شمه ای از ویژگیهای شهید آیت الله سید محمد باقر حکیم

گفت و گو با مسئول حفاظت شهید محراب آیت الله حکیم درآمد   فارس احسن پور، مشهوربه ابوقائد،حدود ۲۵سال مسئول حفاظت از جان شهید محراب آیت الله سیدمحمدباقرحکیم هنگام اقامت ایشان در جمهوری اسلامی ایران و پس از بازگشت به عراق بوده است

شمه ای از ویژگیهای شهید آیت الله سید محمد باقر حکیم
گفت و گو با مسئول حفاظت شهید محراب آیت الله حکیم

درآمد
 

فارس احسن پور، مشهوربه ابوقائد،حدود 25سال مسئول حفاظت از جان شهید محراب آیت الله سیدمحمدباقرحکیم هنگام اقامت ایشان در جمهوری اسلامی ایران و پس از بازگشت به عراق بوده است. او در این گفت وگو به نکاتی درباره زندگی سرتاسر مبارزه و جهاد شهید حکیم اشاره کرده که تاکنون ناگفته مانده است. احسن پور درحال حاضرمسئولیت احداث مرقد و مجتمع آموزشی و علمی شهید محراب در شهر نجف اشرف را برعهده دارد. متن این گفت وگو را در زیر می خوانید.

اولین پرسش، درباره چگونگی آشنایی شما با آیت الله حکیم است.دراین مورد و زمان آن بگویید.
 

در حقیقت،با آغاز جنگ تحمیلی صدام معدوم بر ضد جمهوری اسلامی ایران در سال 1359،درچارچوب ستاد جنگ های نامنظم به جبهه های جنگ جنوب پیوستم،و حدود شش ماه در خدمت شهید گرانمایه دکتر مصطفی چمران بودم.درپی شهادت شهید چمران ستاد جنگ های نامنظم منحل اعلام شد،و نیروهای با تجربه آن به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی،و یا ارتش جمهوری اسلامی پیوستند.
پس از انحلال ستاد جنگ های نامنظم، به تهران بازگشتم،تا امتحانات آخر سال مرحله دیپلم را به پایان برسانم. پس از گذشت چهار ماه در تهران و میان خانواده، و شرکت در امتحانات آخر سال، تصمیم گرفتم باردیگربه جبهه بروم و از اسلام و میهن خود دفاع کنم.برای اینکه بتوانم هرچه سریع تر به خط مقدم برگردم،و باردیگر در دوره سه ماهه آموزش نظامی شرکت نکنم، به پادگان شهید غیوراصلی اهواز متعلق به مجاهدین عراقی مراجعه کردم.
نظربه اینکه به دو زبان فارسی و عربی مسلط هستم، دو تن از مسئولان پادگان به نام های امیرشیرازی و ابویاسین موسوی پس از گذشت یک هفته از ثبت نام، مرا احضار کرده، و پیشنهاد کردند مسئولیت حفاظت از جان آیت الله سیدمحمدباقر حکیم برعهده من واگذارگردد.به آن دو گفتم که من برای این کار به اینجا نیامده ام،و برای اعزام به جبهه و شرکت در جنگ ثبت نام کرده ام.
درآن زمان شناختی از آیت الله حکیم نداشتم،و آن دو از من خواستند به طور موقت این مأموریت را بپذیرم.و ازمن خواستند ابتدا آیت الله حکیم را ببینم،بعد قضاوت کنم. به یاد دارم که آنها گفتند آقای حکیم همیشه در جبهه حضور دارد. در آستانه عملیات و پس از آن به جبهه می آید، و همین طورهم شد.من بارها با او به منطقه عملیات رفتم و او پس از هر عملیات با مجاهدین عراقی دیدارمی کرد.

چه گروه هایی در پادگان غیوراصلی حضور داشتند؟
 

نروهای طرفداراغلب احزاب و گروه های مبارز عراقی همچون،جماعت علمای مجاهد عراقی، حزب الدعوه اسلامی عراق، سازمان پیکاراسلامی،و برخی گروه های مستقل در این پادگان حضور داشتند، و در جنگ های نامنظم و پارتیزانی بر ضد ارتش عراق شرکت می کردند.

آیا واقعاً همین طور بود که آقای حکیم در همه عملیات جنگی حضور داشتند؟
 

آری همین طوراست.آقای حکیم در همه عملیات، به ویژه عملیات بدر،کربلای 2و3و4و بیت المقدس شرکت کرد و از نزدیک بر شیوه جنگ رزمندگان اسلام و مجاهدین عراقی نظارت می کرد.به طورمثال روزی همراه حاج آقا از طریق مرز پیرانشهر به دشت حاج عمران در داخل خاک عراق رفتم. راه های سخت و صعب العبور را پشت سر گذاشتیم،تا به دشت حاج عمران رسیدیم.به علت اینکه این منطقه از نظر جغرافیایی به یک دره شباهت داشت. نیروهای عراقی روی تپه های اطراف بالای سرما مستقر بودند.درنخستین لحظات دشمن از وجود آیت الله حکیم در منطقه آگاه می شود،و آنجا را با توپ و خمپاره به شدت گلوله باران می کند.دشمن به این اقدامات اکتفا ننموده و هواپیماهای خود را نیز بر فرازمنطقه به پرواز درآورده و ایشان را هدف تیراندازی قرار دادند. از آیت الله حکیم خواستیم اجازه دهد از منطقه عقب نشینی کنیم،اما،او می گفت که می خواهد،مدت زمانی میان رزمندگان بماند. اما، با اصرار به او گفتیم که احتمال دارد هواپیماهای دشمن اینجا را بمباران کنند.
ناگفته نماند،گلوله هایی که شلیک می کردند، در چند متری محل استقرارایشان اصابت می کرد،و این نشان می دهد که عراقی ها از قرارگاه آیت الله حکیم کاملاً آگاه بودند. سرانجام ما از برادران ایرانی یک فروند هلیکوپتر درخواست کردیم تا ایشان را از منطقه دور کنیم.بنابراین،من بارها شجاعت ایشان را در خطوط مقدم جبهه های جنگ از نزدیک دیده ام.

از چگونگی مهاجرت آیت الله حکیم به جمهوری اسلامی ایران اطلاعاتی در ذهن دارید؟
 

دراولین سال جنگ تحمیلی،جمعی از علمای حوزه علمیه نجف اشرف که به جمهوری اسلامی ایران تبعید شده بودند، به دیدار حضرت امام خمینی(ره) رفتند،و ازایشان خواستند یک نفر آنان را به عنوان هماهنگ کننده و متصدی امور مبارزه مخالفان عراقی انتخاب نمایند.امام به آنها گفتند که شما ایرانی تبارهستید و یا درایران متولد شده اید،جامعه عراق شما را به عنوان ایرانی تبار می شناسد.یک شخصیتی وجود دارد که از نزدیک او را می شناسم.اکنون او در سوریه به سر می برد.منظورشان آیت الله سیدمحمدباقرحکیم بود که به تازگی از عراق خارج شده بود.به هرحال با پیگیری و کمک های امام خمینی(ره) شهید حکیم به تهران انتقال یافت.او پس از استقرار در تهران،همواره و طبق برنامه با امام دیدار می کرد. در یکی از این دیدارها،ما محافظان با خواهش و تمنا از شهید خواستیم ما را نیز همراه خود به محضر امام ببرد،تا بر دستان او بوسه زنیم.

شما قبل از تأسیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق به گروه حفاظتی آیت الله حکیم پیوستید.آیا می دانید که علت اختلاف نظرهایی که آن روز میان ایشان و برخی احزاب و جریانات عراقی بروز کرد چیست؟
 

پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، جنبش اسلامی عراق را شگفت زده کرد. احزاب و گروه های سیاسی مبارز عراق پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پوست خود نمی گنجیدند.به نوعی دچار آشفتگی و سردرگمی شده بودند. آن زمان حزب الدعوه اسلامی عراق از قدرت فزاینده برخورداربود،و می کوشید آیت الله حکیم را زیر پوشش حزب قرار دهد. درحالی که شهید محراب آیت الله حکیم در خط مرجعیت گام برمی داشت و می کوشید فعالیت حزب الدعوه را زیر سایه مرجعیت قرار دهد.
آیت الله حکیم براین باور بود که یک تشکیلات حزب اللهی در صحنه سیاسی عراق زیرنظر مرجعیت دین سازماندهی شود، و مسئولیت رهبری مبارزه بر ضد رژیم حزب بعث را برعهده گیرد. او همواره با پراکنده کاری، و بی نظمی مخالفت می کرد،و همه گروه های مبارز را به یکپارچگی زیر پرچم مرجعیت فرا می خواند. اما، به هر حال او زیر بار حزب الدعوه نرفت،و برخی گروه ها در ابتدای امر با طرح تأسیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق مخالفت کردند.

گفته شده که امام خمینی(ره)، آیت الله سیدمحمدباقرحکیم را به عنوان نماینده خود میان مردم عراق منصوب کرده بود. به چه علت این نمایندگی پنهان ماند؟
 

آیت الله حکیم گمان می کرد اگر این نمایندگی را اعلام کند،امکان دارد مشکلاتی در پی داشته باشد،و به همین دلیل این نمایندگی ایشان پنهان ماند.

اگر امکان دارد کمی از جوانب عرفانی شخصیت شهید محراب برای خوانندگان شاهد یاران سخن بگویید؟
 

در حقیقت آیت الله حکیم در دوران حیات از دو چیز روحیه می گرفت:اول دیدار با امام(ره)، و دوم حضور در نماز جمعه تهران. هرگاه به جست وجوی او رفتم، همواره او را در حال زمزمه و نیایش با خدا می دیدم.به خواندن قرآن علاقه مند بود. روزهایی که به قم می رفت، میان راه قرآن کوچک خود را ازجیب بیرون می آورد، و مشغول تلاوت آیات کلام الله مجید می شد. در بازگشت از قم که معمولاً شب های جمعه بود با صدای بلند دعای کمیل می خواند، تا همراهان او (محافظ و راننده و همسرشان) گوش دهند.
من هرگزحال و احوال و گریه های او را فراموش نمی کنم.حتی،یک بارایشان عینک خود را جا گذاشته بود،به همکارم گفت شما دعای کمیل را با صدای بلند بخوانید. پس از خواندن قرآن و نیایش اگر وقتی باقی می ماند، آن را به نگارش یادداشت اختصاص می داد.

صحنه های گریه و اندوه آیت الله حکیم در شب های عاشورا در حسینیه های شهر قم زبانزد است و شما شاهد آنها بوده اید، به نظر شما شهید محراب تا چه اندازه به امام حسین(ع) عشق می ورزید؟
 

شکی نیست که شهید محراب آیت الله سیدمحمدباقرحکیم،یکی ازعاشقان و علاقه مندان به امام حسین(ع) است. همان گونه که شنیده اید،او در مراسم و مناسبت های مختلف با پای پیاده به کربلا می رفت و یکی از بنیانگذاران مراسم خواندن مقتل امام حسین(ع) درتهران و قم بود. از زمانی که به ایران آمد،مراسم تعزیه خوانی و عزاداری سرورشهیدان اهل بهشت را در خانه و در دفترکارخود برپا کرد. مراسم سخنرانی های او در دهه محرم ابتدا در تهران برگزار می شد، که مدتی بعد از ایشان تقاضا کردند به علت حضور انبوه عراقی ها درقم،این مراسم در این شهر نیز برگزار گردد.
سرانجام ایشان مراسم مقتل خوانی و تعزیه حضرت ابوالفضل العباس(ع) را در دفتر کارشان در تهران و مراسم مقتل خوانی و تعزیه سرورشهیدان ابا عبدالله الحسین را در شهر مقدس قم برگزار کردند. آیت الله حکیم در شب تاسوعا که شب شهادت حضرت عباس(ع) نامگذاری شده است،از گروه حفاظت خواهش می کرد به او اجازه داده شود،میان مردم غذا توزیع کنند و ما مانع ایشان نشویم.به ما می گفت: مرا از حسین و عباس و خدمت به خاندان اهل بیت(ع) جدا نکنید. می خواهم به عزاداران و علاقه مندان اهل بیت(ع) خدمت کنم.
هنگامی که می خواست مراسم مقتل خوانی برپا می کند،ابتدا کتاب مقتل را باز می کرد، و تا آنجا که می خواست بخواند علامت گذاری می کرد. هنگام تمرین، آنچنان گریه می کرد، گویی صبح عاشورا را در برابر چشمان خود مجسم کرده است.جالب است یک بار وقتی او فیلم مقتل خوانی را دید بسیار متعجب شد. چرا که احساس نمی کرد، این گونه و ناخودآگاه بر سر و صورت خود می زند.

