انسان به طور ذاتی بلندپرواز است و رویاهای بزرگی دارد، اما رویاپردازی و رسیدن به موفقیت دو مقوله جدا از هم هستند و بسیار از ما در راه رسیدن به رویاهای خود از آنها دست میکشیم و این مسئله وجوه مختلفی دارد که با بررسی آنها میتوانیم به رویاهای بزرگ خود دست بیابیم، در ادامه میخواهیم به بررسی این وجوه بپردازیم در ادامه با یوکن همراه باشید.
نویسنده سایت میگوید که، بسیاری از دانشجویانم با رویاهای بزرگ خود پیش من میآیند. آنها با یک ایدهای که به طور کامل شکل گرفته، مشتاق شروع به کار هستند، اما مطمئن نیستند که کار خود را از کجا آغاز کنند. این موضوع دقیقا مشکل داشتن یک رویای بزرگ است هنگامی که شما میتوانید محصول نهایی را تجسم کنید قدم بعدیتان چه باید باشد؟ امروز میخواهم به شما آموزش دهم که چگونه رویاهای خود رها نکنید (در حالی که قدمهای بعدی خود را منظم و به آرامی برمیدارید.).
چگونه قدم بعدی خود را برای دستیابی به رویاهایتان انتخاب کنید؟
بسیاری از ما هنگامی که به یک اقدام چالشبرانگیز بر میخوریم هیجانزده میشویم. ما میگوییم که "من میخواهم کتاب بنویسم." یا "من قصد دارم کسب و کار خودم را شروع کنم." این کارها، اقداماتی بزرگ هستند و این ما را هیجانزده میکند.
با این حال اتفاقی که میافتد این است که ما اغلب اوقات علاقه خود را نسبت به آن کاری که کاملا از انجام آن مطمئن بودیم، از دست میدهیم اما دلیل آن چه میتواند باشد؟
جواب این سوال یک کلمه است: ترس. ما به دلیل بیش از حد بزرگ بودن هدفمان، علاقه خود را نسبت به آن هدف از دست میدهیم زیرا ذهن هراسان ما میگوید "تو نمیتوانی این کار را انجام دهی. زندگی عادی خودم سادهتر و آسانتر است، بهتر است به همان زندگی عادی خود بازگردم." و به دلیل این فکرها ما به شیوههای قدیمی زندگی خود بازمیگردیم و به کمتر از آنچه که میخواهیم قانع میشویم.
اقداماتی انجام شدنی را برای خود طرحریزی کنید
قدم بعدی شما نسبت به مقابله با یک چالش یا به دنبال یک آرزو رفتن به جای پذیرفتن یک چالش بزرگ برای تاثیر گذاری بیشتر به طوری که به چیزهایی که در زندگی میخواهید دست پیدا کنید برسید، ایجاد کارهای انجام شدنی است و به عبارتی نباید لقمهای بزرگتر از دهان خود را بردارید.
این بدان معنا نیست که اعمال کوچکتری را انجام دهید، بلکه بدان معنا است که به سه عملی که در ابتدا برای رسیدن به هدف بزرگ خود تمایل به انجام آن اعمال را دارید، فکر کنید. به این ترتیب، به جای یک هدف بزرگ، شما اکنون یک گام بعدی برای خود ایجاد کردهاید.
یکی از دلایلی که ما علاقه خود را در چالشهای بزرگ از دست میدهیم این است که مغز ما تلاش میکند تا ما را از ترس شکست نجات دهد. برای ذهن از دست دادن علاقه نسبت به اقرار به شکست آسانتر است. این در اصل شیر امنیتی است. ما نمیخواهیم که حتی به نظر خودمان بد به نظر برسیم.
این کار همانند یک قرص مسکن برای کاهش درد است. در عوض اینکه بگوییم "من نمیتوانم و من یک شکست خورده هستم." میگوییم که "این موضوع آنچنان هم برای من مهم نیست. من آنچنان هم علاقهای به این موضوع ندارم." این کاری است که ما انجام میدهیم.
برای مقابله با این مسئله، برای خود اهداف خیلی بزرگ ایجاد نکنید. یک نگرش بزرگ را برای خود ایجاد کنید، این کار بزرگ را باید به کارهای کوچکتر تقسیم کنید و برای دستیابی به آنها تلاش کنید.
فقط از خود بپرسید که "قدم بعدی من چیست؟"
هدف را فراموش کنید و بر روی فرایند کاری آن تمرکز کنید
به هدف بزرگ خود فکر نکنید، زیرا با فکر کردن بسیار بر روی هدف اصلی، علاقه خود را به دلیل اینکه نمیخواهید حس بدی نسبت به خودتان داشته باشید، از دست میدهید در عوض کار را برای خود پیچیده نکنید.
مردم از من میپرسند که "هارو، کتاب بعدی خود را چه زمانی خواهی نوشت؟" من نمیدانم زیرا من ممکن است چند ساعت بنویسم و یا اینکه یک ساعت بنویسم. گاهی اوقات به خودم میگویم که امروز میخواهم بنویسم و گاهی اوقات نیز خود را نگران این مسئله نمیکنم.
من این موضوع را بیان کردم تا بگویم که اگر برای مثال میخواهید کتابی بنویسید، بدین گونه شروع کنید زیرا بسیار آسانتر است و شما نیز خوشحالتر خواهید بود.
البته، اتفاقی که با انجام این کار میافتد این است که ذهنتان به شما میگوید که "این کار به اندازه کافی خوب نیست و تو به اندازه کافی کار نمیکنی." در این حالت شما از وجود این تفکرات قدردان باشید و به کار خود ادامه دهید.
به خودتان قدرت عزم بدهید. بدنی که دائما در حال استراحت است، تمایل به استراحت داشته و بدنی که در حال حرکت است، تمایل به حرکت کردن دارد. خود را کمی در حالت حرکت قرار دهید.
چگونه بر روی من تأثیر میگذارد
من این تکنیک را هنگام نوشتن بر روی خود پیاده میکنم. گاهی اوقات من کارهای دیگری نیز انجام میدهم. فرض کنید من در حال تماشای فوتبال یا فیلم هستم و نمیخواهم به نوشتن ادامه دهم.
میدانید من در این حالت چه کار میکنم؟ ذهنم به من میگوید که "استراحت کن، امشب نیازی نیست که بنویسی." بااینحال من به خودم انگیزه میدهم تا یکی از موضوعاتی را که یادداشت کردهام را بررسی کنم و ببینم که چهارچوب نوشته من در چه راستایی است. من به خود میگویم که خیلی سریع این کار را انجام میدهم و سپس میتوانم استراحت کنم.
من یادداشت بعدی خود را نگاهی میاندازم و میگویم "چهارچوب این موضوع در چه راستایی است؟ چه عالی! این دو موضوع باهم جور درمیآیند و در کل کاملا منطقی هستند." سپس شروع میکنم و برای پنج دقیقه مینویسم و گاهی اوقات حتی بیشتر از پنج دقیقه برای این کار وقت میگذارم.
من نیازی به برانگیختن خود ندارم، زیرا من میدانم که تنها باید یک کار را انجام دهم. من تنها نیاز دارم که پشت کیبورد خود بنشینم، یادداشتهای خود را بردارم و آنها را بنویسم.
یک قدم کوچک باعث به وجود آمدن قدرت عزم میشود.
منبع: Harverker