ماهان شبکه ایرانیان

تبارشناسی، مفهوم‌شناسی و ارزیابی احادیث وجوهیه(۳)

۳. موضع مفسّر نسبت به وجوه   با توجه به مدلول احادیث وجوهیه، از دیرباز موضع خاصی برای مفسّر در رابطه با قرآن ضمن خود احادیث وجوهیه یا دانشمندان اسلامی با توجه به این احادیث، انتظار می‌‌رفته است

تبارشناسی، مفهوم‌شناسی و ارزیابی احادیث وجوهیه(3)

3. موضع مفسّر نسبت به وجوه
 

با توجه به مدلول احادیث وجوهیه، از دیرباز موضع خاصی برای مفسّر در رابطه با قرآن ضمن خود احادیث وجوهیه یا دانشمندان اسلامی با توجه به این احادیث، انتظار می‌‌رفته است. ذیلاً این موضع‌ها ذکر می‌‌شود:
1. ارجاع به أحسن وجوه، همچنان که در تعبیر: «فاحملوه علی أحسن وجوهه» مشاهده می‌‌شود. (1) پیش‌تر معنای ارجاع به أحسن وجوه ذکر شد.
2. احتیاط نسبت به کثرت وجوه: این موضع را می‌‌توان در دو تعبیر ذیل مشاهده کرد: الف. «فاتقوا ذله وکثره ی وجوهه» (پس از خضوع و بسیاری وجوهش بر حذر باشید). (2)ب. ذیل خبر أبودرداء (ذکر شد) که گفته شده حماد از أیوب ‌پرسید:
«أهو أن تری له وجوهاً فتهاب الإقدام علیه». آن است که برای قرآن وجوهی ببیند، پس ترسیده و بر آن اقدامی کند[تفسیری نکند]؟
و أیوب پاسخ داد:
نعم هذا هو (بله، معنای آن چنین است). (3)
هر چند ظاهراً این دو موضع‌گیری، منجر به توقف در اخذ به قرآن نمی‌شود؛ چه می‌‌توان این دو موضع‌گیری را قابل جمع دانسته و مراد احتیاط در اخذ به وجوه و حمل آنها به بهترین وجه دآن است. هر چند حدیث(ب) از بند 2 بیشتر در توقف ظهور دارد.
در توضیح این مطلب گفته شده که امت پس از پیامبرشان صلی الله علیه و آله سخت اختلاف کردند و همه به آیات قرآنی استشهاد می‌‌کنند و با نگاهی به کتاب‌های تفسیر معلوم می‌‌شود که کمتر آیه‌ای است که در آن وجوهی متعدد، معانی نادرست، اقوال و مذاهبی ذکر نکرده‌اند؛ امّا واجب بنابر ظاهر خبر و تأیید آیه: «وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن یعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَی الله لَهُمُ الْبُشْرَی فَبَشِّرْ عِبَادِ»، (4) باید آن را بر احسن وجوه حمل کرد و این معنایی ظاهر، قریب، متبادر، محفوظ به شواهد شرعی، مقرون به قواعد عربی، مطابق نفس الامر و موافق میزان عقل و قانونش بدون تکلّف است و این روش استدلال به آیات و روایات از سلف تا خلف است، نه این که به مجرد رأی و نظر و استحسان عقل بدون دلیل و شاهدی معتبر عقلاً و نقلاً تفسیر شود، همچنان که در سخنان بدعت‌گذاران است که آیات قرآن را بر وفق آرای خود تأویل کرده تا بر اغراض فاسد و ادیان باطل خود دلیل بیاورند و اگر آن رأی نباشد، آن تفسیر برای آنها حاصل نمی‌شد.
در این حالت:
الف. فرد دارای نظری بدعت‌آمیز است و تلاش می‌‌کند به آیه‌ای از قرآن که می‌‌داند و مؤید آن بدعت نیست، استناد کند و مخاطبین نیز متوجه این امر نیستند.
ب. آیه محتمل آن معنای بدعت‌آمیز باشد، امّا اگر صاحب این بدعت و تلاشش نبود، معنایی که مؤید بدعتش باشد، معنا نمی‌شد.
ج. فرد دارای نظری صحیح است، امّا آیه مؤید آن نیست؛ ولی با این وجود، تلاش می‌‌کند آیه را به نفع نظرش معنا کند تا دیگران را نسبت به نظر خود قانع سازد. برای مثال کسی که چیزی را بدزد و سپس آن را به مستمندی بدهد و به این آیه استناد کند:
«مَن جَاءَ بِالْحَسَنَه ی ِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیئَه ی ِ فَلاَ یجْزَی إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لاَیظْلَمُونَ». (5)
و ادعا کند که در مقابل یک گناه، ده ثواب کرده است و این در حالی است که باید گفت:
« اِنَّمَا یتَقَبَّلُ الله مِنَ الْمُتَّقِینَ». (6) [و دزدی بیرون از تقوا است و عامل بدان فاسق بوده و کار نیکش نیز پذیرفته نیست]. (7)
به هر حال، احتیاط و حمل بر احسن وجوه، روش مطلوبی به نظر می‌‌آید، امّا در عمل چندان کارساز نبوده و موجب نزدیکی اعتقادات و تفاسیر مسلمانان نشده است و ادعای همه مفسرین از سلف تا خلف آن است که تفسیر آنها حمل بر احسن وجوه است، با وجود این که در کمتر مطلبی اتفاق نظر دارند و هیچ یک خود بدعت‌گذار معرفی نمی‌کند.
امّا مهم آن است که این دو موضع‌گیری نشان می‌‌دهد که مراد عدم پذیرش چند وجه با هم (که احتمالاً چند وجهی عرضی نه طولی است) بلکه گزیدن یک وجه است.
3 . توقف در اخذ به قرآن، همچنان که ظاهر سخن منسوب به امام علی علیه السلام بر آن دلالت می‌‌کند. در شرح این سخن منسوب به علی علیه السلام و بالتبع نظریه فوق گفته شده است قرآن موارد مورد بحث زیادی دارد و در آن مواردی ظاهراً متناقض و متنافی دیده می‌‌شود، مانند:
«لَاتُدْرِکهُ الْأَبْصَارُ». (8)
و
«إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَه ی ٌ». (9)
و مانند:
«وَجَعَلْنَا مِن بَینِ إِیدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَینَاهُمْ فَهُمْ لاَ یبْصِرُونَ». (10)
و
«وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَینَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَی عَلَی الْهُدَی فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَه ی ُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کانُوا یکسِبُونَ». (11) در حالی که سنت چنین نیست، زیرا صحابه از پیامبر صلی الله علیه و آله می‌‌پرسیدند و ایشان برایشان توضیح می‌‌داد و اشتباهی برای آنها پیش نمی‌آمد امّا در مورد قرآن در موارد اندکی به ایشان مراجعه شد و قرآن را تلقیناً از ایشان می‌‌گرفتن و بیشترشان آن را نمی‌فهمیدند، نه به جهت آن که نامفهوم بود بلکه از آن جهت که برای فهم آن تلاش نمی‌کردند به سبب بزرگداشت قرآن یا پیامبر صلی الله علیه و آله از این که از او بپرسند یا آن که آن را همچون اسمای الهی می‌دانستند که از آنها برکت قصد می‌‌شود نه احاطه بر معانی آنها. از این رو، اختلاف در قرآن بسیار شد و همچنین ناسخ و منسوخ دارد که بیشتر از ناسخ و منسوخ در سنت است و گاهی اصحاب از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره لفظی از قرآن سؤال می‌‌کردند و ایشان تفسیر موجزی می‌‌دادند و تمام فهم برای سائل حاصل نمی‌شد. گفته می‌‌شود هنگامی که آیه کلاله نازل شد: یسألونک عن الکلاله ی . خداوند در آخر آن فرمود:
«یُبَیِّنُ الله لَکُمْ أَن تَضِلُّوا». (12)
پس عمر از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید که کلاله چیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آیه صیف تو را کفایت می‌‌کند و چیزی بدان اضافه نکرد و عمر نیز به پیامبر صلی الله علیه و آله مراجعه ننمود و مرادش را ندانست و این گونه ماند تا مرد و پس از آن می‌‌گفت که خداوندا هر گونه که بیان داشتی، عمر ندانست، امّا در سنت و مخاطب قرار دادن پیامبر صلی الله علیه و آله بر خلاف این قاعده بودند. از این رو، علی علیه السلام سفارش کرد که با آنها به سنت محاجه کند، نه به قرآن. (13)
در باره مطالب توجیهی بالا ذکر چند نکته ضروری است:
ـ مطالب یاد شده عملاً قرآن را از حجیت می‌‌اندازد و مسلمانان را از رجوع به آن باز می‌‌دارد و چنین حالتی را نیز ذاتی قرآن معرفی می‌‌کند، در حالی که چنین امری نه با ظاهر قرآن سازگار است که در آیات متعدد مردم را به خود و تفکر در خود و عمل به دستور خود فرا می‌‌خواند:
«کتَابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیاً لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ». (14)
« أَفَلاَ یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا». (15)
«کتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیکَ مُبَارَکٌ لِیدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَلِیتَذَکرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ». (16)
و نه با روش ائمه علیهم السلام و مسلمانان در محور و فصل الخطاب قرار دادن قرآن(بستانی، معیارهای شناخت احادیث ساختگی، ص149 به بعد)، همچنان که امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می‌‌کند: فإذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن... . (17)
و از علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است: إنّه سیکذب علی کما کذب علی من کان قبلی فما جاءکم عنّی من حدیث وافق کتاب الله فهو حدیثی و امّا ما خالف کتاب الله فلیس من حدیثی. (18)
و از امام صادق علیه السلام نقل شده است: إذا ورد علیکم حدیث فوجدتم له شاهداً من کتاب الله أو قول رسول الله صلی الله علیه و آله[جزاء شرط محذوف به تقدیر: فاقبلوه] و إلّا فالذی جاءکم به أولی به. (19)
به عبارت دیگر، این نظریه سخت مخالف نظریه حجیت ظواهر است که نظریه غالب مسلمانان از صدر اسلام بوده و سیره نبوی و مسلمانان و کلّاً عقلا بر آن دلالت دارد (20) و با وجود اختلاف در تفسیر قرآن، هر فرقه‌ای نظرش آن است که تنها راه اثبات حقانیت خود، استناد به قرآن است.
ـ از سویی دیگر، نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله تمام قرآن را بر مردم تفسیر کرده است، همچنان نقل شده که اصحاب ده آیه ده‌ آیه قرآن را از پیامبر صلی الله علیه و آله همراه با علم و عمل می‌‌آموختند و این که برخی از اصحاب مدعی بودند که تفسیر تمام قرآن را می‌‌دانستند (21) و برخی برآنند که پیامبر صلی الله علیه و آله کمابیش با قول، فعل و تقریر خود قرآن را تفسیر کرده و در زمان خود هیچ ابهامی را از قرآن برجای نگذاشته است (22) و این علاوه بر بخش بزرگی از قرآن که با شأن نزول و نیز لغت عرب قابل فهم هستند.
همچنین قرآن نشان می‌‌دهد که مسلمانان بارها از پیامبر سؤال کرده و خداوند به پاسخگویی آن پرداخته است: یسألونک عن المحیض، یسألونک عن العفو، یستفتونک... همچنان که آیات بسیاری وجود دارد که دلالت بر پرسش‌های منافقین، مشرکین و اهل کتاب از پیامبر صلی الله علیه و آله و پاسخگویی قرآن به آنها دارد. پس احترام یا خشیت(حقیقی یا ظاهری) نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله نافی سؤال از ایشان نبوده است، بلکه بودند بسیاری از مخالفین، منافقین و کج‌اندیشانی که چنین تقیدی نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله نداشتند. کسانی که به جنگ پیامبر صلی الله علیه و آله می‌‌آمدند یا بر همسرانش صلی الله علیه و آله افترا می‌‌بستند یا بر در خانه او فریاد می‌‌زدند، قطعاً این افراد اگر سؤالی به ذهنشان خطور می‌‌کرد، از پرسیدند آن ابا نمی‌کردند.
بلکه آنچه به نظر می‌‌آید که نیاز به تفسیر و سؤال مردم ندارد، همان سنت است؛ زیرا سنت سخن و عمل پیامبر صلی الله علیه و آله است که بر همه واضح و آشکار یا جهت توضیح و آشکار کردن قول یا عملی به ظهور می‌‌رسید.
همچنین علت اختلاف در قرآن منحصر به عدم تبیین پیامبر صلی الله علیه و آله شده است، در حالی که چنین نیست، بلکه عوامل فرهنگی، سیاسی و شخصی بسیاری دارد و حتی اگر پیامبر صلی الله علیه و آله بیان می‌‌داشت محل اختلاف قرار می‌‌گرفت؛ همچنان که در واضحات قرآن اختلاف کرده‌اند. این که گفته شود که پیامبر صلی الله علیه و آله جواب موجز و ناکافی می‌‌داد، ادعایی است که زیبنده پیامبر صلی الله علیه و آله نبوده و با سیره و مدلول آیات قرآنی سازگار نیست. آیات بسیاری نشان از دارد که قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله در مقام پاسخگویی مکفی بوده‌اند و برای این مطلب برخی از آیات تصریح دارند، مانند:
«وَأَنزَلْنَا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِمْ».(23)
و
«وَیعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَه ی َ».(24)
صرف استناد به داستان عمر کفایت نمی‌کند، چرا که بر فرض صحت این داستان، اگر پیامبر صلی الله علیه و آله، او را به محلی دیگر از قرآن ارجاع داده، از آن جهت بوده که آن محل برای فهم کفایت می‌‌کرده است، و نفهمیدن عمر دلیل بر نقص بیان قرآن یا پیامبر صلی الله علیه و آله نیست. از سویی دیگر، خود آیه به صراحت می‌‌گوید که خداوند مطلب را برای شما روشن کرده که گمراه نشوید و درست عمل کنید، پس چگونه می‌‌توان ادعا کرد که عمر مراد آیه را نفهمیده و به پیامبر صلی الله علیه و آله مراجعه کرده و ایشان نیز جواب مکفی نداده است؟ همچنین این داستان مستلزم آن است گفته شود عمر به این آیه عمل نکرده است، چون مراد آن را ندانسته است، آیا می‌‌توان چنین استلزامی را پذیرفت، در حالی که پیروان ایشان از اهل سنت به این آیه عمل کرده و احکامی را بر آن قرار داده‌اند؟ علاوه بر آن آیه کلاله، پس از توضیح کلاله، تصریح می‌‌کند که بیانش کافی بوده و کسی گمراه نخواهد شد، امّا در خبر آمده که پس از آن، عمر می‌‌پرسد که کلاله چیست؟ گویی سائل به هیچ نحوی متوجه بیان و مقصود بلکه الفاظ آیه نشده است؟ و ندانسته است که آیه در خصوص چه چیزی سخن می‌‌گوید؟ از سویی دیگر، از آنجا که مخاطب قرآن فقط عمر نبوده است، باید پرسید که دیگر مسلمانان در مقابل این آیه که یکی از احکام عملی را ذکر می‌‌کند، چه می‌‌کردند؟ چرا برای آنها سؤالی در این خصوص پیش نیامد؟ مگر آنان به این آیه عمل نمی‌کردند؟ یا باید گفت که همه مسلمانان مراد آیه را دانستند، جز عمر یا باید گفت که هیچ یک از مسلمانان مراد آیه را متوجه نشد و بدان عمل نکرد؟ و هر دو حالت، عملاً امکان ندارد. لذا از نظر مؤلّف این خبر نمی‌تواند صحیح باشد، چون متضمن آن است که عمر این آیه را به هیچ نحو نفهمیده و لذا بدان عمل نکرده است و همچنین دیگر مسلمانان نسبت به این آیه توقف کرده‌اند در حالی که عملاً چنین نیست و همه مسلمانان در بحث کلاله به استناد آیات مربوطه و نیز سنّت احکامی دارند. نکته آن که خود این سؤال عمر از پیامبر صلی الله علیه و آله که ابن أبی الحدید بدان استناد می‌‌کند، نشان می‌‌دهد که بر خلاف نظر او، مردم چند از سؤال کردن از پیامبر صلی الله علیه و آله به دل هراس نمی‌دادند. سنت نیز محل اختلاف است و بسیاری از اختلاف در تفسیر و به طور کلی در احکام و عقاید اسلامی، به جهت اختلاف در سنت و تفسیر سنت است، مانند اختلاف در معنای «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» (25) یا در اصل و معنای «نحن معاشر الأنبیاء لانورث» (26) و اگر ابن عباس به سنت نیز محاجه می‌‌کرد، باز امکان عدم اقناع خوارج وجود داشت. ادعای ابن أبی الحدید که ابن عباس به قرآن احتجاج نکرد، همچنان که ملاحظه شد، با گزارش‌های دیگری که تصریح دارند ابن عباس به قرآن و سنت با آنان محاجه کرد، در تعارض است.
4 . اخذ به همه وجوه در صورت عدم تعارض(نظریه امثال سیوطی). ظاهراً در اکثر تفاسیر، چنین شیوه‌ای کم و بیش مرسوم است و سعی می‌‌شود حداکثر اقوال مربوط نسبت به تفسیر یک لفظ یا آیه‌ای استقصا شده و کنار هم آورده شود، هر چند برخی از مفسرین با این وجود، نسبت به یک یا چند قول از میان اقوال متعددی گرایش بیشتر نشان داده و فقط آنها را ذکر نموده یا مورد ترجیح قرار می‌‌دهند.

نتیجه‌
 

احادیث وجوهیه که معمولاً برای اثبات چند معنایی بودن قرآن و جواز اخذ به معانی مختلف آن، بدان به عنوان احادیثی معتبر از معصوم علیه السلام استناد می‌‌شود، الف. حداکثر موقوف هستند؛ ب. در منابع مهم حدیثی و امهات حدیثی ذکر نشده‌اند؛ ج. از طرق شیعه نیستند؛ د. برخی از آن احادیث هر چند چند معنایی بودن قرآن را ثابت می‌‌کند امّا از سویی دیگر، به عدم اخذ به معانی مختلف آن دلالت دارند یا چند وجه بودن قرآن را امری ناخوشایند دانسته‌ و آدمی را به توقف یا احتیاط شدید دعوت می‌‌کنند؛ ه . انتساب برخی از احادیث به صاحبانشان سخت محلّ تردید است. از این رو، می‌‌توان گفت که این نوع احادیث چندان تکیه‌گاهی مطمئنی برای اثبات چندوجهی بودن قرآن و اخذ به وجوه مختلف قرآن به عنوان قول معصوم علیه السلام نیستند. هر چند، حداقل چند معنایی بودن یا چند معنایی شدن قرآن امری بدیهی و غیرقابل تردید است.
کتابنامه
ـ الإتقان فی علوم القرآن، عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، تحقیق: سعید مندوب، بیروت: دار الفکر، 1416ق.
ـ الاحکام، علی بن محمد ابن حزم، القاهره ی : مطبعه ی العاصمه ی ، بی‌تا.
ـ الأصول الأصیله ی ، فیض کاشانی، ایران: سازمان چاپ دانشگاه، 1390ق.
ـ الأعلام، زِرِکلی خیر الدین بن محمود، بیروت: دارالعلم للملایین، 1980م.
ـ بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، بیروت: مؤسسه ی الوفاء، 1403ق.
ـ البدایه ی والنهایه ی ، اسماعیل ابن کثیر، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1408ق.
ـ البرهان فی علوم القرآن، محمد بن عبدالله، تحقیق: محمد ابو الفضل إبراهیم زرکشی، بی‌جا، دار إحیاء الکتب العربیه ی ـ عیسی البابی الحلبی وشرکائه، 1957م.
ـ البیان فی تفسیر القرآن، آیه الله أبوالقاسم خویی، قم: مؤسسه ی إحیاء آثار الأمام الخویی، بی‌تا.
ـ پ‍ژوهشی در اسناد و مدارک نهج البلاغه ی ، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1356 ش.
ـ تاریخ الإسلام، محمد بن احمد ذهبی، تحقیق: دکتر عمر عبد السلام تدمری، بیروت: دار الکتاب العربی، 1407ق.
ـ تاریخ الطبری، محمد بن جریر طبری، تحقیق: گروهی از دانشمندان، بیروت: مؤسسه ی الأعلمی للمطبوعات، 1403ق.
ـ تاریخ مدینه ی دمشق، ابن عساکر، علی بن حسن، تحقیق: شیری، علی، دار الفکر، بیروت، 1415ق.
ـ تفسیر المیزان، سید محمد حسین طباطبایی، قم: منشورات جماعه ی المدرسین فی الحوزه ی العلمیه ی ، بی‌تا.
ـ تفسیر جامع البیان، طبری، بیروت: دار الفکر للطباعه ی والنشر والتوزیع، 1995 م.
ـ تفسیر صافی، ملامحسن فیض کاشانی، قم: مؤسسه ی الهادی و تهران: مکتبه ی الصدر، 1416ق.
ـ تفسیر مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، تحقیق: گروهی از دانشمندان و محققین، بیروت: مؤسسه ی الأعلمی للمطبوعات، 1415ق.
ـ تفسیر و مفسّران، محمد هادی معرفت، قم: انتشارات ذوی القربی، 1387ش.
ـ تهذیب التهذیب، احمد بن علی ابن حجر عسقلانی، تحقیق: شیخ خلیل المیس، بیروت: دارالفکر، 1984م. ـ جامع الشتات، محمد اسماعیل بن حسین خواجویی، تحقیق: سید مهدی رجایی، 1418ق.
ـ جامع بیان العلم وفضله، یوسف بن عبدالله ابن عبد البر، بیروت: دار الکتب العلمیه ی ، 1398ق.
ـ الحلیه ی (حلیه ی الأولیاء و طبقات الأصفیاء)، احمد بن عبدالله ابونعیم اصفهانی، بی‌جا(المکتبه ی الشامله ی )، بی‌تا.
ـ خصائص أمیر المؤمنین علیه السلام، نسایی، تحقیق: محمد هادی امینی، تهران: مکتبه ی نینوی الحدیثه ی ، بی‌‌تا.
ـ الدر المنثور، سیوطی، بیروت: دار المعرفه ی ، بی‌تا.
ـ زبده ی البیان، أحمد بن محمد محقق اردبیلی، تحقیق: محمد باقر بهبودی، تهران: المکتبه ی المرتضویه ی لإحیاء الآثار الجعفریه ی ، بی‌تا.
ـ سنن ابی داود، سلیمان ابن الاشعث سجستانی، تحقیق: سعید، محمد اللحام، بیروت: دار الفکر، 1410ق.
ـ السنن الکبری، احمد بن حسین بیهقی، بی‌جا، دار الفکر، بی‌تا.
ـ السنن الکبری، أحمد بن شعیب نسایی، تحقیق: دکتر عبد الغفار سلیمان البنداری، و سید حسن کسروی، بیروت: دار الکتب العلمیه ی ، 1411ق.
ـ السنن، علی بن عمر دارقطنی، تحقیق: سید شوری مجدی بن منصور، بیروت: دار الکتب العلمیه ی ، 1417ق.
ـ شرح أصول الکافی، محمد صالح مازندارنی، تحقیق: میرزا أبو الحسن شعرانی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1421ق.
ـ شرح نهج البلاغه ی ، أبوحامد بن هبه ی ابن ابی الحدید، تحقیق: ابراهیم محمد ابو الفضل، بی‌جا، مؤسسه ی اسماعیلیان، بی‌تا.
ـ الصحیح من سیره ی النبی الأعظم صلی الله علیه و آله، سیدجعفر مرتضی، بیروت: دار الهادی ـ دار السیره ی ، 1415ق.
ـ الطبقات الکبری، محمد ابن سعد، بیروت: دار صادر، بی‌تا.
ـ عمده ی القاری، محمود بن أحمد عینی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.
ـ عوالی اللئالی، محمد بن علی ابن ابی جمهور احسایی، تحقیق: حاج آقا مجتبی عراقی، قم: سید الشهداء، 1405ق.
ـ غریب الحدیث، عبدالله بن مسلم ابن قتیبه، تحقیق: دکتر عبد الله جبوری، قم: دار الکتب العلمیه ی ، 1408ق.
ـ الفایق فی غریب الحدیث، محمود بن عمر زمخشری، بیروت: دار الکتب العلمیه ی ، 1417ق.
ـ فتح القدیر الجامع بین فنی الروایه ی و الدرایه ی من علم التفسیر، محمد بن علی شوکانی، عالم الکتب، بی‌تا.
ـ الفصول المهمه ی فی معرفه ی الأئمه ی ، علی بن محمد مالکی ابن الصباغ، تحقیق: سامی غریری، قم: دارالحدیث، 1422ق.
ـ الفهرست، محمد بن اسحاق ابن ندیم بغدادی، تحقیق: رضا تجدد، بی‌جا، بی‌تا.
ـ قرب الأسناد، عبدالله بن جعفر حمیری قمی، تحقیق: مؤسسه ی آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، قم: مؤسسه ی آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، 1413ق.
ـ الکامل فی التاریخ، علی بن محمد ابن الأثیر، بیروت: دار صادر، 1386ق.
ـ کنز العمال، علی متقی هندی، تحقیق: شیخ بکری حیانی و شیخ صفوه ی السقا،، بیروت: مؤسسه ی الرساله ی ، 1409ق.
ـ لسان العرب، محمد بن مکرم ابن منظور، قم: نشر أدب الحوزه ی ، 1405ق.
ـ مبانی و روش‌های تفسیر قرآن، عباسعلی عمید زنجانی، بی‌تا، وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366ش. ـ المجازات النبویه ی ، محمد بن حسین شریف رضی، تحقیق: طه‌محمد زیتی، قم: منشورات مکتبه ی بصیرتی، بی‌تا.
ـ مجله شیعه‌شناسی (ارزیابی حدیث نحن معاشر الانبیاء لا نورث)، قاسم بستانی، سال پنجم، شماره 20، سال 1386ش.
ـ مجمع البحرین، فخرالدین بن محمدعلی طریحی، تحقیق: سید أحمد حسینی، مکتب النشر الثقافه ی ـ 1408ق.
ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، علی بن أبی بکر هیثمی، بیروت: دار الکتب العلمیه ی ، 1408ق.
ـ مرآه ی الجنان و عبره ی الیقظان فی معرفه ی حوادث الزمان، عبدالله بن أسعد یافعی، (المکتبه ی الشامله ی ).
ـ مستدرک سفینه ی البحار، نمازی شاهرودی علی، تحقیق: حسن بن علی النمازی، قم: مؤسسه ی النشر الإسلامی، 1419ق.
ـ المستدرک، اشراف یوسف عبد الرحمن المرعشلی، بی‌جا، بی‌تا.
ـ المسند، احمد ابن حنبل، بیروت: دار صادر، بی‌تا.
ـ المصنف، ابن همام عبد الرزاق صنعانی، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، منشورات المجلس العلمی.
ـ المعجم الکبیر، سلیمان بن احمد طبرانی، تحقیق: حمدی عبد المجید سلفی، بی‌جا، دار إحیاء التراث العربی، 1406ق.
ـ معجم قبائل العرب، دکتر عمر کحاله ی ، بیروت: دار العلم للملایین، 1968م.
ـ المعیار والموازنه ی فی فضائل الامام أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب، محمد بن عبدالله اسکافی، تحقیق: شیخ محمد باقر محمودی، بی‌جا، 1402ق.
ـ معیارهای شناخت احادیث ساختگی، انتشارات رسش، 1386ش.
ـ المناقب، ابن أحمد موفق خوارزمی، قم: تحقیق: شیخ مالک محمودی، قم: مؤسسه ی النشر الإسلامی، 1414ق.
ـ موسوعه ی الإمام علی بن أبی طالب علیه السلام فی الکتاب والسنه ی والتاریخ، محمد محمدی ری‌شهری، قم: دارالحدیث، 1425ق.
ـ میزان الحکمه ی ، «هَلْ أَتَی»محمد محمدی ری‌شهری، قم: دار الحدیث، بی‌تا.
ـ النهایه ی فی غریب الحدیث، مبارک بن محمد ابن الأثیر، تحقیق: طاهر احمد الزاوی و محمود محمد الطناحی، قم: مؤسسه ی اسماعیلیان، 1364 ش.
ـ هج البلاغه ی ، محمد عبده، قم: النهضه ی دار الذخائر، 1412ق.
ـ هدایه ی المسترشدین، محمد تقی رازی، قم: مؤسسه ی النشر الإسلامی، بی‌تا.

پی نوشت:
 

*عضو هیئت علمی دانشگاه شهید چمران.
1. سوالات حمزه، ج4- ص82؛ کنز الاعمال، ج1، ص551؛ میزان الحکمه، ج3، ص2535؛ البرهان فی علوم القرآن، ج2، ص163؛ عوالی اللئالی، ج4، ص104؛ تفسیر مجمع البیان، ج1، ص40؛ تفسیر صافی، ج1، ص36؛ الاصول الاصلیه، ص33؛ زبده البیان، ص2؛ الاتقان، ج2، ص475.
2. الاحکام، ج3، ص271.
3. تاریخ مدینه دمشق، ج47، ص173؛ جامع بیان العلم و فضله، ج2، ص45.
4. سوره ی زمر، آیه 18.
5. سوره ی انعام، آیه 162.
6. سوره ی مائده، آیه 31.
7. جامع الشتات، ص149-152 با تصرّف.
8. سوره ی انعام، آیه 103.
9. سوره ی قیامت، آیه 23.
10. سوره ی یس، آیه 9.
11. سوره ی فصلت، آیه17.
12. سوره ی نساء، آیه 176.
13. شرح نهج البلاغه، ج18، ص71-72.
14. سوره ی فصلت، آیه3.
15. سوره ی محمد، آیه24.
16. سوره ی ص، آیه29.
17. الکافی، ج2، ص598.
18. قرب الاسناد، ص92.
19. الکافی، ج1، ص69 و نیز ر.ک: معیارهای شناخت احادیث ساختگی، ص152-154.
20. البیان فی تفسیر القرآن، ص261 به بعد؛ مبانی و روشهای تفسیر قرآن، ص170 به بعد.
21. جامع البیان، طبری، ج1، ص65 به بعد.
22. تفسیر و مفسران، ج1، ص174 به بعد.
23. سوره ی نحل، آیه44.
24. سوره ی بقره، آیه129؛ سوره ی آل عمران، آیه164؛ سوره ی جمعه، آیه2.
25. ر.ک: خصائص امیر المومنین علیه السلام.
26. ارزیابی حدیث نحن معاشر الانبیا لا نورث، ص81 به بعد.
 

منبع: نشریه علوم حدیث شماره 56
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان