لورا واندرکام نویسنده کتابهای پرفروش متعدد بر بهره وری و مدیریت زمان است، از جمله کتابهای او "من میدانم چگونه این کار را انجام میدهد"، "168 ساعت" و "افراد بسیار موفق قبل از صبحانه چه کاری انجام میدهند" بوده است. او اخیراً به لی ویس، استاد دانشگاه دانشکده بازرگانی استنفورد، نویسنده و مشاوری که متخصص در استفاده از توجه به محیط کاری است، برای یک گفت و گوی در هیلو در مورد توجه به ذهنیت ما در زندگی روزمره، پیوست. با یوکن همراه باشید.
این مکالمه ویرایش و خلاصه شده است.
لورا: آیا میتوانید کمی درباره آنچه که ذهن و هدف خطاب میکنید صحبت کنید؟
لی :ذهنیت یک اصطلاح به معنی پرتاب شدن در بسیاری از زمینههای مختلف است. تعریف مورد علاقه من ترکیبی از مقصود -تنظیم مقصود برای توجه شما به یک نگرش کنجکاوی یا بدون قضاوت است. اگر از این تعریف استفاده کنید، سپس مقصود به صورت خیلی خوب روی هدف قرار میگیرد. هنگامی که مردم شروع به تمرین میکنند، آنها را به اهدافشان به صورت مستقیم برمیگرداند.
لورا: توجه مردم در این روزها به همه جا است. ما استعداد حواسپرتی را داریم. جنبهی خوب انتقال مقصود بیشتر به توجهمان چیست؟ این کار چگونه به نفع ماست؟
لی: هنگامی که ما درباره آنچه که قصد داریم به آن توجه کنیم واضح هستیم، میتوانیم اقدامات را به اهداف بزرگ خود برسانیم. برای بسیاری از ما، چالشی میان آنچه که میخواهیم زندگیمان به نظر میرسد و آنچه که در واقع به نظر میرسد، به صورت روزانه وجود دارد. وقتی این وضوح در، "از کار خود چه میخواهم؟ از زندگی در خانهام چه میخواهم؟ " را درک کنیم سپس میتوانیم در مورد،" خب، من واقعاً چه کار میکنم؟ " فکر کنیم.
لورا: شما کاملاً درست میگویید؛ بسیاری از مقصودهای ما برای توجه واقعاً وجود ندارد و ما زمانمان را صرف کارهای بیاهمیت میکنیم. من همیشه از مردم میخواهم که وقت خود را پیگیری کنند، ترجیحاً برای یک هفته. اگر کسی این کار را قبلاً انجام نداده باشند، شگفتزده خواهد شد زیرا که داستانهایی که آنها در مورد زندگی خود میگویند و چیزهایی برای آنها اهمیت دارد، اغلب درصد بسیار کمی از وقتشان را شامل میشوند. ما مقدار زیادی از وقت را صرف چیزهایی میکنیم که برای خودمان و یا افرادی که به آنها اهمیت میدهیم نه لذتبخش هستند و نه معنیدار.
"توجه به چگونگی گذراندن وقت ما بسیار مهم است، زیرا چگونگی صرف ساعتهایمان چگونگی صرف زندگیمان است."
توجه به چگونگی گذراندن وقت ما بسیار مهم است، زیرا چگونگی صرف ساعتهایمان چگونگی صرف زندگیمان است. من میتوانم خودم را یک نویسنده بدانم، اما اگر هیچ زمانی را صرف نوشتن نکنم، در حقیقت نویسنده نیستم. این ممکن است خشن باشد، اما حقیقت دارد. ما همیشه در مورد اینکه چگونه ذهنیت در این روزها مهم است میشنویم، اما من معتقد هستم که بسیاری از مردم بسیار پرمشغله در سرشان تصویری دارند که دارای ذهنیت بودن و ارتباط با هدف خود، به این معنی است که آنها باید آرام باشند و مدیتیشن انجام دهند که مطمئنما شما قبلا انجام دادهاید.
لی: بله همینطور است.
لورا: کمی در مورد آن صحبت کنید.
لی: این خیلی مهم است. من بسیاری از 20 سالگیام را صرف انجام مدیتیشن سکوت طولانی، 100 روزه کردم و تلاش برای غلبه بر ظرافتهای توجه به منظور درک آنچه که زیر سر و صدا اتفاق میافتد کردم. وقتی از انجام این کار خسته شدم، بیرون آمدم و میدانستم که میخواهم یک خانواده و کار داشته باشم. سعی میکردم که بفهمم "چطور میتوانم این شیوهها را برای سختیهایی که همگی ما روزانه تجربه میکنیم بهروزرسانی کنم؟"و برای این کار دو ساعت زودتر از خواب بیدار شدن و یا در پایان روز چیزی را اضافه کردن جواب نخواهد داد.
یکی از مکالمات بسیار جالب که من در آن زمان داشتم با کشیش فرانسیسکان بود که من برای راهنمایی روحانی نزد او میرفتم. او نقطه خوبی به من گفت: چیزها را به جای تعادل به عنوان یک ریتم در نظر بگیرید. به جای فکر کردن به این که ما باید همه چیز را در یک زمان نگه داریم یا باید اولویتبندی کنیم، بایستی روزهایمان را به عنوان یک ریتمی در نظر بگیریم که ما را در جهت آنچه که میخواهیم حرکت میدهد. من در آن زمان کتاب Rule of Benedictine، که یک متن مسیحی تقریباً 2000 ساله بود را خوانده بودم، این کتاب روشهای خوب زندگی کردن را بیان میکرد. آن روشها فقط نشستن و دعا کردن تماموقت نبود و حتی کار کردن تماموقت نبود بلکه نگاه کردن به روزهای خود و حرکت کردن از طریق فعالیتهای کار و خدمت و نماز و جامعه و وظایف دیگر بود.
در سنتهایی که من با آنها تمرین میکنم بودیسم، تبت، تأکید زیادی روی مدیتیشن در عمل وجود دارد. ذهنیت هرگز به معنای بستن چشمان و دور شدن از جهان نیست؛ بلکه بدین معنا است که نیت خود را به صورت قوی به کارهایی که انجام میدهیم، وارد کنیم. این تمرکز در ذهن و آموزش رهبری است که من انجام میدادم- به مردم کمک میکند تا جایی که قلبشان است را پیدا کنند و متوجه شوند که چگونه وقت خود را از آن دور میکنند. برگرداندن توجهمان نیاز به آموزش دارد.
لورا: و هر کاری که انجام میدهید را میتوان با حضور بیشتر و قصد بیشتر انجام داد. شما برای فرزندان خود وافل درست میکنید، میتوانید وافل را با توجه بیشتری، تهیه کنید و این میتواند به شیوهی خودش یک مدیتیشن باشد.
لی: دقیقاً. این یکی از فرصتهای عالی در روابط ما است - مردم زمانی که ما با آنها هستیم یا زمانی که توجه ما به جاهای دیگر است را میدانند. از این تعاملات به عنوان فرصتی برای تمرین با آنچه در واقع انجام میدهید استفاده کنید.
لورا: اگر ذهن من از وافل دور میشود، چگونه آن را برگردانم؟
لی: بدن ما کمک خوبی در این زمینه است. احساس تنها در حال حاضر اتفاق میافتد. بوها، عواطف، شنیدن فرزندان خود در پس زمینه، تمام این احساسات لحظهای وجود دارند ما میتوانیم یکی از آنها را انتخاب کنیم و واقعاً با فرآیند پخت و پز و قرار دادن کامل خود، آن را انجام دهیم.
"ذهنیت هرگز به معنای بستن چشمان و دور شدن از جهان نیست؛ بلکه بدین معنا است که نیت خود را به صورت قوی به کارهایی که انجام میدهیم، وارد کنیم."
لورا: من رایحه وافل را ترجیح میدهم زیرا که با من میماند.
شما همچنین در طول روز دستوارتی را تنظیم میکنید که به شما کمک میکند تا ذهنیت خود را برانگیخته کنید و این کار به شما زمانی برای راهاندازی دوباره میدهد. آیا میتوانید این دستورات را توضیح دهید؟
لی: یکی از زنان کلاس من در دانشگاه کسب و کار در حال آزمایش تکلیفی بود که من به همه داده بودم که در آن به آنها فرصتی دادم تا دستوری را در زندگی خود انتخاب کنند. او یکی از کسانی بود که "همیشه تلفن همراه در دست" دارند. او کلمه عبور خود را بر روی تلفن خود گذاشت تا "نفس بکشد"، و این یادآوری برای او بود که توجه او را به خود جلب کند "آیا میخواهم تلفنم را چک کنم؟ آیا من باید ایمیل خود را بررسی کنم؟ "او به سرعت کشف کرد که در زیر آن انگیزه برای بررسی در واقع اضطراب وجود دارد، و اگر او فقط بتواند بشیند و این اضطراب را احساس کند، این پایان از او نخواهد بود. او را نابود نخواهد کرد. مشکلی به وجود نخواهد آمد، این اضطراب فقط یک احساس بود. او توانست به طور مداوم از تلفن استفاده کردن را متوقف کند و مقدار زیادی ارزش در آن پیدا کرد.
لورا: ما کمی راجع این ایده از هدف صحبت کردیم. این به صورتی بتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم به چه معنی است؟
لی: هدف بزرگتر از خودجهت گیری است. هدف نهایی ما در زندگی، هدف بزرگ ما برای زندگیمان وجود دارد و در هر لحظهای نیز هدفی از لحاظ اهمیت اولویت ما ، آنچه ما در حال انجام آن هستیم وجود دارد. یکی از چیزهای واقعاً جالب در مورد هدف که ما از تحقیقات یاد میگیریم این است که در واقع بر روی ژنوم ما اثر میگذارد. هنگامی که ما افرادی هستیم که اهداف بزرگی داریم و یا اینکه اهداف وسیعتری را دارا هستیم یا کارمان را هدفمند تجربه میکنیم، به معنای واقعی کلمه در سطح ژنتیکی التهاب کمتری خواهیم داشت. ما واکنش ضد ویروسی بیشتری داریم. ما بیشتر زندگی میکنیم ما سالمتر هستیم. این بر شاخص گلیسمی ما، نسبت دور کمر به ران تأثیر میگذارد. این شگفت انگیز است. اساساً هیچ چیزی در بدن وجود ندارد که هدف بر روی آن تأثیر نگذارد.
لورا: بنابراین هدف نهایی چیزی است که ما سالها را صرف یافتنش میکنیم. اما در یک مفهوم بیشتر، من میتوانم بگویم: "هدف من چیست؟ مثلاً، چرا ما صحبت میکنیم؟ اگر من در تقویمم یک تماس تلفنی قرار دهم، هدف من اینجا چیست؟ اگر سعی میکنم یک مقاله بنویسم، هدف من اینجا چیست؟
از آنجا که هیچ یک از اینها، لزوماً به صورت جداگانه، هدف نهایی من نیستند. احتمالاً 99٪ چیزهایی که من نوشتهام نیست. اما آن را به دلیل داشتن مجذوب میکند و همین دلیل به شما کمک میکند تا تصمیمات بهتر در مورد چگونگی صرف زمان خود بگیرید. من نمیگویم که شما هرگز وقت خود را هرگز صرف چیزهایی نکنید که دلیل خوبی ندارند یا اینکه دلیل منطقی نداشته باشید. "هدف من چیست؟ چرا من این کار را انجام میدهم؟ "میتواند درست باشد، من همیشه این کار را انجام دادهام. من این کار را سه بار در هفته برای 10 سال گذشته انجام دادم."این امر مشکلی ندارد. هیچ دلیل اشتباهی برای حفظ یک سنت وجود ندارد. اما اگر این چیزی نیست که شما به آن اهمیت میدهید، این امر میتواند نشانهای برای تجدید نظر باشد.
لی: چه چیزی در داشتن دلیل برای انجام کارهای روزمره به من کمک میکند؟
لورا: نکتهی جالب در مورد زمان این است که اگر به روش چگونگی صرف آن فکر کنیم یا نه باز هم میگذرد. برای مثال شما در حال شنا در جریانی از آب هستید در این صورت انتخاب مسیر حرکت دشوار میشود. در حالت ایده آل شما قبل از اینکه در این جریان آب پریده باشید مقصد خود را انتخاب کردهاید.
یک روش خوب برای انجام این کار این است که قبل از اینکه در هفتهای قرار گرفته باشید برای آن برنامهریزی کنید. زمانهای خاصی وجود دارند که زیاد به آنها توجه نمیشود. برای خیلی از کسانی که از شنبه تا چهارشنبه کار میکنند، بعد از ظهر چهارشنبه معمولاً بسیار کند میگذرد.
زمان به گونهای در عصر چهارشنبه متوقف میشود و شما میتوانید در آن زمان به کارهایی که دوست دارید در هفتهی بعد انجام دهید فکر کنید. من به افراد توصیه میکنم که یک لیست کوتاه دارای سه بخش اولویت برای هفتهی آینده خود تهیه کنند. این سه بخش شامل: کار، رابطهها و خود میشوند. تنها فقط چند چیز را در هر بخش قرار دهید و ببینید چیزها در کدام بخش قرار میگیرند. تهیهی این لیست به این معنا نیست که 100 درصد کارها اتفاق میافتد اما با داشتن این لیست متوجه خواهید شد که اینها کارهایی هستند که دوست دارید انجام دهید.
زیبایی این لیستِ سه بخشی این است که قرار ندادن هیچ چیز حتی در یکی از این بخشها بسیار دشوار است. این امر زندگی با تعادل را تضمین میکند.
"مطمئن شدن از اینکه شما هنوز مسئول زمان خود هستید و تصمیم برای چگونگی صرف آن کلید ذهنیت است؛ زیرا که بسیار آسان است که قربانی شویم."
لی: یکی از چیزهایی با آن درگیر بودم زمانی است که فرهنگ مانع این راه میشود. به زمانی که فرزند اولم را به دنیا آوردم و همسرم قصد بودن با من و کمک کردن در بزرگ کردن فرزندم را داشت فکر میکنم. او در یک شرکت معماری مشغول به کار بود و یکی از همکارانش نیز صاحب اولین فرزند خود شده بود.
یک ماه بعد، پدرم فوت کرد و من واقعاً به همسرم احتیاج داشتم، اما او احساس کرد فرصتی برای کار نکردن 24 ساعت وجود ندارد. در معماری، مانند برخی از حرفهها، انتظارات زمان بزرگ و بیپایان است. هنگامی که فرهنگ سازمان شما به شما اجازه نمیدهد تا زمان داشته باشید چه کاری انجام میدهید؟
لورا: در این صورت چندین کار است که میتوانید انجام دهید. اولین کاری که میتوانید انجام دهید این است که به خود یادآوری کنید که زمان یک تصمیم است. من نمیگویم که همهی تصمیمات بزرگ هستند و یا عواقبی نخواهند داشت اما هنوز هم یک انتخاب هستند. مطمئن شدن از اینکه شما هنوز مسئول زمان خود هستید و تصمیم برای چگونگی صرف آن کلید ذهنیت است؛ زیرا که بسیار آسان است که قربانی شویم.
چیزهایی که به مردم میگویم اینها هستند: "نگویید برای چیزی وقت ندارید" بلکه بگویید " این اولویت من نیست". وقت ندارم در حقیقت به معنی این است که این کار اولویت من نیست.
این حقیقت وجود دارد که گاها کار در اولویت بالاتری از وقت گذراندن با فرزندان و همسر قرار میگیرد. همهی ما باید قبضهایمان را پرداخت کنیم و این اشکالی ندارد اما باید آن را قبول داشته باشیم.
همچنین، راههای فراوانی وجود دارد که مردم میتوانند کار کنند و حتی از چنین فرهنگی نجات پیدا کنند بدون اینکه احتیاج به کار 24 ساعته باشد. یکی از این راهها ساختن محل کار خود در یک شرکت است زیرا که هر چقدر تخصص شما بیشتر باشد افراد بیشتری به شما برای تخصصتان به شما نیاز خواهند داشت، زمانی که بخواهید چیزهای بیشتری اتفاق میافتند. آنها زمانی که شما نمیتوانید برای شما تماس تلفنی برقرار نمیکنند.
همچنین به کاری که انجام میدهید توجه جلب نکنید. در بسیاری از دفترها میتوانید برای دیدن یک مشتری بیرون باشید، سعی در جذب کار از افراد باشید، در حال رفت و آمد بین مشتریها باشید. هیچ کس نمیداند که شما در لحظهی خاصی مشغول چه کاری هستید؛ بنابراین برای مثال اگر در حال دیدن کلاس آمادگی فرزندتان باشید لازم نیست که توجهات را به خودتان جذب کنید. میتوانید هر چه را که میخواهید انجام دهید و بعداً به جای درخواست اجازه عذرخواهی کنید.
ما اغلب اوقات به این فکر میکنیم که کس دیگری این کار را انجام نمیدهد و باید اجازه بگیریم و باید در زمان رسمی کار حاضر باشیم. اینطور نیست. همانطور که میخواهید کار کنید. اگر در کار از شما ناراضی باشند شما را اخراج میکنند یا این امر را به اطلاع شما میرسانند، اما بدترین چیز این است که به رفتن فکر کنید، زیرا قادر نیستید آنطور که میخواهید کار کنید. فقط آنطور که میخواهید کار کنید و ببینید که چه اتفاقی میافتد. شاید عواقبی داشته باشد شاید هم نداشته باشد.
لورا: بعضی از شغلها دارای انعطافپذیری در زمان رفت و آمد هستند اما شغلهای دیگر مانند دکترها، پرستاران، سرایدارها و کارمندان اداره که نیاز دارند در میز خود حاضر باشند این انعطافپذیری را ندارند . بنابراین آنها باید چه کار کنند؟ اگر هدف شما گذراندن زمان بیشتری با بچههایتان در طول هفتهی باشد، چگونه هدف خود را تقویت خواهید کرد؟ خب شما میتوانید راجع اینکه چرا کار خود را انجام میدهید واضح باشید. این میتواند همانطور که شما گفتید برای پرداخت قبضها باشد.
یکی از مطالعات مورد علاقه من این است که چگونه مردم ایدههای خود را در مورد کارشان میسازند. در طول یک مصاحبه با نگهبانان در بیمارستانها، برای یک کار یکسان، مردم میتوانند آن را به طرز مختلف بیان کنند.
برای شخصی این کار بسیار معمولی و بیمعنی است و برای یک فردی دیگر، آنها خود را به عنوان بخشی از روند فرآیند درمان میبینند. پاک نگه داشتن باعث نجات زندگی میشود. این همان شغل است، هر دو باید 40 ساعت در هفته کار کنند، اما از لحاظ فیزیولوژیکی تجربه متفاوتی برای هر شخص است.
میتوانیم در هر شغلی معنی را بیابیم. حتی اگر کار شما فقط ساختن و یا باز کردن ویدجتها باشد، شما میتوانید به همکارتان لبخند بزنید. شما میتوانید با بودن در کنار دیگران روزتان را لذتبخش کنید.
به علاوه، اگر دارای شغلی هستید که انعطافپذیر نیست به شما کمک میکند که بدانید بیرون از کار خود چقدر زمان دارید. این یکی از دلایلی است که من به مردم میگویم که به زندگی بر اساس مجموعهای از هفتهها نگاه کنند زیرا که در هر روزی شما ممکن است ساعات طولانی مشغول به کار باشید و احساس کنید که خارج از کار آنچنان زمان ندارید اما در یک هفتهی کامل اینطور نیست.
"ما میخواهیم از خودمان استاندارهای بالا داشته باشیم و میخواهیم کارهایی که برای ما معنادار هستند انجام دهیم اما هیچکس کامل نیست."
168 ساعت در هفته وجود دارد. اگر 40 ساعت در هفته کار کنید، هشت ساعت در شب بخوابید، در این صورت 72 ساعت دیگر برای خود در اختیار دارید. اگر بیش از آن کار، 50 ساعت در هفته 62 ساعت برای شما باقی میماند. کار 60 ساعت، 52 ساعت برای شما و غیره. حتی اگر زمان طولانی مشغول به کار هستید باز هم زمان زیادی خارج از کار برای خود دارید.
دانستن اینکه چقدر زمان داریم به ما کمک میکند که برای چگونگی صرف آن دارای ذهنیت باشیم. هنوز هم این زمان دیگر وجود دارد که ما میتوانیم برای چیزهایی که لیاقت توجه ما را دارند صرف کنیم و این طرز فکر میتواند به شما در زندگی عمیقتر و با هدفتر کمک کند.
لی: در سخنانی که میگویید واضح است که ما باید با نقشهای مختلفی که داریم، صلح برقرار کنیم. یکی از مواردی که من به آن توجه کردهام، مفاهیم والدین کمالگرا است، تلاش مستمر برای کامل بودن یک والد و ایجاد موقعیتهای بینقص که در نتیجه باعث راههای بیبهره از کار با بچههای ما میشود.
استبداد خانه تمیز، نیاز مداوم به سازماندهی و داشتن محصولات مناسب و داشتن همه چیز به صورت کامل؛ این است که بر روی نحوه صحبت کردن در مورد والدین تأثیر میگذارد و این هیچوقت کافی نیست. حتی کسانی را میشناسم که همیشه به عنوان مراقب همراه فرزندانشان هستند نیز خودشان را سرزنش میکنند زیرا که فکر میکنند به اندازهی کافی این کار را خوب انجام نمیدهند.
اگر نتوانید با چالشهای واقعی مقابله کنید چیزی که به عنوان ایده آل در ذهن خود دارید هیچوقت کافی نیست هم در زمینهی کاری و هم شخصی؛ اما اگر به والدین "به اندازهی کافی خوب" برگردید؛ "من به اندازهی کافی کار خوبی انجام میدهم. فرزندانم آن چه را که نیاز دارند دریافت میکنند و این امر بدین معنا نیست که زندگیشان قرار است بدون نقض باشد." این مسئله میتواند زندگی شما را تغییر دهد.
لورا: مسئلهی خوب در مورد چهار فرزندم این است که باید کمالگرایی را کنار بگذارم زیرا که این کمال اتفاق نخواهد افتاد. زمانی که مردم یک فرزند دارند این گونه هستند که: "خب من باید در هر مسابقهی فوتبال فرزندم حضور داشته باشم. من باید همهی اجراهای فرزندم را ببینم." من همیشه انجام اینگونه کارها نمیرسم. من بیشتر از یک فرزند دارم و برنامهی آنها همزمان میشود. امکان ندارد که بتوانم هم در جلسهی شنا و هم در جلسهی کشتی حضور داشته باشم.
ما اغلب این گفتگو را در مورد والدینی که کار میکنند داریم. این ایده به طور خاص که" نتوانستم به بازی سافتبال برسم زیرا که پروازم تاخیر داشت بنابراین باید کل زندگیام را بررسی کنم و آن را تغییر دهم." من هم به بازی سافتبال فرزندم نرسیدم چون من چهار فرزند دارم اما هیچ کس به من نمیگوید که از شر فرزندان دیگرت خلاص شو. ما همه باید بهترین کاری را که میتوانیم انجام دهیم و از لحظات خود بیشترین استفاده را ببریم.
لی: این کار خوبی است. یکی از چیزهایی که از فرزند سومم یاد گرفتیم این است که او در واقع از طریق بیتوجهی پیشرفت میکند. او بسیار خوب است. خود را با شرایط وفق میدهد. او خودش میرود و هر چه که نیاز دارد را میگیرد. این چهارچوب بسیار سختی است و جنبههای مثبت زیادی دارد که نشان میدهد زمانی که کمتر در مورد انجام درست کارها نگران باشیم چه چیزهایی ممکن میشوند.
لورا: من فکر میکنم این راهی است که از طریق آن باید زندگی کرد. ما میخواهیم استانداردهای بالا برای خودمان داشته باشیم، و ما میخواهیم کارهایی را انجام دهیم که برای ما معنیدار هستند اما هیچکس کامل نیست هیچ چیز کامل نیست بهتر است که زندگی را فقط در آغوش بگیریم و از آنچه میتوانیم لذت ببریم و ما از چگونگی استفاده از وقتمان بسیار راضی خواهیم بود و احتمالاً بسیار بیشتر دارای ذهنیت میشویم.
منبع: Heleo