زلزله فقط خانه و کاشانه نمیگیرد. زلزله فقط آوار و غم و رنج ندارد. زلزله جان میگیرد و هیچ کاری ندارد به اینکه قربانیاش جوان است با هزار آرزو، پیر است و چشمانتظار یا کودک است و یک عمر از دنیا طلبکار. زلزله تا میآید پشت سرش سختی میآورد، آوارگی میآورد، سرما و بیماری میآورد.
به گزارش ، جهان صنعت نوشت: بعد از رفتن زلزله دیگر هیچ چیز و هیچ کس سر جایش نیست. کودکی که تا چند ساعت قبل برای خودش اتاقی داشت و چند عروسک که روزها برایشان مادری میکرد یا زنی که هر روز چند بار خانه و زندگیاش را دستمال میکشید و از دور نگاهی رضایتآمیز به بالا تا پایین خانهاش میکرد حالا در چادر زندگی میکند و روزها را میشمارد تا سرما بساطش را جمع کند و برود، شبها سرفههای کودکش را میشمارد که از روز قبل بیشتر میشود. کار مرد خانه شده التماس برای گرفتن یک کانکس اما کسی نیست که به داد او برسد.
سرپلذهاب آخر دنیاست
حتما تا امروز خبر مرگ سارینا دختر دو ساله از روستای ناوهفره شهرستان سرپلذهاب را شنیدهاید؛ دخترکی که نه از سرما و یخزدگی بلکه از سرماخوردگی، از تشنج، از نبودن پزشک جان داد. چند ماهی از سرماخوردگی سارینا میگذشت، تبهای خفیف و شدید امان مادرش را بریده بود و پدرش برای گرفتن یک کانکس پیش هر مسوولی که آنجا میدید التماس میکرد تا بالاخره کانکس رسید؛ همان روزهایی که عفونت وارد خون دخترک شده بود. سارینا یک هفته بیشتر در کانکسی که پدرش با هزار سختی گرفته بود دوام نیاورد.
داستان نبودن پزشک در شهرستانهای کشورمان موضوع جدیدی نیست و اگر اتفاقی هم رخ دهد که مزید بر علت میشود. خانواده سارینا میگویند همین در دسترس نبودن پزشک و تعللی که برای آمدن پزشک کردند دلیل از دست رفتن دخترمان است.
نماینده جمعیت امام علی گزارشی اختصاصی از خانواده و نحوه فوت سارینا در اختیار گذاشته است. بر اساس این گزارش پدر سارینا میگوید: وضعیت پزشکی اینجا خیلی بد است. وقتی رفتم بیمارستان سرپلذهاب داروی سرماخوردگی و پنیسیلین نداشتند. سارینا را پیش دکتر خصوصی هم بردیم اما آنجا هم دارو نبود. سرپل آخر دنیاست. قبلا هم اینطور بود اما الان بعد از زلزله بدتر شده است. قبلا یک سونوگرافی بیمهای نداشتیم و باید 300 هزار تومان پول پرداخت میکردیم تا سونوگرافی کنند. هیچ متخصصی در سرپل نمیماند. در روستاها که هیچ کس نیست، مردم با هزار امید به سرپل میآیند و چون اینجا هم هیچ چیزی نداریم، تازه آوارگی شروع میشود و باید دست مریض را گرفت و حداقل یک روز قید کار را بزنیم و به کرمانشاه برویم. در کرمانشاه تازه اول آوارگی است. از 10 شب تا 10 صبح بیمارستان بانگر بودم. در بیمارستان امکانات که نبود و پرسنل هم کاری برای دخترم نکردند.
پدر سارینا در ادامه میگوید: بار اول و آخر بود که دخترم را اینطوری میدیدم. دخترم با یک تشنج تمام کرد. شب که شربتش را دادیم در فاصله کمی افتاد و فوت کرد. اصلا داشت بازی میکرد و در یک لحظه تشنج کرد و افتاد روی زمین و فوت کرد. در حقیقت پنج ثانیه هم طول نکشید. مادر سارینا در میان حرفهای شوهرش میآید: دخترم دو ماه پیش سرما خورد و دکتر دارو داد که ما مرتب داروها را به او میدادیم. آخرین بار20 تا 27دی به او دارو دادیم. دکتر آمد اینجا و بچه را دید. پدرش دوباره شروع میکند به حرف زدن: دکترها هم از خیرین بودند و دکتر دولتی نبود. 20 دی بود که بچه سرما خورد، اول او را بیمارستان نبردیم اما دارو مصرف میکرد. در ظاهر سالم بود تا اینکه یک دفعه این اتفاق افتاد. تا ساعت 21:30 هم بچه در حال بازی با پسرعمهاش بود. جای خوابش را که آماده کردیم باز بلند شد و شربتش را خورد و چند ثانیه بعد ناگهان روی زمین افتاد. سر شب کمی تب داشت اما با شربت خوب شد. اول فکر کردیم مشکل از شربتها بوده اما در بیمارستان که نشان دادیم گفتند مشکلی از این بابت نیست. زن دوباره حرفهای شوهرش را قطع میکند و میگوید: دکترها گفتند ایست قلبی بوده است. پدر سارینا ادامه میدهد: دخترم که افتاد او را بلند کردم و به سمت بیمارستان بردم، نمیدانم آن مسیر را چطور در عرض 10 دقیقه طی کردم اما دخترم را به بیمارستان رساندم. در بیمارستان قلبش دوباره به تپش افتاد. با اکسیژن شرایطش بهتر شد اما چون بچه را تا صبح نگه داشتند و امکانات نبود از طرفی هم گفتند برای بستری کردنش جا نیست، دخترم فوت کرد. به همه جا زنگ زدم، کرمانشاه و همدان، گفتند اصلا برای این بیمار تخت خالی نیست.
او اضافه میکند: جواب کالبدشکافی هنوز مشخص نیست اما چیزی که بیمارستان به ما گفت این بود که کبد عفونت کرده است. عدهای میگویند به دلیل اینکه در چادر هوا خارج نمیشود و منوکسیدکربن تنفس میکنیم به تدریج این اتفاق میافتد اما داخل چادر مرتب باد میآید بنابراین شایعاتی که در مورد عفونت کبد به وسیله منوکسید است رد میشود.
با شایعات دل ما را نسوزانید
مادر سارینا میگوید: 14 ساعت دختر من با مرگ دست و پنجه نرم کرده بود. وقتی بچه را آن طور دیدیم چه کاری میتوانستیم بکنیم؟ چرا میگویند ما دیر اقدام کردیم؟ چرا جگر آدم را آتش میزنند؟
پدرش بیان میکند: ما معطل بیمارستان شدیم و آنقدر هم ضعیف هستیم که شکایت هم کنیم کسی به ما رسیدگی نمیکند. اصلا کجا و به چه کسی شکایت کنیم؟ چه کسی به ما جواب میدهد؟ استاندار کرمانشاه گفته این ناشی از بیتوجهی والدین است در صورتی که ما بچه را برای معاینه به پزشک بردیم اما آنها متوجه نشدند عفونت وارد خون دختر من شده و وضعیتش خطرناک است. باید کاری میکردند نه اینکه بگویند تا صبح صبر کنید و دختر من تا صبح زنده نماند و تمام کند.
سارینا از سرماخوردگی فوت کرد نه از سرمازدگی
پدر سارینا در ادامه عنوان میکند: چند ماه پیش 630 هزار تومان برای یک سرماخوردگی ساده دخترم هزینه کردم و مجبور شدم بچه را به کرمانشاه ببرم چون خیلی ضعیف شده بود. آنجا250 هزار تومان بابت عکس ریه دادم و گفتند بعد از 48 ساعت خوب میشود. چرا کرمانشاه باید دکتر داشته باشد اما سرپل با این شرایط نباید دکتر خوب و درست و حسابی داشته باشد؟ اینجا از عهده یک سرماخوردگی ساده هم برنمیآیند. یک پنیسیلین در بیمارستان نیست چه برسد به دکتر متخصص. یادم میآید همان روز دکتر معالج از این دکتر و آن دکتر پرس و جو میکرد تا چه دارویی برای بچه من تجویز کند.
این مرد همچنین شایعهای را که دخترش در سرما یخزده تکذیب میکند و میگوید: دختر من در سرما یخ نزد و یکسری افراد از این اتفاق سوءاستفاده کردند در صورتی که نبود امکانات پزشکی جان دختر مرا گرفت. حتی کسی از مسوولان برای ما یک پیام تسلیت نفرستاد.
بارها درخواست دادم به من کانکس بدهند اما مدتها طول کشید تا...
پدر سارینا همچنین از چند تن از افراد سپاه پاسداران که برای کمکرسانی به مناطق زلزلهزده حضور داشتند و مسوولیت تامین کانکسهای مناطق زلزلهزده با آنهاست، انتقاد میکند و ادامه میدهد: چند نفر از سرداران سپاه یاسوج در اینجا مستقر بودند. بارها به آنها گفتم خودم حاضرم بیرون بخوابم اما بچههای مرا به کانکس منتقل کنید اما از طرف سپاه برای من کانکس درست نکردند. من دختر شیرخوار دو ساله داشتم و بچه کوچکم توان در سرما ماندن نداشت. سرماخوردگی و بیماری از بیتوجهی مسوولان بود نه سرما و یخ زدن.
پدر سارینا علاوه بر غم از دست دادن فرزند با مشکلات دیگری مواجه شده بود از جمله اینکه به او اسم و نشانی از پزشک دخترش نمیدادند و مسوولان بیمارستان به او اعتراض کردند چرا موضوع مرگ دخترش را رسانهای کرده و گفته است بیمارستان پزشک متخصص ندارد.
کمکهای دولت مثل باران بهار بود
پدر سارینا در آخر از کملطفی افرادی که در پخش کانکسها نظارت داشتند میگوید: در حال حاضر هم 25 کانکس ساختهنشده داریم که در نیمه راه ول کردند و رفتند، با این بهانه که کار و قرارداد ما اینجا تمام شده است. کار دولت در اینجا مثل باران بهار بود. یک جا را گرفت و یک جا را نگرفت. آنهایی که اوایل برایشان کاری صورت گرفت عاقبت به خیر شدند و یکسری هم مثل ما که ماندند به هیچ چیزی نرسیدند. از روز پانزدهم زلزله کمکم کانکسها آمد و بیست روز هم کانکسها داشتند هوا میخوردند. بعد از حدود 40 روز اول کانکسها را به سالمندان میدادند و بچهها را نادیده گرفتند. درواقع اینکه نیازسنجی و بررسی شرایط برای توزیع کانکسها درنظر گرفته نشده بود، این تعداد خانواده در انتظار کانکس هزینه جانی دادند. این یعنی عدالت رعایت نشد.
نبود پزشک متخصص تنها گریبان خانواده سارینا را نگرفته است. یکی از افرادی که در جمع حضور دارد میگوید: سه سال پیش حال مادرم بد شد و مجبور شدیم نیمهشب به بیمارستان سرپلذهاب مراجعه کنیم. از 3 نیمهشب تا 9 صبح فردا هیچ پزشکی در بیمارستان حضور نداشت و همین انگیزهای شد که از شهر خارج شویم و هفته بعد در کرمانشاه ساکن شدیم. وضعیت بیمارستان اینجا افتضاح است. غیر از دکتر، مشکل دیگر این است که معلوم نیست تشخیص بیماری درست باشد یا نه و اصلا داروی مناسب وجود دارد یا نه.
نبود پزشک همچنان جان ساریناها را میگیرد
کمبود پزشک در این شهرستان مشکلات زیادی به وجود آورده است از جمله اینکه به دلیل انبوه مراجعهکننده و نبود پزشک 10 تا 15 نفر همزمان ویزیت میشوند. پزشک در برخی موارد وقت معاینه ندارد و به یک شرح حال مختصر از بیمار کفایت میکند یا در خوشبینانهترین حالت چیزی کمتر از 10 ثانیه برای معاینه هر بیمار وقت میگذارد و بر اساس آن نسخه مینویسد. در شرایطی هم که وضعیت بیمار حاد باشد برخی از پزشکان اقدام به گرفتن ویزیتهای بالا میکنند مثلا یک پزشک عمومی جهت معاینه خصوصی یک بیمار در منزل برای چند دقیقه مبلغ 500 هزار تومان را از خانواده بیمار طلب کرده است.
اتفاقی که برای این کودک دو ساله افتاد بسیار دردناک بود. سارینا یکی از چهار کودکی بود که ظرف هفته گذشته به دلایل بیماریهای مختلف جان دادند. با توجه به شرایطی که این منطقه یا سایر مناطق محروم دارند، رخ دادن دوباره اتفاقات اینچنینی اصلا دور از انتظار نیست. این موضوع که برای کودکی در هیچ کدام از شهرهای اطراف یا شهرستانهای دیگر تخت خالی پیدا نمیشود، انگشت اشاره را به سمت دولت و مسوولان مربوطه نشانه میگیرد و این کمکاری را گردن هیچ نهاد یا ارگان دیگری نمیتوان انداخت چراکه قصور از مسوولان وزارت بهداشت بوده است. کودکان در تمام دنیا جزو اولویتهای پزشکی هستند و اینکه در بیمارستانها هیچ تخت خالی، تاکید میکنم هیچ تخت خالی، وجود نداشته باشد پاسخی غیرمنطقی است و وظیفه بیمارستان بوده تا در شرایط اضطراری با سایر بیمارستانهای نزدیک هماهنگ کند.