- حضرت نوح، یکى از پیامبران الهى بود که عمرى دراز یافت به گونهاى که عمر او ضرب المثل شده است.
نوح مردم را به خداپرستى و معرفت فرا مىخواند و از بتپرستى و جهالت باز مىداشت. مردم که با عقاید پدران خویش خو گرفته بودند و از اندیشه و تفکر به دور بودند نوح را تهدید کردند که «اى نوح اگر از کارت دست برندارى تو را سنگباران مىکنیم.»
نوح دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ إِنَّ قَوْمى کَذَّبُونِ * فافْتَحْ بَیْنى وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنى وَ مَنْ مَعِى مِنَ المُؤمِنینَ(1)؛ پروردگارا، قوم من مرا تکذیب کردند. بین من و آنان داورى کن، و مرا و کسانى که با من ایمان آوردهاند از دست آنان نجات بخش.
خداوند در قرآن کریم مىفرماید: «ما نوح و همراهان او را نجات دادیم و دیگران را غرق کردیم.»
- در قرآن کریم یک سوره به نام حضرت نوح آمده است و تمام این سوره مربوط به داستان آن حضرت است. خداى متعال مىفرماید: «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم پیش از آن که عذاب دردناک به سراغشان آید. او به مردم گفت: من شما را هشدار مىدهم، خدا را بپرستید و تقواى الهى را پیشه گیرید و مرا اطاعت کنید. اگر چنین کنید خداوند شما را مىآمرزد و اجل شما را به تأخیر مىاندازد.»
این پیام و تبلیغ، مردم را بیدار نکرد و به همین سبب نوح از سرِ درد با خداوند چنین گفت: «بارالها، شب و روز مردم را دعوت کردم و هر چه بیشتر فراخواندم مردم بیشتر گریزان شدند، هر گاه آنان را به آمرزش تو دعوت مىکنم انگشت به گوش مىکنند، لباس بر سر مىکشند تا پیام مرا نشنوند و بر کردار خود اصرار مىورزند. به طور علنى و پنهانى آنان را خواندم و گفتم از پروردگارتان طلب آمرزش کنید چرا که او آمرزنده است. اوست که باران بر شما فرو مىفرستد و اموال و پسران به شما مىدهد و باغها و نهرها برایتان فراهم مىآورد.»
نوح سپس آیات و نشانههاى حق تعالى را در عالم آفرینش برایشان بازگو کرد. اما باز هم بیدار نشدند و به یکدیگر سفارش مىکردند که از بتهاى خود دست برندارید. آنان در گناهان غوطهور شدند و سرانجام اهل جهنم گشتند.
در این هنگام نوح دست به دعا برداشت و به پروردگار عرضه داشت:
رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الکافِرِینَ دَیّاراً * إِنَّک َ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَک َوَلا یَلِدُوا إِلاّ فاجِراً کَفّاراً * رَبِّ ا غْفِرْ لِى وَ لِوالِدَى وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِى مُؤْمناً وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَالمُؤْمِناتِ وَلا تَزِدِ الظّالِمِینَ إِلاّ تَباراً(2)؛ بارالها، از کافران بر روى زمین هیچ کس باقى نگذار. اگر آنان را رها کنى بندگان تو را گمراه مىکنند و به جز تبهکارِ کافر، فرزندى نیاورند. بارالها، مرا و پدر و مادرم و هر مؤمنى را که به خانهام وارد شود و همه مردان و زنان با ایمان را بیامرز و بر نابودى ستمگران بیفزا.
- خداوند در سوره قمر مىفرماید: «در دوران گذشته قوم نوح بنده ما را تکذیب کردند و گفتند او دیوانه و جن زده است.» نوح هم دست به دعا برداشت و خداوند را خواند و چنین گفت:
أَنّى مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ(3)؛ بارالها، من در هدایت مردم شکست خوردم؛ تو خود مرا یارى فرما.
- در سوره مؤمنون آمده است: «ما نوح را به سوى قومش فرستادیم. او به مردم گفت: اى قوم من، خداوند را بپرستید، به جز او براى شما خدایى نیست، آیا پروا نمىکنید؟»
گروه کافران گفتند: «نوح چون شما بشر است که مىخواهد بر شما برترى جوید؛ اگر خداوند مىخواست پیامبرى بفرستد فرشتگانى را به پیامبرى مىفرستاد، نوح دیوانه است.»
در این هنگام نوح دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ انْصُرْنى بِما کَذَّبُونِ(4)؛ بارالها، در برابر تکذیب این مردم مرا یارى کن.
خداوند مىفرماید: «به نوح وحى کردیم که زیر نظر و راهنمایى ما کشتى بساز، و هرگاه فرمان رسید و آب از تنور فوران کرد از هر یک از حیوانات دو عدد و نیز خانوادهات را سوار بر کشتى کن، و هرگاه تو و همراهان در کشتى مستقر شدید بگو:
اَلْحَمْدُللهِِ الَّذى نَجّینا مِنَ الْقَوْمِ الظالمِینَ * وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنى مُنْزَلاً مُبارَکاً وَ أنْتَ خَیْرُ المُنْزِلینَ(5)؛ حمد براى خدایى است که ما را از دست ستمکاران نجات داد. و بگو: بارالها، مرا در منزلگاهى مبارک جاى ده، [زیرا] تو بهترین فرود آورندگانى.»
پیامبر گرامى (صلّى الله علیه وآله) به حضرت على (علیه السلام) فرمود: «اى على، هرگاه در جایى منزل کردى بگو: اللّهمّ أنزِلنى مُنْزَلاً مبارَکاً و أنت خیر المنزِلین؛ چرا که خیر و خوبى آن منزل روزى تو مىشود و شرّ و بدى آن از تو دور مىشود.»(6)
در حدیث «أربع مائة» که على (علیه السلام) چهار صد سخن کوتاه و نغز در آداب زندگى و بندگى براى یارانش بیان فرمود، آمده است: «هر گاه جایى منزل کردید بگویید: اَللّهُمَّ أَنْزِلْنَا مُنْزَلاً مُبَارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ المُنْزِلِینَ.»(7)
- نوح 950 سال در میان مردم تبلیغ یکتاپرستى و پاکى و درستى کرد. اما ده قرن تبلیغ و دعوت، آن مردم خفته جاهل را بیدار نکرد و به هوش نیاورد، و از آن همه بذر توحید و خداپرستى به جز بسیار اندک در دل سختتر از سنگ آنان جوانه نزد و به بار ننشست. افزون بر آن، پیامبر الهى را به باد استهزا مىگرفتند و تهمتهایى که خود شایسته آن بودند به او مىبستند و مؤمنان همراه او را مردمانى پست مىخواندند....
با چنین پیشینه عصیان و تبهکارى است که به فرمان الهى از آسمان باران شدیدى باریدن مىگیرد و از جاى جاى زمین چشمهها مىجوشد و سیل و طوفان همه جا را فرا مىگیرد.
نوح که از پیش آماده چنین شرایطى است؛ به مؤمنان و همراهان خود مىگوید تا بر کشتیى که به دست خود او ساخته شده است، سوار شوند. نوح به هنگام سوار شدن بر کشتى مىگوید:
بِسْمِ اللهِ مَجْریها وَ مُرْسیها إِنَّ رَبّى لَغَفُورٌ رَحیم(8)؛ به نام خداست حرکت و توقف کشتى؛ به درستى که پروردگارم آمرزنده و مهربان است.
در این هنگام، آب از آسمان و زمین به هم مىپیوندد و همه جارا فرا مىگیرد و همه نابکاران سیه روز را در کام خود فرو مىکشد. در حالى که نوح و همراهانش بر کشتى نجات سوارند و بر سطح آب در حرکتند. وقتى که آب همه جا را فرا گرفت و همه گمراهان لجوج را به کام مرگ کشید، فرمان الهى بر توقف باران و جوشش زمین صادر مىشود و کشتى نوح بر کوه «جودى» آرام مىیابد. در این میانه، نوح که پسر نادرستش را در میان غرق شدگان مىبیند دست به دعا بر مىدارد و مىگوید:
رَبِّ إِنَّ ابْنى مِنْ أَهْلى وَ إِنَّ وَعْدَکَ الحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمینَ(9)؛ بارالها، پسرم از خانواده من است (و تو وعدهداده بودى که خانواده مرا نجات دهى) و وعده تو حق است و تو احکم الحاکمین هستى.
خداوند فرمود: «اى نوح، او از خاندان تو نیست، او ناشایست است، آنچه را که به آن آگاهى ندارى از من مخواه، من تو را پند مىدهم، مبادا از جاهلان باشى.»
نوح به خود آمد و گفت:
رَبِّ إِنّى أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ ما لَیْسَ لى بِهِ عِلْمٌ، وَإِنْ لا تَغْفِرْ لى وَتَرْحَمْنى أَکُنْ مِنَ الْخاسِرینَ (10)؛ بارالها، من به تو پناه مىبرم از این که چیزى را که به آن آگاهى ندارم از تو بخواهم، اگر مرا نیامرزى و به من رحم نکنى از زیانکاران خواهم بود.
پی نوشت ها :
1- شعراء (26) آیات 117 و118.
2- نوح (71) آیات 26 ـ 28.
3- قمر (54) آیه 10.
4- مؤمنون / ذ 26. همین جمله در همین سوره در آیه 39 از زبان پیامبر دیگر آمده است و نام او به صراحت ذکر نشده است. بعضى آن پیامبر را هود «پیشواى قوم عاد»، و بعضى دیگر صالح «پیامبر قوم ثمود» مىدانند.
5- مؤمنون/ 28 و 29.
6- تفسیر صافى، ج3، ص399.
7- خصال، ص634.
8- هود/41.
9- هود/45.
10- هود/47.
منبع: کتاب دعاهاى قرآن
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : mohammad_43