مسعود انصاری پسرخاله فرح دیبا در مصاحبه ای به اتفاقات سال های آخر سلطنت پهلوی می پردازد آنچه در ادامه می خوانید بخشی از این گفت وگو است:
به نظر شما چه عاملی منجر به این شد تا شاه دیر به فکر اصلاح کشور
بیفتد ؟ نزدیکان شاه چه نقشی در بیاطلاعی او داشتند؟
ابتدا لازم است درباره نقش فرح دیبا و گروه سیاسی ایشان در سقوط
نظام شاهنشاهی صحبت کنم تا حقیقت ماجرا بدون ابهام برای اذهان عمومی آشکار شود. حلقه
گروه سیاسی فرح، مشاورین سیاسی این خانم محسوب میشدند و خواست آنها اصلاح مملکت
از دید خود و در اختیار گرفتن قدرت از طریق فرح بود. به عبارت دیگر این گروه به
دنبال حکومت از طریق فرح بودند. از این گروه رضا قطبی و فریدون جوادی بواسطه
نزدیکی بسیار زیاد به فرح، نفوذ قابل ملاحظهای روی وی داشتند و فرح نیز آنها را
قبول داشت. از نظرمن این دو نفر(جوادی و قطبی) دارای این خصوصیات و باورها بودند؛
از نگاه آنها، فرح محبوب و شاه منفور بود، شاه و اطرافیان او را ظالم، فاسد و دزد
میدانستند، ایران را نمیشناختند، مذهبیون را آدم حساب نمیکردند و فکر نمیکردند
حکومت شاهنشاهی به آسانی میتواند سقوط کند و سخت چپگرا بودند.
یعنی فرح به نحوی وابسته به این افراد بود؟ علت تاثیر پذیری او از
امثال رضا قطبی چه بود؟
فرح خانم انسانی مهربان و خیرخواه بود، اگر ایشان به کارهای
خیریه، هنری و مبارزه با ظلم بصورت موردی ادامه میداد و وارد سیاست نمیشد، شاید
امروز حتی پسرش در ایران پادشاهی میکرد. همانطوری که شرح خواهم داد تحت نفوذ آقای
قطبی و جوادی، وی نقش کلیدی در فروپاشی سلطنت پهلوی بازی کرد. البته نمیتوان نقش
صد درصدی برای آنها قائل شد اما فرح خانم و این گروه نقش مهمی در سقوط سلطنت پهلوی
داشتند.
آقای رضا قطبی(پسردایی فرح) با فرح بزرگ شده بود. پدر ایشان آقای
محمد علی قطبی و مادر ایشان خانم لویز قطبی(خاله آقای شاهپور بختیار) بود. فرح
خانم به وی اطمینان و علاقه بسیار داشت. این اطمینان و علاقه باعث شد تا آقای رضا
قطبی از امکانات و قدرت بسیار زیادی بهرهمند و به ریاست سازمان رادیو و تلوزیون
ملی منسوب شود. رضا قطبی رادیو و تلوزیون را به خوبی گسترش داد و تا جاییکه شاهد
بودم اکثر افرادی که برای رضا قطبی کار میکردند ایشان را دوست داشتند. قطبی از
نظر فکری کاملا چپ بود که موجب شد تا تعداد زیادی از چپگراهای مخالف در رادیو و
تلوزیون استخدام شوند.
پیشنهاد تغییر تقویم به تقویم شاهنشاهی از سوی رضا قطبی و آقای شجاع
الدین شفا داده شد که نارضایتی بسیاری از مردم را به دنبال داشت.
بعد از پیروزی انقلاب برخوردی با قطبی داشتید؟
بعد از انقلاب ایشان را پس از فوت شاه در قاهره دیدم. شاه از او سخت
عصبانی بود و این موضوع باعث شده بود تا هیچگاه به دیدن شاه نیاید. خروج رضا قطبی
و فریدون جوادی از ایران با هزینه سه ملیون و پانصد هزار دلاری میسر شد که
این مبلغ توسط فرح خانم پرداخت شد. به خاطر دارم در ماههای آخر زندگی شاه، همراه
با شاه در کاخ قبه قاهره نشسته بودیم. فرح خانم وارد شد و به شاه گفت"رضا
سلام رسانده (رضا قطبی)"، شاه پاسخی نداد. فرح چندین بار این سلام رساندن را
تکرار کرد و در نهایت شاه سر خود را بلند کرده و گفت "... خورد"!
من چندین نوبت با او برخوردهایی داشتم. قطبی به من میگفت اسم
خدا را به این اندازه نبر! در مورد پدرش هم میگفت، پدر من دزد است. در مورد عدالت
اجتماعی و مباحث اقنصادی هم معتقد بود کمترین و بیشترین درآمد نباید بیش از 10
برابر باشد.به هیچ عنوان در او نشانههایی از اینکه در سقوط نظام شاهنشاهی نقش
عمدهای بازی کرده بود، نمیدیدم. بعدها در ملاقات با رضا پهلوی به او توصیه کرد
که بازگشت به ایران و سلطنت را فراموش کند.
مادر رضا قطبی هم به من گلایه میکرد که قبل از انقلاب خانه خود را به
قیمت بسیار خوبی فروخته بوده و پسرش(رضاقطبی)به او توصیه میکند این پول نباید از
ایران خارج شود چراکه متعلق به ملت ایران است. رادیو تلویزیون ملی ایران که
سرپرستی آن با رضا قطبی بود، نه تنها در حفظ نظام شاهنشاهی قدمی برنداشت بلکه در
جهت عکس آن عمل کرد. انقلابیون تبلیغات خود را در جهت رسیدن به اهداف خود انجام میدادند
و رادیو تلوزیون به جای خنثی کردن این تبلیغات، عکس آن عمل میکرد.
مثلاً چه کارهایی؟
مثلا شکستن ابهت شاه. سلطنت بر پایه ابهت و احترام استوار است و اگر شکسته
شود سلطنت از میان خواهد رفت. آقای رضای پهلوی برای من تعریف کرد که در 14 خرداد
سال 57 در تلویزیون فیلمی از کشتن "مکس ملیان" پادشاه مکزیک نمایش داده
میشود. برای همین پیش پدر خود رفته و به او گلایه میکند که در تلویزیون «شاه کشی»
را به نمایش گذاشتهاند که شاه به او میگوید "برو به ننت بگو"!
یا پخش نطق معروف "من صدای انقلاب شما را شنیدم" که این کار
ابهت شاه را شکست. بر اساس آنچه شاه و آقاى معینیان درمورد نطق "صداى
انقلاب شما را شنیدم"
براى من شرح دادند، این نطق را در صبح روزی که ایراد شد، آقایان
"رضا قطبی" و "سید حسین نصر" نزد فرح میآورند. هرچه شاه
خواستار رویت نطق میشود، متن مورد نظر در اختیار او قرار نمیگیرد. درست قبل از
ایراد و ضبط، نطق را در اختیار شاه میگذارند. شاه آن را میخواند و بعد متوجه میشود
چه اشتباه بزرگی کرده است. بارها شاه در جلوی من با فرح دعوا میکرد و به فرح میگفت
که "ایراد آن نطق بزرگترین اشتباه تاریخ سیاسى من بود و چرا اینکار را با من
کردید."
پخش محاکمه آقای خسروگلسرخی که از او قهرمان ساخت، به شاه بسیار ضربه
زد. پخش گزارشات بازرسی شاهنشاهی که دائما به مردم نشان میداد که کدام کارها درست
انجام نشده است. در برابر این گزارش ها آنطور که باید از پیشرفتهای زمان محمدرضا
شاه و رضا شاه در تلویزیون و یا رادیو صحبت نمیشد یا تهیه و پخش زندگی روزمره رضا
پهلوی در کیش، نوشهر و داشتن تمام وسایل تفریحی و اشرافی که به نظر من باعث تنفر
مردم از آن همه تجمل میشد. حتی در زمان انقلاب از رادیو تصنیف مرغ سحر که آهنگی
انقلابی بود، پخش میکردند.
فریدون جوادی چطور؟ وی چگونه بر روی شاه تاثیر میگذاشت؟
آقای فریدون جوادی و همسرشان خانم لیزا جوادی، از دوستان دوران تحصیل
خانم فرح پهلوی بودند تا زمانیکه در ادامه اشاره میشود رابطه آقای جوادی و فرح
خانم کم و بیش مانند رابطه فرح خانم با سایر حلقه دوستان نزدیک به او بود. در حدود
چهارسال قبل از انقلاب زمزمههایی از تغییر ماهیت دوستی آقای فریدون جوادی و فرح
خانم به گوش من میرسید اما چون قبول اینگونه مسائل برایم غیر قابل تصور بود از آن
میگذشتم. در همان زمان مهمان شاه و فرح خانم در جزیره کیش بودم که تیمسار
بیگلری رئیس ستاد گاردشاهنشاهی بود و دو نفر از افسران گارد را مامور کرده بود که
دائما با فرح خانم باشند.
هرجا که من، فرح خانم و سایر مدعوین حضور داشتیم، این دو سرهنگ را میدیدم.
از آنجا به کاخ شهناز دختر شاه رفتیم. در آن مهمانی فرح و جوادی را ایستاده در
حالتی دیدم که آن حالت برای من قابل قبول نبود و آنجا متوجه تغییر ماهیت دوستی فرح
خانم و آقای جوادی که همه نزدیکان در مورد آن صحبت میکردند، شدم. حال بسیار
بدی داشتم و آن شب از ناراحتی تا صبح نخوابیدم. بعدازظهر فردای آن شب پیش خانم
دیبا (مادر فرح که حق مادری بگردن من داشت) رفتم و به ایشان گفتم که وضع خراب است
و ایشان باید جلوی این اشتباه را بگیرد.
در بازگشت جوادی از این ماموریت گمان من بر این بود که ماهیت دوستی به
حالت غیر عاطفی برگشته است. به خاطر دارم که شبی در تابستان سال 56 با شاه در
اسکله نوشهر قدم میزدیم. فرح و دوستان او از جمله آقای جوادی به خانه خانم
لوییز قطبی که در جوار اسکله بود، رفته بودند. قبل از اینکه شاه برای خواب به اطاق
خود برود از من سئوال کرد "احمد این کیست که نمیگذارد فرح شبها زودتر به محل
خواب برگردد؟" جواب دادم لیلیها( لیلی دفتری و لیلی امیرارجمند). با شروع
جرقه انقلاب، وجود آقای جوادی که از مشاورین اصلی فرح خانم بود در خدمت ایشان
بیشتر و بیشتر شد و به نظر من در بسیاری از تصمیمات شرکت داشت.
در مهرماه سال 57 آیتالله شریعتمداری از طریق من به شاه
پیام داد که "ما گفتیم آزادى ولیکن این هرج و مرج است. وظیفه قانونى
شاه حفظ امنیت مردم است. چرا ایشان(شاه) آنقدر ضعف نشان میدهد.
طرح خروج شاه از کشور ایده چه کسی بود؟ آیا احتمال داشت که آمریکا در
یکی از اقامتگاههای شاه مانند مراکش یا پاناما وی را تحویل سران انقلاب بدهد؟
بعد از عید فطر سال 57 شاه متوجه شد که هزاران نفر شعار مرگ بر
شاه سر دادهاند. آنطور که بعدها به من گفت، احتمالا دیگر برای بازگرداندن
اوضاع به حالت عادی دیر شده بود و شاه روحیه خود را باخت. هر تصمیمی را هم
که شاه با فشار اطرافیان خود میگرفت فرح خانم با تسلطی که بر روی شاه بعد از فوت
آقای علم و خالی کردن معتمدین نزدیک شاه از دور او و باختن روحیه شاه، خنثی میکرد.
از دید شاه، وی دیگر کارهای نبود که بخواهد در ایران بماند. تصمیم رفتن قبل
از هر چیز تصمیم خود شاه بود. آمریکا بعد از کنفرانس گوادلوپ که از روز 4 تا هفتم
ژانویه برگزار شد، دست از حمایت شاه برداشت و سفیر آمریکا بعد از روز 10 ژانویه به
شاه پیشنهاد رفتن او را داد. کارتر قصد پس دادن شاه به ایران در زمانیکه
در پاناما بود را داشت. اگر انور سادات و دخالت دوستان آمریکایی شاه نبود اینکار
به احتمال زیاد از طرف کارتر به خاطر آزادی گروگانهای سفارت آمریکا صورت میگرفت.
سولیوان در خاطراتش مدعی است که ما تا آخرین لحظه از شاه حمایت میکردیم.
اینکه برخی میگویند انقلاب طرح انگلستان و آمریکا بود، با توجه به شرایط حاکم بر
کشور، آیا گزارهای صحیح است؟
هرگاه در این مورد از شاه سئوال میکردم، او میگفت که مقدر بوده
است! انقلاب ایران در یک جمله خلاصه میشود "قاطعیت عمل {امام} خمینی و
ضعف عمل شاه"
در رژیم گذشته به هرحال آنچه شاه بدان افتخار میکرد ارتشی بود که طی
دوران حکومتش ساخته بود و اصطلاح ژاندارم منطقه لقب گرفته بود. این اقتدار تا چه
حد حقیقت داشت و چقدر عاریتی و متکی به قدرتهای خارجی بود؟
ارتش شاهنشاهی ارتشی قوی بود اما از نظر تجهیزات و تربیت به خارج متکی
بود. مشکل ارتش شاهنشاهی این بود که شاه از کودتا میترسید و از این رو نمیگذاشت
افسرانی که از خود قدرت تصمیمگیری داشتند، از درجه سرهنگی بالاتر بیایند.
خود شاه تنها تصمیم گیرنده بود. وقتی که شاه روحیه خود را باخت و قادر به تصمیمگیری
نبود و هر تصمیم او به وسیله فرح خنثی میشد، ارتش دیگر فرمانده نداشت و از
هم پاشید.
چرا محمدرضا از حدود سال 42 تا 57 توجهی به آزادیهای سیاسی نمیکرد؟
شاه اولویت کار خود را بر روی پیشرفت نظامی و پیشرفت اقتصادی
قرار داد و به پیشرفت سیاسی مملکت توجهی نکرد. این عدم توازن پیشرفت
اقتصادی، نظامی و سیاسی خود یکی از دلایل انقلاب ایران است. عوامل لازم برای
پیشرفت سیاسی ایران حتما شتاب پیشرفت نظامی و اقتصادی را کاهش میداد. چند
سال قبل از انقلاب شاه متوجه میشود که مریض شده است. او میدانست که فرح و پسرش
رضا قادر به اداره مملکت به صورتی که او ایران را اداره میکرد، نیستند از این رو
سعی به بازکردن فضای باز سیاسی کرد تا ایران سیستم سیاسی خودکفا پیدا کند که
به انقلاب ایران منتهی شد. سیاستهای آقای کارتر نیز میتواند در این تصمیم شاه
موثر باشد ولیکن از دید من دلیل اصلی نیست. برای کارتر منافع آمریکا بر آزادی
های سیاسی مردم ایران مقدم بود.
در اغتشاشات اخیر تهران و برخی شهرهای کشور، رضا پهلوی و مادر وی قصد
داشتند به نحوی تظاهرات را به نفع خود ساماندهی کنند. رضا پهلوی چقدر به بازگشت به
ایران امیدوار است و اصلا دوست دارد روزی برگردد؟
رضا پهلوی در ظاهر و مادر ایشان، حتما علاقه به بازگشت به ایران
را دارند. سئوال اینجاست که ایا ایشان حاضر به پرداخت هزینه واقعی اینکار هستند؟
ایشان موج را ایجاد نمیکنند ولیکن موج سواری میکنند. تا آنجایی که من شاهد آن
بودم رضا پهلوی باطناً علاقهای به بازگشت ایران ندارد. شاه در آخرین مصاحبه خود
با فریدون صائب جم میگوید "این رضا که علاقهای ندارد انشالله که اشتباه
کرده باشم." در سال 84 میلادی آقای کیسی رئیس وقت سازمان سیا بعد از
تعیین ماهی 15000 دلار مقرری در ماه برای آقای رضا پهلوی، بعد از سه هفته اعلام
کرد "این مرد جوان علاقهای(به این کارها) ندارد" یعنی اینکاره
نیست!. بعد از سال 84 میلادی که به رضا اعلام کردم دیگر سلطنت طلب نیستم رضا
از من خواست تا به صورت مشاور مالی و فردی او با او باشم.
او پیام تلویزیونی برای مردم ایران ضبط میکرد و به جمهوری اسلامی و
آقای خمینی حمله میکرد. بعد به اتاق مجاور که من در آن بودم میآمد و داد میزد
"ولم کنید، ولم کنید، احمد بدادم برس!" من هم چون نمیخواستم
کازه کوزهها سر من خراب شود سکوت میکردم. حال آیا ایشان امروز علاقه دارد و یا
خیر در ظاهر که دارد. آیا قدرت سازماندهی، تشخیص درست انتخاب افراد، شجاعت و شخصیت
لازم برای انجام این کار دارد من فکر نمیکنم و شواهد این چند سال نیز آن را
ثابت کرده است. آمریکا از ایشان استفاده ابزاری برای فشار بر روی جمهوری اسلامی میکند.
29216