ماهان شبکه ایرانیان

انسان شناسی، کلیات

۱.مفهوم انسان شناسی   خدا، انسان و جهان، سه محور اساسی اندیشه ی بشری است که در طول تاریخ و در همه ی جوامع پرسش های مهم، اندیشه سوز و اندیشه ساز درباره ی آنها طرح شده و همه ی تلاش فکری انسان متوجه این سه کانون و یافتن پاسخ های درست و مناسب برای پرسش های مربوط به آنهاست

انسان شناسی، کلیات

1.مفهوم انسان شناسی
 

خدا، انسان و جهان، سه محور اساسی اندیشه ی بشری است که در طول تاریخ و در همه ی جوامع پرسش های مهم، اندیشه سوز و اندیشه ساز درباره ی آنها طرح شده و همه ی تلاش فکری انسان متوجه این سه کانون و یافتن پاسخ های درست و مناسب برای پرسش های مربوط به آنهاست.
در این میان، شناخت انسان اهمیت ویژه ای دارد و دانشمندان فراوانی را در رشته های علمی مختلف به خود مشغول ساخته است.(1) در آموزه های ادیان آسمانی، بویژه اسلام، پس از خدا، «انسان» اساسی ترین محور به شمار آمده و آفرینش جهان، فرستادن پیامبران و کتاب های آسمانی، برای رسیدن او به سعادت نهایی‌اش صورت گرفته است. در جهان بینی قرآن، همه ی موجودات آفریده ی خدایند و هیچ چیز در عرض خدا قرار ندارد، با این حال جهان را از منظر قرآن می توان مانند دایره ای با دو نقطه ی استناد به مختصات اصلی، یکی در بالا (خدا) و دیگری در پایین (انسان) در نظر گرفت.(2) از سوی دیگر،‌ با وجود سابقه ی دیرینه و گستردگی تلاش های بشر در این زمینه، انسان شناسان بسیاری از پرسش های مهم ناظر به انسان و زوایای وجود وی ناتوان‌اند و امروزه از «انسان موجودی ناشناخته» و «بحران انسان شناسی» سخن به میان می‌آورند.
پیش از ورود به بحث انسان شناسی از منظر قرآن کریم، در این فصل به بررسی مفهوم انسان شناسی و انواع آن، اهمیت و ضرورت انسان شناسی، بحران انسان شناسی و ابعاد آن و نیز ویژگی های انسان شناسی دینی می پردازیم.

تعریف انسان شناسی
 

هر منظومه ی معرفتی را که به بررسی انسان، بُعد یا ابعادی از وجود او یا گروه و قشر خاصی از انسانها می پردازد، می توان «انسان شناسی » نامید. انسان شناسی، گونه‌های مختلفی دارد که به لحاظ روش یا نوع نگرش، از یکدیگر متمایز می شوند. این مقوله را می توان بر اساس «روش» به انسان شناسی تجربی، عرفانی، فلسفی و دینی و با توجه به «نوع نگرش» به انسان شناسی کلان یا کل نگر و انسان شناسی خرد یا جز نگر تقسیم کرد.

2.انواع انسان شناسی
 

انسان شناسی تجربی، عرفانی، فلسفی و دینی
 

دانشوران در طول تاریخ برای حل معماها و پرسش های مطرح شده درباره ی انسان، شیوه های مختلفی را در پیش گرفته اند. برخی به بررسی مسئله با روش تجربی پرداخته و«انسان شناسی تجربی» (3) را بنیان نهاده‌اند که در برگیرنده ی همه ی رشته های علوم انسانی است.(4)
گروهی راه درست شناخت انسان را سیر و سلوک عرفانی و دریافت شهودی دانسته و با تلاش هایی که از این طریق انجام داده‌اند، به نوعی شناخت از انسان دست یافته اند که می توان آن را «انسان شناسی عرفانی» نامید. جمعی دیگر، از راه تعقل و اندیشه ی فلسفی به بررسی زوایای وجود انسان دست یازیده و او را از این منظر کاویده و نتیجه ی تلاش فکری خود را «انسان شناسی فلسفی» نامیده اند. گروهی نیز با استمداد از متون دینی و روش نقلی، در صدد شناخت انسان برآمده و «انسان شناسی دینی» را پایه گذاری کرده اند.
آنچه در سلسله بحث های آینده ی این کتاب مورد نظر است، بررسی انسان با روش نقلی و در پرتو قرآن است.

