زمانی که صحبت از درمان بیماریها میشود، پای علم با اغراقهای تاریخیاش به میان کشیده میشود؛ اما آیا واقعاً علم توانسته است تا برای هر فرد، یک راه درمانی منحصربهفرد بسازد؟
علم همواره در مورد درمان بیماریها قولهایی داده است. فرانسیس بیکن در قرن هفدهم این قول را داد که درک صحیح سازوکار بیماریها میتواند ما را در افزایش طول عمر تقریباً نامحدود یاری رساند. رنه دکارت تصور میکرد که میتوان طول عمر را به هزار سال رساند؛ اما امروز دیگر هیچ علمی به این قولها امیدی ندارد و توجه خود را معطوف درمانهای ژنتیکی کرده است.
در سال 1940 مقالهای منتشر شد که نوید میداد ژنتیکدرمانی بهزودی به پزشکان در تشخیص بیماریهای آینده کمک خواهد کرد؛ از این رو، درمان بیماری قبل از بروز اولین علائم آن آغاز خواهد شد. درنتیجه «ویژهسازی درمان» به دنبال ساخت داروهای پیشگیرانه رفته و شخصیسازی آنها از طریق آگاهی از جزئیات ژنوم بیمار را در دستور کار خود قرار داده است.
البته ژنتیک آن زمان بهمانند امروز نبود. در سال 1940 و طبق تصور آن زمان، ژنها به جای DNA، از پروتئین ساخته میشدند. در کتابها نوشته شده بود که ما 48 کروموزوم داریم (درحالیکه در اصل 46 کروموزوم داریم). ما در گذشته تقریباً هیچچیزی در مورد سازوکار ژنتیک در بیماریهای انسانی نمیدانستیم.
صحبت از تغییرات در ژنتیک به قبل از آن زمان بازمیگردد. هاروی ارنست جردن که بعدها به ریاست دانشگاه پزشکی ویرجینیا درآمد، در سال 1912 در مقالهای نوشت:
پزشکی بهسرعت در حال تبدیلشدن به علمی برای مقابله با ضعفها و ناخوشیها است؛ روشهای درمانی آن دائمی هستند و دیگر موقتی نیستند؛ آنها بهجای تسکین دردها به دنبال ریشهکن کردن نژادها هستند.
هرچند کلمهی «بهسرعت» نسبی است و نمیتوان زمان دقیقی برای آن تعیین کرد، اما 99 سال بعد و در سال 2011، لوری هود در مقالهای دیگر نوشت:
پزشکی در دههی آینده از یک رشتهی درمانی به یک رشتهی پیشگیریکننده و واکنشدهنده تبدیل میشود.
یکی از بیماریهایی که هماکنون ویژهسازی در درمان به آن توجهی زیادی دارد، سرطان است. اندرو سی وُن اشنباخ، رئیس موسسهی ملی سرطان، در سال 2013 هدف مشخصی برای مبارزه با مرگومیر ناشی از سرطان تا پایان سال 2015 تعیین کرد. مایکروسافت نیز در تاریخ 20 سپتامبر 2016 از برنامهی خود برای درمان سرطان تا سال 2026 خبر داد.
جازمین فیشر، یکی از محققان ارشد این پروژه، اعلام کرد:
اگر ما بتوانیم سرطان را کنترل و تعدیل کنیم، در نتیجه سرطان نیز به مانند همهی بیماریهای مزمن، قابل علاج خواهد بود.
اما شنیدن این بیانیهها ما را به یاد برنامهی کمدی سورئال Monty Python و پرسیدن این سؤال که «چگونه میتوان از شر این بیماریهای مهلک خلاص شد» میاندازد. اریک آیدل در آن برنامه به طنز در مورد چگونگی ریشهکن کردن تمامی بیماریهای شناختهشده میگوید:
خب، در ابتدا یک پزشک شوید و یک راه درمانی شگفتانگیز کشف کنید. سپس زمانی که توجه تمام دنیای پزشکی به شما جلب شد، شما راهحل را به آنها بگوئید و مطمئن میشوید که آنها همهچیز را بهدرستی انجام میدهند. حالا دیگر هیچ بیماری نخواهیم داشت.
درست یک روز پس از بیانیهی مایکروسافت، مارک زاکربرگ و همسرش پریسیلا چان که از قضا متخصص طب اطفال نیز هست، اعلام کردند که قصد سرمایهگذاری 3 میلیارد دلاری در موسسه چان زاکربرگ (CZI) دارند. CZI به دنبال درمان تمامی بیمارهای مختص کودکان است. بار دیگر به یاد گفتههای پایتون میافتیم.
پزشکان با پول خود یک روش درمانی منحصربهفرد را کشف میکنند. سپس زمانی که توجه تمام دنیای پزشکی به آنها جلب شد، CZI با غرور از روش خود صحبت میکند و به آنها میگوید که چهکار کنند. پسازآن دیگر هیچ مرضی در دنیا باقی نخواهد ماند.
درحالیکه وعدههای توخالی پزشکی بهشدت برای شاخهی «پزشکی مولکولی» عجیبوغریب است، به نظر میرسد که این حوزه مشخصاً در معرض لفاظیهای هیجانانگیز باشد. شما تقریباً میتوانید هیجان کی اریک درکسلر را در یادداشتهایش مشاهده کنید؛ او در سال 1986 صحبت از موتورهای مولدی میکرد که نانوماشینهایی مبتنی بر پروتئین هستند و بهمانند انقلاب صنعتی، آنتیبیوتیکها و سلاحهای هستهای، سبب یک تغییر شگرف در دنیای پزشکی میشوند.
اغراق، گزافهگویی و آرزودر قالب اهداف دشواری که یک علت واحد ندارند، خودنمایی میکنند. قطعاً یکی از دلایل این اتفاق، وجود حسی بیپروا از یک قدرت قریبالوقوع است که با پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی همراه شده است. نظریهی تکامل چارلز داروین در مورد انتخاب طبیعی، کشف مجدد قوانین وراثت از سوی گرگور مندل، رخنه در کدهای ژنتیکی، مهندسی ژنتیک و پروژهی ژنوم انسانی (CRISPR)، همگی با ادعاهای عجیبوغریب در مورد کنترل حتمی فرآیندهای اساسی زندگی همراه بودهاند. هر نسل از دانشمندان نگاهی به گذشته میاندازند و با ترحمی عجیب به دانش اندک نسل قبل نظر میکنند؛ اما بهندرت میکوشند تا نشان دهند که نسل بعدی نیز همانگونه رفتار نخواهند کرد.
در دوران ما، بیولوژی پادشاهی میکند و میل اصلی برای یافتن راههای ساده برای مشکلات پیچیده، انسانها را به سمت گذشته و جبرگرایی بیولوژیکی سوق داده است؛ همهچیز به ژنهای شما بستگی دارد. همهچیز در عصبهای شما نهفته است. این کشف جدید، همهچیز را تغییر میدهد.
احتمال وجود سود سرشار در بیوتکنولوژی میتواند افراد را به گزافهگویی و اغراق بکشاند. طبق رسم همیشگی در بورس، بر مبنای شایعات خرید کنید و بر پایهی اخبار بفروشید. هیچ کجا بهتر از بیوتکنولوژی و فناوری اطلاعات نمیتواند به درستی این حرف پی برد. همانطور که جیمز واتسون، زیستشناس مولکولی، میگوید:
هیچچیزی بهمانند علاقه برای یافتن علاج بیماریهای خطرناک نمیتواند پولساز باشد.
نهایتاً اینکه محققان و مراکز علمی به دنبال جلب توجه رسانهها هستند و این رفتار بهنوبهی خود به تحریک بیش از حد مخاطب کمک میکند؛ از این رو نیاز است برای تحریک بیشتر و بیشتر مخاطب همواره یک گزافهگویی بزرگتر صورت گیرد.
اما دیگر زمان مقابله با این رفتارها فرا رسیده است. یک راه ممکن، جوابگو کردن دانشمندان، بشردوستان و رسانهها است. جاناتان آیسن، استاد دانشگاه کالیفرنیا در رشتهی ژنتیک، فهرستی بلندبالا از مقالاتی که به گزافهگوییها در رشتهی ژنتیک پرداختهاند، تهیه کرده است. در بسیاری از این مقالات به ادعاهای مطرحشده واکنش نشان داده شده است. ما نیز باید به نوشتن، گردآوری و اشتراک چنین مقالاتی ادامه دهیم. ما باید بیشتر به اهمیت دانش توجه کنیم تا ارزش بازاری یک مقاله. سعی کنیم مقالات پرمحتوا بنویسم تا اینکه دیگران را به توجه به این مطالب ترغیب کنیم. بهعلاوه شک کردن نسبت به فناوری، پزشکی و رسانهها را نیز به اطرافیان بیاموزیم.
این ایدهها به نظر ناممکن میرسند؛ با این وجود، هر پیشرفتی در این زمینه مثمر ثمر خواهد بود. علم منجر به درک بهتر میشود و دانش جدید به تولید داروها و روشهای درمانی تازه ادامه خواهد داد؛ اما درک بهتر نیز به معنی فهم میزان پیچیدگی طبیعت است. هرچه مردم بیشتر در مورد علم و دانش بدانند، اغراق و گزافهگویی دشوارتر میشود و هرچه گزافهگویی دشوارتر شود، پزشکی و طب بیشتر به عموم خدمت میکند تا به سهامداران عمدهی شرکتهای دارویی. درنهایت نرخ سلامت جامعه نیز بیشتر خواهد شد.