شاید آغاز یک تحول در آگاهی بشر باشد
گفت و گو با مهندس کوثری پژوهشگر علوم موفقیت
تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که بحث داغ پایان دنیا شایعه ای بیش نیست که عمده آن در فضای اینترنت جان گرفته و درواقع دانشمندان واقعی فیزیک و ستاره شناسی عملا آن را رد می کنند. اما آیا سازندگان این شایعه فکر نکرده اند که اگر بیست و یک دسامبر2012اتفاقی رخ نداد، به میلیون ها انسانی که این اخبار را دنبال می کردند، چه جوابی خواهند داد؟
ـ نکته همین جاست که شایعه سازان برای رخ ندادن پایان دنیا هم تدابیری اندیشیده اند. یکی این که گروهی مدعی اند ممکن است در محاسبه تقویم شمارش بلند مایاها اشتباه کرده باشند و به جای عدد13در مرتبه آخر شاید باید از عدد20استفاده کنند که در این صورت پایان دنیا چند هزار سال به تاخیر می افتد. گروهی دیگر می گویند در بیست و یک دسامبر2012حتما اتفاقی خواهد افتاد و در این مورد نباید ذره ای تردید به خود راه داد. ولی نکته مهم این جاست که این اتفاق مهم حادثه ناگوار تمام شدن عمر حیات روی کره زمین نیست بلکه برعکس اتفاق خوبی به نام فراگشت و یا دگرگونی و تحول بنیادی و فراگیر در سطح آگاهی و شعور نسل بشر در سراسر کره خاکی رخ می دهد که باعث بهبود سطح زندگی انسان ها خواهد شد.
مدعیان تحول آگاهی معتقدند که درست شبیه موجودات زنده که درطول حیات زمین بسته به شرایط زیست محیطی دگرگونی ها وتحول ها مختلفی را تجربه کرده اند و در بسیاری مواقع نسبت به هم نوعان چند هزار سال پیش و چند صد سال پیش خود تکامل یافته تر شده اند، سطح آگاهی و شعور انسان ها هم به شکلی مشابه کامل تر شده است. که البته این آگاه تر شدن و افزایش هوش انسان در طول تاریخ با سرعت های مختلفی رخ داده است و هم زمان با آن تغییراتی نیز در بخش های مختلف مغز و مخچه انسان نیز رخ داده است. به طوری که جسم انسان بتواند آمادگی و استعداد و ظرفیت لازم برای پذیرش این هوش و درواقع آگاهی تکامل یافته را پیدا کند.
اما مدعیان تحول آگاهی در2012می گویند که این دگرگونی در سطح دانایی و آگاهی مردم هر چه به تاریخ2012نزدیک تر می شویم شتاب و سرعت بیشتری می گیرد مثلا در نظریه "نه زیر دنیا"اگر در یک لایه تقریبا هر 400سال یک بار یک تغییر مهم رخ می دهد، وقتی یک لایه بالاتر می آییم یعنی یک زیر دنیا بالاتر می آییم این اتفاق مهم حدود هر 20سال یک بار رخ می دهد و در زیر دنیای بالاتر ازآن که طبق ادعای آنها از تاریخ چهارم ژانویه 1999شروع شده هر اتفاق مهم حدوداً هر 360روز یک بار اتفاق می افتد و سرانجام درآخرین زیر دنیا که از 8مارس2011شروع می شود هر رویداد مهم حدودا هر16روز یک بار رخ می دهد و سرانجام کل تقویم در 28اکتبر 2011به اتمام می رسد و دنیا دراین لحظه تحول آگاهی را تجربه می کند. دقت کنید تاریخی که برای تحول آگاهی ارایه می شود با تاریخ21دسامبر 2012که قرار است دنیا به آخر برسد تفاوت دارد.
این اعداد از کجا آمده اند؟آیا واقعا مبنای قابل استنادی دارند؟
ـ مبلغان و کشیشان اسپانیولی وقتی وارد قاره امریکا شدند و با تمدن قوم مایا در اعماق جنگل ها مواجه گشتند؛ با توجه به دست نوشته ها و نقاشی های آنها نتیجه گرفتند که مردمان این سرزمین شیطان پرستند و باید همه آثار و نوشته های مکتوب قدیمی آنها را سوزاند تا بتوان ایشان را به قبول دین مسیحیت وادار ساخت. اینکار را هم انجام دادند و به همین دلیل امروزه فقط چهار کتابچه از صدها کتاب دست نویس قوم مایا در موزه های مهم دنیا به جای مانده است. ولی نکته این جاست که قوم مایا علاوه برنوشتن روی کتاب های ساخته شده از پوست درخت انجیر، روی ستون های سنگی و دیواره های ساختمان های خود هم پیام های خود را می نوشتند. انگار می دانستند که کتاب ها از بین رفتنی هستند و سنگ ها عمر و دوام بیشتری دارند. اما نکته این جاست که نوشته های روی سنگ ها به هیچ وجه اشاره به تحول آگاهی لااقل به این شکل که تبلیغ می شود نداشته اند. عمده کاری که براساس ساختار هرمی پلکانی رصدخانه ها و مقبره های مایاها صورت گرفته ودرواقع اعداد آن به عنوان یک مبنا و استاندارد توسط مدعیان تحول آگاهی مورد استفاده قرار می گیرد کاری است که توسط دکتر کارل جان کاله من سوئدی که تخصصش در فیزیک بیولوژیک است و از سال1979میلادی مطالعاتش را روی تقویم مایاها انجام داده و در چندین کتاب از جمله کتاب معروفش "تقویم مایاها و تحول آگاهی"منتشر ساخته است، انجام گرفته است. کاری که او انجام داده به زبان ساده این است که بین شکل طبقات هرم های پلکانی و مفهوم زیردنیاها و سطوح آگاهی بشر ارتباطی ریاضی برقرار کرده و به سلیقه خود بخشی از باور ازتک ها را هم به آن اضافه کرده و از این مسیر حرف هایی زده که بیشتر به نظر می رسد حرف های خود آقای ساگان است که به پای قوم مایا نوشته شده است. برای نمونه آزتک ها به تقویم مایاها اعتقادی ندارند اما دکتر کاله من آن را در نظریه تحول آگاهی 9لایه ای خودش وارد کرده است. جالب است بدانید که او سعی کرده برای هر کدام از این حرف هایش دلیل علمی هم بیاورد و تمام تاریخ تکامل بشر و حیات زمین را زیر و رو کرده است تا با نمودار پلکانی او از تحول آگاهی همخوانی یابد. در ضمن بد نیست بدانید که براساس پیش بینی او که الان مبنای خیلی از معتقدان به تحول شعور بشر در پایان چرخه جاری تقویم شمارش بلند مایاهاست، تحول آگاهی در بیست و یک دسامبر2012رخ نمی دهد. بلکه9زیر جهان آگاهی پلکانی او همگی در 28اکتبر 2011به پایان می رسند و دوره جدید آغاز می شود. این اعدادی که در بالا اشاره شد از همین نمودار تحول آگاهی است که دکتر کاله من آن را منتشر و بعد از او توسط بسیاری از مدافعان تحول آگاهی در2012مورد استفاده قرار گرفته است. یک نکته خواندنی هم که بد نیست بدانید و می تواند خیلی چیزها را آشکار کند این است که دکتر کاله من اصالت سوئدی دارد وگفته است که2012هنوز هم اهمیت دارد اما نه21دسامبرش بلکه ششم ژوئن اش، چون در این تاریخ سیاره زهره و زمین و خورشید در یک راستا قرار می گیرند و اتفاقا این روز هم مصادف است با روز ملی کشور سوئد و در نتیجه این اتفاق برای سوئدی ها خیلی مهم و تعیین کننده خواهد بود. همین نشان می دهد که دکتر کاله من بیشتر از پیشگویی های قوم مایا به تخیلات خود وابسته است و نمی شود زیاد حرف هایش را جدی گرفت. از سوی دیگر خیلی ها تلاش کرده اند بین تاریخ های کلیدی که ازاین نمودار استخراج می شود و حوادثی که در طول حیات بشر در روی کره زمین رخ می دهد ارتباطی معنا دار پیدا کنند و این تقارن تاریخی را دلیلی بردرستی نمودار هرمی خود بگیرند. اما آنها هم نتوانسته اند و خیلی مواقع تاریخ های پیش بینی شده با واقعیت نمی خواند. انگار برای کاینات، تقویم مایاها چیز مهمی نبوده که هستی خود را ملزم ببیند خود را با این تقویم هماهنگ سازد. اما به هرحال مدعیان تحول آگاهی نیز مصرانه معتقدند که حتما درپایان تقویم شمارش بلند مایاها ماه های دور وبر آن اتفاقات مهمی در حوزه آگاهی انسان و بشریت رخ خواهد داد.
این دگرگونی و اتفاق مهم چه می تواند باشد؟آیا ناگهان همه آدم های روی کره زمین ضریب هوشی شان صد برابر می شودوهمه نابغه و مخترع می شوند؟
ـظاهراً اتفاقی که قرار است رخ دهد چیزی فراتر از اینهاست. اگر فرض بگیریم آگاهی بشر به صورت قابل پیش بینی در طول حیات نسل بشر تکامل یافته ودچار دگرگونی شده است، پس باید بپذیریم که این دگرگونی و تحول باید سرعت و شتابی هم داشته باشد. به عبارتی هر چه به تاریخ پایان تقویم مایاها نزدیک تر می شویم ضمن این که سرعت آگاه تر شدن انسان ها افزایش چشمگیری می یابد، حجم دانش و اطلاعات در دسترس بشرو همین طور قدرت پردازش اطلاعات توسط انسان هم افزایش زیادی پیدا می کند که نتیجه نهایی این افزایش سرعت گسترش آگاهی این است که با توجه به محدودیت مغز انسان از یک سطح به بعد مغز کم می آورد و نمی تواند این حجم روز افزون اطلاعات سریع و شتابدار را هضم کند ودر نتیجه باید یک مرکز آگاهی دیگری دربدن فعال شود که به آن دل آگاهی یا شعور باطنی می گویند. به بیان ساده تر چشم دل انسان ناگهان باز می شود و بینش وبصیرت درونی آدم ها آن قدراهمیت پیدا می کند که جای دانش ودانایی را می گیرد. بنابراین ضریب هوشی آدم ها زیاد نمی شود بلکه یک شیوه تفکری متفاوت به نام بینش یا چشم درون یا دل آگاهی جای روش قدیمی چشم سروعقل و منطق و مغز آگاهی را می گیرد. نکته جالب این است که تفکر مایها در مورد تحول آگاهی شبیه تفکر سیستمی عصر مدرن امروزی است و در آن ضمن این که همه انسان ها بخشی از یک نظام و سیستم بزرگ محسوب می شوند برای کل سیستم یک تصویر کلان و بزرگ هم ترسیم می شود. تصویری که قرار است در پایان پنجمین چرخه تقویم شمارش بلند مایاها به طور کامل برهمگان آشکار شود.
این دل آگاهی به چه معناست. بخش پردازش اطلاعات در بدن انسان در مغز او قرار دارد و در دل انسان چیزی جز قلب و رگ و خون نیست؟
-بعضی از مدافعان تحول آگاهی در پایان تقویم شمارش بلند مایها که عاقل تر به نظر می رسند معتقدند که عمده فعالیت های آگاهی بشر، در عصر حاضر، از طریق به کارگیری نیم کره چپ مغز یا نیم کره منطق صورت می گیرد. نیم کره راست متعلق به کارها و فعالیت های احساسی و هنری و در واقع فعالیت های کلی نگری و کلان نگر است. منظور از باز شدن چشم دل، به کار افتادن نیم کره سمت راست مغز هم زمان با نیم کره سمت چپ است. بنابراین بشر در جریان این تحول آگاهی موفق می شود بخشی از مغز خود را که معمولا استفاده نمی کرده یعنی نیم کره سمت راست را به طور هم زمان با نیم کره سمت چپ با ظرفیت کامل مورداستفاده قرار دهد وبه زبان ساده انسان ها قادر می شوند که با تمام ظرفیت و استعداد فکری و مغزی خود به تحلیل ودرک زندگی و مسایل آن بپردازند. انسان ها نابغه و مخترع نمی شوند ولی به ظرفیتی از آگاهی دست پیدا می کنند که در مقابل آن اختراع و نبوغ ارزش زیادی نخواهد داشت. دراین جا خیلی ها تلاش کرده اند براساس فرهنگ های کشورهای مختلف این تحول آگاهی را به شکل مورد پسند خود معنا کنند. مثلا چارلز ردفیلد در سری کتاب های پیشگویی آسمانی خود معتقد است که بعد از درک پیام های یک سری کتیبه به جا مانده از اقوام قدیمی امریکای مرکزی بشر می تواند به قابلیت ورود به دنیاهای نادیدنی موازی و نامروی شدن دست پیدا کند. یا هاله حیات اطراف موجودات زنده را بهتر ببیند، یا متفکران دیگر معتقدند که بشر به جای خود محوری و فقط به فکر خود بودن، یاد می گیرد که با کمک خرد جمعی به صورت تیمی و گروهی عمل کند ودرواقع به نفع جمع فکر کند. بدیهی است که همه اینها چه مدل تحول آگاهی هرم های پلکانی کاله من و چه مدل دینامیک های مارپیچی و چه مدل های دیگر ارایه شده برای تفسیرتکامل آگاهی بشر در طول زمان، نشانگر امید بشر برای رسیدن به دنیایی فارغ از جنگ و ظلم و سیاهی و ورود به دوره صلح و آرامش و عدالت و روشنایی است. چیزی که ظاهراً به وضوح از پیشگویی های اقوام مایا و دیگر فرهنگ های باستانی می توان آن را نتیجه گرفت که نهایتا بشر یک عصر پاک و آرام و عاری از هر نوع جدال و بداخلاقی را در پایان دنیا تجربه خواهد کرد.
منبع:نشریه موفقیت، شماره 190