انسان شناسی خُرد وکلان
 

انسان شناسی مورد نظر در این کتاب، انسان شناسی کلان یا کل نگر است. به این لحاظ، موضوع انسان شناسی در این کتاب انسان بطور کلی است و قلمرو آن را مجموعه ی مسائل کلی و کلان ناظر به انسان تشکیل می دهد و انبوه داده های تجربی که از انسان ها در اوضاع، زمان و مکان خاصی سخن می گویند یا بُعدی خاص از آدمی را بررسی می کنند‌ (=انسان شناسی خُرد)، از قلمرو آن خارج‌اند.

3.اهمیت و ضرورت انسان شناسی
 

اهمیت و ضرورت انسان شناسی را می توان از دو منظر بررسی کرد:

الف)انسان شناسی در چارچوب اندیشه ی بشری
 

معنا یابی زندگی
 

با معنا بودن زندگی انسان، به تصویرهای مختلف از او بستگی تام دارد و این تصویرهای مختلف را تحقیقات انسان شناختی در اختیار ما قرار می دهد. برای مثال اگر در انسان شناسی به این تصویر دست یابیم که انسان دارای هدف معقول و متناسبی نیست که در طول زندگی خود به سوی آن در حرکت باشد، یا اگر انسان را موجودی بدانیم که محکوم جبر زیستی، اجتماعی، تاریخی و الاهی است و خود نمی تواند سرنوشت خویش را رقم بزند، در این صورت زندگی انسان بی معنا وسراسر پوچ و بیهوده خواهد بود؛ ولی اگر انسان را موجودی هدفدار (هرفی معقول و متناسب) و مختار تصویر کردیم که می تواند با تلاش به آن هدف برتر دست یابد، زندگی وی معقول و بامعنا می شود.(5)

عقلانیت نظام های اجتماعی و اخلاقی (6)
 

همه ی نظام های اجتماعی و اخلاقی، در صورتی از پشتوانه ی لازم برخوردار خواهند بود که به حل درست و روشن پاره ای از مسائل اساسی انسان شناختی که مبنای آن نظام ها را تشکیل می دهد، دست یافته باشند. در واقع، دلیل وجودی نظام ها و نهادهای اجتماعی، برآوردن نیازهای اساسی انسان است و در صورتی که نیازهای اصیل انسانی از نیازهای کاذب وی بازشناسی نشود، و نظام های اجتماعی و اخلاقی براساس نیازهای واقعی و اصیل انسان و متناسب با هدف نهایی او پایه ریزی نگردد، این نظام ها پشتوانه ی منطقی و معقول نخواهند داشت.(7)

موجودیت و اعتبار علوم انسانی تبیینی
 

مقصود از علوم انسانی تبیینی، آن دسته از علوم انسانی - تجربی است که به بررسی و تبیین پدیده های انسانی می پردازد و از حد وقایع نگاری و توصیف صرف، فراتر رفته، در صدد کشف ساز و کار و قوانین حاکم بر پدیده های انسانی است. موجودیت و اعتبار این علوم، در گرو حل برخی مسائل انسان شناختی است. برای مثال، اگر در مسئله ی طبیعت و سرشت مشترک انسان ها به پاسخی مثبت نرسیم و به کلی منکر مشترکات فراحیوانی انسان ها شویم، علوم انسانی به علوم حیوانی و زیستی فرو کاسته خواهند شد. در این صورت، علوم انسانی به مفهوم واقعی آن وجود نخواهند داشت؛ زیرا در این تصویر، انسان ها یا حیوانی پیچیده ترند که با توسعه ی همان علوم حیوانی و زیستی می توان به شناخت قوانین حاکم بر آنها و رفتارها و روابطشان نایل آمد، یا هر انسانی،دنیایی جداگانه و نوعی منحصر به فرد است که نمی توان با بررسی نمونه یا نمونه هایی از آن و کشف ساز و کار و قوانین حاکم بر آن نمونه‌ها، به قانونی فراگیر درباره ی دیگر انسان ها دست یافت؛ اما پذیرش سرشت مشترک انسان ها (مشترکات فراحیوانی ثابت بین انسان ها) زمینه ی کشف و ارائه ی این نوع قوانین و تشکیل منظومه های معرفتی گوناگون و حوزه های مختلف انسانی (پایه ریزی علوم انسانی) را فراهم می کند. البته این سخن به معنای نادیده گرفتن مشکلات دیگری که فراروی دستیابی به قانون در علوم انسانی وجود دارد، نیست.

سوگیری علوم انسانی و تحقیقات اجتماعی
 

افزون بر آنکه مباحث انسان شناختی در موجودیت و اعتبار علوم انسانی نقش اساسی ایفا می کنند، تعیین قلمرو و سوگیری علوم انسانی و تحقیقات اجتماعی نیز با پاره ای از مباحث انسان شناسی پیوندی ناگسستنی دارند. برای مثال، اگر در انسان شناسی، روح مجرد انسان را یکسره منکر شویم یا پایان زندگانی این جهانی هر انسان را به معنای پایان یافتن و نیست شدن وی بدانیم، در بررسی پدیده های انسانی و تحقیقات اجتماعی، کلیه ی موضوعات معنوی، ماورایی و امور مربوط با جهان پس از مرگ انسان و تأثیر و تأثر آن با زندگی این جهانی او نادیده گرفته می شود؛ همه ی پدیده های انسانی، تحلیل و تبیین صرفاً مادی می یابند و تحقیقات انسانی به سوی ابعاد مادی انسان سوگیری می کنند؛ اما اگر روح به منزله ی عنصر اصلی سازنده ی هویت انسان مطرح باشد، هم جهت تحقیقات به سوی ابعاد غیر مادی و عناصر ماورایی مؤثر در زندگی انسان و تأثیر و تأثر روح و بدن خواهد بود و هم نوعی تبیین غیر مادی یا آمیخته ای از مادی و غیر مادی در علوم انسانی مطرح خواهد شد. این نکته در ضمن مباحث آینده بیشتر روشن خواهد شد.(8)

ب)انسان شناسی در چارچوب معارف قرآن
 

ارتباط انسان شناسی با خداشناسی
 

تو را ز کنگره ی عرش می زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
هم شناخت حضوری انسان راهی است برای شناخت حضوری حق، که راه عرفان و شهود است و هم شناخت حصولی آدم راه شناخت حصولی پروردگار است، که با تأمل در اسرار و حکمت هایی که خداوند - جلّ جلاله - در وجود انسان نهاده است ارتباط می یابد و شناخت آنها بر معرفت آدمی درباره ی صفات خدا می افزاید.

انسان گنجینه ی اسرار الهی
 

آنچه در وجود گسترده ی آدمی به ودیعه نهاده شده است، نشانه های علم، قدرت و حکمت «او» است و در میان آفریدگان، هیچ پدیده ای چون انسان و به قدر وی، دارای سرّ و حکمت نیست. از میان آدمیان است که خلیفة الله به وجود می آید و نخستین انسان، خلیفه ی الهی بود. انسان داننده ی جمیع اسمای الهی و به تعبیر عرفا، مظهر همه ی اسما و صفات خداوند است. پس شناخت انسان، در شناخت خدا نقشی مهم دارد.
قرآن نیز به این معنا اشاراتی دارد:
وفی الأرض آیاتٌ للموقنین* وفی أنفسکم أفلا تبصرون (9)؛ «در زمین برای اهل یقین نشانه های بسیاری است و نیز در خودتان، آیا نمی نگرید؟!» (10)
همچنین، در آیه ای دیگر می فرماید:
سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی أنفسهم حتّی یتبیّن لهم أنّه الحقّ أولم یکف بربّک أنّه علی کلّ شئٍ شهیدٌ (11) (12)؛ «به زودی نشانه های خود را در پیرامون جهان و در درون خودشان به آنها نشان می دهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است؛ آیا کافی نیست که پروردگارت بر هر چیز شاهد است؟!»
این آیه بویژه بر آیات انفسی تکیه می کند. نیز در آیه ی دیگر می فرماید:
یا أیّها الذّین آمنوا علیکم أنفسکم لا یضرّکم من ضلّ إذا اهتدیتم (13) (14)؛
«ای کسانی که ایمان آورده اید! مراقب خود باشید. هرگاه شما هدایت یافته باشید، کسی که گمراه شده، به شما زیانی نرساند».
علامه طباطبایی (رح) ذیل این آیه بحث گسترده‌ای در معرفت نفس آورده و خواسته اند از سیاق آیه استفاده کنند که تأمل در نفس، راهی برای هدایت است؛ چون صدر آیه تأکید دارد بر اینکه خودتان را بیابید و در خود اندیشه کنید، سپس می فرماید: «لایضّرکم من ضلّ إذا اهتدیتم»، که مفاد آن بر حسب بیانی که ایشان فرموده اند این است (15): هنگامی که در نفس خود بیندیشید به هدایت می رسید و دیگر، گمراهی دیگران به شما زیانی نمی رساند. دست کم می توانیم این بیان را یک وجه محسوب کنیم. نیز در قرآن، همچنان که آیاتی داریم مؤید این نظر که معرفت نفس، راهی برای معرفت خداست، آیاتی هم داریم که نسیان نفس و غفلت از شئون را ملازم با فراموش کردن خدا شمرده است:
نسوا الله فأنساهم أنفسهم (16)؛ «خدا را فراموش کردند و خدا خودشان را از یادشان برد».
بدین گونه می توان دریافت که توجه به نفس با توجه به خدا نوعی قرابت یا ملازمت دارد؛ چنان که نسیان و فراموشی نفس با فراموش کردن خدا چنین ملازمتی دارد.
روایات بسیاری نیز در همین زمینه از اهل بیت عصمت و طهارت - که درود خدا و فرشتگان و پاکان و نیکان بر آنان باد - در کتاب های روایی مضبوط است؛ بویژه در کلمات قصار امیرمؤمنان که در غرر الحکم آمدی جمع آوری شده است.(17)
باری، یکی از وجوه اهمیت شناخت انسان، همین است که به خداشناسی کمک می کند؛ چنان که در روایت آمده است که راه شناخت خدا، خودشناسی است: من عرف نفسه(فقد) عرف ربّه؛ «هرکس خود را شناسد همانا خدای خود را شناخته است».

ارتباط انسان شناسی با نبوت
 

باور به اینکه در میان انسان ها کسانی هستند که به مقام نبوت و رسالت می رسند، نوعی شناخت انسان است. می دانیم که هنگام بعثت پیامبران، هماره برخی شبهه می افکندند که انسان لیاقت ندارد به او وحی شود و خدا اگر می خواست با ما سخن بگوید، از طریق یکی از فرشتگان چنین می کرد. هنگام بعثت پیامبر اسلام (ص) نیز درباره ی ایشان گفتند:
ماهذا إلّا بشرٌ مثلکم... ولوشاء الله لأنزل ملائکةً ما سمعنا بهذا فی آبائنا الأوّلین (18) (19)؛ «این [مرد] جز بشری همچون شما نیست... اگر خدا می خواست [پیامبری بفرستد] فرشتگانی نازل می کرد؛ ما چنین چیزی را در نیاکان خود نشنیده‌ایم!»
«ما نشنیده ایم که انسانی پیامبر شود!» چنان که گفتیم، یکی از دلیل های این گمان نادرست همین بود که انسان لیاقت ندارد که به او وحی شود؛ یعنی در واقع آنگونه که آنان از انسان شناخت داشتند، چنین لیاقتی را در وی نمی دیدند. بنابراین اگر انسان درست شناخته شود، از وجوه معرفت انسان یکی همین است که چنین لیاقتی در نوع انسان وجود دارد.

ارتباط انسان شناسی با معاد (20)
 

اگر انسان را دارای روحی بدانیم که مستقل از بدن می تواند باقی بماند، در ‌آن صورت معاد پذیرفتنی خواهد بود؛ ولی اگر چنین بعدی از ابعاد وجود انسان را نشناسیم، مسئله ی معاد اصولاً فرض معقولی نخواهد داشت؛ زیرا اگر انسان همین بدن باشد که با از بین رفتن متلاشی می شود، فرض اینکه بار دیگر همین انسان زنده می گردد، فرض نامعقولی است؛ چون انسانی که بعد زنده می شود، موجود دیگری خواهد بود. یگانه فرض درست معاد مبتنی بر این است که انسان وقتی می میرد، روحش باقی بماند تا دوباره به بدن برگردد. پس مسئله ی معاد نیز مبتنی است بر شناخت حقیقت انسان که روح اوست به مثابه ی موجودی قابل بقا.

4.بحران انسان شناسی معاصر و ابعاد آن
 

تلاشهای فکری فراوانی که پس از رنسانس در باب روشن ساختن ابعاد وجود انسان صورت گرفت، داده های فراوانی را پیش روی بشر قرار داده است. در گردآوری این داده ها از روشهای مختلف تحقیق بهره گرفته شده، ولی در این میان سهم روش تجربی بسی افزون‌تر از روشهای دیگر است و می توان گفت انسان شناسی کنونی بیشتر جنبه ی تجربی دارد. وجود داده های فراوانی که انواع مسائل انسان شناختی را فرا گرفته و ابعاد مختلف و زوایای تاریک وجود انسان را مورد تحقیق قرار داده است، با وجود فراوانی و عظمت آن، نه تنها نتوانسته ابعاد ناشناخته را حل کند، بلکه خود دچار نوعی بحران شده است.(21)
ماکس شلر، فیلسوف و انسان شناس آلمانی، می نویسد: «هیچ وقت در عرصه ی تاریخ...انسان آن قدر برای خود مسئله نبوده که امروز هست...علوم تخصصی که پیوسته تعدادشان رو به افزایش است و با مسائل انسان سرو کار دارند، بیشتر پنهانگر ذات انسان در پرده ی حجاب‌اند».(22)
برخی از کاستی‌ هایی که انسان شناسی معاصر را دچار بحران کرده عبارتند از:
الف)ناسازگاری نظریات با یکدیگر و فقدان انسجام درونی؛
ب)فقدان داور کارآمد و مورد اتفاق؛
ج)نادیده گرفتن گذشته و حیات پس از مرگ انسان.

5.ویژگیهای انسان شناسی دینی
 

انسان شناسی دینی در مقایسه با دیگر انواع هم عرض خود، امتیازهایی دارد که به اختصار به آنها می پردازیم:

جامعیت
 

از‌آنجا که انسان شناسی دینی از دستاوردهای وحیانی سود می جوید و روش وحیانی به قلمرو خاصی محدود نیست و محدودیت های دیگر روش ها در مورد آن معنا ندارد، می تواند جامعیتی ویژه داشته باشد؛ به این معنا که حتی اگر از بُعد خاصی سخن بگوید، این سخن با توجه به مجموعه ی ابعاد وجودی انسان مطرح می شود و با در نظر گرفتن آنها و متناسب با آنهاست؛ زیرا گوینده ی سخن از معرفت کامل و جامعی برخوردار است. افزون براین، بررسی دستاوردهای انسان شناسی دینی به خوبی نشان می دهد که این انسان شناسی، ابعاد مختلف وجود انسان را مد نظر قرار می دهد و از ابعاد جسمانی و زیستی، تاریخی و فرهنگی، دنیایی وآخرتی، بالفعل و آرمانی، و مادی و معنوی سخن به میان می آورد و در برخی از این حوزه ها حقایقی را در اختیار قرار می دهد که از طریق انواع دیگر انسان شناسی و روش های آن قابل دستیابی نیست. بیان ابعاد مختلف انسان در انسان شناسی دینی با توجه به هدفی که در تعالیم دینی مد نظر است، به صورت گزینشی بودن محفوظ می ماند؛ ولی در هر یک از انسان شناسی‌های فلسفی، تجربی و شهودی زمینه ی خاصی مد نظر قرار می گیرد و زمینه های مربوط به انسان شناسی از نوع دیگر، از قلمرو آن خارج است.

اتقان و خطاناپذیری
 

بهره‌گیری انسان شناسی دینی از معارف وحیانی - با توجه به خطاناپذیری این معارف - اتقان و استحکامی را برای این نوع انسان شناسی به ارمغان می آورد که در انسان شناسی فلسفی، عرفانی و تجربی یافت نمی شود. در انسان شناسی دینی اگر انتساب و استناد دیدگاه ها به دین قطعی باشد، در اتقان و خطاناپذیری آنها شکی نیست؛ ولی در انواع دیگر انسان شناسی در عین آنکه داده‌ها از تجربه، تعقل یا سیر و سلوک به دست می آید، خطاپذیری آنها به کلی منتفی نمی شود.

توجه به مبدأ و معاد
 

در انسان شناسی غیر دینی، یا انسان به کلی بریده از مبدأ و معاد بررسی می شود - آن گونه که در انسان شناسی تجربی و برخی از نحله های انسان شناسی فلسفی و عرفانی مشاهده می کنیم - یا در باب مبدأ و معاد انسان، در قالبی بسیار کلی سخن به میان می آید که نمی تواند برای چگونه زیستن و چگونه پیمودن راه کمال، کاملاً راه گشا باشد. اما در انسان شناسی دینی، مبدأ و معاد انسان، به منزله ی دو بخش اساسی وجود انسان مورد توجه و تأکید قرار می گیرد و به بیان روابط زندگی کنونی انسان با مبدأ و معاد به تفصیل و با بیان جزئیات پرداخته می شود. بر همین اساس، محکم ترین دلیل حکیمان اسلامی بر ضرورت بعثت انبیا، بر ضرورت آگاهی از رابطه ی دنیا و آخرت و باید و نبایدهای مؤثر در سعادت انسان و ناتوانی عقل و تجربه ی بشری از دستیابی به آن مبتنی است.(23)

بینش ساختاری
 

از دیگر امتیازهای انسان شناسی دینی آن است که از توجه به رابطه ی ساحت‌های مختلف وجود انسان با یکدیگر غافل نیست و انسان را در یک ساختار کلی که ارتباط ساحت‌های مختلف آن با یکدیگر به خوبی ترسیم می شود، در نظر می گیرد و مطرح می سازد. در این بینش، گذشته، حال و آینده ی انسان، ساحت های جسم و جان، مادّی و معنوی، بینش، گرایش و کنش وی و ارتباط آنها و تأثیر و تأثر هر یک در دیگری، مورد توجه اکید قرار می گیرد؛ ولی در انسان شناسی تجربی، فلسفی و عرفانی، یا از ارتباط این ساحت‌ها با یکدیگر غفلت می شود، یا بدین گستردگی مورد توجه قرار نمی گیرد و فقط از ارتباط برخی ساحت‌ها با یکدیگر گفت و گو می شود.

خلاصه
 

*هر منظومه ی معرفتی را که به بررسی انسان، بُعد یا ابعادی از وجود او، یا گروه و قشری خاص از انسان ها می پردازد، می توان «انسان شناسی» نامید.
*برای شناخت انسان از روش های گوناگون تجربی، عرفانی، فلسفی و دینی می توان بهره گرفت.
*در روش انسان شناسی دینی از متون دینی بهره گرفته می شود.
*در انسان شناسی کلان یا کل نگر، انسان به طور کلی مورد بررسی قرار می گیرد.
*در انسان شناسی خُرد یا جز نگر، از انسان در شرایط، زمان، مکان یا از بُعدی خاص سخن گفته می شود.
*اهمیت انسان شناسی در چارچوب اندیشه ی بشری آن است که تبیین معنای زندگی، عقلانیت نظام های اجتماعی، موجودیت و اعتبار علوم انسانی تبیینی، و سوگیری علوم انسانی و تحقیقات اجتماعی به آن وابسته است.
*اهمیت انسان شناسی در چارچوب معارف قرآن آن است که اولاً، انسان شناسی راه گشای شناخت خداست؛ ثانیاً تبیین بحث وحی، نبوت و معاد متأثر از انسان شناسی است.
*انسان شناسی معاصر به دلیل ناسازگاری نظریات موجود در آن، فقدان انسجام درونی این نظریات، نبود داور کارآمد و مورد اتفاق و نادیده گرفتن گذشته و حیات پس از مرگ انسان، دچار بحران است.
*مهم ترین ویژگی ها و مزایای انسان شناسی دینی عبارتند از: جامعیت، اتقان، توجه به مبدأ و معاد، و بینش ساختاری.

پی نوشت ها :
 

1-از جمله علومی که به بررسی انسان و رمز و رازهای آن می پردازد، علوم انسانی تجربی و فلسفه های مضاف آن، علم النفس فلسفی، خودشناسی، فلسفه ی اخلاق، عرفان، اخلاق، فلسفه ی اجتماعی، فلسفه ی علوم اجتماعی، تاریخ و حقوق است.
2-توشی هیکو ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن، ترجمه ی احمد آرام، ص92.
3-انسان شناسی تجربی را نباید با انسان شناسی به مفهوم anthropology خلط کرد. چنان که در متن درس اشاره شد، انسان شناسی تجربی، شامل همه ی شاخه های علوم انسانی از جمله آنتروپولوژی می شود. آنتروپولوژی در طول تاریخ کاربردهای مختلفی داشته، ولی در کاربرد رایج آن در محافل علمی و دانشگاهی در عصر حاضر، یکی از شاخه های علوم اجتماعی یا علوم انسانی تجربی است که به مسائلی مانند منشأ پیدایش انسان، توزیع جمعیت و پراکندگی آن رده بندی انسان ها، پیوند نژادها، خصیصه های فیزیکی و روابط اجتماعی و موضوع فرهنگ، با روش تجربی می پردازد.
4-واژه ی علوم انسانی در فارسی گاه معادل واژه ی «humanities» و گاه معادل واژه ی «Social sciences» قرار داده می شود. واژه ی humanities که بهتر است برابر نهاد فارسی آن را دانش انسانی یا معارف انسانی قرار دهیم، در نخستین کاربردش بر آن دسته از آثار لاتینی و یونانی اطلاق می شود که بر خلاف خداشناسی اهل مدرسه در قرون وسطا، به جنبه ی انسانی می پردازند. این واژه در اروپا و آمریکا برای تفکیک رشته های ادبیات، زبان ها، فلسفه، تاریخ هنر، خداشناسی و موسیقی از علوم اجتماعی و طبیعی بکار برده می شود و به لحاظ روش، به روش تجربی و علمی محدود نیست. معارف دینی نیز در صورتی که محصول اندیشه ی بشر تلقی شود، در این قلمرو قرار می گیرد. براین اساس، معارف دینی به مثابه ی بینش ‌ها و ارزش های دریافت شده از سوی خداوند و ماورای طبیعت، خارج از این حوزه است. واژه ی Socail sciences که معادل دقیق آن «علوم اجتماعی تجربی» است، گاه به معنای مجموعه ی علوم تجربی انسانی در برابر علوم تجربی طبیعی به کار می رود و شامل جامعه شناسی، روان شناسی، علوم سیاسی، اقتصاد و حتی علوم تربیتی، مدیریت و شاخه هایی از علم حقوق می شود و گاه در کانون آن، جامعه شناسی، اقتصاد، علوم سیاسی و انسان شناسی (anthropology) قرار دارد و روان شناسی اجتماعی، زیست شناسی اجتماعی، جغرافیای اجتماعی و شاخه های مرزی آن، حقوق، فلسفه ی اجتماعی، تئوری های سیاسی و تحقیقات تاریخی (تاریخ اجتماعی، تاریخ اقتصادی) از جهت روش، شاخه های مشترک آن به شمار می آیند. ر.ک:
Kuper Adman, the social aciences Encyclopedia, Rotlage and kogan paul.
و همچنین ر.ک: بولک بارس و دیگران، فرهنگ اندیشه ی نو، ترجمه ی پاشایی.
و نیز ر.ک:
Theodorson George, A modern Dictionary of Social Sciences.
5-مسئله ی معنایابی زندگی، در روان درمانی (psychotheratpy) اهمیت فراوانی یافته و یکی از شاخه های روان درمانی، معنا درمانی (logotherapy) نام گرفته است. روان شناسان معنا درمان معتقدند همه ی بیماری های روانی را که منشأ جسمانی ندارند، می توان با معنادار کردن زندگی درمان کرد. ویکتور فرانکل (Emil Viktor Frankle) بنیان گذار معنادرمانی معتقد است: معنا دادن به زندگی باید به گونه ای باشد که فرد برای زیستن خود به تصویری از هدف نهایی دست یابد تا در پرتو آن، همه ی زندگی برایش معنادار شود و پرسش بی پاسخ که معنادار بودن زندگی وی را متزلزل سازد، برایش باقی نماند. در این صورت است که همه ی بیماری های روانی که منشأ جسمانی ندارند، علاج پذیرند. برای‌آگاهی بیشتر از معنادرمانی، ر.کک: ویکتور فرانکل، انسان در جستجوی معنا، ترجمه ی اکبر معارفی؛ همو، پزشک و روح، ترجمه ی بیرشک؛ همو، فریاد ناشنیده ی معنا، ترجمه ی بهزاد بیرشک.
6-مقصود ما از واژه ی «نظام اجتماعی» مجموعه ای به هم پیوسته و دارای ارتباط منطقی از باورداشت ها و ارزش ها است که در حوزه ای خاص برای تنظیم روابط اجتماعی به منظور دستیابی به هدفی معین در نظر گرفته می شود؛ مانند نظام اقتصادی اسلام. نظام اجتماعی در این بحث با مفهوم نظام اجتماعی در علوم اجتماعی که ناظر به روابط بهم پیوسته ی اعضا و بخش های مختلف یک جامعه است، متفاوت و در عین حال مشابه و جنبه ی انتزاعی آن بیشتر است. با توضیح یاد شده تفاوت قانون علمی و نظریه ی اجتماعی با نظام اجتماعی نیز روشن می شود.
7-ر.ک: عبدالله جوادی آملی، انسان در اسلام، ص34.
8-برای آگاهی از سوگیری علوم انسانی موجود به تحلیل های صرفاً مادی و غفلت از ابعاد معنوی و عنصر ماورایی، ر.ک: دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، مکتب های روانشناسی و نقد آن (بویژه بخش نقد مکتب ها).
9-ذاریات (51)، 20 و21.
10-ر.ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج18، ص404.
11-ر.ک: همان، ج17، ص431؛ عبد علی العروسی الحویزی، نورالثقلین، ج4، ص555.
12-فصلت(41)،53.
13-ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج3، ص326.
14-مائده(5)، 105.
15-محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج6، ص174.
16-حشر(59)، 19.
17-نمونه هایی از آن را نیز علامه طباطبایی (رح) ذیل آیه ی 105 سوره ی مائده آورده است. ر.ک: همو، المیزان، ج6، ص81.
18-ر.ک: همان، ج15، ص28.
19-مؤمنون(23)، 24.
20-ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج3، ص7؛ غلامحسین ابراهیمی دینانی، معاد از دیدگاه حکیم مدرس زنوزی، ص39؛ عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج12، ص84.
21-هوسرل از جمله کسانی است که به بحران انسان شناسی پرداخته اند. وی در سخنرانی وین (می 1935) با عنوان «فلسفه در بحران انسانیت اروپایی» و در سخنرانی پراگ (دسامبر1934) با عنوان «بحران علوم اروپایی و روان شناسی» از این موضوع سخن گفت و یادداشت های وی در این زمینه پس ازمرگش در سال 1954 به صورت کتابی پر حجم با عنوان بحران علوم اروپایی و پدیدار شناسی استعلایی منتشر شد. ر.ک: بابک احمدی، مدرنیته و اندیشه ی اعتقادی، ص56.
22-Sheler Max, Iasituation de I’hommo dans la monde, p,17.
به نقل از: ارنست کاسیرر(1360)، فلسفه و فرهنگ، ترجمه ی بزرگ نادرزاده، ص46، 47.
23-ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، راه و راهنماشناسی، ص43، 44.
 

منبع: انسان شناسی در قرآن،قم،انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)،1388
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان