به گزارش ایسنا، علی پرنده رزمنده گردان 410 غواص حضرت رسول (ص) از لشکر 41 ثارالله است که روز 9 دی ماه سال 1347 مصادف با شب عید قربان دیده به جهان گشود. نام پدرش ذوالفعلی و نام مادرش منور بود. او دو برادر بزرگتر از خود به نامهای حسین و محمد داشت .
علی کلاس چهارم ابتدایی بود که انقلاب پیروز شد و پس از پیروزی انقلاب در صحنههای مختلف انقلاب فردی کوشا، لایق و کارآزموده بود. پرنده در پایگاه مقاومت بسیج فعالیت میکرد و از دیگر فعالیتهای او حضور مداوم در نگهبانیهای شبانه در داخل و بیرون شهر، حضور دائم و فعال در مساجد و کلاسهای اخلاق و عقیدتی و شرکت در اردوهای عقیدتی و همچنین عضو شورای مرکزی انجمنهای اسلامی دانش آموزی هم بود و فعالیت چشمگیری داشت.
از همان آغاز جنگ نیز، گرچه سنش کم بود ولی دلش به سوی میدان قتال و جهاد پَر میزد. علی همراه دوستان خود با تشکیل یگ گروه تبلیغی در پشت جبهه فعالیت میکردند. سرانجام در سال 1361 عازم جبهه شد ولی به دلیل حضور دو برادر بزرگترش در جبهه با رفتن او مخالفت شود ولی قلب سرشار از ایمانش و وجود در تب و تابش در انتظار جبهه میسوخت تا اینکه در اوائل سال 1362 به خیل یاران حسین(ع) پیوست.
چابکی او در جنگ و ایمان قوی و اراده راسخش به پیروی از امام چنان زیاد بود که در همان روزهای نخست حضورش در جبهه در عملیات «خیبر» در جزایر مجنون مردانه خروشید و از خود دلاوریها نشان داد. سپس در عملیات «عاشورا»، ارتفاعات صعب العبور میمک را درنوردید و در فتح ارتفاعات هلاله نقش چشمگیری داشت. و بعد خود را به عملیات بدر رساند، در این عملیات جز گردان ویژه بود و از اولین کسانی بود که خود را به خط دشمن رساند و خط را شکست و راه را برای سپاهیان اسلام گشود. علی در این عملیات از ناحیه دست و صورت مجروح شد.
علی با بدن مجروح در عملیات بعدی حاضر شد و در گردان 410 غواص به فرماندهی سردار شهید حاج احمد امینی خود را برای عملیات «والفجر8» مهیا کرد و روزها در آب مشغول آموزش بود و سرانجام در آن عملیات حضور یافت و شجاعت فراوانی از خود نشان داد و از ناحیه پا زخمی شد. علی بدون اطلاع خانواده و اطرافیان رسما لباس پاسداری را به تن کرد و به طور رسمی جزو کادر لشکر 41 ثارالله شد.
او بعد از عملیات والفجر8 ،در عملیات کربلای4 دوباره با اروندرود دست و پنجه نرم کرد و از اروند گذشت و خود را به ام الرصاص رساند و در حین پیشروی از ناحیه پا مجروح و عصب پای راستش قطع شد، اما اتصال او به آسمان و امیدش به شهادت هرگز قطع نشد. علی 14 روز بعد از زخمی شدن با همان پای زخمی، در عملیات کربلای5 هم شرکت کرد و هربار که از عملیاتی برمیگشت، ناراحت و غمگین بود که از جمع یاران جامانده است.
در فروردین 1367 از جبهه به شهر آمد تا ادای تکلیف دیگری کند و سنت رسول الله را به جا بیاورد. خودش می گفت: «من تا ازدواج نکنم شهید نمیشوم.» او در روز 21 فروردین همان سال عقد کرد، اما هفت روز بیشتر در شهر نماند و راهی جبهه شد و به همه و مخصوصا به همسرش گفت که این سفر آخر من است.
چهارم خرداد 1367 همراه سایر رزمندگان گردان 410 غواص به شلمچه رفت تا جواب تک دشمن را بدهد و سرانجام پس از خلق صحنههایی حماسی و سراسر رشادت و شجاعت بر اثر ترکش خمپاره به آرزوی دیرینهاش رسید و به آسمانها پر گشود.