«چهارراه استانبول» ساخته مصطفی کیایی آخرین فیلم مهم این دوره جشنواره است که از آن صحبت خواهیم کرد. فیلم یکی از مهمترین کارگردانان سینمای بدنه ایران که هرسال مخاطبان زیادی را به سینما میکشاند و مردم هم در برخوردشان با فیلمهای او نشان دادهاند که چطور این آثار را میپسندند و از آنها استقبال میکنند. نقش مصطفی کیایی از این حیث در میان فیلمسازان نسل جوان بسیار مهم است. او با استفاده از بازیگران و چهرههای محبوب سینمایی و با تعریف داستانهایی که هم مضامین بسیار بهروزی دارند، مضامینی که عموم مردم در زندگی روزمرهشان با آن سروکار دارند مانند اختلاسهای میلیاردی یا مصرف ماده مخدر شیشه و هم خوب و بامزه تعریف میشوند موفق شده شمار زیادی از مخاطبان را با سالنهای سینما آشتی دهد. نکته در اینجاست که او دقیقاً آن چیزی را که تماشاگر عام از سینما میخواهد به او میدهد: هیجان، خنده، کمی تأمل در فیلم و البته پیامی اخلاقی در پایان فیلمها که اتفاقاً برای مخاطبان عام بسیار مهم است.
در ادامه «بارکد» و «عصر یخبندان»، حالا مصطفی کیایی در همین مسیر به فیلم «چهارراه استانبول» رسیده.
فیلمی مرتبط با حادثه پلاسکو، یکی دیگر از دغدغههای پررنگ ذهن مردم در این روزها که البته درباره پلاسکو نیست که داستان قهرمانهایش را با پلاسکو پیوند میزند. آنچه در اینجا دستمایه کار کیایی قرارگرفته است، به شکلی با ریزش پلاسکو گره میخورد و آن را هم تبدیل به یکی از کاراکترهای فیلم میکند؛ اما همین دستمایه اولیه، هم نقاط قوتی دارد و هم نقاط ضعفی جدی.
مطابق باهمیشه، داستان قهرمانان فیلم داستانی جذاب است. هرچند که کیایی معمولاً از داستانهای معمولی و کلیشهای استفاده میکند اما آنها را طوری پیش میبرد و میپردازد که شبیه به همیشه کلیشهها به چشم نیایند. مثلاً داستان «بارکد» را در نظر بگیرید، یا حتی «عصر یخبندان» را. هرکدام بارها تعریفشدهاند و آنها را بهکرات دیدیم یا شنیدیم؛ اما در فضای فیلم کیایی این داستان کلیشهای چهرهای نو پیدا میکند و کارگردان رنگ و بوی تازهای به آن میبخشد. بخش زیادی از آن به دلیل شخصیتپردازی متفاوت کیایی ست که میتواند کاراکترهایی گیرا و در نوع خودشان یکه را خلق کند. کاراکترهایی که همزمان که باهوشاند، بسیار کودن هم میتوانند باشند یا همانقدر که بدشانساند و بدبیاری میآورند، ناگهان همین شانس نجاتشان میدهد. دست تقدیر و سرنوشت کلاً در آثار او جایگاه ویژهای دارد و در همین چگونگی پیشروی داستان و شخصیتپردازی هم بسیار تأثیرگذار است.علاوه بر شخصیتپردازی متفاوت در آثار او، جنس طنز و کمدی فیلم هم در این بدعتگذاری فیلم با تماشاگر نقش ویژهای دارد و محسن کیایی به شکل خاص در فیلمهای برادرش شکلی از کمدین را خلق میکند که بسیار دوستداشتنی و تروتازه است.
در «چهارراه استانبول»هم این الگو تکرار شده است. بهرام رادان کلی بدهی بالا آورده و از دست طلبکاران فراری است و میخواهد قاچاقی از مرز رد شود؛ و محسن کیایی هم که رفیق و شریک اوست در این مسیر با او همراه است و قرار است مطابق فیلمهای دیگر بعد عاشقانه فیلم را هم بهواسطه حضور دختری که دوستش دارد اما قرار است با کس دیگری ازدواج کند، تقویت ببخشد.
این دو که همهچیزشان را ازدستدادهاند و دیگر امیدی به درست کردن اوضاعشان ندارند، مانند همه فیلمهای دیگر کیایی میروند که تیر آخر ترکش زندگیشان را پرتاب کنند تا شاید اوضاع درست شود؛ اما بازهم شبیه به دیگر فیلمهای کارگردان، بدشانسی قهرمانان میزند بالا و همهچیز خرابتر از پیش میشود. همینجاست که بعد از بدبیاری بزرگ، داستان قهرمانها به حادثه پلاسکو وصل میشود و مسیر داستان بهکلی تغییر میکند.کیایی از عهده تعریف داستان قهرمانهای خود بهخوبی برمیآید. اینکه آنها در زیرزمین ساختان گیر میافتند و اتفاقاتی که پشتبندش میافتد هم هوش خاص کیایی را در خود دارد و هم فرمت همیشگی فیلمهایش را. بااینوجود ««چهارراه استانبول» را میتوان در میان آثار کیایی ضعیفترین و شلختهترین آنها دانست. چراکه کارگردان تمرکزش را روی داستان اصلی فیلم و قهرمانانش نمیگذارد و وسط درام میخواهد از جاننثاری آتشنشانها و انتظار بیپایان خانوادههای داغدیده هم بگوید و تماشاگر را بهواسطه آن متأثر کند. پرش از داستان اصلی به این خرده داستانها نهتنها تمرکز را از فیلم میگیرد که باعث میشود احساسات تماشاگر هم گیج و سردرگم شود. البته که شبیه به همه فیلمهای ایرانی در مواجهه با حادثه، «چهارراه استانبول» هم در مواجهه با آتشسوزی و آتشنشانها سوپر ملودراماتیک میشود و شدیداً به لحن فیلم آسیب میزند.در این میان فیلمبرداری متواضعانه حسین جلیلی هرچند که خودنمایی نمیکند اما در غرق کردن تماشاگر در فیلم و خصوصاً در حادثه پلاسکو، در میان آتش و دود و در طبقات بالایی ساختمان، نقش مهمی ایفا میکند.
نکته جالب دیگر تشابه کاراکتر مهدی پاکدل در «چهارراه استانبول» و «تنگه ابوقریب» است. هم گریم و ظاهر بازیگر در هر دو فیلم و هم نقش و اسلوب بایاش باهم مو نمیزند. انگار که فرمانده عملیات تنگه ناگهان از سالهای آخر جنگ، به ساختمان پلاسکو پرتابشده باشد تا مسئول اطفا حریق پلاسکو شود. همان شکل از مسئولیتپذیری، همان دیالوگها حتی، همان فریادها و همان نجواها… شباهت میان کاراکتر پاکدل در دو فیلم حتی میتواند یکی از شگفتیهای جشنواره سی و ششم باشد!
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
118