ما در این سیصد و شصت و پنج روز چه کارهایی کردهایم؟ اگر هر روز یک اشتباه، فقط یک اشتباه کرده باشیم، در پایان سال 365 اشتباه مرتکب شدهایم. اگر هر روز دل کسی را شاد کرده باشیم، 365 دل را به دست آورده و شاد کردهایم و اگر هر روز ده صفحه کتاب خوانده باشیم سه هزار و ششصد و پنجاه صفحه کتاب خواندهایم.
در این سال جدید، خود را، رفتارها و کارهایتان را، خطاها و اشتباهاتتان را، خوبیها و بدیهایتان را مرور کنید. ببینید چه چیزهایی را یاد گرفتید و چه چیزهایی را باید یاد میگرفتید که یاد نگرفتهاید؟ ببینید چه چیزهایی را اگر میدانستید، موفقتر بودید و چه عواملی موجبات شکست شما را فراهم کردهاند؟ یک سال را مرور کنید تا بدانید در چه مواردی اعتماد به نفس کافی نداشتهاید؟ کجاها ترسیدهاید و کجا از عدالت خارج شدهاید؟ بهترین و بدترین رویدادهای سال 90 برای شما چه بوده و چگونه میتوانید از وقوع رویدادهای بد مشابه جلوگیری کنید؟ از خود بپرسید آیا من همان آدم سال قبل هستم؟ آیا تغییر کردهاید، اگر تغییر کردهاید تغییر و تحول شما مثبت بوده است یا منفی؟
مرور گذشته، تنها محدود به پاسخ دادن به سوالات بالا نیست. گاهی لازم است احساسات جریحهدار شده خود را مرور کنیم. اینکه چرا ناراحت یا آزرده شدهایم و تبعات آزردگی ما چه بوده است؟ اینکه ناراحتی و آزردگی ما باعث شده رفتار ناپسندی داشته باشیم یا انرژی خود را هدر بدهیم یا حتی چگونه باعث سیاهی قلب و روان ما شده، حسادتمان را برانگیخته یا ما را افسرده کرده است؟ اگر مرور گذشته به دقت و بیطرفانه انجام شود، اگر بتوانیم در مرور گذشته، نقاط عطف و نقاط شکست زندگی خود را پیدا کنیم، گذشته ما تبدیل به تجربه مثبتی میشود که از آن چیزهای بسیار خواهیم آموخت.
بسیاری از افراد از مرور گذشته و خطاهای خود وحشت دارند. آنها میترسند با اشتباهات و کاستیهای خود روبرو شوند. میترسند خود را در آینه حقیقت ببینند و مشاهده کنند. آنها از تصاویر بد خود فرار میکنند و در نتیجه در سال بعد و در سالهای بعد همچنان خطاها و اشتباهات خود را تکرار میکنند. بیایید از زمره این افراد نباشیم.
در این سال جدید به آرزوهای خود برسید
امسال از خودتان بپرسید چرا در سال گذشته به برخی از آرزوهایتان نرسیدهاید؟ موانع رسیدن به آرزوها و خواستهها را بیابید و در سال جدید آنها را از سر راه بردارید.
مانع اول: پراکندگی
حتماً درباره لیزر و کاربردهای آن زیاد شنیدهاید، جالب اینجاست که لیزر همان نور معمولی است فقط مجتمع شده و دلیل خواصش هم همین متمرکز بودن آن است. ذهن ما هم وقتی پراکنده و آشفته است، کاری از دستش برنمیآید و نمیتواند ما را به سمت هدف پیش ببرد، اما وقتی تمرکز آن در یک نقطه جمع میشود قدرت لیزری پیدا میکند و نفوذش چند برابر میشود. ما به خواستههایمان نمیرسیم، چون بر آنها متمرکز نمیشویم، ذهنمان پراکنده است و در لحظه، ممکن است چیز دیگری را طلب کند.
مانع دوم: نمیدانم چه میخواهم!
ما به خواستههایمان نمیرسیم چون واقعاً نمیدانیم چه میخواهیم؟ گاهی هم به جای خودمان، اطرافیان، چیزهایی را که میخواهند به ما تحمیل میکنند و چون خواستهها واقعاً مال ما نیستند و ما هم واقعاً آنها را نمیخواهیم، پس عملاً به آنها نمیرسیم.
گاهی خواسته خیلی بزرگ، غیر قابل دسترس و غیر واقعی است، گاهی هم این ما هستیم که لیاقت، یا بهتر بگویم آمادگی لازم را نداریم و انگار اصلاً به نفعمان نیست که در آن زمان بخصوص به آن خواسته بخصوص برسیم، پس به آنها نمیرسیم، به همین سادگی!
مانع سوم: خواستههای ناهماهنگ
ما به خواستههایمان نمیرسیم، چون خواستههایمان هماهنگ با ما نیستند، وقتی هم خواستهای هماهنگ با ما نیست انرژی و توان ما را به هدر میدهد، حرکتمان را کند میکند و شاید هم اصلاً ما را از حرکت بازدارد. خواسته باید با علاقه، قابلیت، توانمندی و شرایط زمانی و مکانی ما هماهنگی داشته باشد، نباید کلیشهای، تکراری و تابع مد باشد. وقتی خواسته با ما هماهنگ نیست، به خواستهها نمیرسیم.
مانع چهارم: رها کردن خواستهها
یا درخواستتان روشن و مشخص نبوده (یعنی مبهم و غیر واضح بوده) و یا به اندازه کافی صبر نکردهاید (یعنی زود احساس ناکامی کرده و عجولانه رو به بیقراری آوردهاید)، شاید هم اصلاً دریافت آنچه درخواست کردهاید، صلاحتان نیست، یا به علت هماهنگ نبودن خواسته خود با احساس درونیتان نمیتوانید رسیدن به خواسته را حس کنید، شاید هم با برخورد با کوچکترین مانع دلسرد شده و خواستهتان را رها کردهاید.
مانع پنجم: عدم تناسب خواسته ظاهری با احساس درونی
شاید هدف و خواستههای ظاهری با احساس درونیتان هم جهت و یگانه نبوده است. ممکن است هدف ظاهری ما در زندگی، مثلاً کسب پول زیاد باشد، اما هدف درونیمان عدم نگرانی بابت بیپولی باشد. در چنین حالتی حتی اگر پول کافی به دست آوریم، از فشار روانی و نگرانیمان درباره بیپولی کم نمیشود. تنها، وقتی درونمان راضی شود، احساس خوشحالی میکنیم. بگذارید سال جدید سال خوشبختی و رضایت درونی و اصیل شما باشد.
کلام خود را پالایش کنید
اگر صد سال زنده باشم و صد سال مقاله بنویسم، حتی در سال صدم درباره پالایش کلام خواهم نوشت. چرا که پالایش کلام، کلید رسیدن به قدرت عظیم کلام و جذابیت درونی همه ما است.
در این سال جدید بیشتر مراقب کلام خود باشید.
فقط و فقط کلماتی را بر زبان بیاورید که از ته دل به آنها ایمان دارید و از ته دل آنها را میخواهید!
شاید در نگاه اول کار سادهای به نظر برسد، اما اگر دقت کنیم که در شبانه روز چه میگوییم، متوجه میشویم که بسیاری از کلمات ما تعارف، حرفهای روزمره بی حاصل، کلمات بیمعنا و یاوهگویی و حتی دروغهای ناخواسته است، اما بر مبنای این رژیم، ما دیگر نمیتوانیم از کلماتی که به آنها اعتقاد قلبی نداریم استفاده کنیم. مثلا اگر کسی به نظرمان فرد بد نیتی است، نمیتوانیم به او بگوییم خوش نیت! یا اگر از کسی بدمان میآید، نمیتوانیم به او بگوییم دوستت دارم! اگر چیزی را میخواهیم، نمیتوانیم عکس یا مشابه آن را بیان کنیم؛ مثلا اگر گرسنهایم نمیتوانیم بگوییم سیرم! یا... البته در مواردی که امکان راستگویی نیست و این خطر وجود دارد که کسی برنجد یا موقعیتمان به خطر بیفتد، میتوانیم سکوت کنیم، اما در هیچ شرایطی حق نداریم دروغ بگوییم. انجام این دستورالعمل ارتعاش عمومی فرد را به تدریج در راستای حقیقت و درستی (که روح هر انسانی خواهان همان است) منظم میکند.
حتما به هر حرفی که از دهانتان خارج میشود عمل کنید.
دقت کنید این دستورالعمل، هم شامل قول و هم شامل هر حرف دیگری است که بیان میکنید. البته شما میتوانید قول ندهید یا هر حرفی را نزنید، اما اگر این کار را انجام دادید حتی اگر سرتان برود باید به حرفتان عمل کنید. بدین ترتیب ارتعاش عملتان با ارتعاش کلامتان همسو و یگانه میشود و اعتبار ارتعاشی شما بالا میرود.
تا جایی که میتوانید از کلمات مثبت، برمبنای حقیقت و زیبا استفاده کنید.
این دستورالعمل شامل نگفتن کلمات زشت و ناسزا و کلمات نابحق (یعنی هر کلمهای که حق دیگران را پایمال کند) یا کلمات آلوده و منفی نیز میشود. لازم است برای انجام این دستورالعمل فهرستی از همه کلمات منفی و نابحق و زشت که تاکنون به گفتن آنها عادت داشتهاید تهیه کنید و آنها را با کلمات مثبت و مناسب جایگزین نمایید. این دستورالعمل اعجاز میکند. چون حوادث و رویدادهای هم ارتعاش با کلامتان را (که دیگر مثبت و برحق شده)، به سمت شما جذب میکند. حتی باعث میشود افراد موفق و مثبت به سمتتان جذب شوند، نه هر کسی. همیشه به پالایش کلام و پاکسازی آن از آلودگیها توجه داشته باشید.
دیگر کارها را عقب نیندازید!
شاید شما هم جزء کسانی باشید که گاه و بیگاه در کارها تعلل میکنید، در این صورت شاید برایتان جالب باشد بدانید که در تعلل و تنبلی، عواملی نقش دارند که در اینجا میخواهم به اصلیترین آنها اشاره کنم.
«کار را عقب میاندازم، چون بلد نیستم»!
در این حالت، به خاطر ترس از خراب کردن کار، آن را به تعویق میاندازیم! واضح است که راهحل، به عقب انداختن کار نیست، بلکه باید قبل از هر چیز در مورد آن کار فکر کنیم. مطالعه و تحقیق کنیم، ببینیم شرایط آن کار چیست، به چه پیش فرضها و یا زمینهسازیهایی احتیاج دارد؟ چه منافع یا ضررهایی دارد؟ چقدر با تواناییها و استعدادهای ما هماهنگی دارد؟ و خلاصه بعد از آنکه اطلاعات لازم را به دست آوردیم، تصمیم قطعی برای انجام آن بگیریم و همان تصمیم را عملی کنیم. خوب است از همان اول به این سؤالها جواب بدهیم، چرا لازم است این کار را فوری انجام دهیم؟ نتایج انجام دادن یا ندادن آن چه خواهد بود؟ شرایط انجام آن چیست؟ چه کنیم تا کار بهتر و بینقصتر انجام شود؟ و ... این سؤالات را میتوانید از قبل، در یک دفترچه بنویسید و قبل از انجام هر کاری، به آنها پاسخ دهید.
«عادت کردهام، کارم را عقب بیندازم»!
برای بعضی از ما، به تعویق انداختن کارها در طول زمان، به صورت عادت در آمده و اگر کمی با خودمان روراست باشیم، متوجه میشویم که این کار تا حدی هم همراه با لذت و خوشی است، چون انگار، به نوعی فرار از زحمت و کار را در پی دارد! اگر اهمال کاری ما به خاطر عاداتی باشد که طی زمان پیدا کردهایم، باید به تدریج به ترک آن عادات مشغول شویم. روانشناسها عقیده دارند برای ترک هر عادتی بهتر است عادتی جدید را جانشین عادت نامناسب کنیم (مثل عادت به انجام سریع و به موقع کار، به جای عقب انداختن آن و یا عادت به آدامس جویدن به جای جویدن ناخنها). این کار باید به تدریج، ولی با انرژی و محکم انجام شود. عادت به معنی مأنوس شدن با رفتاری خاص است و انس گرفتن با رفتار و پذیرفتن رفتار جدید نیاز به صرف زمان دارد و اگر عادت قبلی موقتاً برگشت، باید با تمرین دوباره، زمینه را برای ترک آن فراهم کرد.
«حال و حوصله ندارم، بماند برای بعد»!
وقتی حال و حوصله نداریم انگار سدی در برابر فعالیت و حرکتمان ایجاد میشود که ما را از هر حرکتی باز میدارد. این سد، با عزم و جزم و تصمیم و پایبندی محکم به کاری که میخواهیم انجام دهیم برداشته میشود، ضمناً با ایجاد انگیزه قویتر در خود میتوان بر آن فائق آمد، بستن عهد با خود و تکرار هر روز آن عهد، میتواند کمک کننده باشد. البته علت حال و حوصله نداشتن را باید فهمید. گاهی بیحوصلگی ناشی از افسردگی است. گاهی هم به خاطر نداشتن انگیزه و نداشتن کاری که از آن لذت ببریم دچار بیحوصلگی میشویم.
«کار را انجام ندادم، چون فراموشش کرده بودم»!
فراموشکاری، اغلب به دلیل توجه نداشتن به هدف یا اهداف در وظایف و کارهایی که باید انجام دهیم صورت میگیرد. برای جلوگیری از آن در درجه اول، نیاز به یک برنامه مشخص داریم، البته رفتارهایی هم برای غلبه بر فراموشکاری توصیه میشوند که عبارتند از: تهیه یادداشت و گذاشتن آنها جلوی چشم (روی آینه، روی کمد یا یخچال و...)، استفاده از ساعت زنگدار یا ساعت موبایل، کمک خواستن از اطرافیان برای یادآوری انجام کار. ضمناً میتوانیم شروع کار را با برنامه تفریحی تطبیق دهیم، مثلاً قبل از آغاز کار، چای شیرینی، بستی یا ... بخوریم! لذت ناشی از برنامه تفریحی باعث میشود انجام کار در خاطرمان بماند و فراموش نشود.
«شرایط بدنی و فیزیکی مناسبی ندارم»!
شرایط فیزیکی و بدنی نامناسب مثل بیماری، سردرد، خستگی، فشار خون و ... واقعاً باعث تأخیر در کار میشوند، اما اینها هم راهحل دارند. مراجعه به پزشک و روانشناس و کلاً اقدام برای درمان و گاهی هم قرار گرفتن در یک وضعیت دلخواه جدید میتواند کمک کننده باشد. مثل زمانی که سردرد داریم و ناگهان یک دوست عزیز و صمیمی را ملاقات میکنیم و سردرد از یادمان میرود. میتوان با ایجاد موقعیتهای لذتبخش و انجام کارهایی که دوست داریم، دردها را کاهش داد.
«کار را عمداً عقب میاندازم تا فرصت بهتری نصیبم شود»!
شاید این کار بعضی مواقع مفید باشد مثل زمانی که کسی که حافظه ضعیفی دارد درسهای حفظی را برای یکی دو روز مانده به امتحان نگه میدارد تا از یادش نرود، اما کلاً این کار باعث انباشته شدن کارها میشود و متأسفانه چون ارزیابی صحیحی از زمان صحیح انجام کار نداریم، منجر به این میشود که حجم زیادی از کارها روی دستمان بماند. در این زمینه بهترین کار زمانبندی و برنامهریزی دقیق کار است و اینکه اصولاً کاری را برای انجام انتخاب کنیم که بدان علاقهمندیم.
توجه داشته باشید که آدم موفق کسی است که برای رسیدن به هدف، هر سد و مانعی را، هر قدر سخت، از سر راه بردارد. وقتتان را بیهوده سر پیچ آرزوها هدر ندهید.
تنبلی در این سال جدید موقوف
اگر شما در انجام کارها تنبلی میکنید، اگر کارهای عقب افتاده زیادی دارید، اگر در هنگام شروع کار احساس سنگینی و خستگی دارید و تا بخواهید استارت کاری را بزنید زمان زیادی میگذرد، پس باید هرچه زودتر تنبلی را کنار بگذارید و فکری برای انجام کارهای خود بکنید.
برای آنکه بتوانیم روی مهمترین کارهایمان تمرکز کنیم و آنها را طبق برنامه به اتمام برسانیم، سه سؤال وجود دارد که باید مرتباً از خود بپرسیم.
سؤال اول این است: «مهمترین و با ارزشترین کارهای من کدامند»؟
این سؤال را ابتدا از خودمان بپرسیم و سپس اگر لازم باشد از رئیس، همکاران و دوستانمان. قبل از شروع به کار باید توجهمان را روی فعالیتهای کاریمان متمرکز کنیم و از پشت ذرهبین ذهنمان، مهمترین فعالیتهای کاری خود را به طور شفاف و روشن ببینیم، برای مثال برای کسی که کارش بایگانی است، مرتب نگه داشتن بایگانی و حفظ نظم آن ممکن است مهمترین کار اداری باشد (به طوری که دسترسی به اطلاعات با صرف کمترین زمان و به سهولت امکانپذیر باشد) و برای کسی که کارش برنامهنویسی است، مهمترین کار، اشراف کامل به نرمافزار مورد استفاده است.
دومین سؤالی که باید مرتب از خود بپرسید این است: «چه کاری است که اگر من و فقط من خوب انجام بدهم تفاوت چشمگیری در زندگی و شغلم خواهد داشت»؟
این پرسش از بهترین سؤالها برای دستیابی به حداکثر کارآیی فردی است. «چه کاری است که شما و فقط شما میتوانید آن را انجام دهید؟ و اگر خوب انجام دهید تفاوت چشمگیر یا تحول اساسی در زندگی یا کارتان ایجاد میشود»؟ برای نمونه اگر مسئول یک بخش اداری، با ارائه یک سیستم جدید بتواند کاغذ بازی یا همان بروکراسی اداری و رفتوآمد ارباب رجوع را کاهش داده و به صفر برساند، ممکن است تفاوت زیادی در کار و سپس در ارتقای شغلی خود ایجاد کند.
این سؤالی است که باید مدام از خودمان بپرسیم و همه افراد موفق مرتبا از خود پرسیدهاند. مطمئناً برای آن پاسخ روشن و صریحی وجود دارد. وظیفه ما این است که این پاسخ روشن و صریح را پیدا کنیم و سپس قبل از اقدام به هر کار دیگری آنرا شروع کنیم.
و سومین سؤال: «بهترین استفادهای که میتوانم در حال حاضر از وقتم بکنم چیست»؟
این پرسش نیز، کلید اصلی مدیریت زمان، غلبه بر تنبلی و تبدیل شدن به فردی بسیار فعال و سازنده است. بهتر است کارهای مهم را اول انجام دهیم و کارهایی را که در اولویت نیستند اصلاً انجام ندهیم.
هرچه پاسخهای ما به این پرسشها دقیقتر و روشنتر باشد، آسانتر میتوانیم کارهایمان را اولویتبندی کرده و برتنبلی غلبه کنیم؛ برای مثال اگر یک کارمند باید یک نامه اداری را تایپ کند، از فروشگاه اداره چیزی بخرد، دستورالعمل جدیدی را به اطلاع سایر کارمندان برساند و قرارهای کاری مدیر را هم تنظیم کند، باید اینها را لیست کند و با گذاشتن شمارهای در جلوی آنها، ترتیب انجامشان را تعیین کند.
یکی از قویترین ابزارهای ذهنی ما برای رسیدن به موفقیت، توانایی ما در اولویتبندی درست کارهایمان است. بهتر است هر روز چند دقیقهای را صرف فکر کردن به کارهایی بکنیم که باید انجام دهیم.
غلبه بر تنبلی
یکی از بهترین راههای غلبه بر تنبلی و انجام سریعتر کارها آن است که قبل از شروع کار، تمام وسایل و ابزارها و چیزهایی را که برای انجام کارمان بدان نیاز داریم آماده کنیم و دم دست بگذاریم. وقتی مقدمات و ابزار کار آماده باشد مانند یک تیرانداز، تفنگ آماده و پر در دست داریم و یا مانند یک کمانگیر تیر را در کمان گذاشته، به عقب کشیده و آماده تیراندازی هستیم. حالا فقط کافی است تصمیم بگیریم و از مهمترین کار شروع کنیم. چه کتابها که هرگز نوشته نمیشوند، چه درجات علمی که هرگز اخذ نمیشوند و چه بسیار کارهایی که میتوانستند زندگی آدمها را دگرگون کنند، اما هرگز به انجام نرسیدند، آن هم فقط به این دلیل که مردم اولین قدم را که تهیه مقدمات است، برنداشتهاند!
آماده کردن مقدمات درست مانند آماده کردن مواد مورد نیاز برای درست کردن یک غذا است. تمام اطلاعات، گزارشها، جزئیات کار، مقالات، وسایل کار و هر چیزی را که برای انجام و اتمام کار نیاز دارید جمعآوری کرده همه را دم دست میگذاریم. بدیهی است که اگر وسایل، مواد اولیه و ابزار پخت غذا را آماده نکرده باشیم گرسنه خواهیم ماند، حتی اگر آشپز قابلی باشیم!
در سال جدید نقابها را بردارید
در سالی که گذشت هزاران تعارف رد و بدل کردیم. تعارفات ما گاه ناخواسته با دروغ و ریا درآمیخته بود. خیلی اوقات خودمان نبودیم و نقابی زده بودیم که چهره حقیقی ما را میپوشاند. به جای خود حقیقی و احساسات راستین خود نقاب زده بودیم و نقابها را به مردم نشان میدادیم. نقاب مهربانی، نقاب خشم، نقاب قدرت، نقاب «من خوب هستم» و دهها نقاب دیگر. شهری را در نظر بگیرید که همه مردم آن با نقاب در منظر عمومی ظاهر میشوند. نقابهای خندان و خوشحال که در زیر آنها فردی غمگین و افسرده پنهان شده، نقابهای مهربان که در پشت آنها فردی قایم شده که خشمگین یا بدجنس است و همین طور الی آخر. در این صورت چه احساسی پیدا میکنید؟ گمان نکنم کسی دلش بخواهد در چنین شهری زندگی کند. زندگی با افراد نقابدار انسان را ناامن میکند. این حس را میدهد که همه چیز پنهان و دگرگون شده است. معلوم نیست پشت نقابها چه خبر است. تصورش سخت است، اما واقعا زندگی اکثر ما همینطور بوده و هست. در سال جدید نقابها را کنار بزنید. خودتان باشید و پشت نقابها پنهان نشوید. خود بودن یعنی راستگو بودن با همه وجود.
همین امسال رویاهای دیرینه خود را محقق کنید
اگر در سال گذشته یا در سالهای گذشته به راحتی از کنار رویاهایتان گذشتهاید، اگر به خود گفتهاید از آرزوهایت بگذر، چیزهایی را که دوست داری، رها کن و به زندگی با چیزهایی که دوست نداری بساز، در سال جدید، این افکار را کنار بگذارید و به دقت به رویاها و آرزوهای پنهانتان فکر کنید. ببینید آیا شغل، رشته تحصیلی، زندگی و همه چیزهایی را که دارید واقعا دوست دارید یا نه؟ و اگر دوست ندارید ببینید چگونه میتوانید تغییرات مثبتی در زندگی ایجاد کنید. سالها بسرعت میگذرند. اگر به رویاهایتان نرسید، اگر ماموریت حقیقی خود را در این دنیا پیدا نکنید، اگر سالها به کارهایی مشغول باشید که دوست ندارید و از حرفه، تحصیل و کار خود رضایت نداشته باشید، روزی میرسد که دیگر نمیتوانید خود را ببخشید. هم به خاطر اینکه عمر خود را تلف کردهاید، هم به این دلیل که عمری را صرف کاری کردهاید که در آن رضایت و شادی نداشتهاید و هم چون کولهبار آرزوهایتان را به خاک سپردهاید. مهمترین کار هر انسانی در این دنیا شناخت رویا و ماموریتی است که خداوند برای او در نظر گرفته و استعداد و توان آن را در او به ودیعه نهاده است. اگر چنین نعمتی نادیده گرفته شود، تبعات منفی آن زندگیمان را بیبرکت خواهد کرد. در سال جدید با احیای رویاهای تحقق نیافته برکت را به زندگی خود فراخوانی کنید.
عاشقانه تا دروازه سال جدید
عاشق و یا عاشقانه وارد دروازه سال جدید شوید! آخر زندگی بدون عشق به چه کار می آید؟ اما این عشق که همه از آن می گویند چیست؟ سخت است بگوییم عشق چیست، به چه دردی میخورد، چگونه ایجاد میشود و چگونه از بین میرود، شاید هم همیشه وجود دارد و فقط به اشکال مختلفی بروز میکند و افشا میشود. سخت است بگوییم تعریف عشق چیست (هر چند که تعاریف زیادی دارد) و چگونه میتوان به عشق دست یافت. افراد زیادی تلاش کردهاند از عشق بگویند، تعریف و راهکار ارائه دهند، عشق را آنطور که ادراک کردهاند بازگو کنند و جلوههایی را که بر آن آگاه شدهاند به دیگران هم انتقال دهند ...، اما چرا؟ این تلاش برای روایت عشق و حواشی آن به چه دلیلی صورت میگیرد؟ مگر افراد بیکارند که بنشینند و ساعتها وقت بگذارند، کتاب بنویسند، شعر بسرایند، سخنرانی و خطابه ایراد کنند که فقط از عشق گفته باشند؟ نه قطعا بیکار نیستند، بلکه به نظر من عاشقند، شاید هم تجربهای که از عشق دارند آنقدر برایشان عزیز است که با بازگویی و انتقال آن میخواهند دیگران را هم در آن سهیم کنند، شاید به همین دلیل است که تاکنون هیچ موضوعی به اندازه عشق، گوینده و مخاطب نداشته است. حتی به نظر من وقتی کسی سعی میکند راههایی برای رسیدن به عشق معرفی کند در واقع در حال تلاش برای تداعی و ایجاد مجدد تجربهای است که هنوز از ورای زمان و مکان، میخواهد او را به سوی خود جلب کند و گرنه مگر میشود احساسی را که مثل صاعقه، ناگهان میآید، میدرخشد و میسوزاند، در قالب چند گام گنجاند و مرحلهبندی کرد؟ به هرحال دراین سال جدید برایتان یکی از این دستورالعملهای 4 مرحلهای را انتخاب کردهام، به نظرم رسید که گامهایش، بیشتر از این که چند توصیه یا دستورالعمل باشند، بیشتر به درون خود ما برمیگردند، شاید هم بیشتر چهار تا تلنگرند تا راه حل، تا حواسمان باشد بعضی مانعهای درونی را برای شکوفایی عشق از میان برداریم. به هر حال خودتان بخوانید و قضاوت کنید.
عشق، تنها در زمان حال ممکن است: مرحله اول برای رسیدن به عشق، حضور در لحظه است، عشق تنها در حال ممکن است، اگر در گذشته یا آینده زندگی کنیم امکان عشق ورزیدن را از دست میدهیم. برای رفتن به گذشته یا حضور در آینده باید فکر کنیم، در نتیجه انرژیمان به جای اینکه معطوف به قوه احساس شود، صرف فکر کردن میشود و به مرور مغز با جذب انرژی بیشتر، جای قلب را میگیرد یا کمتر اجازه میدهد انرژی به سمت قلب و احساس روانه شود. البته فکر کردن هم خوب است، اما نه آن اندازه که تعادل از بین برود. احساس، تنها در لحظه است که معنا پیدا میکند.
برای عشق ورزیدن سموم وجودت را تبدیل به شهد کن: عشقورزی بسیاری از ما با سمومی مانند نفرت، حسادت، خشم و احساس مالکیت همراه شده است، اما عشق ظریف و شکننده است و وقتی با این همه سم احاطه شود نمیتواند جان سالم به در برد. برای تبدیل سموم نیازی نیست کار خاصی انجام دهیم، تنها لازم است صبر کنیم. منظور از صبر در اینجا، در سکوت نشستن و نظاره کردن است، یعنی نه علیه آن کاری میکنیم و نه موافق آن. یکی از قوانین و اصول پایه زندگی این است که همه چیز مدام در حال تغییر به غیر خود است. اگر صبر کنیم، خشم،حسادت و ... به غیر خود تبدیل خواهد شد، به شرطی که بتوانیم بدون انجام کاری در سکوت، آنها را نظاره کنیم. نظاره کردن با سرکوب کردن فرق دارد، در سرکوب کردن انرژی به هدر میرود، اما در نظاره کردن فرصت برای تبدیل انرژی که به اوج رسیده، فراهم میشود و میتوانیم تغییر جهت آن را حس کنیم.
خوبیها و زیباییها را تقسیم کن: تقسیم کردن خوبیها و زیباییها باعث جاری شدن عشق میشوند. مهم نیست به چه کسی میبخشی، مهم نفسِ بخشیدن است. جمع کردن و ذخیره کردن، قلب را مسموم میکند، وقتی میبخشیم وجودمان از سموم پالوده میشود. منتها در بخشش نباید در انتظار عمل متقابل یا پاداش باشیم، بلکه باید از کسی که به ما اجازه داده چیزی را با او تقسیم کنیم سپاسگزار باشیم.
هیچ بودن را تجربه کن: به محض اینکه فکر کنیم کسی هستیم، عشق از جاری شدن باز میایستد! عشق فقط از درون کسی به بیرون جاری میشود که «کسی» نباشد، هنگامی که خالی باشی، عشق در تو جای خواهد گرفت و وقتی پای غرور به میان بیاید عشق ترجیح میدهد برود. اما اگر «خود» را مهم بدانی، راه حقیقت را گم خواهی کرد. اگر اینک کمی عشق را بیشتر شناختید با عشق به دروازه سال جدید وارد شوید.
رکسانا خوشابی کارشناس ارشد مشاوره بالینی