البته بعضی سیاستمداران قدکوتاه هم بسیار موفق بودهاند (مثلاً فرانسوا میتران در فرانسه و هرولد ویلسون در بریتانیا). اما این الگو کاملاً روشن است و در کسبوکار هم مشاهده میشود.
کسبوکار. پیمایشی در سال 1980 دریافت که بیش از نیمی از مدیرعاملان شرکتهای فرچون 500 در آمریکا دارای قد 182 یا بیشتر هستند. این «وکپیها» بهعنوان یک طبقه، حدود 6.3 سانتیمتر بلندتر از قد میانگین بودند. فقط 3 درصد از آنها «پریتسی»، یعنی 170 یا کوتاهتر بودند. پیمایشهای دیگری هم نشان میدهد که حدود 90 درصد از مدیرعاملان دارای قدی بلندتر از متوسط هستند. همین قضیه دربارۀ جایگاه شغلی هم صدق میکند.
جایگاه شغلی. پژوهشی با بررسی چندین شغل دریافت که افراد دارای شغلهای رده بالا حدود 5 سانتیمتر بلندتر از افراد دارای شغلهای ردهپایین هستند. همین الگو هنگام مقایسۀ جایگاه تحصیلی و اجتماعیاقتصادی مردم هم قابل مشاهده بود. مثلاً خدمتگذاران مدنی ارشد معمولاً بلندتر از دونپایهها هستند. افراد کوتاهقد شغلهای بدتری هم دارند.
شغل. به مسئولین استخدام، دو رزومۀ خیالی بدهید که مطابقت کامل دارند، به جز قد فرد موردنظر. این کاری بود که در پژوهشی در سال 1969 صورت گرفت. دقیقاً در 72 درصد از موارد، مرد بلندقدتر را «استخدام» میکنند و وقتی هم این افراد استخدام میشوند، معمولاً پول بیشتری کسب میکنند.
پول. در سال 1994، جیمز سارجنت و دیوید بلنچفلاور از کالج دارتموث آمریکا نمونهای از 6000 مرد بریتانیایی را تحلیل کردند و پیشرفتشان را از بدو تولد تا اوایل دوران بزرگسالی زیر نظر قرار دادند. پسران نوجوان قدکوتاه وقتی به جوانی میرسیدند (سن 23 سالگی) درآمد کمتری نسبت به همنوعان قدبلندشان داشتند، حتی زمانی که عوامل دیگر نظیر امتیاز تستهای توانایی یا جایگاه اجتماعی والدین با هم مشابه بود.
به ازای هر 10 سانتیمتر قدِ بلندتر در نوجوانی، درآمد در دوران اوایل بزرگسالی بیش از 2 درصد افزایش مییافت. پیمایش دیگری میان فارغالتحصیلان دانشگاه پیتسبرگ دریافت که حقوق اولیۀ افراد دارای قد 188 یا بلندتر 12 درصد بیشتر از افراد کوتاهتر از 182 سانتیمتر است.
هم بلندقدان ثروتمندتر میشوند و هم ثروتمندان بلندقدتر. آنها در کودکی تغذیۀ مناسب و سلامت جسمانی دارند. ارتباط قد و موفقیت هم باعث تقویت و تثبیت علاقۀ اجتماعی به قدِ بلند شده است؛ و این علاقه در سکهای نمود مییابد که حتی از پول هم ارزشمندتر است: سکس.
سکس. فرصتهای رابطۀ جنسی، حداقل از دیدگاه تکاملی، بزرگترین پاداش جایگاه فرد هستند؛ و بدترین تحقیر کوتاهقدان در همین راستاست. وقتی از 100 زن خواستند که عکسهای یک سری مرد قدبلند، متوسط و قدکوتاه را ارزیابی کنند، تمام آنها مردان قدبلند و متوسط را «بسیار جذابتر» از کوتاهقدها میدیدند.
در پژوهش دیگری، از میان 79 زن فقط 2 نفر از آنها اعلام کردند که حاضرند با مردی کوتاهتر از خودشان قرار بگذارند (بقیه به طور متوسط مایل بودند با مردی قرار بگذارند که حداقل 4.3 سانتیمتر بلندتر از آنها باشد). مارتل و بیلر مینویسند: «قانون بنیادین تأییدشده در دانشگاه دربارۀ قرارگذاشتن و رابطۀ جنسی این است که مرد بهطور قابلتوجهی از زن بلندتر باشد. این قانون تقریباً هیچ وقت نقض نمیشود». پس برای مردان کوتاهقد، گزینههای رابطۀ جنسی بسیار محدود است.
پس چرا اهمیت نمیدهید؟
پس خبر خوبی برای کوتاهقدان وجود ندارد؟ نه، هیچ خبری وجود ندارد؛ و اگر با رسیدن به این قسمت مقاله، هنوز هم فکر نمیکنید که تبعیض قد مسئلهای جدی است، بیشک فردی قدبلند در مراحل متأخر انکار هستید. یا شاید هم از این میترسید که یک گروه قربانی دیگر به خط ایستاده و تقاضای غرامت کنند.
مطمئناً فهمِ مقولۀ مرد کوتوله (افراد مذکر دارای قد شدیداً محدود) به عنوان یک گروه اجتماعی ستمدیده ابلهانه است و فکر مصونیت یا مزایای غرامتی برای قدکوتاهان مسخره است، نه؟ درواقع نه، مگر اینکه تمام اینگونه مزایای گروهی را مورد تردید قرار دهیم.
بهطور کلی، تبعیضهای نگرانکننده دو ویژگی دارند: اولاً تبعیض باید گسترده و نظاممند باشد. تبعیض تصادفی صرفاً به تنوع سلیقه برمیگردد و مسئلهای جدی نیست. اما اگر مثلاً اکثریتی از کارفرمایانْ سفیدپوستان را ترجیح دهند، پس گزینههای رنگینپوستان در زندگی بسیار محدود میشود.
دوماً این تبعیض باید غیرمنطقی باشد و ربطی به وظیفۀ موردنظر نداشته باشد. اگر دانشکدۀ ریاضیات دانشگاه بر علیه احمقها تبعیض داشته باشد، شاید منصفانه نباشد (کار هرکس نیست که نظریۀ مجموعهها را یاد بگیرد)، اما منطقی است.
به زبان مؤدبانه، کسانی که دارای یک ویژگی نامعمول هستند که باعث مخالفت گسترده و غیرمنطقی دیگران میشود حق دارند خود را اقلیتی آسیبپذیر بدانند. با این اوصاف، آیا تبعیض علیه کوتولهها گسترده است؟ قطعاً همینطور است. آیا غیرمنطقی است؟
قطعاً همینطور است، بهجز موارد نادری که قد ممکن است بر عملکرد کاری تأثیر بگذارد. آیا مضر است؟ کافی است از والدینی بپرسید که اصرار دارند هورمونهای رشد به پسربچههایشان بدهند. آیا این تبعیض با روشنگری مردم خودبهخود از بین میرود؟ شوخی نکنید. تصور کنید که یک قرن بعد، زمانی که مهندسی ژنتیک امکان طراحی کودکان را فراهم میکند، والدین برای پسرانی کوتاهقد صف بکشند!
حتی در برخی موارد، کار برای کوتاهقدها بدتر از اقلیتهای قومیتی است. یهودیان، آسیاییها و دیگر قومیتها معمولاً برای شغل، ازدواج و دیگر موارد، خودشان را به دیگران ترجیح میدهند. آنها اگر در فرهنگ اکثریت دچار ضعف باشند، حداقل میان خودشان قوت دارند. اما تقریباً هیچکس کوتاهقدان را ترجیح نمیدهد، حتی دیگر افراد قدکوتاه. آنها اگر قصد فرار دارند، باید سیارۀ دیگری بیابند.
با این حال، ظاهراً هیچ کشوری دارای مصونیتهای ضدتبعیض برای کوتولهها نیست. آمریکا امروزه قوانینی دارد که تبعیض علیه بیش از 70 درصد از جمعیتش را ممنوع میکند، جمعیتی که شامل زنان، افراد مسن، سیاهپوستان، اسپانیاییتبارها، آسیاییها، جزایرنشینان اقیانوس آرام، الیوتها، سرخپوستان و معلولین، و حتی افرادی نظیر عینکیها و افراد دارای مشکل کمر میشود.
در بریتانیا هم تبعیض علیه زنان و تقریباً تمام قومیتها و فرهنگها (به استثنای راستافاریان) ممنوع است. اما کوتولهها؟ کل قضیه اگر حتی مطرح شود فقط باعث استهزا میشود.
چه چیز باعث این حالت عجیب و غریب میشود؟ کمیسیون فرصتهای شغلی برابر در آمریکا که ناظر قوانین ضدتبعیض است، کارمندی دارد که تا حدی به این قضیه اندیشیده است. او پل استیون میلر نام دارد و دارای 135 سانتیمتر قد است. او در واقع کوتولهای مبتلا به آکندروپلازی است.
در پزشکی، کوتوله کسی است که دارای وضعیت ژنتیکی قابلتشخیصی با دستوپاهای کوتاه، تنۀ متوسط، سری اندکی بزرگ و مواردی از این دست است. این را در آمریکا یک ناتوانی به حساب میآورند و به همین خاطر تحت مصونیت قانونی علیه تبعیض است.
آقای میلر حامی مصونیت برای این دست افراد است. اما مخالف بسط مصونیتها به قدکوتاهان «نرمال» همچون وزیر کار آمریکا، رابرت رایش است. قد رایش 147 سانتیمتر است و همواره مورد طعنه قرار میگیرد. (بیل کلینتون پس از دیدن یک ماکت لگو از کاخ سفید گفته بود «رایش میتونست اینجا زندگی کنه»).
چرا باید آقای میلر تحت مصونیت باشد، اما آقای رایش نه؟ میلر میگوید علت این است که نمیتوان همه را تحت مصونیت قرار داد. «سخت میتوان همه را وارد عرشه کرد». کاملاً درست. اما به خاطر راحتی کار، خطی رسم کردهاند که او وارد شود و بسیاری از مدعیان دیگر تحت مصونیت قرار نگیرند. اما راحتی کار دلیل درستی نیست برای اینکه کوتاه قدها را رها کنیم تا از سرنوشت خود رنج ببرند.
درواقع هیچ دلیل درستی نمیتوان برای این کار یافت. اکثر توجیههای بدیهی برای خارجکردن کوتولهها از فهرست گروههای محرومْ تنها کاری که میکنند این است که نشان میدهند مفهوم «گروه» تا چه حد قراردادی است.
مثلاً میتوان استدلال کرد که خط روشنی وجود ندارد که معین کند فرد آنقدر کوتاه است که کوتوله محسوب شود. این درست؛ اما در دنیایی که خونها و نژادها به راحتی ترکیب میشود، یک «اسپانیاییتبار» را هم نمیتوان به روشنی از یک «آنگلو» تفکیک کرد، یا یک سرخپوست را از یک «سفیدپوست».
پس شاید «گروه اقلیتی» باید یک گروهبندی قومیتی یا وراثتی باشد؟ قطعاً نه. اگر زنان، دگرباشها و افراد ویلچرنشین میتوانند گروههای اقلیتی باشند، پس کوتاهقدان هم میتوانند. اسپانیاییتبارهای آمریکایی هیچ چیز مشترکی بهجز خود برچسب «اسپانیاییتبار» ندارند (آنها را معمولاً فقط از روی نامشان میشناسند). حداقل کوتولهها کاملاً واضح است که کوتاه هستند.
در غرب، ربع قرن اخیر دورۀ بیداری و آگاهی گروهی بوده است. سیاهپوستان و زنان، آسیاییها و بومیها، دگرباشها و دگرتوانها، همه یکی پس از دیگری هویتها و مصونیتهای گروهمبنا را پذیرفتهاند. چاقها هم دارند به جایگاه یک گروه میرسند؛ البته آنها هم حرفشان حق است. اما چرا کوتاهقدها اینطور نباشند؟ از لحاظ منطقی، هیچ توجیهی وجود ندارد.
مردان کوچک دنیا، متحد شوید!
به همین دلایل، اکونومیست خواهان این است که کنوانسیون حقوق بشر اروپا همان مصونیتی را به کوتولهها بدهد که دیگر اقلیتهای محروم بهدست آوردهاند.
سازمان ملل باید کنفرانسهای جهانی دربارۀ جایگاه کوتولهها برگزار کند. پیمانکاران فدرال آمریکایی را باید از لحاظ قد ارزیابی کنند تا ببینند آیا کوتولهها به سهم خود میرسند؟ کارفرمایان باید همت کنند و کوتولهها را به کار گرفته و ترفیع دهند؛ حتی اگر اجازه دهند دیگر کارگران کوتولهها را مسخره کنند، باید به خاطر این کار جریمه شوند. دانشگاههای برتر باید اطمینان حاصل کنند به تعداد کافی از کوتولهها را در میان دانشجویان و هیأتعلمیشان گنجاندهاند.
حتی روزنامههایی را هم که قدکوتاهان را به تمسخر کوتوله مینامند، باید مورد دادخواهی قرار دهند و نویسندگان مسئول را باید به دورههای آموزشی دربارۀ حساسیتها بفرستند (حتی اگر قدشان 170 باشد و گمنام بنویسند).
اما احتمالاً باز هم هیچ. دانستن اینکه قدکوتاهان پول کمتری نسبت به دیگر جوانان کسب میکنند قطعاً جالب است. دانستن اینکه فقط 9 درصد از اسپانیاییتبارهای آمریکا (در مقابل 24 درصد از غیراسپانیاییتباران) مدرک دانشگاهی دارند هم جالب است.
اما این فکتها حاکی از چیست؟ باید به یاد داشت که اینها صرفاً گزیدههایی آماری است که افرادی را کنار هم قرار میدهد که عملاً هیچ اشتراکی با هم ندارند. مثلاً یک «اسپانیاییتبار» صرفاً کلمهای است که خود را به جای یک سری انسان جا میزند. کوتوله هم چیزی بیشتر از یک نشان روی متر نیست. تبدیل صفتها به اسم (مثلاً کوتوله، سیاه، آسیایی، یا دگرباش) یعنی اینکه یک مؤلفه از کل وجود فرد را مدنظر بگیریم و هر چیز دیگر او را پشت پرده بیافکنیم. این نوع تفکر میتواند به عنوان یک ابزار تحلیل اجتماعیْ مفید باشد، اما به عنوان زیربنایی برای سیاستگذاری عمومی، نوعی خیانت است.
طی قرنها، کوتاهقدها شانه بالا انداخته و به کارشان ادامه دادهاند. آنها حداقل از دید خودشان و دیگران افرادی متنوع هستند، نه یک گروه اجتماعی یکنواخت. این شاید بهترین رویکرد نسبت به تمام ویژگیهای انسانیِ اینچنینی باشد.
منبع: ترجمان
مترجم: علیرضا شفیعینسب
پینوشتها:
• این مطلب در شمارۀ 23 دسامبر 1995 نشریۀ اکونومیست به چاپ رسیده است و وبسایت ترجمان در تاریخ 8 بهمن 1396 آن را با عنوان «قدکوتاهها همیشه بازندهاند، اما چیزی از ارزشهایشان کم نمیشود» منتشر کرده است.
•• جاناتان راچ (Jonathan Rauch) نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی است که نوشتههایش در اکونومیست، نشنال مگزین و دیگر مطبوعات به چاپ رسیده است. او در حال حاضر در موسسه بروکینز کار میکند و از دبیران آتلانیتک است. آخرین کتاب او واقعگرایی سیاسی (Political Realism) در سال 2015 به انتشار رسیده است.
[1]Stature and Stigma