رفتارایشان با مردم را چگونه می دیدید؟
 

آیت الله حکیم در برابر مردم فروتن بود. هرگاه میان مردم حاضر می شد، تواضع عجیبی نشان می داد. هرگاه مانع نزدیک شدن مردم به او می شدیم، بی درنگ نشانه خشم و ناراحتی در چهره او نمایان می شد. او به محافظان می گفت: مرا با مسئولان ایرانی مقایسه نکنید.شرایط آنها با من فرق می کند. انقلاب آنها به پیروزی رسیده و دولت تشکیل داده اند.ناچارند حفاظت و مسائل ایمنی را رعایت نمایند. ما اول راه هستیم.

برخوردشان با محافظان و کارکنان دفترشان چگونه بود؟
 

همه کارکنان و مخافظان گواهی داده اند که برخورد شهید محراب آیت الله حکیم بسیار متواضعانه بوده است.سایرهمکاران را فرزندان خود صدا می زد.هرگز میان ما و فرزندان خود تفاوت قایل نبود.

در سایه شرایط ناپایدارامنیتی در عراق، چه شد که آیت الله حکیم تصمیم گرفت به نجف اشرف بازگردد؟
 

شکی نیست که شهر نجف اشرف و سرزمین عراق زادگاه آیت الله حکیم است. او برای بازگشت به زادگاهش پس از سرنگونی صدام لحظه شماری می کرد. پیش از بازگشت به عراق، برای آخرین بار به مشهد مقدس رفت تا با امام رضا خداحافظی کند.آخرین دیدارایشان با رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای هم خاطره انگیزاست.رهبرانقلاب از شهید محراب خواستند بازگشت به عراق را به تعویق بیاندازد.به او گفتند که موقعیت برای بازگشت به عراق مناسب نیست. اما، شهید حکیم از رهبر انقلاب تقاضا کرد به او اجازه دهند به عراق بازگردد. شهید محراب گفت که برای بازگشت استخاره گرفته و استخاره خوب بوده است. آنگاه مقام معظم رهبری اختیار تصمیم گیری را به خود ایشان سپردند.

برای رعایت مسائل ایمنی و امنیتی، آیا پیش از بازگشت شهید محراب به وطن، هیئتی برای بررسی اوضاع امنیتی به عراق اعزام شدند؟
 

آری.حدود چهل روز پس از سرنگونی صدام،و یک هفته پیش از بازگشت آیت الله سیدمحمدباقرحکیم به نجف اشرف، من به جنوب عراق عزیمت کردم، و اوضاع شهرها و مسیرهای تعیین شده گذر شهید محراب را از نزدیک بررسی کردم. اوضاع امنیتی عراق را بی سابقه و بسیار خطرناک یافتم. مردم اعم از زن و مرد، پیر و جوان همه مسلح بودند. حکومت و ارتش قوی وجود نداشت.احساس کردم در مسیر راه از مرز بصره تا نجف اشرف مکانی برای خواب و استراحت هیئت همراه شهید حکیم وجود ندارد.
پس از بررسی لازم و مراجعت به ایران، بازگشت آیت الله حکیم به عراق را ناممکن اعلام کردم.به همه مسئولان دفتر گفتم امکان ندارد بتوانیم ایشان را سالم به مقصد برسانیم.اما،شهید تصمیم خود را گرفته بود. چرا که او می خواست به عراق بازگردد و به مردم خدمت کند. تحمل دوری آنجا را نداشت. مخصوصاً که ده ها تن از شخصیت های عراقی با ارسال پیام و آمدن به تهران، او را به بازگشت به عراق فراخواندند و همان گونه که ملاحظه کردید او در میان استقبال گرم مردم وارد خاک عراق شد،و دشمنان نتوانستند حضور ایشان را تحمل کنند.

سپاه بدر در زمینه همراهی و مراقبت از جان آیت الله حکیم چه نقشی داشت؟
 

در حقیقت نیروهای سپاه بدر در آن مرحله در شهرهای عراق پراکنده شده بودند. مسئولیت حفظ و نظم و امنیت را برعهده گرفته بودند.چون که اوضاع کشور بسیار ناامن شده بود.ازطرف دیگر شهید حکیم نپذیرفت که نیروهای امریکایی مسئولیت حفظ جانش را برعهده بگیرند.او همواره می گفت اگر قرار باشد شهید شود باکی نیست. اما، اجازه نخواهد داد امریکایی ها برای او تعیین تکلیف نمایند،یا اینکه تأمین امنیت جانی او را برعهده بگیرند.

