از میان موجودات خود آگاه نیستند دغدغه ای نسبت به این مسئله نیز ندارند. اما مرگ برای انسان ها همیشه به عنوان یک دغدغه اساسی بوده است. اما مرگ چیست؟
مفهوم مرگ در رشته های گوناگون علمی مفاهیم متفاوت (و در عین حال مرتبط با هم) دارد. در زیستشناسی مرگ پایان زندگی موجودات زندهاست. در نقطهای از زمان که فرد آرایش سلولی مغز خود و در نتیجه اطلاعات ذخیره شده آن را از دست میدهد دچار مرگ غیر قابل بازگشت خواهد گردید. اینکه یک انسان چگونه و به چه علت پیر می شود از مسائل دشوار زیست شناسی است. ولی زیست شناسان معتقدند زمانی که توانایی سلول ها برای تقسیم سلولی کاهش می یابد انسان رو به پیری می رود. تقسیم سلولی از ابتدای خلقت انسان تا انتهای زندگی او ادامه دارد و بعد متوقف شدن آن زندگی انسان نیز به پایان می رسد. اگر از نکات پیچیده و جزئیات تخصصی این رشته صرفنظر کنیم، می توانیم بگوییم اینها همه توضیحاتی است که رشته های علمی می توانند درباره این پدیده عظیم به ما بگویند. روشن است که این مقدار از ملاحظات علمی نمی تواند روح جستجوگر ما را درباره مرگ اغناء نماید.
در طول تاریخ نیز همین گونه است. اهمیت این مفهوم آنقدر زیاد است که همیشه به عنوان یکی از مهم ترین قسمت های فرهنگ انسان ها محسوب می شود. بخش عظیمی از این فرهنگ متاثر از دیدگاه ادیان به مرگ است.
از میان موجودات میرا تنها انسان است که از ویژگی مرگ-آگاهی برخوردار است. تنها انسان است که می داند خواهد مرد. موجودات دیگر، حیوانات، نباتات و جمادات می میرند ولی نمی دانند که می میرند. موجوداتی که نمی میرند و یا از مرگ خود آگاه نیستند دغدغه ای نسبت به این مسئله نیز ندارند. اما مرگ برای انسان ها همیشه به عنوان یک دغدغه اساسی بوده است. اما مرگ چیست؟ این سوال همانند یک راز در طول تاریخ برای بشر مطرح بوده و هست. حضرت علی علیهالسلام دشواری فهم مرگ را چنین بیان می کنند:
«واِنّ للموت لغمرات، هی افظع من ان تُستغرق بصفةٍ اوتعتدل علی عقول اهل الدّنیا»
«مشکلات مرگ چنان پیچیده و دردناکند که به وصف در نمیآیند و با قوانین خرد مردم این دنیا، سنجیده نمیشوند.» (نهجالبلاغه، خطبه 221، بند 34)
مکاتب گوناگون مسئله مرگ را با از زوایای گوناگونی مد نظر قرار داده اند. شاید بتوان یونانیان را نخستین مردمانی دانست که درباره مرگ به اندیشه های نظری و فلسفی پناه بردند. سقراط معتقد بود فلسفه ژرف اندیشی درباره مرگ است. همه فیلسوفان واقعی آرزومند مرگ هستند. آنها از مگر هراسی ندارند. زیرا فیلسوف از آن جهت که فیلسوف است، همه عمر خود را در جستجوی حقیقت صرف می کند. این جستجو در این جهان به نتیجه نمی رسد و فیلسوف بعد از مرگ به حقیقت دست می یابد. (فایدون/ 68) نگاه فیلسوفان رواقی با دیدگاه سقراطی متفاوت است. از دیدگاه آنها مرگ یک رویداد طبیعی و همانند دیگر رویدادهای طبیعی عالم است. برای مثال آن را به حرکت ستارگان در آسمان تشبیه می کردند. به همین دلیل آن را حادثه مهمی نمی دانستند و معتقد بودند مرگ اتفاقی است همانند دیگر حوادث عالم. این جمله معروف از زنون (موسس مکتب رواقی) است که در زمان مرگش گفت: « ای خاک، من خود می آیم، چرا اینسان به سوی خود می کشانی ام».
فیلسوفان معاصر نیز مسئله مرگ را یکی از دغدغه های اندیشه خود می دانستند. فیلسوفان قاره ای/اگزیستانسیالیسم (یکی از مکاتب فلسفی معاصر که خاستگاه آن اروپا و بویژه کشورهای آلمانی زبان بود و در مقابل مکاتب فلسفه تحلیلی انگلیسی زبان به شمار می آید) بیش از دیگران درباره مرگ سخن گفته اند. مارتین هایدگر (فیلسوف آلمانی) آدمی را وجودی رو به مرگ می خواند و بنیادی ترین پرسش هر فیلسوف را معطوف به جستجوی معنا برای زندگی تلقی می کرد. آثار کسانی مانند سارتر و کامو به خوبی دلمشغولی آنان را به موضوع مرگ نشان می دهد. بزرگ ترین نویسندگان جهان همچون تولستوی و داستایوفسکی رمان های خود را که به ظاهر شرح (زندگی) گروه هایی از مردم جهان است سرشار از عبارات درباره (مرگ) کرده اند. رمان (ابله) از داستایوفسکی نشان می دهد که او چه اندازه به پیوند مرگ و زندگی می اندیشیده و یکی را بدون دیگری سرگردان می یافته است.
از دیدگاه اندیشه اسلامی مرگ تنها گذرگاه جهان غیب است. پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، زندگی دنیا را خواب و مرگ را بیداری نامیده است. یعنی مرگ دریچهای است برای خروج از عالم خیال و ورود به جهان حقیقت و واقعیّت. حضرت علی علی علیهالسلام در این زمینه می فرمایند: «مرگ، ما را با دنیای تازهای روبرو میکند که همه عوالم آن برای ما شگفتانگیز ورود به این دنیای جدید، تنها با برافتادن پردهای امکان مییابد که به دست مرگ فرو افتد.» (نهج البلاغه، خ 20).
حضور اندیشه مرگ در اندیشه اسلامی ملاک و معیاری برای خلق ارزش های معنوی است. ارزش های فردی و اجتماعی با وجود مرگ آگاهی تنها به زندگی مادی و حیت دنیوی خلاصه نمی شود بلکه سایه ای از عالم آخرت همیشه بر روی آنها وجود دارد. انسان دینمدار با مرگ آگاهی خود اعمال خود را معطوف به جهانی دیگر می بیند. از دلبستگی های خود می کاهد و تلاش می کند امکانات وجودی خود را به سوی یک هدف قطعی و معین در جریان ببیند.
البته در اندیشه دینی مرگ را از زندگی جدا نمیداند. شناخت مرگ ملازم شناخت حقیقت زندگی است. عصاره زندگی از دو عنصر آمدن (به دنیا) و رفتن (از دنیا) تشکیل شده است. اگر کسی یک عنصر از این ترکیب را درک نکند نمی تواند ادعای شناخت زندگی را داشته باشد. اندیشه دینی لذت های زندگی مادی را نفی نمی کند بلکه آنها را اصیل و مستقل نمی داند. زندگی برای همه جانداران و بخصوص برای انسان زیبا و دوست داشتنی است. اندیشه دینی می گوید این لذت ها نهایت کامیابی بشر نیست. نگاه به زندگی در پرتو مرگ تعادل میان لذت های حیات دنیوی و اخروی را برقرار می کند.
پینوشتها:
1. مذهبی فلسفی که بوسیله زنون کیتسیونی (Zeno of Citium) تاسیس شد. نام این فلسفه در زبانهای اروپایی و نیز عنوان رواقی برای آن بدین مناسبت است که حوزه ایشان در یکی از رواقهای آتن منعقد میشد.
منابع:
1. علی ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، قم، نصایح، 1380.
2. تیلیش، پل، الهیات فرهنگ، ترجمه مراد فرهادپور و فضلاللّه پاکزاد، تهران، طرح نو، 1376.
3. علی ربانی گلپایگانی، درآمدی بر کلام جدید، انتشارات هاجر، 1387.
4. هادی صادقی، درآمدی بر کلام جدید، انتشارات کتاب طه، 1383.
بخش اعتقادات تبیان
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb