بنیانگذار و دبیرکل تشکل زیستمحیطی کلاه سفیدهای کازرون یک حیوان فروش چیره دست بوده، یک حرفهای، از آن آدمها که میگویند هفت کوره جوشیدهاند. او علی قاسمپور است، 40 ساله، متولد تهران و ساکن کازرون، فرزند یک زوج فرهنگی، یک تواب. او شش سال است متحول شده و شده ضد علی قاسمپور قدیم.
به گزارش ،جام جم نوشت: او سالها پرندهها را در قفس زندانی کرد، حتی پرندهها را زندهگیری کرد و نشاند پشت ویترین مغازهاش، حیوانات دیگر را هم، هرچه را که به فکرمان برسد خرید و فروخت اما شش سال قبل یک خواب او را عوض کرد و شد علی قاسمپور امروز، کسی که تیمارگر حیوانات زخمی و ناجی پرندههای دربند است. علی میگوید حیوانات اسیر نیستند و ما هم زندانبان نیستیم؛ او شش سال است با میلههای قفس، با حس اسارت و ضجههای شنیده نشده حیوانات مشکل دارد.
اگر بخواهم شما را توصیف کنم، مردی هستید که روزگاری طولانی حیوانات را اسیر میخواسته و حالا چند سالی است علیه اسارت حیوانات طغیان کرده. چند سال است متحول شدهاید؟
تقریبا شش سال. علی قاسمپور یکی از پرنده فروشها و پرنده بازهای معروف بود و خیلی ازحیوانات را در اسارت داشت ولی الان دگرگون شده و دارد درهای قفسها را یکی یکی باز میکند و پرندهها را به آسمان برمی گرداند و حیوانات زخمی و مستاصل را تیمار میکند. این دگرگونی را مدیون خداوند و دوستان خوبم هستم.
حیوان فروشی از فرزند یک پدر و مادر فرهنگی دور از انتظار است. چه شد که در این راه افتادید؟
من از بچگی به حیوانات علاقه داشتم اما این علاقه به اسارت حیوانات منجر شد. اگر بگویم این علاقه در ژنم بود، باور میکنید؟ پدربزرگ مرحوم و عموی بزرگم هر دو پرنده نگه میداشتند، عمویم معروف به رهبر یکی از عشقبازهای کازرون بود و دایی مرحومم یکی ازعشقبازهای معروف تهران در 30 متری جی. من با دیدن اینها به نگهداری حیوانات علاقه مند شدم و تا ته خط رفتم آنقدر که حرفهای و معروف شدم. البته بقیه اعضای خانواده با این کار مخالف بودند و همه یک جورهایی با علایقم ضدیت داشتند.
در همه سالهایی که مشغول حیوان فروشی بودید هیچ وقت دلتان برای حیوانات در قفس سوخت؟
بله، یکبار. دانش آموز ابتدایی که بودم یک قناری داشتم که متاسفانه گذاشتمش توی آفتاب و فراموش کردم برش دارم، بعد رفتم سر جلسه امتحان و وقتی برگشتم دیدم پرنده توی قفس خشک شده. آن روزخیلی گریه کردم. از شش سال پیش تا امروز هم اسارت پرندهها باعث ناراحتیام میشود برای همین به همه توصیه میکنم دست از اسیرکردن پرندهها بردارید و به هیچوجه سراغ جوجه پرندهها در لانهشان نروید.
من از همه میخواهم یک لحظه خودشان را جای پرنده یا حیوانی بگذارند که لانهاش ویران و بچههایش دزدیده شده. اگر یک زمانی از خانهتان بیرون رفتید و وقتی برگشتید همه چیز را ویران ببینید چه نفرینی میکنید و دوست دارید چه بلایی بر سر فرد متجاوز بیاورید؟ حتی وقتی حیوان فروشی هم میکردم این حرفها را به مردم میگفتم. من دوست دارم تا فرصت دارم جبران کنم. یکی از دعاهایم این است که روزی برسد که دیگر هیچ پرندهای اسیر میلههای قفس نباشد و این روند را تا آخر عمرم ادامه میدهم.
حیوان فروشی از چه زمانی تبدیل به شغل شما شد؟
از حدود 17 سال پیش این کار را شروع کردم و خیلی حرفهای در این کسب و کار جلو رفتم.
یعنی هر حیوانی برای فروش در بساط شما پیدا میشد؟
بله، از خزنده و پرنده و چرنده همه را داشتم.
مغازه کجا بود؟
کازرون .
هیچوقت در بازار مخوف حیوان فروشهای تهران در مولوی بودهاید؟
بله در این بازار هم بودهام اما در آن صحنههایی را دیدم که از بازگو کردنش شرم دارم.
چه صحنههایی؟
من سنجابهایی را دیدم که هیچکدامشان دندان جلو نداشتند چون آنها را شکسته بودند تا گاز نگیرند. بیایید خودمان را جای اسیر بگذاریم؛ اگر روزی دست و پای شما را ببندند و در یک انباری بگذارند و آب و غذا هم به شما ندهند چه حسی دارید؟
تا به حال شکار رفتهاید؟
شکار به این معنی که تفنگ به سمت حیوان بگیرم هرگز اما پرندهها را زندهگیری کردهام.
ولی زندهگیری هم یک نوع شکاراست و تفاوت ماهوی چندانی با تفنگ به دست گرفتن ندارد!
من در کازرون پرندههای ریز مثل سهره و بلبل خرما را زنده گیری میکردم، بیشتر وقتها هم این پرندهها را از زنده گیرها میخریدم و میفروختم.
پرندهها را چطور میگیرند؟
با تور زمینی.
مستندهایی را دیدهام که عدهای از زندهگیرها روی شاخه درختان چسب میمالند و پرنده چسبیده را اسیر میکنند.
این افتضاحترین کار است. ما با تور زمینی میگرفتیم. یکی از مشکلات بزرگ ما نداشتن فرهنگ صحیح است. چند وقت پیش چند شکارچی تعداد زیادی سهره گرفته بودند که من همه را گرفتم و آزاد کردم اما حرفم این است که چرا برای صید پرندهها مجوز میدهند. اسارت پرندههای وحشی یک روز باید برای همیشه تمام شود و دست درازی انسان به طبیعت یک روز باید قطع شود. این اتفاق هم نمیافتد مگر این که از خودمان شروع کنیم و بعد از دیگران بخواهیم که تغییر کنند.
در مورد زندهگیری بیشتر توضیح میدهید؟
دامهای زمینی معروف به تور سهرهگیری، دامهای سادهای است که بندش مثل فنر عمل میکند و دو چوب به صورت فنری روی این تور کار میکند و وقتی بندها را میکشند، چوبها بلند میشود و دو لب تور روی هم قرار میگیرد. معمولا هم دو تا سه تا از همان جنس پرنده را بهصورت پر چیده و پا بسته به زمین میبندند تا پرنده آزاد با دیدن همجنسهایش روی تور بنشیند. این دقیقا همان لحظهای است که صیاد بند را میکشد.
بابت این زندهگیریها عذاب وجدان دارید؟
کارخوبی نبود، اشتباه بود، عذاب وجدان هم دارم البته زندهگیری را زود گذاشتم کنار ولی از زندهگیرها پرنده زیاد خریدهام.
هر پرنده را دانهای چند میخریدید؟
آن زمان که در این کار بودم هر سهره را دانهای 2000 تومان میخریدم.
ملاک قیمتگذاری چه بود؟
خیلی الکی. اگر مردم بدانند قیمت این پرنده در طبیعت چند است هیچوقت پرندهها را اسیر نمیکنند.
پرندههای 2000 تومانی را چند میفروختید؟
پنج شش برابر بیشتر.
بازار خوب بود؟
از نظر تعداد مشتری و میزان فروش خوب بود، ولی وقتی فکرش را میکنم نه، خوب نبود. لابد موادفروشی هم خوب است و درآمدش بالاست ولی اگر موادفروش بداند پولی که به دست میآورد چقدر ناله و نفرین، بچه طلاق و زندگیهای ویران پشتش هست شاید دست از کارش بکشد.
فکر نمیکنید آه و ناله حیوانات اسیر پشت سرشماست؟
من همیشه سعی میکردم با حیوانات اسیر مهربان باشم، اما الان مشکلم با میلههای قفس است.
برایمان از داستان قاچاق حیوانات و پشتپردههایش بگویید. حیوانات از کجا میآیند، وارداتشان دست چه کسانی و از کدام مرزهاست؟
حیوانات دارند از چهار گوشه کشور وارد میشوند، بیشتر هم از مرزهای شرقی میآیند.
جزئیات بیشتری بدهید.
(به هیچ وجه حاضر به ارائه اطلاعات نیست و میگوید گفتن این مسائل هم باعث هوشیار شدن قاچاقچیان میشود .
پس این را بگویید آن زمان که انواع و اقسام حیوانات را میفروختید از کجا میخریدید؟
از بازار، از دست همکاران. الان مخصوصا در شهرهای بزرگ هر حیوانی را که بخواهید راحت پیدا میکنید.
مثلا اگر کسی الان ببر بخواهد موجود است؟
بله، ببر هم موجود است.
مشتری این حیوانات چه کسانی هستند، آیا لزوما آدمهای پولدار هستند؟
نه لزوما پولدار نیستند. بعضی افراد حتی وضع مالی متوسطی دارند ولی برای سرگرمی حیوان میخرند و پول خرج میکنند.
میتوانیم بگوییم این یک نوع اعتیاد است؟
دقیقا اعتیاد است.
آنهایی که حیوان خانگی نگه میدارند، میگویند داشتن یک همدم خانگی آرامش خاصی به آدمها میدهد. این درست است؟
بله این یک واقعیت است ولی باید بدانید جنس حیوان خانگی شما چیست، یعنی چه حیوانی برای نگهداری در خانه مناسب است. بعضیها با گربه پرشین آرام میشوند و بعضیها با یوز، آخر مگر جای یوزپلنگ در خانه است؟ بسیاری از حیوانات متعلق به طبیعت اند و نباید اسیر باشند، مثلا تمساح را نمیبرند در وان حمام یا جای مار پیتون در ساختمان نیست. من به این افراد میگویم شما یک قناری داشته باش و با همان سر کن.
الان که شما باز هم دارید اسارت را تجویز میکنید!
این را حمل بر توصیه بد نکنید. درطبیعت ایران که قناری نداریم و همه قناریهای موجود، پرورشی و تکثیرشده در قفس هستند. حرف من این است که طرقه، بلبل خرما یا کمرکولی یا لیکو پرندههای بومی هستند و نباید اسیر انسانها باشند. به اعتقاد من دستدرازی به حیوانات بومی باید قطع شود.
برویم سراغ داستان متحول شدنتان. این تحول چرا روی داد و جرقهاش کی زده شد؟
داستان متحول شدن من برمیگردد به یک شب در جشن ضامن آهو در شب تولد امام رضا(ع). در این مراسم جمعی از دوستان محیطزیستی و حامیان طبیعت به همراه رئیس محیطزیست کازرون حضور داشتند. من آن زمان با این که پرنده فروش بودم اما طرحی به محیطزیست دادم تا پرنده فروشها به صورت پایلوت دست از فروش پرندههای وحشی و بومی بردارند. من هم خودم به عنوان نفر اول داوطلب شدم به امید این که بقیه مغازه دارها به این طرح بپیوندند.
من درهمان شب مراسم ده تیهوی وحشی را به محیطزیست هدیه دادم تا رهاسازی شوند. آن شب خواب عجیبی دیدم، جایی بودم پر از آب، چشمه، سبزه و درخت. در آن فضا یک آقایی سمت من آمد، در نور خورشید ایستاده بود و نتوانستم صورتش را ببینم. گفت کار بسیارخوبی کردی و تو مهمان من میشوی، این را گفت و رفت. وقتی از خواب بیدار شدم ترسیده بودم چون در خواب زبانم بند آمده بود ولی احساس سبکی و راحتی میکردم. بعد از آن در حالی که از 34 سال از عمرم میگذشت برای اولینبار به زیارت امام رضا(ع) رفتم. باور دارم چون آن شب، شب تولد امام رضا(ع) بوده، این امام رئوف مرا طلبیده، خدا هم میخواسته مسیر زندگی من تغییر کند.
پس از این تحول زندگی شما چطور میگذرد؟
با همه گرفتاریها الحمدلله خیلی بهتر از قبل است مخصوصا اینکه عذاب وجدان ندارم.
زندگی بدون عذاب وجدان چه مزهای است؟
بسیار عالی است.
دوست دارم حرف آخر را خطاب به شکارچیان و همه کسانی که به نگهداری ظالمانه حیوانات اصرار دارند، بگویید.
کسی که انگشتش روی یک ماشه است و میخواهد آن را بچکاند چه چیزی عایدش میشود بجز جسد غرق در خون یک حیوان، آیا دیدن این صحنه لذت دارد؟ از همه کسانی هم که حیوانات را در قفس نگه میدارند، میپرسم اگر شما را از زن و بچههایتان جدا کنند و به جایی دور ببرند چه کار خواهید کرد؟
دوست دارم این دو گروه در پیشگاه وجدان خود به این سوالات پاسخ بدهند.
چند کلمه میگویم و توصیف یا احساستان نسبت به آنها را بگویید.
قفس: مانعی برای آزادی/ اسارت: ضایع شدن حق زندگی/ آزادی: آسمان، پرواز/ وجدان: نیاز واقعی جامعه بشری