نیروهای امریکایی برای بازگشت آیت الله حکیم به عراق از نظر لجستیکی چه کمکی کردند؟
 

نیروهای امریکایی نه فقط هیچ کمکی ارائه نکردند،بلکه در زمینه تدارک تجهیزات امنیتی و خنثی کننده کارشکنی نیزکردند. هنگام گذر از مرز شلمچه سربازان امریکایی ازانتقال اسلحه مورد نیاز هیئت حفاظت از جان شهید محراب و وسایل خنثی کننده جلوگیری کردند.درمسیرراه طولانی بصره،ناصریه، دیوانیه تا نجف اشرف، عشایر دلسوز جنوب عراق از هیئت همراه آیت الله حکیم پذیرایی می کردند. اما، پس از استقرار در شهر نجف اشرف که با کمبود جا و اماکن مناسب مواجه بودیم تصمیم گرفته شد برای تهیه امکانات و وسایل ایمنی خنثی کننده از صفر شروع کنیم.

گفته شده که اکنون جنابعالی مسئولیت اخداث مرقد شهید محراب آیت الله سیدمحمدباقرحکیم در کنار شهر نجف اشرف را برعهده دارید، ممکن است درباره مرقد این بزرگوار توضیح بدهید؟
 

درست است. نظر به اینکه شهر نجف در سالیان دراز حکومت حزب جنایتکار بعث در عقب ماندگی و اهمال قرار گرفته و مدارس و حوزه های علمیه آن همچنان کهنه و فرسوده شده است،تصمیم گرفته شد در کنار مرقد آیت الله سیدمحمدباقرحکیم یک مجتمع بزرگ فرهنگی و علمی و دینی ساخته شود، تا طلاب و همه علاقه مندان به فقه و دانش اهل بیت(ع) از آن بهره مند شوند.
برای احداث مرقد و مجتمع فرهنگی شهید محراب زمینی در حدود 81هزار مترمربع در نظر گرفته شده که شامل تأسیسات ذیل است:
1- مرقد شهید محراب و شهدای جمعه خونین
2- مصلی امام علی(ع) به ظرفیت 12000نمازگزار
3- مؤسسه حفظ میراث شهید محراب
4- کتابخانه عمومی به ظرفیت یک میلیون کتاب
5- سالن های جلسات و اجتماعات با احجام گوناگون
6- مدرسه دینی برای مردان به ظرفیت 1500دانشجو
7- مدرسه دینی برای خواهران به ظرفیت 1500دانشجو
8- میهمان سرای مخصوص
9- دانشگاه اسلامی
10- میهمان سرای مخصوص زوار مرقد امیرمؤمنان(ع) برای اطعام روزانه دوهزار زائر

زمان تقریبی برای تکمیل این پروژه بزرگ چند سال است؟
 

برای ساخت این مجتمع بزرگ فرهنگی و علمی شش سال زمان درنظرگرفته شده،که دو سال و نیم آن گذشته است.

تاکنون کدام یک از تأسیسات این مجتمع به بهره برداری رسیده است؟
 

تاکنون مرقد شهید محراب و مصلی بزرگ و مرکز فرهنگی مؤسسه حفظ میراث شهید محراب تکمیل و به بهره برداری رسیده است.

هویت شرکت های متولی ساخت مرقد شهید محراب چیست؟
 

در ابتدای امر، ساخت این پروژه را به مناقصه گذاشتیم.تعدادی شرکت های بین المللی دراین مناقصه شرکت کرده و طرح ها و ماکت ها و هزینه های تقریبی آن را اعلام کردند.اما،یک شرکت ایرانی به نام (طوس ایران)برنده این مناقصه شد.و از 30ماه پیش تاکنون اجرای این پروژه را ادامه می دهد. همه مهندسان و کادرهای فنی مجری این پروژه ایرانی هستند، و فقط کارکنان ساده آن عراقی هستند. این پروژه بر مبنای هنرمعماری اسلامی- ایرانی در حال ساخت است.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره42-41
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر