به نظر من هم همانطور که اندیشمندان میگویند زمان انسان در این دنیا محدود است و اگر کاری را که به نظر خود ما مهم است انجام ندهیم همیشه احساس پشیمانی خواهیم کرد. همچنین انرژی انسان محدود است و اگر آن را هدر بدهد یا به غلط، صرف کارهای بیهوده کند، این انرژی برای انجام امور اصلیتر زندگی کفایت نخواهد کرد. بنابراین شاید به دلیل آگاهی درونی و غریزی از این کمبودهای آتی انرژی است که افراد در سنینی از عمر خود احساس ناراحتی میکنند و حسرت میخورند که چرا مثلا تحصیل نکردند، شغل خوبی نداشتند، ازدواج نکردند، بچهدار نشدند، برای ادامه تحصیل به خارج از کشور نرفتند، کار خوبی را که به آنها پیشنهاد شده بود را رد کردند و... .
به همین دلیل من نمیخواهم در بحث افسوسهای میانسالی یا سیسالگی، شما را دلداری بدهم و بگویم هیچ اتفاق بدی رخ نداده و نباید به فکر جبران باشید! از طرفی نمیخواهم بگویم که فرصت تمام شده و دیگر هیچ کاری نمیتوان کرد و تنها باید نشست و غصه خورد یا لب حسرت گزید. بلکه میخواهم با کمک همدیگر با واقع بینی بیشتر به موضوع نگاه کنیم و موانع رشد و رضایت خود در زندگی را بشناسیم و از میان برداریم.
همیشه پلکان پیش ساخته، بالا برنده نیستند!
منظور من از پلکان پیش ساخته، راههایی شرطی شده و از روی عادت هستند که افراد گمان میکنند همه انسانها ناچارند در زندگی آنها را بپیمایند! این پلکان برخی افراد را به پشت بام زندگی میرسانند اما برای برخی دیگر کارایی ندارند. چرا که بالا رفتن از نردبان زندگی و رشد کردن و شکوفا شدن، برای همه معنای واحدی ندارد. رویاها و آرزوهای ما آدمها، استعدادها و علائقمان متفاوت است و هر کس در زندگی راهی دارد که باید هر چه زودتر آن را پیدا کند و در مسیر آن به حرکت در آید. برای یک نفر راه درست این است که دانشمند شود، یک نفر استعداد فوق العاده در نجاری دارد.
کسی دیگر مربی خوبی است و میتواند معلم یا استاد دانشگاه شود و برای یک نفر اوج حرکت در پرورش کودکان خوب و مادر یا پدر شدن است. متاسفانه بسیاری از ما، به جای این که راه خود، یعنی راه اختصاصی خود را برای پیشرفت پیدا کنیم میرویم سراغ راههای پیشرفت دیگران و همان نسخههای شرطی شده و تکراری را انتخاب میکنیم. نسخههایی که شاید هرگز برایمان کارایی نداشته باشند. به همین دلیل نیز، وقتی به سرازیریهای سنی خود میرسیم ناراضی یا پشیمان هستیم و میگوییمای وای چرا کارهایی را که باید انجام میدادم، انجام ندادم؟
پیدا کردن راه اصلی در زندگی کار سخت اما بسیار لذتبخشی است. اگر امروز در مسیر آن قرار بگیریم بهتر است تا فردا. اما برای پیدا کردن راه اصلی مان باید بتوانیم سوالات موثری از خود بپرسیم و بدان پاسخ بدهیم و البته شاید ناچار باشیم ماهها و بلکه سالها روی آن کار کنیم، بدان فکر کنیم و با توکل به پرودگار سرانجام بدان دست یابیم.
استعدادها و علائق من چه هستند؟ در چه زمینههای استعداد ندارم؟
چه کارهایی را دوست دارم؟ چه کارهایی را اصلا دوست ندارم؟
انجام چه کارهایی برایمان ساده و انرژی بخشتر است؟
از کودکی به چه نوع کارهایی علاقه نشان میدادم؟
اگر امکانات نامحدودتری داشتم، به چه کاری رو میآوردم؟
در چه کارهایی، خود به خود خلاقیت دارم؟
مطمئن باشید اگر در مسیر کاری که بدان عشق و علاقه دارید قرار بگیرید، هرگز مانند اکثر مردم دچار بحرانهای حاد میانسالی نخواهید شد. بحران میانسالی یا پیش از آن، برای کسانی رخ میدهد که محصولات کافی در زندگی نداشته و ندارند. چه این محصول، نوشتن یک کتاب، ساختن یک ساختمان شاخص، انجام یک تحقیق علمی موثر، یا انجام یک عمل جراحی موفق یا مثلا پرورش یک کودک باشد و چه حتی کارهای موثر کوچکتر یا حتی بزرگتر. مشکل ما در بحرانهای میانسالی نداشتن محصولات شاخص و موثر است که بتوانیم از تولید و انجام آنها لذت ببریم و به دیگران نیز سود و خیر برسانیم . وقتی چنین محصولاتی وجود ندارد، طبیعی است که عمر خود را بر باد رفته بدانیم.
فرمول جدید رسیدن به خواستهها
همانطور که گفته شد راهی که کسی را به موفقیت میرساند ممکن است برای کسی دیگر نه تنها موفقیتآمیز نباشد بلکه او را به شکستی سنگین رهنمون شود. هیچ دو انسانی همانند نیستند و هر یک ما دراین جهان، یکتاییم، موجوداتی یکتا که حتی اثر انگشتمان هم مانند هم نیست. گرچه نیازهای غریزی ما یکسان هستند اما زندگی فقط به معنای رفع و پاسخگویی بدان نیازها نیست. به همین دلیل خود را کوچک و حقیر نشمارید و گمان نکنید همان کاری را باید انجام بدهید که اجدادتان انجام میدادند. وقتی خود را بزرگ ببینید برای خود اهداف بزرگتری در نظر خواهید گرفت و به سمت تحقق آرمانهای متعالیتری پیش خواهید رفت.
به نظر من یک فرمول موثر، برای رسیدن به اهداف بزرگ و همچنین اهداف کوچکتر وجود دارد و آن این است که اول یک هدف بزرگ، یک آرمان اصلی و اصیل (که آنرا از ته دل دوست دارید) در زندگی خود قرار دهید و با تمام وجود، با تمام عشق و علاقهای که در خود سراغ دارید به سوی آن حرکت کنید. سپس، در جریان این حرکت، خود به خود، چیزهایی که بدان نیاز دارید به سوی شما جذب میشوند. گویی همه هستی و کائنات به فرمان خداوند، دست به دست هم میدهند تا به شما کمک کنند که به آن هدف بزرگ و هماهنگ برسید. هدفی که با استعدادها و علائق و همه وجود شما هماهنگی دارد. هر جا به اصطلاح چالهای وجود داشته باشد، هستی، به فرمان و قانون الهی، آن را پر میکند و هر جا خلاء یا نیازی به شما فشار بیاورد، بدون آنکه نیاز به تلاشی مضاعف باشد، آن را برآورده میکند.
برای مثال، حتی در ازدواج، وقتی شما به دنبال هدفی بزرگتر هستید، جنس مخالف شما به طرزی معجزه آسا، به سمتتان جلب میشود. چرا که هر انسانی در نهاد و ذات خود، خواهان ازدواج با کسی است که هدفمند و خیره به آرمان و هدفی بالاتر باشد و درگیر چیزهای کوچک، حقیر و روزمره نباشد. جالب این جاست وقتی که شما به جای محدود شدن به یک نفر و اصرار به ازدواج با او، به یک هدف بزرگتر میچسبید، جنس مخالفانی جذب شما میشوند که میتوانند در راه رسیدن به آن هدف نیز یاریتان کنند و بودن شما در کنار هم، هر دو را با انرژی و توان بیشتر به سر منزل مقصودی ارزشمندتر میرساند .
بدین ترتیب شما با یک تیر چند نشان میزنید و به چندین خواسته دست مییابید، آن هم بدون این که تلاش اضافهای کرده باشید.
پرهیز از شرطی شدگیها و تکرارها
همان کارهایی را انجام ندهید که دیگران انجام میدهند، همان راههایی را نروید که دیگران میروند. ابتکار داشته باشید و برای خود کارها و راههایی را انتخاب کنید که در آنها خلاقیت و انرژی دارید و از انجامشان لذت میبرید. اگر همان کارهای و روشهای تکراری دیگران را انجام بدهید، حداکثر به همان مقصدها خواهید رسید. گمان نکنید که اگر همه میگویند باید کار کنید، باید ازدواج کنید، باید درس بخوانید، باید پولدار شوید، باید در سن مشخصی به سفر بروید یا بایدهای مشابه اینها، ضرورت دارد که بدان بایدها تن بدهید. برخی از بحرانهای میانسالی زمانی پیش میآید که شما بایدهای اجباری و تکراری دیگران را میپذیرید و بدان تن میدهید. نسخه هایی که برای شما مناسب نیستند و حتی ممکن است روح و روان شما را بیمار یا آشفته کنند. بنابراین برای رضایت از زندگی این گامها را دنبال کنید:
هر چه بیشتر خودتان را بشناسید. کاری به دیگران نداشته باشید و زندگیتان را بر اساس چشم و همچشمی یا حسادت یا تکرار کار دیگران نچینید. بلکه ساختمان اصلی زندگی خود را، بر اساس شناخت خود، شناخت استعدادها و شناخت علاقههای خود بنا کنید.
با توجه به شناختی که از خود و علائق و نیازهایتان پیدا کردهاید، هدفگذاری کنید. هدفهای بزرگ و کلان.
هدفهای بزرگ و کلان خود را به اهداف کوچکتر و جزئیتر تقسیم کنید. بدین وسیله راحت تر میتوانید به هدف برسید.
برای هر یک از اهداف کوچکتر، برنامه ریزی منطقی و زماندار انجام دهید. برنامهای که دقیقا به شما بگوید برای رسیدن به آن هدف، در چه زمانبندی، چه قدمهای جزئیتری باید بردارید؟
با پشتکار قدمها را دنبال کنید و هر جا به سد یا مانعی برخورد میکنید، با تکنیکهای حل مسئله، مانع را بردارید و مشکل ایجاد شده را برطرف کنید.
هرازگاهی انرژی خود را بشناسید و از هدر دادن امکانات و انرژی پرهیز کنید.
برای حل مسائل یا پیدا کردن راههای کوتاهتر، از مشورت با متخصصها بهره بگیرید.
هر از گاهی اهداف کلان و بزرگ خود را مرور کنید و ببینید در انتخاب آنها درست عمل کردهاید یا نه؟
هر چه بیشتر خودتان باشید و از این که ادای دیگران را در آورید پرهیز کنید.
حتما قبل از رسیدن به سی سالگی، راهی یکتا برای رشد و تعالی و شکوفایی استعدادهای خود پیدا کنید. نگذارید فرصتها و موهبتها در پیچوخمهای جاده تنبلی یا هرز انرژی از بین بروند. من یک جمله امیدوار کننده در این زمینه دارم که همیشه آنرا به خودم میگویم. اینک میخواهم آنرا به شما هم بگویم. اگر در کاری به اندازه کافی جهد و تلاش کنید و با خیرگی کافی به سوی هدفی بتازید، خداوند نیز شما را از برکت و لطف بی پایان خود بیبهره نخواهد گذاشت و به شما توان و حتی استعداد لیزری در همان زمینه خواهد بخشید.
منبع:دنیای زنان