برگرفته از برنامه پرسمان و جزوه علم و دین، استاد مصطفی ملکیان
58
- دربارهی ایمان و فواید آن و اوصاف توضیحاتی ارائه فرمایید ؟
ایمان - که امری کاملاً اختیاری است - عبارت است از معرفت توأم با تسلیم قلبی و خضوع و خشوع دل به خداوند متعال و رسول او و آموزههایی که به بشریت ارائه کردهاند. ایمان امری اختیاری است به دلیل آن که در آیات بسیار به آن، امر شده است و روشن است که امر به چیزی از سوی حکیم مطلق، دلالت بر مقدور بودن و اختیاری بودن آن چیز دارد نگا: بقره / 41، 91، 186 - نساء / 136 - آل عمران / 179. و در این آیه به اختیاری بودن آن تصریح شده است: «إن هذه تذکرة فمن شاء اتخذ إلی ربه سبیلا» مزمل، آیه 19. «قطعاً این [آیات] اندرزی است تا هر که بخواهد به سوی پروردگار خود راهی در پیش گیرد».
ایمان در قرآن، گونهای از معرفت وعلم را داراست، ولی تمام هویت آن، از سنخ علم و معرفت نیست؛ بلکه افزون بر آن تسلیم و خضوع در برابر حق نیز میباشدحجرات / 15 - بقره / 42 - توبه / 110. ؛ «إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لمیرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله أولئک هم الصادقون» حجرات / 15.«در حقیقت، مؤمنان کسانیاند که به خدا و پیامبر او گرویده و [دیگر ]شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردهاند. اینانند که راستکردارند». پس اهل ایمان کسانیاند که در ایمان به خدا و رسول تردیدی نداشته، به آنها علم و یقین دارند «ود کثیر من أهل الکتاب لویردونکم من بعد إیمانکم کفارا حسدا من عند أنفسهم من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتی یأتی الله بأمره...» بقره / 109. «بسیاری از اهل کتاب - پس از این که حق بر ایشان آشکار شد - از روی حسدی که در وجودشان بود، آرزو میکردند که شما را بعد از ایمانتان، کافر گردانند. پس عفو کنید و درگذرید، تا خدا فرمان خویش را بیاورد».
این آیه، به روشنی حکایتگر این حقیقت است که بسیاری از اهل کتاب علیرغم روشن شدن حق و علم آنها به آن، آرزو دارند تا مؤمنان را هم از روی حسد به گمراهی افکنند. بنابراین، ایمان تنها معرفت و علم نیست؛ بلکه باید در برابر حق خاضع و خاشع و قلباً تسلیم بود.
کافر و مؤمن خدا گویند لیک در میان هردو فرقی هست نیک
آن گدا گوید خدا را بهر نان متقی گوید خدا از عین جان
گر بدانستی گدا از گفت خویش پیش چشم او نه کم ماندی نه بیش
سالها گوید خدا آن نان خواه همچو خر، مصحف کشد از بهر کاه
گر به دل درتافتی گفتِ لبش ذره ذره گشته بودی قالبش
نام دیوی ره برد در ساحری تو به نام حق پشیزی میبری
مثنوی / 2 / 502 - 497.
از نظرگاه قرآن، عمل جزء ایمان نیست، چرا که آیات متعددی وجود دارد که دلالت دارد عمل منفک از ایمان است، نگا: عصر / 3 - نساء / 124 و 162 - اعراف / 152 - فاطر / 10. اما عمل لازمه ایمان است و در واقع، ثمره و نتیجه آن تلقی گشته است؛ به صورتی که از دیدگاه قرآن عمل صالح تنها در کنار ایمان، پایداری و دوام دارد و ایمان نیز تنها با وجود عمل صالح است که طراوت و نشاط مییابد. نگا: نساء / 65 - انفال / 3 و 4 - مجادله / 22 - بقره / 177.
از منظر قرآن، به هر اندازه که معرفت آدمی عمیقتر و خضوع و خشوع و تسلیم قلبی او ژرفتر و مستحکمتر باشد، ایمان هم افزایش مییابد و هر چه معرفت کمتر و سطحیتر و خضوع قلبی اندک و کم استقامت باشد، ایمان هم کاهش مییابد. به هر روی، با توجه به درجات دو عنصر اساسی ایمان، یعنی معرفت و تسلیم قلبی، ایمان هم امکان کاهش یا افزایش دارد. نگا: آل عمران / 173 - انفاق، 2 - نساء / 136.
مؤمنی او، مؤمنی تو بیگمان در بیان هر دو فرقی بیکران
اما فواید ایمان:
1- سرمایه رستگاری. مهمترین ثمره ایمان آن است که سرمایه رستگاری را برای آدمی به ارمغان میآورد. صف / 10 و 11.
2- پشتوانه اخلاق. اخلاق بدون ایمان، اساس و پایه درستی ندارد. کرامت، شرافت، تقوا، عفت، امانت، راستی، درستکاری، فداکاری، احسان، صلح،... مبتنی بر اصل ایمان است. به فرموده علامه شهید مرتضی مطهری، بشر واقعاً دو راه بیشتر ندارد: یا باید خودپرست و منفعتپرست باشد و به هیچ محرومیتی تسلیم نشود و یا باید خداپرست باشد و محرومیتهایی را که به عنوان اخلاق متحمل میشود، محرومیت نشمارد و لااقل جبران شده بداند. کسی که تکیهگاه اخلاق و شخصیتش غیرخدا باشد، مانند این است که در پرتگاه مشرف به سقوطی گام برمیدارد و هر لحظه احتمال سقوط دارد، سورههای: توبه / 109 - عنکبوت / 41. ارزشهای اخلاقی آنگاه میتوانند انگیزه عمل باشند که شخص به ارزش معنویت پی برده باشد و این معنویت تنها در گرو ایمان به خدا است. اما آن که عاطفه دینی و ایمانی را که مبنا و اساس و پشتوانه و منطق انسانیت است، از دست داده؛ انسانیت، عواطف انسانی و اعمال اخلاقی را از دست داده است. مرتضی مطهری، بیست گفتار، صص 155 - 151.
3- استواری و تعادل روحی. از آنجا که ایمان حالتی روحی است که در خود نگرشی کامل نسبت به ارزشها و حوادث نهان دارد و چون مؤمن به مبدأ این حوادث مرتبط است، آرامش و اطمینانی دارد که غیر او از آن بیبهره است، محمد سید قطب، فی ضلال القرآن، ج 6، ص 3966. قرآن نیز بدین امر تصریح فرموده است: «من آمن بالله و ال یوم الآخر و عمل صالحا فلا خوف علیهم و لا همیح زنون» مائده / 69؛ و همچنین نگاه کنید: فتح / 4، یونس / 62 و 63. «هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان آورد و کار نیکو کند، پس نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین خواهند شد».
4- برکات دنیوی. ایمان به خدا، موجب ریزش باران و رحمت دنیوی نیز هست: «و لو أن أهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهمبرکاتمن السماء و ال أرض...» اعراف / 96.«و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان میگشودیم».
5- عمل صالح زاییده ایمان است. هر چند عمل صالح خود موجب ازدیاد ایمان میگردد ولی در هر حال قرآن، عمل صالح را ثمره ایمان دانسته است.بقره / 277 - مائده / 9. مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند: «ایمان زمینهساز عمل و شرط لازم آن است و سهولت یا صعوبت عمل صالح انسان، به شدت و ضعف آن بستگی دارد و متقابلاً عمل صالح و تکرار آن، به تعمیق ایمان و ازدیاد آن مدد میرساند و این هر دو به نوبه خود، در به وجود آمدن ملکات اخلاقی که باعث صدور اعمال صالحه از فرد بدون رویه و تأمل میشود، کمک میکنند». فرازهایی از اسلام، ص 238.
6- روشنبینی. ایمان موجب واقعبینی انسان شده و او را از غلطیدن در دام خطاها میرهاند: «إن الذین لا یؤمنون بالآخرة زینا لهمأعمالهم فهم یعمهون» نمل / 4.«کسانی که به آخرت ایمان ندارند، کردارهایشان را در نظرشان بیاراستیم [تا همچنان ]سرگشته بمانند». پس مفهوم این آیه آن است که کسانی که به آخرت ایمان دارند، بر دیدن نیک و بد اعمال خویش توانا هستند. اهل ایمان هدفی دارند تا کارهای خودرا با آن بسنجند و ازاینرو در حیرت و سرگردانی نخواهند بود. برخلاف کسانی که مؤمن نیستند و در حیرت و سرگردانی فرو رفتهاند.
7- محبوبیت. خداوند در قرآن وعده داده است کسانی را که ایمان آورده، عمل نیکو انجام دهند؛ محبوب مردم قرار دهد «إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا» مریم / 96.«کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، به زودی [خدای ]رحمان برای آنان محبتی [در دلها ]قرار میدهد».
در باب این فواید و فواید دیگر که نتوانستیم آنها را شمارش کنیم، نگاه کنید به:
1- نظریه ایمان، محسن جوادی، صص 257 - 247
2- بیستگفتار، مرتضی مطهری، صص 159 - 149
3- تکاپوگر اندیشهها، عبداللّه نصری، ص 134
مرحوم علامه جعفری مشخصههای جالب و جامعی را برای فرد مؤمن برشمردهاند که مسلماً برای ما و شما سودمند است:
1- تمام لحظات حیات خودرا در حالت رؤیت خداوندی سپری خواهد کرد.
2- اعمالش از روی اخلاص خواهدبود.
3- برای ابدیت خود ذخایری خواهد اندوخت.
4- از گناه، مکروهات و خیالات و اوهام بیاساس پرهیز خواهد کرد.
5- حیات خود را بیهوده تلف نخواهد کرد.
6- درخواهد یافت که هر عملی در این عالم، عکسالعملی دارد.
7- از آرزوهای دور و دراز خود دست برخواهد داشت.
8- در برابر حوادث صبر و شکیبایی پیشه خواهد کرد.
مؤمن آن باشد که اندر جزر و مد کافر از ایمان او حسرت خورد
مثنوی / 5 / 3355.
9- میکوشد تا در میان پرتگاهها و خارستانهای راههای انحرافی، صراط مستقیم را پیشه کند.
10- امکانات و لحظات عمر را غنیمت شمرده، نمیگذارد حوادث جبر نمای زندگی، حیات او را مختل سازد. نگا: تکاپوگر اندیشهها، ص 135.
11- در هنگام یاد خدا دلهایشان بترسد و چون آیات او بر آنان خوانده شود، بر ایمانشان بیفزاید. انفال / 2.
12- در تمامی امور بر خدا توکل میکنند. انفال / 2.
13- سخنی استوار و ثابت دارند. ابراهیم / 27.
14- نه ترسی دارند و نه اندوهگین میشوند. مائده / 69.
15- به آخرت یقین و باور دارند. بقره / 4.
16- نماز را برپا میدارند و از روزیای که خدا به آنها عطا فرموده انفاق میکنند. انفال / 4.
از آنجا که ایمان بر دو رکن معرفت و خضوع قلب بنا شده است، تقویت و ازدیاد ایمان منوط به آن است که در حوزه معرفت، آگاهی و علم خود را به حقایق هستی، خداوند متعال، رسول او و آموزههای دینی افزایش دهیم؛ و در حوزه خشوع قلب، کوشش کنیم تا مطیع اوامر و نواهی خداوند متعال باشیم. حال چه در ساحت مسائل شرعی، چه در ساحت امور اخلاقی؛ چه فردی و چه جمعی. المیزان، ج 18، صص 261 - 260.
ناگفته نماند از آنجا که عمل صالح در افزایش ایمان نقش اساسی دارد، باید در تحقق آن کوشا بود. عمل صالح، عملی است که انسان را در راستای ایمانش به جلو برده و او را کامل کند. حال این عمل میتواند جوارحی باشد میتواند جوانحی. مثلاً عمل روح هنگامی صالح میشود که او را وادار سازیم منظم فکر کند، علمی فکر کند. طوری فکر کند که همیشه اندیشه نو و صحیح تولید کند، به صورتی که مصداق این سخن رسول خدا(ص) واقع شود که فرمود: «یک ساعت فکر کردن، از شصت سال عبادت بالاتر است». نگا: مرتضی مطهری، حکمتها واندرزها، صص 50 - 49.
خداوند ما را از پیروی هوا و هوس بازدار که اساس زوال و کاهش ایمان است و بر انجام طاعات و ترک محرمات وادار که اساس تقویت و افزایش ایمان است.
ای خدا آن کن که از تو میسزد که ز هر سوراخ مارم میگزد
جان سنگین دارم و دل آهنین ور نه خون گشتی در این رنج و حنین
وقت تنگ آمد مرا و یک نفس پادشاهی کن، مرا فریادرس
گر مرا این بار ستّاری کنی توبه کردم من ز هر ناکردنی
توبهام بپذیر این بار دگر تا ببندم بهر توبه صد کمر
من اگر این بار تقصیری کنم پس دگر مشنو دعا و گفتنم
مثنوی / 5 / 2262 - 2267.
59- چرا اخلاق اسلامی در دین نهادینه نشده است؟
اگر مراد از نهادینه شدن اخلاق در دین، اخلاق در متن دین باشد باید گفت واقعا ً چنین است،دین مجموعه ای مرکب از عقائد،اخلاق و احکام است که اخلاق بخش مهمی ازدین است تا آنجا برای دین این امر مهم بوده که رسول مکرم اسلام( هدف بعثت خود را اتمام اخلاق و اکمال آن نامیده است آنجا که می فرماید : "انما بعثت لاتمم مکارم اخلاق" پس باید گفت براستی اخلاق در دین نهادینه شده است.
ولی اگر مرادتان از این بیان این است که چرا اخلاق اسلامی در اهل دین و متدینین نهادنیه نشده، باید گفت عوامل متعددی دارد. از آن جمله این که حضرت امام خمینی در شرح حدیث جنود عقل و جهل می فرمایند : "چون انسان ولیدة عالم طبیعت و فرزند نشئه دنیاست از بدو خلقت در غلاف طبیعت تربیت شود و روحانیت و فطرت در این حجاب وارد شود و کم کم احکام طبیعت بر آن احاطه کند و هر چه درعالم طبیعت رشد و نمای طبیعی کند احکام طبیعت بر آن بیشتر چیره و غالب شود." "1"
اینکه در دامن طبیعت رشد کرده باعث این است که رویکرد او به دین و مکارم اخلاق ضعیف شده، لذا خداوند انبیاء الهی و کتب آسمانی را فرستاد که حق و راه درست را و آنچه برای هدایت انسان ها لازم است به او برسانند.
بنابراین دلیل اصلی عدم رویکرد مسلمین به اخلاق، نقص دین نیست بلکه عوامل درونی خود آنها و جوامع آنها دخیل در این قضیه است.
(1) شرح حدیث جنود عقل و جهل ص78
60 - آیا با گذشت زمان و پیشرفت علوم تجربی، تعارض بین علم و دین آشکارتر نمیشود؟
بحث رابطه علم و دین بسیار مفصّل و دقیق است و علم دارای مبانی گوناگون میباشد، امّا آنچه در سؤال مورد نظر است، علم تجربی میباشد.
علم تجربی دارای ویژگیهای ذیل است:
أ) ظنی است و مانند علوم فلسفی و ریاضیات مبتنی بر براهین قطعی نمیباشد.
ب) دارای سند تجربی است.
ج) مرکّب از گزاره درست و نادرست است.
اگر به دقت ویژگیهای علوم تجربی مورد برّرسی قرار گیرد، به خوبی میتوان فهمید که آیا بین گزارههای دینی و علمی تعارضی وجود دارد یا نه!
این دسته از علوم به دو بخش تقسیم میشود:
أ) قوانین علمی، این بخش از گزارههای علمی تا حدّی از قطعیت برخوردار است و تأثیر پذیری کمتری از عوامل ظنی دارد. این قضایا معمولاً با گزارههای قطعی دینی هیچ گونه برخورد و تعارضی ندارد.
ب) نظریات علمی، با توجه به این که از قطعیت برخوردار نیست و در موارد بسیاری این نظریات دچار ابطال و دگرگونی میشوند، نباید انتظار داشت که همیشه نظریات علمی با دادههای دینی هماهنگ و کاملاً سازگار باشد، زیرا لازمه آن این است که دین مانند آرای ظنی و تجربی دانشمندان همواره دستخوش تفسیر و دگرگونی شود.
بنابراین ممکن است برخی از گزارههای دینی با برخی از گزارههای علمی، در زمانی با هم تعارض داشته باشند و در زمان دیگر تعارض نداشته باشند، به عنوان نمونه میتوان دیدگاه قرآن درباره پیوند بیولوژیک جنین با والدین را در نظر داشت، که تا اواخر قرن نوزدهم، مغایر نگرش علمی رایج زیستشناسی بود، ولی در نیمه دوم قرن نوزدهم نظریات مبتنی بر پیوند یکسویه فرزند با پدر و مادر منسوخ گردید و علم جدید با دیدگاه قرآن دراین زمینه همسو شد.
از طرف دیگر باید توجه داشت که کاروان علمی بشر هنوز در نیمه راه است و بسیاری از نظریات علمی موجود در آینده دگرگون خواهد شد. طبیعی است در این میان آرا و اندیشههای صحیح و سقیم بسیاری وجود خواهد داشت. بنابراین انتظار هماهنگی کامل دین و علم به معنای دانش تجربی، انتظار نابجایی است ولی مسلّم است که بین قطعیات دین و علم تعارضی وجود ندارد. البته مشکل گاهی اوقات در طرف دیگر تعارض میباشد، یعنی گاهی فهم از دین اشتباه است و تعارض میان فهم خاص از دین با علم، به عنوان تعارض علم و دین انگاشته میشود، در حالی که یک نوع فهم از گزاره دینی مانند فهم از ظاهر آیات، با علم تعارض یافته است، نه با خود دین. گاهی نیز آنچه دین انگاشته میشود، دین نیست، یعنی برخی از روایاتی که دارای سند صحیحی نمیباشند و به صورت مجعول بوده، به عنوان حدیث معصوم نقل شده است. در چنین مواردی تعارض ظاهری است و تعارض میان علم و دین نمیباشد.
نکته قابل اهمیت تفکیک بیان تعارض ظاهری و واقعی است. اگر مراد تعارض ظاهری باشد، در وجود این تعارض میان علم و دین هیچ شکی نیست، ولی اندیشمندان راههای متعددی برای رفع تعارض ذکر کردهاند. تعارض واقعی بین گزارههای علمی و گزارههای دینی متصوّر نیست.(1)
مسئله دیگرِ حائز اهمیت، فهم رابطه علیّت الهی و علیت طبیعی در جهان ماده و طبیعت است. بسیاری از مردم و حتی دانشمندان توجیه میکنند که علیت الهی در عرض علیت طبیعی قرار دارد، یعنی عامل و علت یک پدیده مانند سیل، زلزله و بیماری در جهان طبیعت، یا خدا است و یا عامل طبیعی، پس هر جا که عامل و علت طبیعی پاسخ داد، علیت الهی در کار نیست و هر جا که با مشکل برخورد کردیم و نفهمیدیم که علت طبیعی و مادی چیست، آن را به خدا یا علت ماوراء الطبیعی نسبت میدهیم. اگر بیماری پیش آمد، اگر کاری از دارو و درمان بر نیامد، به سراغ علت ماوراء الطبیعی میرویم. این فهم کاملاً اشتباه است.
خداوند علت تمام پدیدههای عالم هستی است، خواه در آن زمان که دارو تأثیر میگذارد و خواه در زمانی که داروی خاص (و راه شناخته شده برای ما) تأثیر نمیگذارد و خداوند از راه دیگری که برای ما ناشناخته است (با حفظ قانوت علیت و بر اساس آن) درمان میکند. پس در هر دو صورت او شفا دهنده است.
مواردی که مثال زده شده، ناشی از همین اشتباه است. اگر گفته میشود که قهر و غضب الهی موجب ایجاد زلزله و از بین رفتن انسانها میباشد، معنای آن چنین نیست که قانون علیت طبیعی و مادی در این جا نقض شده باشد، بکله از همان راه قانون علیت، این عمل تحقق مییابد، با این تفاوت که گاهی آن علت برای ما شناخته شده است، مثلاً گسل زمینها و انرژی متراکم (که علت گسل و بسیاری از امور ایجاد کننده آن، هم چنان برای ما شناخته شده نیست) اما گاهی علت آن برای ما شناخته شده نیست و خداوند از طریق علت ناشناخته، زلزله را ایجاد میکند، به این معنا که برای به وجود آمدن پدیده طبیعی، علتهای متعدد وجود دارد که برخی از آنها برای بشر شناخته شده و بعضی ناشناخته است. خداوند همان گونه که قادراست از طریق علتهای شناخته شده برای بشر، آن پدیده را ایجاد نماید، هم چنین قدرت دارد از راه ناشناخته برای انسانها، آن را ایجاد نماید. معجزه چیزی جز این نمیباشد، یعنی در معجزه، پدیده بدون علت، به وجود نیامده یا حتی بدون علت طبیعی، بلکه از راه علتی که برای ما ناشناخته است، ایجاد شده است.
به همین خاطر گفته میشود که معجزه خَرْق عادت است، یعنی نقض علیتی است که برای ما شناخته شده و بدان عادت کردهایم، نه این که علت نداشته و بدون علت به وجود آمده است.
بنابراین اگر هواشناسی پیش بینی نماید در منطقهای تا یک هفته باران نمیبارد، تنها از راه علتهای شناخته شده برای انسان پیش بینی مینماید، اما چه بسا علتهای دیگری وجود داشته باشد که برای بشر شناخته شده نبوده، و در آینده کشف شود. نشانه آن ایجاد باران مصنوعی با بارور کردن ابرها است، یا حتی از راه علتهای آن در آینده کشف نشود. با توجه به این مطلب، قهر و غضب الهی، دعا و راز و نیاز انسان و... معنا دار شده و طبق قانون علیت بوده و با علیت طبیعی تناقضی ندارد.
حاض ضمن توجه دقیق این مطالب، باید گفت:
اوّلاً: اگر نیک بنگریم، تعالیم آسمانی هیچ گاه کشفیات علمی را نفی نکرده و بر آن صحّه گذاشتهاند، ضمن این که ما را به عوامل فرا مادی توجه دادهاند، به طور مثال دانشمندان قائلند که علت زلزله، فعل وانفعالات درونی زمین و جا به جایی گدازههای درونی زمین است. این گزاره تجربی بیان کننده هر چه که علت زلزله است نمیباشد، بلکه تنها به یک علت آن اشاره نموده است. مؤید این سخن تحقیقات فراوانی است که اکنون در دنیا برای شناخت بیشتر این پدیده طبیعی جریان دارد. اگر تمامی جوانب زلزله شناخته شده بود، این تحقیقات بی معنا بود.
با این همه پیشرفت هنوز بشر نتوانسته وقوع زلزله راحتی یک ساعت زودتر پیش بینی کند، در حالی که طبق تحقیقات، حیواناتی همچون اسب قادر به پیش بینی این پدیده به صورت غریزی میباشند.
ثانیاً: با توجه به این که خداوند دانا و توانا است، میتوان گفت برای عذاب انسانهای گنه کار و یا برای بیداری از خواب غفلت و یا هر دلیل دیگری، اراده کند که بلایای طبیعی بر ناحیهای نازل شود، بدون این که خارج از قانون علیت باشد، بلکه به صورت معجزه در آنِ واحد، زمینه زلزله یا سیل و طوفان فراهم گردد، همان طور که در زمان حضرت نوح در جایی که با دریا فاصله زیادی داشت، به فرمان الهی از زمین آب فراوان جوشید و باران فراوانی هم از آسمان نازل شد که همه گناهکاران را غرق نمود. برعکس میتواند در جایی که همه عوامل طبیعی شناخته شده برای وقوع زلزله فراهم است، از راه علتی که برای ما ناشناخته میباشد، جلوی زلزله را بگیرد.
با سیری در آیات قرآن به درستی این سخن پی برده میشود.
حال ابرها عامل باران است، اما هیچ شگفتی ندارد که خداوند به سبب نماز باران و طلب و دعای مردم، به یکباره ابرها را توسط باد به منطقهای منتقل نموده و آن سرزمین را سیراب نماید. همان طور که در زمان امام رضا(ع) و موارد دیگری به وقوع پیوست.
ثالثاً: مهمتر این که نه تنها بین علوم تجربی و دین تعارض نیست، بلکه همسویی کامل است، چرا که وظیفه علم کشف حقایق جهان هستی است و سرمنشاء تمامی حقایق جهان هستی (اعم از تجربی و غیر تجربی) یکی است.
گزارههای دینی که از همان سرمنشأ ایجاد شده، همخوان با حقایق جهان هستی است.
رابعاً: روشن شد که هیچ گاه برای رفع تناقض نیازی به دست برداشتن از علم به خاطر دین و یا از دین به خاطر علم نمیباشد، بلکه بایداز علم پرستی و جُمود بر یافتههای تجربی دست برداشت و فهم خود از دین را نیز اصلاح نمود.
ضمن تأیید هر دو، جایگاه هر کدام را به خوبی شناخت و بر اساس همان شأن و جایگاه به آن نگاه کرد.
خامساً: حال اگر موردی تعارض واقعی جلوه نموده و نتوانستیم بفهمیم کدامین حق است، چه باید کرد؟
آنچه سابق گفتیم، جواب را آشکار میکند و با گذشت زمان شاید جواب آشکار شود، ولی اگر آشکار نشد، دلیل بر نقصان فهم ما ودانش بشر است که توانایی کشف همه مجهولات را ندارد. دین هیچ نقصی ندارد و گذشت زمان این مسئله را بیشتر روشن میسازد.
پی نوشت ها :
61 - مردم ایران و کشورهای مسلمان که به خداوند اعتقاد دارند و او را میپرستند و خداوند هم وعده فرموده که هر کس او را عبادت کند به بهشت میرود. در صورتی که بیشتر کشورهای خارجی مثل آمریکا و روسیه و آلمان و... که به خداوند اعتقادی ندارند به جز عده قلیلی از آنها، آیا همه آنها به جهنم میروند؟ لطفاً جواب کامل همراه با جزئیات بیان فرمائید.
برادر گرامی: در پاسخ به سؤالتان توجه شما را به دو نکته جلب میکنم:
1 - چنین نیست که مردم کشورهای غیر مسلمان، معتقد به خداوند نباشند. در همه زمانها بخصوص عصری که در آن بسر میبریم، بر اساس آمارهای رسمی مراکز معتبر دنیا، بیشتر مردم جهان معتقد به خداوند بوده و به ادیان آسمانی گرایش دارند. در این صورت بر اساس اصل »عدل الهی« که از اصول قطعی شریعت اسلام است میگوئیم:
اگر معتقدین به مذاهبی غیر از اسلام، تلاش خویش را در شناخت دین حقیقی - اسلام - به کار برده ولی به حقانیّت آن پی نبرده باشند، در صورتی که بر اساس دستورات و احکام مذهب خویش عمل کنند از عداب الهی مصون خواهند بود چون عذاب، متفرع بر مخالفت عمدی و آگاهانه با احکام الهی است و چون چنین شخصی به رغم تلاش جدّی در درک حقیقت فاقد آگاهی لازم است از اینرو مستحق عذاب نخواهد بود. یا اصلاً به ذهنش نمیرسید که غیر از دین خودش دین دیگری که حق است وجود داشته باشد، این هم از افراد جاهل قاصر میباشد.
2 - بر اساس اصول قطعی اسلام، از معتقدان به اسلام نیز خواسته شده است که زیربنای مذهبشان را بر پایه تحقیق و استدلال قرار داده و از تعصّبات غلط و تقلید کورکورانه در اصول دین بپرهیزند. بنابراین ملتهای اسلامی نیز به صرف اعتقاد به اسلام استحقاق بهشت الهی را نخواهد داشت مگر آن که عقیدهشان به اسلام بر اساس تحقیق و آگاهی و نیز تبعیت از دستورات الهی باشد.
نتیجه آن که ناآگاهان نسبت به حقانیت اسلام دو دسته هستند:
1 - کسانی که در شناخت اسلام کوتاهی کردهاند. چنین کسانی عقلاً استحقاق عذاب الهی را خواهند داشت.
2 - کسانی که تلاش خویش را مبنی بر شناخت اسلام به کار برده اما موفق نشدهاند یا در محیطی بودهاند که غیر از دین خودشان دین دیگری که حق باشد بذهنشان نرسد یا محیط استکباری مانع فهم آنها شده است به طوری که جزء جاهل قاصر قرار گیرند نه جاهل مقصر یعنی کسی که میتوانسته به حق برسد ولی کوتاهی کرده است. در این صورت اگر بر اساس دستورات شریعت خویش عمل کرده باشند از عذاب الهی مصون خواهند ماند
. برگرفته از برنامه پرسمان و جزوه علم و دین، استاد مصطفی ملکیان:
منبع:www.jawab.ir/qa
ارسالی از طرف کاربر محترم :mashhadizadeh
/ع