ماهان شبکه ایرانیان

جشنواره فیلم فجر سی و ششم نقد فیلم «شعله‌ور»: رذل دوست‌نداشتنی


اگر حالا و بعد از پنج فیلم سینمایی و یک سریال بتوان از “سینمای نعمت‌الله” نام برد، ویژگی اصلی این سینما را باید در تفاوت آن با جریان‌های اصلی و فرعی سینمای ایران چه در بدنه این سینما و چه در شاخه‌های اصطلاحاً هنری آن دانست. فیلم‌های حمید نعمت‌الله خنثی نیستند. متوسط نیستند. بیننده در مقابل آن‌ها موضع می‌گیرد. به‌خصوص از «آرایش غلیظ» به این‌طرف، مخاطبین او یا فیلمش را خیلی دوست خواهند داشت یا از آن متنفر می‌شوند. «شعله‌ور» اتفاقاً از همه فیلم‌های قبلی بیشتر واجد این ویژگی است. بیننده‌اش یا با فرید (امین حیایی) همراه می‌شود و هم‌سفر او و نعمت‌الله – و مقدم دوست– می‌شود و یا نه از همان ابتدا از اتوبوس فیلم پیاده می‌شود.
«شعله‌ور» می‌توانست سال پیش هم در جشنواره فجر حاضر باشد. قبل از اعلام اسامی گفته می‌شد نعمت‌الله با وجود شهرتش به کم‌کاری در یک سال با دو فیلمی که هم‌زمان جلو برده در جشنواره حاضر است؛ که البته «شعله‌ور» نرسید و به جشنواره امسال موکول شد. پیش از اولین نمایش سه چیز این فیلم کنجکاوی برانگیز بود: بازی امین حیایی در یک نقش کاملاً جدی، خلاصه داستان عجیب آن‌که حکایت مردی بود که در زندگی‌اش به‌جایی نرسیده است و در آخر پوستر فیلم. پوستری که نمایی بسیار بسته از صورت امین حیایی است و اولین و دومین چیزی که توی چشم می‌زند چین‌وچروک‌های عمیق صورت حیایی است. پوستری درباره چین‌وچروک.

فرید (امین حیایی) کلکسیونی از چیزهایی است که در چهل یا پنجاه‌سالگی نباید بود. اعتیاد داشته (باز خوب است که حالا ترک کرده!)، زنش ولش کرده، بیکار است، بی‌پول است، نمی‌تواند از پسرش نگهداری کند، در خانواده احترامی ندارد و از همه بدتر همه این‌ها را می‌داند و از درون هم ویران است. فیلم او را نشان نمی‌دهد، بلکه همه‌جا با او همراه است. «شعله‌ور» به جهت فرمال، ازنظر همراهی با کاراکتر شکست‌خورده‌اش و گفتار متنی که از زبان او و دائم می‌شنویم، شبیه «رگ خواب» است و از حیث دیوانه‌وار بودن شبیه «آرایش غلیظ» و از جهت رفتن تا ته خط اشتباه و خطا شبیه همه فیلم‌های نعمت‌الله. باید از ویژگی‌های سینمای نعمت‌الله گفت، اگر به چنین تعبیری قائل باشیم.
سینمای حمید نعمت‌الله خیلی تلخ است؛ اما تلخی آثار او از جنس تلخی‌های رایج سینمای ایران نیست. در آثار او، به‌خصوص هرچه که جلوتر می‌آییم، جامعه معمولاً غایب است. تلخی او از نگاهش به انسان می‌آید. انسان موجودی است که می‌تواند تا منتهای درجه بد باشد. تلخی و هولناکی آنچه به سر کاراکترهای نعمت‌الله می‌آید، از درون آن‌هاست و در این زمینه فریدِ «شعله‌ور» می‌تواند از همه آن‌ها فراتر برود.اگر از «رگ خواب» انتقاد می‌شد که چهره زنش بیش ازآنچه در ایران و سینمایش معمول است، ساده‌لوح و پر خطاست، باز فیلم‌ساز درنهایت با مینا (لیلا حاتمی) همراه بود و وقتی به نهایت خودویرانگری می‌رسید، برایش دل می‌سوزاند؛ اما در «شعله‌ور» با فرید همراهیم و از جایی به بعد از او می‌هراسیم. جهنم درونی او، کم‌کم شکلی نمایان پیدا می‌کند، شعله‌هایش زبانه می‌کشند و ما به‌عنوان تماشاگر از بودن با آدمی که اول تحقیرشده و توسری‌خورده و قابل‌ترحم می‌دیدیمش و حالا نشان می‌دهد عقده‌ها و عصبیت‌ها چطور فرمان او را به دست گرفته‌اند، حس گناه می‌کنیم. در تجسم چهره‌ای اهریمنی این بار نعمت‌الله مرد داستانش را حتی از شر و بدخواهی حامد بهداد در «آرایش غلیظ» جلوتر می‌برد و وجه اهریمنی کسی را نشانمان می‌دهد که پیش‌ازاین تنها او را یک بازنده نیازمند کمک و کمی مهربانی دانسته بودیم. اینجاست که روی تعبیر “همراه شدن” به‌جای “نمایش دادن” اصرار می‌کنم. گفته‌شده که نریشن‌های اول‌شخص (voice over) بیش‌ازحد هستند و هماهنگی اثر را به هم زده‌اند و فیلم سردرگم و بی‌انسجام است… اما این‌همه گفتار درونی فرید و بیرون ریختن عقده‌ها و فکرهای بدش نسبت به آدم‌ها و به‌خصوص آدم‌های موفق، بی‌دلیل نیست. باید این‌قدر دم‌پرِ فرید حرکت کنیم، آن‌قدر قیافه ازریخت‌افتاده امین حیایی را تماشا کنیم و در اتاقک مندرس، در بین بادهای تمام‌نشدنی اقلیم نفرینی سیستان و زابلستان راه رفتن ناسازش را ببینیم که درنهایت بتوان گفت ما به‌جای این‌که او را تماشا کنیم، با او از نزدیک‌ترین فاصله همراه شده‌ایم و این راز تأثیر گذاشتن نعمت‌الله است روی تماشاگران (تصحیح می‌کنم روی بعضی از تماشاگران یعنی روی آن‌هایی که دل به دل فیلمش داده‌اند و حوصله آن را دارند) است. تماشاگر باحوصله‌تر یا بهتر بگوییم تماشاگری که به او اطمینان کرده، از نزدیک می‌بیند که چطور یک نفر قدم‌به‌قدم به انحطاط یا به قول فیلم «بی‌پولی» به قهقرا می‌رود. انگار که با دست خودش خطا کرده. انگار که با دست خودش به آن بیکاری و بی‌پولی بهرام رادان در «بی‌پولی» افتاده، به اوج شارلاتانی و دودره‌بازی حامد بهداد در «آرایش غلیظ» رسیده، انگار که با تصمیم‌های غلط و انفعال و اعتمادش به حضیض ذلت لیلا حاتمی در «رگ خواب» رسیده و به چنین موجود پستی در «شعله‌ور» تبدیل‌شده. چنین تماشاگری به درونش نگاه می‌کند و هیولاهای خفته در وجود انسان را هم شاید ببیند.«شعله‌ور» همچنین یکی از غیرقابل‌پیش‌بینی‌ترین فیلم‌های سینمای ایران است. در هیچ سکانسی شما نمی‌توانید حدس بزنید در سکانس بعد چه می‌بینید. همه‌چیز دیوانه‌وار است. سر از زاهدان درمی‌آورد. برای یک قرص متادون سروکارش به زابل می‌رسد. با دیدن یک دکه تصمیم می‌گیرد بماند، توی نخ دختری می‌رود که تصور می‌کند چون بومی است قابل‌دسترس یک مرد تهرانی هم هست. پسرش سرش آوار می‌شود. قهرمان لعنتی‌ای که باعث نفرت او از خودش و شکست‌هایش است را می‌بیند و هرلحظه فرمان فیلم به سمتی می‌رود. منسجم نیست؟ بله منسجم نیست. «شعله‌ور» از جنس دیگری است. برای نزدیک شدن به «شعله‌ور» شاه‌کلیدهای مرسوم کار نمی‌کنند. پیشنهاد من این است: خود را به حمید نعمت‌الله بسپارید. فقط برای دو ساعت. ناخدای بی‌تجربه‌ای نیست؛ اما سفرش هم‌سفر راحتی نیست.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان