آیات مورد استدلال بر وجوب جهاد ابتدایی
فقیهان آیات چندی از قرآن کریم را برای حکم به وجوب جهاد ابتدایی مورد استدلال قرار دادهاند(1) . اگرچه در کلام صاحب جواهر این آیات صرفاً به عنوان نمونه ارائه شدهاند، لکن با بررسی دلالی آنها، تعمیم نتیجه به سایر آیات ممکنالإستدلال به درستی قابل پذیرش است. برای دستیابی به نتیجه قابل قبول ناچار باید یکایک این آیات را مورد دقّت قرار دهیم: «یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکمْ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً»؛ (2) اى کسانى که ایمان آورده اید، [در برابر دشمن ] آماده باشید [اسلحه خود را برگیرید] و گروه گروه [به جهاد] بیرون روید یا به طور جمعى روانه شوید. مفسّران در تبیین مراد الهی از این آیه، اگرچه آن را امر به تحصیل آمادگی دایمی برای جنگ با دشمن شمرده و تردید در اقدام گروه گروه یا دسته جمعی منطوق آیه را به خاطر اختلاف وضع دشمنان دانستهاند (3) ، لکن این نکته را ـ که از لفظ «حذر» برای بیان معنای سلاح استفاده شده است ـ ناظر به معنای حذر کردن و خود را از خطر حفظ نمودن میدانند (4) و پارهای از ایشان صریحاً آیه را امر به آماده باش دایمی برای دفاع و جهاد دفاعی تفسیر میکنند. (5) پس حدّاقلّ، آن است که این آیه در وجوب جهاد ابتدایی به طور معین ظهور ندارد، و لذا استدلال به آن برای اثبات چنین وجوبی قابل مناقشه است. «فَلْیقَاتِلْ فِی سَبِیلِ الله الَّذِینَ یشْرُونَ الْحَیاه ی َ الدُّنْیا بِالآخِرَه ی ِ وَمَن یقَاتِلْ فِی سَبِیلِ الله فَیقْتَلْ أَوْ یغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً»؛ (6) پس، باید کسانى که زندگى دنیا را به آخرت سودا مى کنند در راه خدا بجنگند و هر کس در راه خدا بجنگد و کشته یا پیروز شود، به زودى پاداشى بزرگ به او خواهیم داد. لسان این آیه نیز به روشنی بر جهاد در راه خدا به نحو مطلق تأکید دارد، که اعمّ از جهاد ابتدایی و دفاعی است. از این رو، از باب اعمّ از مدّعا بودن نمیتواند استدلال قابل قبولی برای اثبات وجوب خصوص جهاد ابتدایی دانسته شود. بویژه آن که به گفته پارهای از مفسّران « این آیات در زمانى نازل شد که دشمنان گوناگونى از داخل و خارج، اسلام را تهدید مى کردند» (7) که این مطلب ظهور آیه را در خصوص جهاد دفاعی تقویت مینماید.
«یا أَیهَا النَّبِی حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ یکنْ مِنْکمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یغْلِبُوا مِائَتَینِ وَ إِنْ یکنْ مِنْکمْ مِائَه ی ٌ یغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذینَ کفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یفْقَهُون»؛ (8) اى پیامبر، مؤمنان را به جهاد برانگیز. اگر از [میان ] شما بیست تن، شکیبا باشند بر دویست تن چیره مى شوند، و اگر از شما یکصد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز مى گردند؛ چرا که آنان قومى اند که نمى فهمند. به روشنی میتوان داوری نمود که این آیه تنها در مقام «تقویت هرچه بیشتر روحیه سربازان»(9) بوده و ارتباطی با ابتدا کردن به جنگ با دشمنان ندارد. بنا بر این، استدلال به این نیز خالی از مناقشه نخواهد بود. «فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاه ی َ وَ آتَوُا الزَّکاه ی َ فَخَلُّوا سَبیلَهُمْ إِنَّ الله غَفُورٌ رَحیم»؛ (10)پس چون ماه هاىِ حرام سپرى شد، مشرکان را هر کجا یافتید، بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهى به کمین آنان بنشینید. پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند، راه برایشان گشاده گردانید؛ زیرا خدا آمرزنده مهربان است. این آیه را به جرأت میتوان مهمترین دلیل قرآنی بر وجوب جهاد ابتدایی به شمار آورد. پیش از آن که به کلام مفسّران در باره این آیه مراجعه کرده و با نگاهی به اسباب نزول آیه مراد الهی از آن را دریابیم. نکتهای اصولی ذهن هر مطالعهکننده مطّلعی را به خود مشغول میدارد، و آن وقوع اوامر چهارگانه در این آیه در مقام حظر و منع است. به عبارت روشنتر، امر به کشتن، دستگیر کردن، به محاصره در آوردن، و در کمین نشستن، همگی منوط بر سپری شدن ماههای حرام شدهاند. یعنی پس از انقضای ایامی که از برخورد مسلّحانه و قهرآمیز در آن منع شدهاید، اقدام به این امور نمایید. شیخ طوسی دلالت چنین امری بر اباحه را، و نه وجوب، مطابق نظر اکثر فقها میداند (11) ، و شهید صدر خبر از اتفاق و اجماع فقیهان بر عدم دلالت آن بر وجوب میدهد، اگرچه در دلالت آن بر اباحه یا رجوع به حکم پیش از حظر، و یا حکم دیگری غیر از این دوحکم، اختلاف رأی میان فقها به چشم میخورد (12) . به این ترتیب، بر اساس مبانی اجتهاد فقهی مصطلح، دلالت این آیه بر وجوب برخورد قهرآمیز ابتدایی با مشرکان مخدوش است.
لکن ممکن است اشکال شود که حکم به عدم وجوب در مورد اوامر واقعه عقیب الحظر مختصّ به مواردی است که قراین دیگری در کلام نباشد. و چنانچه چنین قرینههایی وجود داشته باشد، به درستی میتوان حکم نمود که این اوامر بر وجوب دلالت مینمایند. و در این آیه، سیاق آیه را مییابیم با توجّه به تکرار و تأکیدی که وجود دارد، و خصوصاً ذیل آیه که رها کردن مشرکان را مشروط به ایمان آوردن آنان مینماید. این همه را میتوان به خوبی قراینی دانست که بر اراده وجوب از این اوامر دلالت میکنند. پس از قبول این مطلب، به سبب نزول آیه و احوال زمان نزول آن نظر میافکنیم. علامه طباطبایی «أل» در «الأشهر الحرم» را عهد ذکری دانسته، که «مقصود از ماههاى حرام همان چهار ماه سیاحت است که قبلاً نام برده و به عنوان ضرب الاجل فرموده بود: «فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَه ی َ أَشْهُرٍ، نه ماههاى حرام معروف»(13). و هم ایشان در بیان این چهار ماه میگوید: این که قرآن مردم را دستور داد که در چهار ماه سیاحت کنند کنایه است از این که در این مدت از ایام سال ایمن هستند، و هیچ بشرى متعرض آنان نمى شود، و مى توانند هر چه را که به نفع خود تشخیص دادند انجام دهند زندگى یا مرگ. (14)آغاز این چهار ماه، مطابق نظر ایشان، از همان روزی است که طبق آیه بعدی اعلان برائت از مشرکین صورت میگیرد. آیه «وَ أذانٌ مِنَ الله و رَسولِهِ ...» در حقیقت اعلان جنگی است به مشرکینی که توبه نکرده و ایمان نیاورند، امّا در آیه بعد از آن، پارهای از مشرکان را از تحت این حکم خارج میسازد، که در واقع «استثنایى است از عمومیت برائت از مشرکین، و استثناشدگان عبارتاند از مشرکینى که با مسلمین عهدى داشته و نسبت به عهد خود وفادار بوده اند، و آن را نه مستقیماً و نه غیر مستقیم نشکسته اند، که البته عهد چنین کسانى را واجب است محترم شمردن» (15)،که نقض عهد مستقیم را مواردی همچون کشتن مسلمانان معنا میکند، و نقض عهد غیر مستقیم را به کمک نظامى به کفار علیه مسلمین مرتبط میسازد. به این ترتیب، به خوبی دانسته میشود که امر کشتن، دستگیر کردن، به محاصره در آوردن، و در کمین نشستن، همگی مربوط به این گروه مستثنی منه است؛ یعنی هم آنان که نقض عهد نمودهاند. سیاق آیات بعدی نیز به خوبی گواه عدم جنگ طلبی مسلمانان، و پای بندی ایشان به معاهدههای صلح منعقده میان ایشان و مشرکان است. چون خداى سبحان (در آیه هاى گذشته) به نقض پیمان و عهد مشرکین دستور فرمود در اینجا بیان فرماید که: علت این دستور همان پیمانشکنى است که از آنها به ظهور پیوست، ولى در مقابل دستور به پایدارى میدهد براى آن دسته از مشرکانى که پاىبند پیمان بودند. (16) اگر گفته شود که در این آیات، تنها مشرکانی که به عهد خود پایبند بودهاند، استثنا شده و در امان دانسته شدهاند. بنا بر این، دسته سوم از آنان، یعنی مشرکینی که پیمانی با مسلمانان نداشتهاند تا به آن وفادار بمانند، همچنان تحت اطلاق اوامر چهارگانه فوق باقی میمانند، و حمله و جهاد ابتدایی نسبت به این دسته واجب است. پاسخ آن است که آیه محلّ استدلال، در مقام بیان تکلیف نسبت به این دسته سوم نیست. و به تصریح علمای اصول فقه، در چنین مواردی مقدّمات حکمت تمام نبوده و اطلاقگیری صحیح نخواهد بود (17) . « قاتِلُوا الَّذینَ لا یؤْمِنُونَ بِالله وَ لا بِالْیوْمِ الْآخِرِ وَ لا یحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ الله وَ رَسُولُهُ وَ لا یدینُونَ دینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکتابَ حَتَّى یعْطُوا الْجِزْیه ی َ عَنْ یدٍ وَ هُمْ صاغِرُون»؛ (18) با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمى آورند، و آنچه را خدا و فرستاده اش حرام گردانیده اند حرام نمى دارند و متدین به دین حق نمى گردند، کارزار کنید، تا با [کمالِ ] خوارى به دست خود جزیه دهند. دلالت یا عدم دلالت این آیات بر وجوب جهاد ابتدایی در پرتو شأن و سبب نزول آن دانسته میشود. صاحب تفسیر مجمع البیان میگوید: این آیه در وقتى نازل شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور جنگ با رومیان را صادر فرمود و به دنبال آن به جنگ تبوک رفتند. و برخى گفته اند اختصاص بدان جنگ ندارد و به نحو عموم نازل شده است. (19) نکاتی که در باره این آیه میتوان گفت آن که: اوّلاً طبرسی قول به تعمیم مفاد آیه را با تعبیر «قیل» بیان میکند که نمایانگر عدم اعتقاد تفسیری خود او است؛ ثانیاً با مراجعه به تاریخ زندگانی رسول الله و تأمّل در این که غزوه تبوک نام نبردی است که «رسول خدا با گروه بسیارى به خونخواهى جعفر بن ابى طالب تا تبوک شام رهسپار شد» (20) به جرأت میتوان ادّعا کرد که این آیه نیز بر جهاد ابتدایی، یعنی نبردی بیسابقه و بدون پیش دستی دشمنان، دلالت آشکاری ندارد. علاوه بر آن که امر به قتال در این آیه مطلق بوده و اختصاص به آغاز نبرد از سوی مسلمانان ندارد. «یا أَیهَا النَّبِی جاهِدِ الْکفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیر»؛ (21) اى پیامبر، با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر، و جایگاهشان دوزخ است، و چه بد سرانجامى است. علامه طباطبایی با تکیه بر این نکته ادبی که «جهاد» و«مجاهدت» به معناى نهایت سعى و کوشش در مقاومت است، تا آنجا که گاه ممکن است منتهى به کارزار شود. لکن استعمال آن در قرآن کریم بیشتر در معناى کارزار شایع است؛ هر چند در غیر این معنا نیز استعمال شده، میفرماید:
هر جا که این کلمه در قتال استعمال شده، تنها کفار منظورند که تظاهر به مخالفت و دشمنى دارند، و امّا منافقین، هر چند در واقع کافر و حتى از کفار هم خطرناک ترند، چون از راه کید و مکر وارد شده و کارشکنى مى کنند، لیکن آیات جهاد ایشان را شامل نمى شود، براى این که ایشان تظاهر به کفر و دشمنى نداشته، در عوض از سایر مسلمانان هم خود را مسلمان تر جلوه مى دهند، و با این حال، دیگر معنا ندارد که با ایشان جهاد شود. و لذا چه بسا از استعمال جهاد در خصوص منافقین این معنا به ذهن برسد که منظور از آن هر رفتاری است که مطابق مقتضاى مصلحت باشد، اگر مصلحت اقتضا داشت، معاشرتشان تحریم و ممنوع شود و اگر اقتضا داشت، نصیحت و موعظه شوند و اگر اقتضا داشت، به سرزمین دیگرى تبعید شوند، و یا اگر سخن ارتدادآمیزی از ایشان شنیده شد، کشته گردند، و اگر طور دیگرى اقتضا داشت، در حقشان عملى کنند. خلاصه، معناى جهاد با منافقین مقاومت در برابر کارشکنى ها و نقشه کشى هاى ایشان است به هر وسیله اى که مصلحت باشد. (22) جرجانی اساساً در کتاب الجهاد متذکّر این آیه نمیشود(23)قطب راوندی و فاضل مقداد نیز اگرچه این آیه را در عداد آیات جهاد ذکر میکنند، لکن در استفاده فقهی از آن به بیان اقسام سه گانه برخورد با دشمنان بسنده مینمایند. (24)به روشنی میتوان داوری کرد که این آیه هیچ گونه دلالتی بر وجوب خصوص جهاد ابتدایی ندارد، بلکه بر مجاهده در راه خدا به نحو کلّی امر میکند. « فَإِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ امّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِک وَ لَوْ یشاءُ الله لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکنْ لِیبْلُوَا بَعْضَکمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ الله فَلَنْ یضِلَّ أَعْمالَهُمْ»؛ (25)
پس چون با کسانى که کفر ورزیده اند برخورد کنید، گردنها [یشان ] را بزنید. تا چون آنان را [در کشتار] از پاى درآوردید، پس [اسیران را] استوار در بند کشید سپس یا [بر آنان ] منّت نهید [و آزادشان کنید] و یا فدیه [و عوض از ایشان بگیرید]، تا در جنگ، اسلحه بر زمین گذاشته شود. این است [دستور خدا] و اگر خدا مى خواست، از ایشان انتقام مى کشید، ولى [فرمان پیکار داد] تا برخى از شما را به وسیله برخى [دیگر] بیازماید، و کسانى که در راه خدا کشته شده اند، هرگز کارهایشان را ضایع نمى کند. مجمع البیان «لَقیتُمُ الَّذینَ کفَرُوا» در آیه را به معنای ملاقات با ساکنان دار الحرب میداند. (26) که صراحتاً بر ملاقات در زمان برپایی نبرد اشاره دارد. همچنان که پارهای دیگر از مفسّران تأکید میکنند: این حکم مربوط به میدان نبرد است زیرا «لقیتم» از ماده «لقاء» در این گونه موارد به معنى «جنگ» است، قرائن متعددى در خود این آیه مانند مساله «اسارت اسیران» و واژه «حرب» (جنگ) و «شهادت در راه خدا» که در ذیل آیه آمده است گواه بر این معناست. (27) به این ترتیب، نمیتوان آیه را دالّ بر وجوب جهاد ابتدایی و آغاز نبرد با کافران دانست، در هر جا که ملاقاتی صورت بگیرد، بلکه «قید در مقام محاربه نیز مراد باشد به قرینه مقام، یعنى هر گاه کارزار کنید با کافران، یا ببینید کافران را در مقام محاربه، یا برسید به کافران در مقام محاربه». (28)
نتیجه
همه ادلّهای که صاحب جواهر برای اثبات وجوب جهاد ابتدایی ارائه داده است قابل مناقشه بوده، و نه تنها بر لزوم آغاز نبرد و درگیری با بیگانگان دلالت نمینماید، بلکه استفاده جواز آن نیز با مشکل جدّی مواجه است. و چنانچه این حقیقت را نیز بیافزائیم که در هر جنگ و نبرد مسلّحانه به ناچار تعدادی از طرفین درگیری کشته خواهند شد و خونهایی به زمین خواهد ریخت، از این رو، باید برای این خونریزیها دلیل مجوّزی در دست باشد، حکم به حرمت جهاد ابتدایی وجهی موجّه پیدا خواهد نمود. این استفاده و استنباط، دایرمدار شرایط ویژه زمانی و مکانی نیست، بلکه در هر شرایطی باید دلیلی قابل استناد برای حکم به وجوب یا جواز جهاد ابتدایی در دست باشد، که مشاهده کردیم چنین دلیلی در کتاب جواهر الکلام ـ که به حقّ دائره ی المعارف فقه جعفری نام گرفته است ـ به چشم نمیخورد. از حقّ نباید گذشت که صاحب جواهر در مقام ارائه تمامی دلایل قرآنی و روایی وجوب جهاد ابتدایی برنیامده است؛ چرا که آن را ضرورتی از احکام دینی دانسته که هیچ اختلافی در وجوب کفایی آن میان فقهای شیعه و سنّی وجود ندارد (29) ، بنا بر این، ذکر آیات قرآنی در کلام صاحب جواهر ـ که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفت ـ شاید تنها از باب نمونه بوده باشد. لکن به جرأت میتوان ادّعا کرد گزینش این نمونهها آگاهانه بوده است، و لذا سایر آیات قابل استدلال نیز دلالتی بیشتر از اینها نخواهند داشت. عدم تحقّق جهاد ابتدایی در طول دوران حاکمیت رسول الله در مدینه، مهمترین دلیلی است که بر آن میتوان اتکا نموده و حکم به عدم وجوب این نوع از جهاد داد؛ زیرا به یقین، رسول اکرم صلی الله علیه و آله هیچ واجب از واجبات الهی را مهمل ننهاده است. اگرچه تمسّک پارهای از نادانان نسبت به عدم اقدام رسول الله به یک عمل خاصّ در حکم به حرمت آن عمل صحیح نبوده و نمیتوان آن را دلیل بر حرمت آن دانست؛ زیرا عدم اقدام رسول الله دلیل بر عدم جواز نمیگردد، بلکه برای حکم به عدم جواز آنً باید نهی عمل از جانب ایشان وارد شده باشد؛ چه که قرآن کریم میفرماید: «ما آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛ (30)آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت، بازایستید. پارهای از اهل نظر سکوت امیرالمؤمنین در برابر کشورگشایی خلفای پس از پیامبر را از باب تقریر و تأیید عمل آنان شمردهاند، که این تمسّک نیز از جهات گوناگونی قابل مناقشه صغروی (31) است.
کتابنامه
ـ آیات الأحکام، سید امیر ابوالفتوح حسینی جرجانی، تهران: انتشارات نوید، 1404ق.
ـ أجوبه ی الاستفتاءات، سید علی خامنهای، تهران: الهدی، 1380ش.
ـ بحوث فی علم الأصول، سید محمد باقر صدر، قم: مؤسسه ی دائره ی المعارف فقه اسلامى، قم، 1417ق. ـ تاریخ الیعقوبى، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب یعقوبی، دار صادر، بىتا، بیچا.
ـ تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، تهران: دار الکتب الإسلامیه ی ، 1374 ش.
ـ جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، محمد حسن نجفی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بیتا.
ـ دراسات فی ولایه ی الفقیه و فقه الدّوله ی الإسلامیه ی ، حسینعلی منتظری، قم: المرکز العالمی للدّراسات الإسلامیه ی ، قم، 1408 ق.
ـ ریاض المسائل فی تحقیق الأحکام بالدلائل، سید علی طباطبایی، اصفهانی، تهران، سنگی، بیتا.
ـ السیره ی النبویه ی ، عبد الملک بن هشام الحمیرى المعافرى، تحقیق: مصطفى السقا الأبیارى، عبد الحفیظ شلبى، بیروت: دار المعرفه ی ، بى تا، بی چا.
ـ شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، جعفر بن حسن حلّی، بیتا، بیجا.
ـ العده ی ، محمّد بن حسن طوسی، قم: چاپخانه ستاره، 1471ق.
ـ فقه القرآن فى شرح آیات الأحکام ، قطب الدین سعید بن هبه ی الله راوندی، قم: کتابخانه آیه ی الله مرعشى نجفى ، 1405ق.
ـ کتاب المغازی، محمد بن عمر واقدی تحقیق: جونس، مارسدن، بیروت: مؤسسه ی الأعلمى، 1409ق/ 1989 م.
ـ کفایه ی الأصول، محمّد کاظم خراسانی، قم: مؤسسه ی آل البیت علیهم السلام، 1409ق.
ـ کلمات سدیده ی ، محمد مؤمن قمی، قم: مؤسسه ی النشر الاسلامی، 1415 ق.
ـ کنزالعرفان فى فقه القرآن ، فاضل مقداد، قم: مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى ، 1419 ق.
ـ لسان العرب، ابن منظور، دار إحیاء التراث العربی، بیروت: 1408 ق / 1988م.
ـ مجمع البحرین، فخرالدین الطریحی، تهران: مکتب نشر الثقافه ی الإسلامیه ی ، 1408ق / 1367ش.
ـ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسى، بیروت: دار المعرفه ی ، 1406 ق.
ـ مسالک الأفهام إلى تنقیح شرائع الإسلام، زین الدین بن علی بن أحمد العاملی، تهران، سنگی، 1309ق.
ـ المقنعه ی ، محمّد بن محمد بن نعمان مفید، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1368ش.
ـ منهاج الصالحین، سید أبو القاسم موسوی خویی، نجف: مطبعه ی الادب.
ـ المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمّد حسین طباطبایی، ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1374ش.
ـ نهایه ی الأصول، سید حسین بروجردی، قم، نشر تفکر، 1415ق.
منابع اینترنتی:
ـ شاکرین، حمید رضا، http://www.maarefmags.com
ـ فیرحی، داود، http://www.feirahi.ir
ـ قاضی زاده، کاظم، http://www.farsnews.com
پی نوشت:
*استادیار گروه علوم قرآن و حدیث- دانشگاه قم.
1. جواهرالکلام، ج21، ص8-9.
2. سوره نساء، آیه ی 71.
3. المیزان، ج4، ص416.
4. مجمع البیان، ج3، ص112.
5. تفسیر نمونه، ج4، ص3.
6. سوره نساء، آیه ی 74.
7. تفسیر نمونه، ج4، ص3.
8. سوره انفال، آیه ی 65.
9. تفسیر نمونه، ج7، ص136.
10. سوره انفال، آیه ی 5.
11. العده، ج1، ص183.
12. بحوث فی علم الاصول، ج2، ص117.
13. المیزان، ج9، ص151.
14. همان، ص147.
15. همان، ص150.
16. مجمع البیان، ج5، ص14.
17. ر.ک: کفایه الاصول، ص247.
18. سوره توبه، آیه ی 29.
19. مجمع البیان، ج5، ص34.
20. تاریخ الیعقوبی، ج12، ص67.
21. سوره توبه، آیه ی 73، تکرار آیه ی در سوره ی تحریم، آیه ی 9.
22. المیزان، ج29، ص339.
23. آیات الاحکام، ج2، ص1-97.
24. فقه القرآن، ج1، ص342-343؛ کنز العرفان، ج1، ص360.
25. سوره محمد، آیه ی 4.
26. مجمع البیان، ج9، ص147.
27. تفسیر نمونه، ج21، ص397.
28. آیات الاحکام، ج2، ص46.
29. جواهر الکلام، ج21، ص8-9.
30. سوره حشر، آیه ی 7.
31. احراز سکوت امیرالمؤمنین در عین قدرت آن حضرت بر ابراز مخالفت با تصمیم خلفا.
منبع: نشریه علوم حدیث شماره 56