نماز تمثیل بندگی خداست به معنای عبودیت. نماز و یا هر عمل دیگر اگر به خاطر بندگی و عبودیت حق نباشد، عبادت و مقبول نیست. قبولی آنجاست که آدمی با درک ربوبیت او، با توجه به جمال و جلال او به عبودیت روی آورده و تنها به خاطر امر الهی و دستور او به این اعمال پیوند بخورد.
هر انسانی از زمان کودکی به امور دنیایی دلبستگی هایی دارد که مقدمه ای بر عشق ورزی های او درسالیان بزرگسالی است. اما اگر دلبستگی به محبوب های دنیای انسان را به وابستگی آنها بکشاند، یک نقص محسوب می شود وهنگام خروج از دنیا در فراق آنها رنج عظیمی شامل حالش خواهدشد. چرا که او در کلاس و آزمون دنیا به محبوب حقیقی دست نیافته و به او انس نگرفته است. عشق های زمینی برای درک عشق الهی در حکم وسیله ای هستند و تنها عملی که توانایی تکامل انسان و آشنایی او با معبود حقیقی را دارد و انسش را نصیب بنده می کند، نماز است. با اینکه در اسلام به نماز سفارش بسیار شده، اما بعضی افراد به آن توجهی ندارند و این ناشی از عدم شناخت انسان از حقیقت نماز است. در حالی که وقتی نماز ازظاهر به باطن انسان راه یافت، آدمی را به حقیقت آن سوق داده سبب اقامه نماز حقیقی می گردد. با رعایت آداب نماز بنده مراحل کمال را طی کرده و به قرب حضرت حق نائل خواهدشد.
نویسنده کوشیده است نگاهی مستند و اجمالی به اجزای نماز داشته باشد. اینک مطلب را از نظر می گذرانیم:
پیش از آنکه انسان پا به عرصه جهان بگذارد خداوند او را مسجود ملائک نمود و به مقام جانشینی خویش در زمین شرافت بخشید. ذات حق چگونه زیستن را به انسان آموخت و آنچه برای فراگیری او لازم بود در کلام وحی خویش قرار داد و آن را بر قلب فرستادگانش جاری نمود. یکی از جنبه های زندگی انسان، عبادت حق تعالی است که در زیباترین تجلی اش یعنی نماز، بر بندگان واجب گردیده است.
اقامه نماز اصل مشترکی است که همه فرستادگان الهی به آن اذعان داشتند و در هر دینی به طور خاص بیان گردیده است. در دین مبین اسلام نیز به عنوان کاملترین دین به این مهم توجه خاص شده، تا آنجا که در روایات آمده است، دیگر اعمال بدون پذیرش نماز در قیامت پذیرفته نیست.
انسان همانند موجودات دیگر سیر کمالی به سوی خدا دارد و خداوند یاد خود را منوط به یاد بنده کرده است. هرچه بنده در این دنیا بیشتر به یاد خدا باشد در قیامت که دیده ها دگرگون می شوند، باری تعالی نیز رحمت خاصه اش را شامل فرد مومن کرده و به او بصیرت داده تا با نور الهی پروردگارش را نظاره کند. برای همین است که خداوند نماز را که ذکر اکبر است بر انسان واجب نموده تا او در سایه این ارتباط معنوی با معبودش به اوج رسیده شایسته قرب حق شود.
حقیقت نماز
نماز به عنوان یکی از فرایض عمومی مسلمانان، دارای ظاهر و باطن است که باطن آن انسان را به حقیقت نماز سوق می دهد. اما حقیقت نماز چیست؟ آیا تسبیح است؟ رکوع است؟ سجود چطور؟ اگر اینها باشد که فرشته ها دراین امر با انسان شریک هستند. گروهی در سجودند و گروهی در رکوع و گروهی به تسبیح حق مشغولند.
نماز پروبال رهایی از برهوت و پرواز از ملک تا ملکوت است. بلبل جان نه در قفس نای آواز دارد و نه در محبسش بال پرواز. باید از این زندان رهید تا به خلوتگاه جانان رسید، و نماز پروبال پرواز است. چرا که بشر مسافر به سوی خداست. اما انسانی که با دنیای فانی عجین باشد و همه آرزوهایش خلاصه در آن، از سرای باقی و وصال یار چه خبر دارد؟
نفسهای وابسته به خاک را به وصال معشوق ازلی چه کار؟ برای رهایی از منجلاب و رسیدن به نورالهی از کدام باند باید به سوی خدا پرواز کرد؟
شاید سجاده خاکی بهترین باندی باشد که انسان را روانه ملکوت سازد و تکبیره الاحرام شروع این پرواز. اما اول شرط پرواز، به سوی حق خروج از بیت نفس و خودخواهی است، خروج از من ها و... چنانچه در سفر ظاهری تا انسان در منزل خویش است هرچه گمان مسافرت کند و بگوید مسافرم مسافرت تحقق پیدا نکرده است، چرا که در شرع نیز مسافرت به خروج از منزل و پنهان شدن آثار شهر خود از دیدگان وابسته است، در نماز نیز تحقق سیر الی الله به انقطاع از خود و ما سوی الله. بستگی دارد.
(آوینی، فردایی دیگر، ص 146).
در نماز قلب انسان به ذکر و ذاکر توجهی ندارد، بلکه تمامی وجودش غرق در مذکور است و هرگاه که در طی آن التفاطی به ذکر برای او ظاهر شود، آن توجه برای او حجاب است و از غایت اصلی منحرف می شود. در نماز انسان از خود غایب شده و عوارض باطنی در اعضای خود احساس نمی نماید. همانند امام علی(ع) که هنگام نماز تیر را از پایش درآوردند. (ملاصدرا، ترجمه و شرح اصول کافی، ص 147)
پس از آن که انسان در نماز از بیت نفس خارج شد و تعیناتی همراهش نبود سفر الهی محقق شده و نمازش او را به ملکوت خواهد رساند.
حقیقت نماز نوعی خروج و انتقال از دنیای سه بعدی و قدم نهادن در دنیای دیگر است. دنیایی که به نوبه خود از جوشش و جنبش و از واردات قلبی پر است. در نماز است که انسان می چشد خدا از هر انیسی برای دوستانش انیس تر است. و از هرکس دیگر او را حاضرتر می بیند، چرا که با یاد او همراهیش را می چشد و به آن انس می گیرد و دیگر از نماز خواندن سیر نمی شود. درهر نماز تجلی یار را می بیند. آری نماز معراج مؤمن است که مستلزم قرب الهی می شود. انسان با نماز نظاره گر تجلیات الهی شده و با انس با نماز سختی و وحشت سفر از او رفع می شود، و وقتی به خود می آید باز به این مقام قناعت نمی کند و با بال عشق شروع به پرواز می کند و در این سفر خدا مبدأ، اصل سفر و منتهای آن است. (آوینی، فردایی دیگر، ص 160)
طهارت مقدماتی نماز
یکی از مقدمات نماز وضو است، که نماز بدون آن پذیرفته نیست. اما در مورد باطن آن در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که خداوند به پیامبر(ص) خطاب کرد: صورت خود را بشوی که عظمت مراخواهی نگریست و دو زراع راست و چپ خود را بشوی که با آن کلام مرا خواهی گرفت. پس با باقیمانده آب دست، سر و دوپای خود را تا برآمدگی مسح کن که من تو را فرخنده می گردانم و گامهایت را به جایی می رسانم که جز تو هیچ کس آنجا گام ننهاده است. (کلینی، اصول کافی، ج3، ص485)
پس وضو مقدمه ای برای نگریستن به عظمت حق تعالی و دریافت کلام الهی و رسیدن به علو درجات است.
باطن نماز
اما باطن نماز که شامل تکبیر، قرائت، رکوع، سجود، تشهد و سلام است، همانطور که در رو به قبله ایستادن صورت ظاهر از دیگر جهات به سوی خانه خدا است، قلب خویش را از دیگر امور به جانب فرمان الهی متوجه می کنیم.
هنگام قیام، در ذهن عظمت قیام در حضور الهی در رستاخیز، و هراس قیامت هنگام حسابرسی در دل انسان حاضر می شود. پس باید دانست که در حضور الهی ایستاده و خداوند به حالش آگاه است.
تکبیر: در تکبیر، چون زبان انسان بدان گویا شود، شایسته است که قلب آن را تکذیب نکند. زیرا معمولاً هوای نفس انسان از امر الهی و بر او غالب تر است و انسان از هوی فرمانبردارتر است تا خداوند. چون هوای نفس را به جای خدای خود گرفته و بزرگ داشته و یا ممکن است که تکبیر انسان تنها گفتن سخنی به زبان باشد بدون موافقت قلب.
در حدیثی از امام کاظم(ع) آمده است: "پیامبر اسلام چون شبانگاه به آسمان برده شد از هفت حجاب گذشت و چون نزد هر حجاب یک تکبیر گفت خداوند عزوجل او را به نهایت بزرگواری رساند. " (سیوطی، جامع الاحادیث، ج5، ص59، ح2377)
تکبیر در نماز نقش دریدن حجاب را دارد. وقتی نمازگزار تکبیر می گوید به یک درجه در مناجات به مولایش نزدیکتر می شود. نزدیکی ای که پیش از این حاصل نشده بود.
نماز در کلام امام علی(ع) دارای هفت تکبیر است که در هر تکبیر برتر بودن خداوند از: 1- ایستادن یا نشستن 2- حرکت و یا ایستایی 3- جسم یا تشبیه به مانند 4- حلول کردن اعراض در او، 5- وصف بجوهر یا عرض شدن، و 6- تغییر از حالی به حال دیگر شدن، مبرا دانسته و در تکبیر آخر حواس پنج گانه در خدا حلول نکرده است. (مجلسی، بحارالانوار، ج81 ص253)
قرائت: در قرائت، قلب نخست به معانی پیشی می گیرد سپس زبان خدمت قلب را نموده و آن را ترجمه می کند. پس هنگام پناه بردن به خدا، وسوسه های شیطانی و خودبینی از نفس دور شده، ورود به دروازه رحمت آسان شود. (ملاصدرا، ترجمه و شرح اصول کافی، ص190)، قرائت در نماز شامل سوره حمد، سوره توحید، قنوت و تسبیح است که به بیان آن می پردازیم:
حمد: در سوره حمد، هنگام گفتن: (بسم الله الرحمن الرحیم) نیت شگون و تبرک به نام خدا شده است تا انسان بداند تمامی کارها به دست اوست و فیض رحمتش در دنیا و آخرت نصیب وی می شود. چون تمامی نعمت ها از جانب خداوند است، ناچار جز او شایسته حمد و سپاس نیست.
زمان گفتن (الحمدالله رب العالمین) ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است، نعمت را از جانب خدا می بیند و او را سپاس می گوید.
چون، "الرحمن الرحیم " می گوید، در قلب انواع لطف و کرم و آثار رحمت خدا را از طبقات بهشت و غیر آن حاضر می کند تا دروازه امید به رویش گشوده شود.
با گفتن (مالک یوم الدین) در قلب خویش انواع خشم و قهر خداوند بر بزهکاران و کافران و آثارغلبه و کیفر او مانند طبقات دوزخ و غیر آن را با چشم دل مشاهده می کند، تا در خوف برایش باز شود و چون بین رجا و خوف جمع شد خود را برای اخلاص آماده کرده و می گوید (ایاک نعبد...)، تنها تو را پرستش می کنیم. پس حضور ناتوانی و نیازمندی و بیزاری جستن از حرکت به غیر خداوند را تجدید کرده، می گوید (... ایاک نستعین) تا دروازه اخلاص که از شناخت نفس به بندگی و نیازمندی و شناخت حق به ربوبیت و بخشش حاصل می آید، به رویش گشوده شود.
(ملاصدرا، همان، ج 1، ص 191)
پس همان طور که خداوند به انسان آموخت بگوید (اهدنا الصراط المستقیم) یعنی از خدا می خواهیم آنچه ما را به رضایت و خشنودی و همسایگی باری تعالی و در پایان به سرمنزل وصال خداوند رسانده و از غیر او باز می دارد، راهنمایی کند. راه پیامبران، صدیقان، صالحان و شاهدان که هدایت الهی شامل آنها شده، نه کسانی که برایشان خشم گرفته شده از کافران، یهودیان، منافقان و... از گمراهان.
(ملاصدرا، همان، ج 1، ص 192)
سوره حمد آغازگر قرآن است. با بسم الله خود را با خدا علامت می گذاریم، یعنی علامتی دیگر و نشانی دیگر نمی خواهیم، یعنی وجود من نشان از معبودهای دیگر ندارد. وقتی همه کارها حتی خوردن و خوابیدن انسان وجهه الهی گرفت حرکت های او اطاعت و عبودیت خواهد شد. در این حالت کارهای او بیهوده و ابتر نخواهد بود. انسان با نشان خدایی همراه می شود که رحمن و رحیم است. دیگران بخشنده نیستند و از ما می گیرند و کم می کنند، و در مقابل چیزی که می گیرند چیزی باز نمی گردانند. اگر هم بدهند بخشش آنها از رحمت نیست. این حمد برای خدایی است که همگان را در همه مراحل پروریده، نه یک دسته و نه در یک مرحله. خدایی که در پرورش دوباره بخشش و محبتش تکرار شده است. چون آنها که تربیت او را می پذیرند با شکر و پاداش او همراه شده و از بخشش و محبت مستمر او برخوردار می گردند، که او با این که همیشه مالک است و تسلط دارد، رحمت مکررش شامل حال آدمی می شود. مالک یوم العطا و یوم الجزاء است و محکوم و محدود نیست.
با چنین ارزیابی از خداوند تمامی وجود انسان تجسم حمد شده و به عبودیت روی می آورد و صراط مستقیم را از پروردگار یگانه می خواهد. عبودیتی که انحصار در خدا دارد و همراه با اسم خدا و حمد او به آن رسیده است. انتخابی که با اندیشه و عشق عجین است، و با این هر دو به صراط مستقیم روی آورده است. رسیدن به عشق تازه شروع جهاد و درگیری است و همراه بلا و فتنه امتحان، و نوبت ظهور عجز انسان و پس از عجز مرحله توسل به راه رفته ها و یاری از خدا که تنها با او می توان به عبودیت رسید، که با او به او راه یابد، که جز این راهی نیست. در این راه به همراهانی برمی خوریم که با امکانات کم پیروز شده و جلو می افتند و به نعمت های گسترده رسیده اند، همان ها که به بهره برداری از کوثر که امکانات کم و نعمت های محدود است شناخته می شوند. پیامبر از جهت امکانات و نعمت ها در چشم دیگران کوچک بود ولی از این کوثر بهره داشت و ادامه یافت. و در مقابل دیگرانی اند که علی رغم امکانات فراوان و زمینه های مساعد کفران ورزیدند و ابتر شده و به نتیجه نمی رسند. با شناخت راه خدا و نعمت یافتگان و غضب شدگان و گمراهان انسان راه خود را می شناسد و از خدا طلب می کند که با چه کسانی باشد و از چه کسانی فاصله بگیرد. (صفایی حائری، صراط، صص 169-171)
انعام یافتگان با شکر و صبر به انعام می رسند اما غضب یافتگان امکانات را سنگ راه او کردند و به غضب رسیدند، کفر و نفاق شرک و بدبینی این غضب را همراه دارد. با کفر، غضب مضاعف شده با شروع جدال و مبارزه غضب سرخواهد رسید. هنگامی انسان با کفر به راحتی رسید و آرام گرفت که غضب بر او احاطه می شود و نتیجه اش ابتر شدن با داشتن تمامی امکانات است. انسان که خودش را گم می کند به دیگران روی می آورد و دنیا در برابرش بزرگ می شود. و در ادامه خودش کافر شده از خدا چشم می پوشد و به سوی غیر او دعوت می کند و گمراهی انسان هم راه گم کردن خدا به اوج می رسد. (صفایی حائری، همان، صص 162-164)
پس سوره حمد به ما می آموزد که نشان چه کسی را بر لوح وجود خود داشته باشیم. همان که جهانی واله و شیدای اویند و در کنه ذاتش حیرانند و به سویش رهسپارند. مهربانی که ذره ای از فیض رحمت او خارج نیست؛ که رحمتش همگان را فراگرفته است. با چنین رحمتی او صاحب اختیار روز قیامت است. خدایی با این صفات، شایسته پرستش و کمک خواستن برای ماندن در راه راستی که پیامبران و شهیدان و صدیقان طلایه داران آن هستند.
توحید؛ انسان با سوره توحید خداوند را با صفات جلالیه اش می خواند. حرف دلش این است، تو حقیقت بی شریکی هستی آنچنان که هر چه هست تویی، مابقی همه تهی هستند و من نیز از آن جهت که منم تهی هستم، تویی که مرا پر کرده ای و چه خوب شد که خالی هستم، زیرا اگر خالی نبودم هرگز مرا پر نمی کردی.(صمدی آملی، شرح معرفت نفس، ج 1، ص 201)
سوره توحید شناسنامه خداوند است و تأکید شده که در نمازها خوانده شود. او خدایی را می خواند که یگانه است و ترکیب نداشته و مجموعه نیست. خدایی بی نیاز که پناهگاه تمامی نیازمندان مرجع تمامی نیازهاست و این بی نیازی از یگانگی او نشأت می گیرد. او که ترکیب ندارد و نیاز ندارد، رابطه تولیدی هم نخواهد داشت. آنجا که تولید باشد تبدیل هم هست آنجا که ترکیب نیست تولید و تبدیلی هم نخواهد بود. رابطه خلق و ایجاد است. تمامی پدیده ها با هم رابطه تولیدی دارند و مثل بخار و چوب اما رابطه خدا با جهان از این همه جداست چون در او ترکیب نیست. از آنجا که ترکیب در او راه ندارد، نتیجه تولید و ترکیب هم نخواهد داشت. او با هیچ چیزی برابر نیست و مساوی ملک و ملکوت نیست. او مالک است و در همین جاست که بی مانند است و برابری ندارد. (صفایی حائری، تطهیر با جاری قرآن، ص 136)
چنانچه امام علی(ع) در معرفی خداوند چنین می فرماید: پس خداوند در میان موجودات از جهت قبلیت و بعدیت فرق گذاشت تا دانسته شود قبلی برای وجود خدا و بعدی برای وجودش نخواهد بود. موجودات آفریده شده، در حالی هستند که شهادت می دهند بواسطه غرایز و صفات فطری و ذاتی که خداوند در آنها به ودیعت نهاده است، بر آنکه خداوند بوجود آورنده این غرایز خودش صاحب غریزه و صفات ذاتی که در محل و موطن نفس وجود دارد نمی باشد. آنها در حالی هستند که شهادت می دهند آن خدایی که برای آنها اجل معلوم مقرر کرده است خودش محدود به وقت و متعین به ساعات و زمان و دهر نخواهد بود. (حسینی تهرانی، الله شناسی، ج 2، ص 130)
درس سوره توحید در یک جمله، اظهار نیاز به بزرگوار بی نیازی است که همه نیازمندان قصد او می کنند.
قنوت؛ اما قنوت تنها جایی است که بنده می تواند به هر زبانی که بخواهد حرف دل با دلدار خویش بگوید در این لحظه تبلور عشق و خواستن از خداست. اینجاست که بین عاشق و معشوق اول صحبت از عطاهاست سپس خواستن بهانه ای برای با هم بودن، دیگر عاشق توجه معشوق را می خواهد و او را با خواسته کاری نیست، به این دلیل است که گویند دعای بنده در هر حال مستجاب است. چون توجه خدا را در پی دارد و این همان استجابت دعاست.
تسبیح؛ اما در مورد تسبیح که بخشی از نماز به آن اختصاص دارد. وجود خداوند برای همگان بدیهی است و فقط با تسبیح، خداوند را از صفاتی که واجد آن نیست مبرا می دانیم. انسان مأمور به تسبیح است و این امر به تسبیح امر به جریان وجودی اوست تا به مراحل بالاتری برسد. و در هر صبح و شام گامی بردارد.
تسبیح بنده مراحلی دارد:
الف- گاهی حمد او، تجلی تسبیح اوست. او که باور کرده است در تمام هستی و در وجود انسان و با تمامی کمبودها و کسری ها و درگیری هایی که هست، خدا چیزی را کم نگذاشته و از ناحیه حق تعالی ظلم و فسادی نبوده است. در این وسعت انسان با شهادت به پاکی خدا با حمد خود و با کارهایش این کمبودها را پر می کند که این تکلیف اوست.
تسبیح، از زمینه معرفت و شهادت انسان به پاکی خدا، مایه می گیرد و به حمد او می رسد (فسبح بحمدربک) (نصر، 3) تسبیح او این گونه جلوه می کند و با حمد گره می خورد.
ب- باید اقدام انسان با اسم او و نشانه او همراه باشد. این تسبیحی است که با نشان خدا همراه شده و از نشانه های دیگر آزاد شده است.
ج- در این مرحله و همراه این اسم و این نشان خدا، انسان خدا را از این نشان گرفتن بی نیاز بداند و او را پاک بشناسد و اسم او را هم تسبیح کند، که این کار برای او بهره دارد و او را بالاتر می آورد و درجه وجود او را زیاد می کند.
د- تسبیح مطلق، تمامی این مراحل را در خود دارد. اعتقاد به پاکی او از نیاز و ظلم و جهل و عبث و لغو، اعتقاد به حکمت و تقدیر و تدبیر و تنظیم او، زمینه تسبیح است. این تسبیح مطلق در حمد انسان و کارهایش جلوه می کند. بر تسبیح او و بر حمد او اسم و نشان او را می گذارد و اسم او را از هرگونه نیاز و نقصی تسبیح می کند. این جریان مستمر تسبیح است که در این شکل ها جلوه می کند.
(صفایی حائری، تطهیر با جاری قرآن، صص218-220)
رکوع
رکوع پس از قیام است آنها که از سر هستی بلند شده اند و برای حق به پا ایستاده اند نه مغرور گذشت خود هستند و نه مغرور جلوه ها و سراب هایی که از آنها گذشتند این رکوع پس از قیام انسان، خشوع و خضوع را محقق می کند با این خشوع کبر و غرور و عجب و عناد ریشه کن می شود.
کبر، زیربار حق نرفتن غرور، فریب نعمت ها را خوردن و آنها را ملاک قرار دادن است. درحالی که آنها مسئولیت می گذارند. و عجب، نعمت ها را از خود خیال کردن نسبت نعمت و عمل را از منعم بریدن و از خدا روی برگرفتن و عناد ایستادگی در برابر حق بدون تکیه گاهی از عمل، در تمام اینها خودخواهی، خودنمایی مطرح است و انسان با شکستن اینها به وسعت رسیده است.
حضرت موسی(ع) با خشوعش کلیم الله شد. این ذلت باطنی و انکسار قلبی در کنار کلام حق سبب غرور و سرکشی او نمی شود.
انسانی که در قیام از دنیا و آخرت دامن کشیده تازه باید به انکسار و ذلت بپیوندد تا ادامه نعمت ها و فیض و فضل او را داشته باشند.
انسانی که از خود فاصله گرفت نتیجه و ثمره آن نزدیکی به خداست. آنجا که حساب بنده صفر شد و فهمید که هیچ ندارد آن وقت بر او می ریزند و حسابش را سرشار می کنند. این گونه خضوع و انکسار سبب صعود می شود. قیام، در رکوع، ایمان راسخی است و ریشه در اعماق دل و جان انسان دارد. نه تنها با مال و آبرو حاضر به دفاع است بلکه تا پای جان و رگ گردن هم ایستاده است. (صفایی حائری درس هایی از انقلاب/ دفتر سوم قیام، صص199-202)
امام صادق(ع) می فرمایند: (فی الرکوع ادب و فی السجود قرب و من لایحسن الادب لایصلح للقرب. فارکع رکوع خاضع لله بقلبه متذلل وجل تحت سلطانه خافض له بجوارحه خفض خائف حزین علی مایفوته من فائده لراکعین) (عباس عزیزی، ترجمه مصباح الشریعه، ص 58)
در رکوع ادب است و در سجده قرب الهی و آن کس که ادبش نیکو نباشد، برای قرب شایستگی نخواهد داشت. پس رکوع کسی را به جای بیاور که از صمیم قلب، برای خدا خاضع باشد و در پیشگاه سلطنتش ذلیل و بیمناک است و فروتنی کن با جوارحت هم چون کسی که خائف و محزون باشد از آنچه از فائده، رکوع کنندگان را از دست می دهد.
سجود
به دنبال رکوع و انکسار بنده، او را به قرب خوانده و نزدیک می کند. پس از هر رکوعی دو سجده و دو قرب است. در سوره علق در آیه سجده همین نکته مطرح است که سجده کن و قرب خدا را بپذیر.
(حر عاملی، وسایل شیعه، ج4، ص 979-ح5)
پذیرش قرب حق در سجده تجلی می کند که سجده نزدیک ترین حالت بنده با رب است. همان گونه که نمازگزار در حال سجده در ظاهر هیچ کس و هیچ چیز را نمی بیند در باطن امر هم باید همین گونه باشد هیچ کس و هیچ چیز را جز خدا نبیند.
اگر در حالت سجده چشم ظاهر هیچ نبیند ولی چشم دل در همه جا سیر کند و به همه چیز بیندیشد غیر از خدا، انسان هرگز نخواهد توانست نماز ناب و جانانه ای را اقامه کند.
امام صادق(ع) می فرماید:
آن کسی که در حال نماز دلش به هر چیزی غیر از خدا تعلق گرفته باشد، او به آن چیز نزدیک است و از حقیقت آن چه خداوند در حال نماز از او خواسته است دور. (مجلسی، بحارالانوار، ج85، ص136)
بدون خضوع و ذلت، به انسان قرب نمی بخشند به همراه خضوع به قرب جمال و جلال و قرب دنیا و آخرت می توان رسید.
در سجده اول آدمی سر را به خاک می گذارد و اقرار می کند که از خاک بوجود آمده است. هنگام بلند کردن سر از سجده اول اقرار دارد بر این که او از خاک به وجود آمده و در سجده دوم اقرار او بر این است که او دوباره بازمی گردد و می میرد و در هنگامی که سر از سجده دوم برداشت اقرارش بر این است که روز قیامت از این خاک برانگیخته شده و زنده خواهد شد که تمام این حرکات معاد را به انسان یادآوری می کند.
آنچه برای ساجدین کرامت شده، حلاوت انس با محبوب است در دنیا که برای اهلش از دنیا و آنچه در آن می باشد و کشف حجاب ها و بذل الطاف خاصه است.
تشهد
زمانی که انسان برای تشهد می نشیند، عمل او، حکایت از به پاداشتن حق و از بین بردن باطل است که در آن با اقرار به بندگی پیامبر(ص) قبل از رسالت، ایمان خویش را تجدیدکرده و به اسلام رجوع می کند، و خداوند را از آنچه ستمگران می گویند برتر می شمارد.
انسان در تشهد اولا به اولوهیت و وحدانیت خدا اقرار و نفی شرک می کند و پس از آن توجه به مقام عبودیت ولی مطلق پیامبر(ص) و مقام رسالت آن سرور است که منطبق با تجلیات ذاتیه و فعلیه در آینه کثرت و سلام بر آن حضرت می باشد. پس رجوع سالک به سوی خود است و طلب سلامتی برای خود و بندگان صالح حق (موسوی خمینی، سرالصلاه ، ص174)
امام صادق(ع) دراین باره می فرماید: "التشهد ثناء علی الله تعالی فکن عبدا له فی السر خاضعا فی الفعل کما انک عبد له بالقول و الدعوی وصل صدق لسانک و جوارحک و ان تحقق عبودیتک له بربوبیته لک) (عزیزی، ترجمه مصباح الشریعه، ص26)
تشهد ثناخوانی حق تعالی است. پس باید در باطن ضمیرت، بنده او باشی و در عمل در پیشگاه او خاضع باشی، همانگونه دعوی بندگی او را می کنی و راستگویی زبانت را به صفای راستی در باطنت پیوند ده. زیرا او تو را بنده آفرید و دستورت داد تا او را با تصمیم دل و همه اعضا و جوارحت عبادت کنی و بندگی خودت را به وسیله ربوبیتی که حق تعالی به تو دارد، تحقق بخشی.
سلام
پس از فراقت از تشهد آدمی نفس خویش را به حضور پیامبر(ص) حاضر می نماید و ایشان را مخاطب قرار داده و رحمت الهی را برای آنان خواستار می شود. پس در قلب خود آن حضرت را با سایر امامان و پیامبران حاضر کرده و سلام داده وسعت رحمت الهی را برای آنان و فرشتگان توکل بر اعمال خواستار است. سلام نماز خواستن رحمت خاصه الهی از خداوند توسط مجرای فیض که پیامبران و امامان... را شامل می شود، می باشد.
اقامه نماز
از اینجا معلوم می شود که بپاداشتن نماز به معنای آن است که حق آن ادا شود. یعنی نماز به صورت یک پیکر بی روح انجام نگیرد. تمام گفتار و اعمال انسان حکایت از معنای عظیمی دارد که آن توجه به خالق وآفریننده است که مساوی است با فراموش کردن غیرخدا. اگر انسان با کلماتی که در نماز است پروردگارش را توصیف کند عالی ترین تاثیرها را در نفس او گذاشته و سبب کمال روح می شود. (واعظی نژاد، طهارت روح، ص202)
آداب نماز
انسان علاوه بر اهمیت به باطن نماز باید توجهش به مسائلی باشد که به اوصاف و احوال نمازگزار بازگشت می کند که به آن آداب نماز گویند که شامل نیت، حضور قلب و خشوع است. این امور در نماز پله صعود انسان به قرب خدا است.
نیت؛ بهره عمل برای هر کس به اندازه نیت اوست. نیت به معنای قصد نزدیکی به خدا روی عمل است. در نماز و عبادت نیز همین گونه است. گروهی خدا را از روی ترس از آتش دوزخ می پرستند که چنین عبادتی برای بندگان است. گروهی حق تعالی را بر پایه آرزوی بهشت عبادت می کنند آن عبادت حریصان است و گروهی خداوند را از روی محبت و عشق عبادت می کنند این نوع عبادت عبادت آزادمردان و کریمان است. (کلینی، اصول کافی، ج3، ص38)
هر یک از این سه نوع پرستش صحیح است اما مراتب متفاوتی از ثواب را داراست زیرا همه اینها برای حق تعالی انجام گرفته است نه اینکه خالص برای غیر او باشد. تفاوت آنها در این است که کسی که خدا را از روی ترس عبادت می کند، نمی داند که باید از معبودش چیزی غیر از نجات در آتش را طلب کند؛ چنانچه کسی که خدا را برای بهشت عبادت می کند و غیرخدا را نمی پرستد ولی چون هنوز از قید و بند شهوت نرسته، نمی داند باید از مولای خویش فراتر از بهشت را آرزو کند. اما کسی که شوق خشنودی مولایش را دارد. اوست که می داند چه می طلبد.
(جوادی آملی، رازهای نماز، ص66)
امام صادق(ع) می فرماید: پایداری بر عمل تا رسیدن به اخلاص سخت تر از عمل است و عمل خالص آن است که نخواهی جز خدا کسی تو را بر آن سپاس بگوید. (سیوطی، جامع الاحادیث، ج1، ص360) در بیان ایشان، چه بسا بنده خواسته خود را نزد مخلوق می برد. اگر نیتش را نزد خداوند خالص گرداند خداوند خواسته ای را زودتر برآورده می کند.(سیوطی، همان، ص366)
زنده بودن عمل به نیت و آن نیز به اخلاص است و اخلاص رازیست که خداوند آن را در دل کسی قرار داده که دوستش دارد.
خالص نیز جز خدا هیچ کس را مونس ندارد پاکدلانی که از غیر حق به سوی او هجرت کرده خدا نیز آنها را برای خود خالص می گرداند و به قرب می رساند.
حضور قلب
زمانی که شخص نمازگزار در مقابل قبله قرار می گیرد و خود را برای ملاقات خالق آماده می کند و می خواهد با او سخن بگوید باید تمام توجهش به خدا بهره برداری کامل از فرصت پیش آمده باشد.
رسول گرامی اسلام(ص) فرموده اند: هنگامی که به نماز می ایستی با تمام وجودت متوجه پروردگار باش.(مجلسی، بحارالانوار، ج48، ص220).
این حضور قلب تنها به هنگام نماز اختصاص ندارد، بلکه به مرحله های آمادگی و بهره گیری از نماز و دیدار حق تعمیم می یابد.
برای آمادگی نماز حضور قلب آدمی به این است که با استفاده ازسرچشمه طهارت ظاهری به سراغ سرچشمه طهارت باطنی برود و در اذان و اقامه یادآور عظمت الهی باشد. هنگام دیدار که اختصاص به خود نماز دارد لحظه وصال است، به بیان امام صادق(ع)، انسان از دنیا و آنچه در آن است قطع امید کند. (همان) که همانا پذیرش نماز بنده در کلام امام سجاد(ع) به مقدار توجه و عنایت او به خدا در نمازش است.
(نوری، وسایل شیعه، ج3، ص3013)
و در مرحله بهره گیری از نماز که پس از اتمام آن است انسان فوراً محل نماز را ترک نمی کند و به انجام مسائل عبادی همچون قرآن، دعا و صلوات و... مبادرت می ورزد و کاسه نیاز پیش حق برده و می گوید مرا که خالی هستم سرشار کن. معراج بودن نماز، به نمازهای ناب و خالص، اختصاص ندارد که حد اعلای آن جایی است که انسان جز خدا هیچ چیزی را نبیند.
نماز پیامبر و اولیاء در حد اعلای معراج است و سایرین به نسبت حضور قلب در نمازشان، موجب معراج روح آنها می گردد. آدمی به هر مقدار که توجه خود را متمرکز نماید نمازش قبول است.
خشوع: در وجود انسان علاقه های بالقوه ای است که باید کشف کند و به آن دست یابد. علاقه و عشق به خداوند از علاقه های بالقوه ای است که با عشق زمینی تفاوت دارد. آن عشق دیگری است و طبعا لذت دیگری را می طلبد. رسیدن به محبت و ارتباط با خدا احتیاج به خشوع دارد. باید روح بزرگ شود و ناپاکی از آن جدا شود، با خشوع ظرفیت وجودی انسان وسعت می یابد رابطه ما با خدا ضعیف است خشوع این رابطه را قوی می کند. وقتی رابطه قوی شد انسان از نماز سیر نمی شود و آرامش او در نماز است.
خشوع انسان ممکن است در چند موقع به انسان عارض شود؛ بلا و بدبختی، اضطراب و قبر و قیامت از علت هایی است که انسان را به خشوع وامی دارد. آدم های عمیق می توانند نسبت به خدا خشوع داشته باشند ترس و خشوع از خدای کریم غایب و مهربان و درعین حال با عظمت، او که ممکن است در قیامت عذاب نکند. ترس از خدا با این خصوصیات هنر است البته ترس عشاق از خدا به این علت است که مبادا حق محبت او را ادا نکنند و از پس محبت او برنیایند.
کسی که خدا را شناخت و به عظمت او پی برد در حقیقت به حقارت خویش پی می برد و خشوع او را فرامی گیرد. امام علی(ع) در خطبه حمام می فرماید: در نفس و جان پرهیزکاران خدا بزرگ است و غیر او هرچه باشد حقیر و کوچک است. (سیدرضی، نهج البلاغه، خطبه 193). بدیهی است که انسان هنگامی که به قدرت و عظمت خدا پی ببرد آفریدگار در اندیشه او عظیم جلوه می کند. نماز فرصت خوبی برای درک و احساس عظمت خدا است. از همان آغاز که می خواهد مقدمات نماز را فراهم کند، خود را در برابر خالق هستی می بیند. خدایی که علاوه بر انسان، پشه به آن کوچکی، ستارگان باعظمت را خلق کرد. خداوندی که عظمت و هیبت او را در حساب قیامت باید دید. چنانچه در دعای جوشن کبیر آمده است: یا من فی الحساب هیبته.
عذاب های کافرین و بدکاران در قرآن و... همه نشانگر عظمت خداوند است. شایان ذکر است که خدای ما در زمان نماز، با خدا در وقت های دیگر تفاوت دارد. تکبیر نماز یعنی خدا بزرگتر از آن است که انسان بگوید، که آن اعتراف به ساحت کبریایی خداست، اذکار رکوع و سجود به علو و عظمت خدا اشاره دارد. اگر خدای با عظمت را در ذهن خود کوچک کنیم به خودمان ظلم کرده ایم.
خدا در نماز توجه ویژه ای به انسان دارد چنانچه در حدیث آمده که وقتی انسان در نماز با خدا صحبت می کند خداوند چنان به او توجه دارد که گویی فقط همان یک بنده است که با او در صحبت و مناجات است. انسان در نماز هرچه با تلاش عاقلانه قدرت توجه خود را بالا برد حضور خدا را درک کرده و نسبت به او خشوع پیدا می کند، اصلا ایستادن در مقابل خدای با عظمت و مهربان که ذره ای را اجازه داده تا شبانه روز پنج نوبت به حضورش شرفیاب شوند، انسان را زنده می کند؛ و او با حضور در مقابل خداوند خود را مملوکی می داند که قادر به انجام کاری بدون اجازه مولایش نیست. (سخنرانی آقای پناهیان، بی تا، بی جا، مرکز فرهنگی مسافرری) و این اجازه مولای با عظمت برای بنده حقیر، خشوع آورده و سبب بهجت و سرور او می شود. خشوعی که از عشق الهی سرچشمه گرفته و انسان نسبت به خدا حیا می کند. خدایی که نعمت های بیشماری در اختیار او نهاده و هستی را به تسلیم او واداشته و او را اشرف مخلوقات قرار داده و با این حال آدم گردنکشی و چموشی می کند.
حیا در برابر خدا به این است که سرافکنده است در برابر او سر را پایین می گیرد و حتی به غیر فکر نکند. لازم است، انسان هنگام نماز لحظه ای اندیشه کند آیا آن گونه که شایسته است نماز را اقامه می کند؟ وقتی که کمی دقت کرد می بیند باید نسبت به کوتاهی هایی که در نماز کرده و خشوعی که نداشته، باید استغفار کند و از خدا بخواهد که نمازش را با خشوع بپذیرد.
نماز با خشوع، محبت خدا را و در پس آن خشوع دیگری و محبت دیگری را در پی دارد. چنانکه امامان در هنگام نماز رنگ چهره شان دگرگون می شد. انسان در هنگام نماز خود را در مقابل عظمت الهی می بیند. در برابر قدرت لایزال حق خود را حقیر می یابد و قلبش مالامال از خوف الهی است. او همچنان امیدوار به رحمت الهی است، که خداوند به واسطه این دیدارها لغزش هایش را جبران می کند. چنانچه درنظر حضرت آیت الله بهجت (ره) هر نماز مقدمه ای برای نماز بعد است. به این نحو که هر نمازی از نماز قبلی بهتر، و نماز قبلی زمینه ساز نماز بعد است (اسلامجو، پرسش های شما پاسخ های آیت الله بهجت، ص92) تا انسان آن نماز کامل را بجا آورد و فاصله خویش را با خالق خود به حداقل برساند تا زمان قرب حق.
مراحل کمال انسان در نماز
1- تسلط بر نفس: عبادت الهام بخش و تسلط بخش انسان بر نفس است. کمترین نشانه قبولی عمل انسان نزد خدا بینشی نافذ است. آنچه که در این مرحله نصیب انسان می شود با یک روشن بینی، خواهش ها و تمایلات نفسانی انسان مسخر او می گردد.
2- تسلط بر نیروی متخیله: از عجیب ترین نیروهای ما قوه متخیله است که ذهن ما در هر لحظه از موضوعی متوجه موضوع دیگر می شود. در نتیجه ما در اختیار این قوه هستیم. سالکان راه عبودیت این نتیجه را می گیرند که آن را مطیع خویش می سازند و اثر این مطیع ساختن این است که روح و ضمیر به جاذبه های الهی هر وقت میل بالا کند این قوه مزاحم او نمی شود.
3- بی نیازی روح از بدن:روح در مراحل قوت و قدرت به مرحله ای می رسد که در بسیاری از چیزها از بدن بی نیاز می گردد. در جایی که بدن صددرصد نیازمند به روح است. این بی نیازی گاهی چند لحظه و گاهی مکرر اتفاق می افتد که به خلع بدن معروف است.
4- مرحله فرمانبرداری تن: خود بدن از هر لحاظ تحت فرمان و اراده شخص درمی آید به طوری که در حوزه بدن خود شخص اعمال خارق العاده سر می زند. امام صادق(ع) می فرمایند: آنچه که همت و اراده نفس در آن نیرومند گردد بدن نیز از انجام آن ناتوانی نشان نمی دهد.
5- فرمانبرداری طبیعت: همه در این مرحله نه تنها تن که طبیعت خارجی نیز تحت نفوذ اراده انسان قرار می گیرد. که به آن کرامت و معجزه می گویند که به وسیله آنها و به اذن الهی انجام می شود. قرآن صریحا در سوره ص آیه23 درباره حضرت سلیمان می فرماید: ما باد را مسخر وی ساختیم و درحالی که به آسانی به امر اراده او هرجا بخواهد حرکت کند... ای سلیمان این بخشش بی حساب ما است پس با توست که ببخشی یا نگهداری.
6- محبوبیت نزد خدا: عبادت موجب تقرب و تقرب موجب محبوبیت نزد خداست. انسان با نماز به خدا نزدیک می شود. در اثر این نزدیکی قابلیت عنایت خاص می یابد و در اثر آن عنایت ها گوش و چشم و زبان او حقانی می شود. با قدرت الهی می شنود و می بیند و درنتیجه دعایش مستجاب می شود. (واعظی نژاد، طهارت روح، صص178-184)
7- رستگاری: با توجه به این که خداوند نماز را از کسی ساقط نکرده و حتی نماز را برای ناشنوایان و نابینایان و... واجب دانسته (بنی هاشمی خمینی، توضیح المسائل مراجع، ج1، ص557) درمی یابیم که آنچه مورد اهمیت پروردگار است روح انسان است. و جسم مرکبی برای روح بوده، هیئت، صورت و اذکار در نماز سبب تعالی و کمال روح انسان به سوی خداوند شود؛ به این صورت که علاوه بر نهی از منکر و کارهای زشت، سبب پاکی انسان از گناه، رهایی از مشکلات، دخول در بهشت و قرب حق تعالی می شود که این همان رستگاری است.
نتیجه
نماز تمثیل بندگی خداست به معنای عبودیت. نماز و یا هر عمل دیگر اگر به خاطر بندگی و عبودیت حق نباشد، عبادت و مقبول نیست. قبولی آنجاست که آدمی با درک ربوبیت او، با توجه به جمال و جلال او به عبودیت روی آورده و تنها به خاطر امر الهی و دستور او به این اعمال پیوند بخورد. که با این پیوند حتی خوردن و خوابیدن و تمام روزمر گی ها عبادت و بندگی است و بدون این پیوند تمام عبادت ها خستگی و بی حاصلی است.
دل آزاد، دل عاشق عرش خدا و پایتخت اوست. با دو انگشت جمال و جلال الهی می تپد و به دستور او حرکت می کند، عبودیت همان صراط مستقیم است که به انسان با امکانات کم به پیروزی و حتی کوثر دست می یابد و در راههای دیگر با وجود امکانات بی حاصلی نصیب انسان می شود. این نماز است که در رکوع و سجودش خشوع را به انسان هدیه داده و سبب وسعت ظرفیت وجودی او می شود و او را آماده چشیدن محبت جذبه های الهی می کند. ذات حق در هر نمازی دارای جلوه های ویژه است و بنده در هر نمازی از عنایات الهی برخوردار شده تا آنجا که دیگر خود محبوب را خواهد که این اوج خواستن است و به محض خواستن در می یابد که اوست که بنده را خواسته و به مناجات خویش دعوت کرده است. استغفار و صلواتی که درنماز به چشم می خورد سبب نجات انسان از بلا و پاکی جان و سرشت آدمی و تزکیه اخلاق و در آخر سبب نزول رحمت خاص پروردگار بر بنده شده که در روز قیامت با دگرگونی دیده ها، با نوری از جانب حق به خدا نگریسته و به لقاء حق نائل می گردد.
منبع : روزنامه کیهان
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb