گر چه همواره راه نیایش عبد و مولا باز است، ولی برای زمان مشخص مانند ماه مبارک رمضان که عید اولیای الهی است، فضیلت مخصوص است.
دعای ابوحمزه ثُمالی بخشهایش یکسان نیست . گاهی در بعضی از بخشها از جلال و عظمت خدا شروع میشود و به ضعف و حقارت بنده ختم میشود . گاهی از ضعف و حقارت بنده شروع میشود، به عظمت و جلالت ذات أقدس إله ختم میشود. گاهی هم دعا برای آن است که خدا را محمود بدانیم و او را حمد کنیم . گاهی دعا برای آن است که خدا را مشکور بدانیم و او را شکر کنیم . گاهی دعا برای آن است که خدا را معبود بدانیم و او را عبادت کنیم . گاهی دعا برای آن است که خدا را مسعود و مقصود بدانیم و به صمدیّت او اعتراف کنیم . گاهی دعا برای آن است که خدا را واحد بدانیم و در پایان از توحید طرفی ببندیم و مانند آن. این بخش از دعا از اینجا شروع میشود:
"یا مُحسِنُ یا مُفْصِل یا مُنْعِمُ یا مُفْضِل."
عرض میکند: تو که اِجمال و احسان و افعال و احسان را دارا هستی. ما اگر چنانچه بخواهیم به سمت تو بیائیم، هیچ پایگاهی نداریم . یک وقت است انسان در سکوی پرش ایستاده است. روی سکوی پرش پرواز میکند. یک پایگاهی دارد. گاهی پرواز نمیکند. سرعت سیر ندارد. نردبان دارد بالأخره. تبرّک میکند، این نردبان را یکی پس از دیگری پلههای نردبان را طی میکند. یک وقت است که نه نردبان است، نه سکوی پرش. یک طنابی آویخته است. این طناب را دستگیره قرار میدهد، کم کم بالا میرود. اما هیچ چیزی گاهی در اختیار انسان مُنقَطِعُ الأسباب نیست. نه عملی دارد که با آن عمل به عنوان سکوی پرش پرواز کند یا نردبان ترقّی از او استفاده کند، یا طناب آویخته از او مدد بگیرد. نه کسی هم او را همراهی میکند.
گاهی هم دعا برای آن است که خدا را محمود بدانیم و او را حمد کنیم . گاهی دعا برای آن است که خدا را مشکور بدانیم و او را شکر کنیم . گاهی دعا برای آن است که خدا را معبود بدانیم و او را عبادت کنیم . گاهی دعا برای آن است که خدا را مسعود و مقصود بدانیم و به صمدیّت او اعتراف کنیم . گاهی دعا برای آن است که خدا را واحد بدانیم و در پایان از توحید طرفی ببندیم و مانند آن.
در اینجا فقط به ذات أقدس إله عرض میکند: پروردگارا ! اگر پرواز است و سکوی پرش، فضل توست . اگر نردبان است و تَدرّج پلههای نردبان، فضل توست. و اگر طنابی هست و اعتصام به آن طناب، فضل توست. ما هیچ پایگاهی، تکّیهگاهی، وسیلهای نداریم که به توکّل بر او، اعتماد بر او بخواهیم این راه طولانی را طی کنیم .
"لَنَا نَتَّکِلُ فِیهِ نِجاهِ مِنْ عِقابِکَ عَلی أعمالِنَا ."
کسی اگر بخواهد از چاه برهد، به جاه برسد؛ از خطر برهد، به ثواب برسد؛ از دوزخ برهد، به بهشت برسد بالأخره یک پایگاهی میطلبد. عرض می کند: خدایا! ما هیچ پایگاهی نداریم . فقط فضل توست . فضل تو، مرا همراه و هم راه است یا رَبّ ! همراه آدم فضل اوست، راه انسان فضل اوست. نردبان انسان فضل اوست. سکوی پرش فضل اوست. طناب اعتصام شونده فضل اوست.
"بَلْ بِفَضْلِکَ عَلَیْنَا لِأنَّکَ أهْلُ التَّقْوی وَ أهْلُ المَغْفِرَه."
تو اهل تقوائی . تو شایسته هستی از تو تقوا کنیم ، یعنی بپرهیزیم.
وِقایه کنیم . تمام شرور و نقصانها را به خود اِسناد بدهیم ، هستی خودمان را سَپر نفس قرار بدهیم. که تمام نقصها به ما برسد و چیزی از نقصها به تو نرسد. بالاترین تقوا ، همین تقواست در حقیقیت. که انسان هستی خود را وِقایة ذات أقدس إله قرار بدهد، سَپر قرار بدهد که هر نقصی است مال خود انسان است و هر کمالی است، مال ذات أقدس إله است. و خداوند اهل مغفرت است. یعنی شایسته است که ببخشد . اهلیّت را هم دارد و احسانهای او هم ابتدائی است.
"تَبْتَدِی بِالإحسانِ نِعَماً ."
نعمتهای او مسبوق به پاداش نیست. همان گفتار معروف که داد او را قابلیّت شرط نیست.
بلکه شرط قابلیّت داد اوست . ذات أقدس إله با یک فیض فقیر میآفریند، با فیض دیگر فقیر را پاسخ میدهد. مگر کسی به فقر خود پی نبرد و نخواهد و اگر کسی بخواهد، ممکن نیست ناامید و آیس برگردد.
چَشم دو بار اشک میریزد. یک وقت در حال حزن و غم و یک وقت در حال نشاط و سرور است. آن خنکی و سردی را میگویند: (قُرّه) . هوای سرد را می گویند: (قار) . و اگر گفتند: قُرَّهُ العِیْن یا قُرَّهُ الأعْیُن و مانند آن، یعنی شاد باش و نشاط مَند بودن شما را مسئلت میکنیم که شما مسرورانه اشک شوق بریزید. یعنی اشک خنک بریزید. و اگر کسی به سمت ذات أقدس إله حرکت کرد، آنگاه مشتاقانه اشک شوق میریزد.
"وَ تَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ کَرَمَاً ."
تو از گناه روی کرامتی که داری میگذری . آنگاه در بخش دیگر سخن از حمد خدا بود که عرض کرد:
"فَلَکَ الحَمْدُ عَلی حِلْمِکَ بَعْدَ عِلْمِکْ ."
اینجا سخن از شکر خداست .
"فَمَا نَدرِی مَا نَشْکُرْ . أمْ جَمِیلِ مَا تَنْشُرْ أمْ قَبِیحِ مَا تَسْتُر . أمْ عَظِیمِ مَا أبْلَیْتَ وَ أوْلَیْتَ. أمْ کَثِیرِ مَا مِنْهُ نَجَّیْتَ وَ عافَیْتَ ."
چهار علل از عوامل شکر الهی را بازگو میکند. عرض میکند : خدایا ! آن کارهای خوبی را که مختصر بود، به لطف تو انجام دادیم . تو به ما دادی و اما به نام ما منتشر کردی. ما را نامور کردی. این زمینه شکر را فراهم میکند. فَلَکَ الشُّکْر . کارهای زشتی که ما انجام دادیم ، آبروی ما را نبردی، مستور نگه داشتی. أمْ قَبِیحِ مَا تَسْتُر فَلَکَ الشُّکْر.
نعمتهای بزرگی که أبّلا کردی، اعطاء کردی، بدون استحقاق ما، فَلَکَ الشُّکْر . خطرهای مهمی را که ما را از آن گزند و آسیب رهائی بخشیدی، فَلَکَ الشُّکْر . همه این علل هست. اینها مانِعَهُ الخُلُّو است . جمع را شاید. درباره بعضی اشخاص هر چهار فضیلت هست . آنگاه عرض میکند: خدایا ! اگر کسی تو را محبوب خود نشان بدهد، تو میپذیری. نه تنها به عنوان بنده و عبد خالص و صالح میپذیری، به عنوان محبوب میپذیری . این که فرمود: خدا مُحبّ شما میشود، شما محبوب خدا میشوید، فَسُوفَ یَأتِی الله بِقُومٍ یُحِبُّهُ وَ یُحِبُّونَ (1)، این بهترین فضیلت است برای انسان.
"یا حَبِیبَ مَنْ تَحَبَّبَ إلَیْک ."
گرچه در بعضی از نسخ همه اینها به صورت ضمیر خِطاب ذکر شده است، اما در بعضی از اینها ضمیر غیاب هست، در بعضی از اینها تلفیق .
"یا حَبِیبَ مَنْ تَحَبَّبَ إلِیْکِ یا قُرَّهَ عِیْنَ مَنْ لا ذَلِکَ وَانْقَطَعَ إلِیْک ."
امّا در بعضی از نُسخ این چنین است:
"یا حَبِیبَ مَنْ تَحَبَّبَ إلِیْک یا قُرَّهَ مَنْ عِینِ مَنْ لاذِ بِکَ وَانْقَطَعَ إلِیْه."
به هر تقدیر اگر کسی خود را تحبُّب کند، اظهار محبّت کند به سمت تو، تو او را به عنوان حبیب میپذیری. به عنوان محبوب میپذیری. و اگر کسی به تو پناهنده بشود، تو قُرًّهُ العِین او خواهی بود. (قُرَّهُ العِیْن) به معنای خنکی چَشم.
چَشم دو بار اشک میریزد. یک وقت در حال حزن و غم و یک وقت در حال نشاط و سرور است. آن خنکی و سردی را میگویند: (قُرّه) . هوای سرد را می گویند: (قار) . و اگر گفتند: قُرَّهُ العِیْن یا قُرَّهُ الأعْیُن و مانند آن، یعنی شاد باش و نشاط مَند بودن شما را مسئلت میکنیم که شما مسرورانه اشک شوق بریزید. یعنی اشک خنک بریزید. و اگر کسی به سمت ذات أقدس إله حرکت کرد، آنگاه مشتاقانه اشک شوق میریزد. در قرآن کریم دوبار سخن از اشک شوق ریختن است.
که عدّهای که معارف الهی را درک میکنند، تَری أعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَمْع (2). یک بار است . یک بار هم کسانی که عازم جبهه بودند و تدارکات صدر اسلام کافی نبود که آنها را اعزام بکند، اینها ناامید میشدند، اشک میریزند که چرا به جبهه نرفتند. البتّه این اشک دوّم، اشک غم و اندوه است که چرا به جبهه نرفتند. أنْتَ المُحْسِنُ وَ نَحنُ المُسِیئُون . تو محسنی و ما بَدکاریم . آنگاه عرض میکند:
"فَتَجاوَز یا رَبِّ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدَنَا بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکْ ."
آنچه در نزد شما، زیبائی و جلال و جمال است. و آنچه در نزد ماست قبیح است و زشت.
خدایا! به حقّ آن زیبائیهای نزدت از زشتیهای ما بگذر .
"وَ أیُّ جَهْلِ یا رَبِّ لا یَسْعَهُ جُودُک أوْ أیُّ زَمانٍ أطْوَلُ مِنْ أناتِکَ وَ مَا قَدْرُ أعمالِنَا فِی جَنْبِ نِعَمِکَ وَ کَیْفَ نَسْتَکْثِرُ أعمالاً تُقابِلُ بِها کِرامُکْ . بَلْ کِیْفَ یَضِیقُ عَلَی المُذْنِبِینَ مَا وَسَعَهُمْ مِنْ رَحْمَتِکْ ."
عرض کرد: خدایا ! کدام جهل است که جود تو توان بخشش آن را ندارد. و چه زمانی از قدرت تحمّل و تأنّی شما بیشتر است که ما بگوئیم: اگر بیشتر از این صبر میکردی، بهتر بود. یا دیگران بیشتر از این توان صبر دارند! و اصلاً اعمال ما در جنب نِعَم تو چیست که شکر بکنیم یا نکنیم . و چگونه اعمالی که در مقابل کَرم توست، ما آنها را زیاد بشماریم، در حالی که خود این عمل هم باز محصول کَرم توست. و از طرفی چگونه تبهکاران در تنگنا قرار بگیرند، در حالی که رحمت تو بیانتهاست .
"رَحْمَتُکَ وَسِعَتْ کُلِّ شِیءٍ."
امیدواریم رحمت بیانتهای حقّ شامل همه ما بشود. از تباهی و تیرگی همه نجات پیدا کنیم.
غَفَرَ اللهُ لَنَا وَ لَکُمْ وَالسَّلامُ عَلِیْکمُ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه.
پی نوشت ها :
1- سوره مائده/ آیه 54 ـ با تخلّص.
. 2- سوره مائده/ آیه 83
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت :mohammad_43