اسرار عرفانی کعبه
کعبه به صورت مربع است و در زبان عربی معمولاً به خانه های چهارگوش و مربع کعبه اطلاق می شود. امام صادق (ع) می فرماید:
«کعبه را از آن جهت کعبه نام نهاده اند که چهارگوش است و علت چهارگوش بودنش نیز آنست که در مقابل بیت المعمور است که آن هم چهارگوش است. بیت المعمور چهارگوش شده چون در برابر عرش است که آن هم چهارگوش است. عرش چهارگوش شده چون کلماتی که اسلام بر آنها استوار است چهار کلمه است: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الّا الله و الله اکبر».
و هر گوشه ای بر اسمی از نام های الهی استوار شده است. این نام ها یا به عبارت دیگر تسبیح، تحمید، تهلیل و تکبیر ارکان اسماء الهی، اسماء محیط و امهات اسماء محسوب می شوند و تحت اسماء جمال و جلال می گنجند.
نگاه به کعبه نه تنهاباعث جلب رحمت است بلکه بدی ها و زشتی ها ر ااز انسان دور می کند. از سوی دیگر کعبه برای ناظر جلب رحمت و نعمت می کند. حضرت علی (ع) چنین تقسیم رحمت فرمود:
«هرگاه به سمت خانه ی خدا رفتید به آن زیاد نگاه کنید، خداوند برای کعبه صد و بیست رحمت در نظر گرفته است که شصت رحمت برای طائفین، چهل رحمت برای نمازگزاران و بیست رحمت برای ناظران است.»(28)
و برای هر نظر گناهی محو و درجه ای داده می شود، امام صادق این رحمت را منوط به معرفت به ولایت معرفی می کند:
«کسی که با معرفت به کعبه نگاه کند و حق ما را و حرمت ما را مثل حق و حرمت کعبه پاس دارد خدا گناهان او را بخشیده، او را از دنیا و آخرت بی نیاز می کند.»(29)
کعبه دارای مقام شفاعت است و بندگان خدا را شفاعت می کند. در کتاب مستدرک از شیخ ابوالفتوح رازی حدیثی است که اساس آن به تورات برمی گردد:
«خداوند در روز قیامت هفتادهزار ملک مبعوث می کند که همراه آنها زنجیرهایی از طلاست، آنها با این زنجیرها کعبه را به عرصات قیامت می آورند. در این لحظه ملکی به کعبه می گوید: ای کعبه ی خدا به بهشت وارد شو، کعبه پاسخ می دهد: تا حاجت من داده نشود نمیروم، می گویند: حاجت تو چیست؟ می گوید: شفاعت من درباره ی کسانی که اطراف من مدفونند قبول شود. خدا می گوید: حاجتت روا شد در این هنگام مردگان از قبرهایشان مبعوث شده در حالیکه صورت هایشان سفید و بااحرام دور کعبه می چرخند و ندای لبیک سر می دهند. ملک می-گویدکه: کعبةالله به بهشت وارد شو، کعبه پاسخ می دهد: تا حاجت من داده نشود نمیروم، می گویند: حاجت تو چیست؟ می گوید: پروردگارا! بندگان گناهکار تو از راه های دور با صورت های غبارآلود به سوی من می آیند و همراه خود اهل و اولاد و خانه های خود را می آورند، به دوستان و نزدیکان خود وعده ی دعا و زیارت می دهند، پروردگارا! شفاعت من را برای آنها قبول کن تا تحت حمایت من قرار گیرند. ملک می گوید: در میان آنها کسانی اهل گناه کبیره اند و بر گناه اصرار می ورزند، کعبه می گوید: من همانها را شفاعت کردم. خدا می گوید: شفاعت تو را پذیرفتم و حاجت تو روا شد. ملک می گوید: ای اهل کعبه برخیزید، تمام حاجیان برمی خیزند در حالیکه صورت هایشان سفید و گرداگرد کعبه طواف می کنند و ندا می دهند: لبیک. ملک می گوید: ای کعبه ی خدا به بهشت وارد شو، در این حال کعبه به سمت بهشت می رود و این ندا را می دهد : لبّیک اللهم لبّیک و اهل او به دنبالش به سوی بهشت می روند. »(30)
پس کعبه دارای مقام شفاعت است و زائرانش در قیامت در امان هستند.
کعبه دست خدا روی زمین است و خدا با آن با بندگانش مصافحه می-کند. از امام صادق (ع) نقل شده است:
«کعبة یمین الله فی ارضه یصافح بها خلقه».(31)
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: خداوند به مأموران خود در قیامت امر می کند تا مدفونین در قبرستان مکه و بقیع را بگیرند و یکجا به بهشت قرار دهند. امام باقر (ع) فرمودند:
«من مات فی احدالحرمین بعثة الله من الامنین و لم ینشر له دیوان و بعثة الله و لاحساب علیه».
دفن در مکه از فزع اکبر در امان است. امام صادق (ع) فرمودند:
«من برّ الناس و فا جرهم».
امام صادق (ع) فرمودند :
«لایزال الدین قائماً ما قامت الکعبه»؛ یعنی مادامیکه کعبه پابرجاست دین پایدار خواهد بود.
اسرار عرفانی مناسک و مواقف حج
حکمت ها و آثار حج
حج آثار ومنافع بی شماری در پی دارد از جمله باعث تندرستی و رزق فراوان است. پاک شدن از گناهان از دیگر تأثیرات معنوی بی شمار حج است. همچنین خدا به حج گزار مقام شفاعت می دهد. یکی دیگر از ویژگی ها و آثاری که بر حج مترتب است، نورانیت حاجی است. زائر خانه ی خدا از منبع لایزال الهی یعنی بیت الله الحرام، نور دریافت می-کندو آن را با خود همراه دارد. در همین زمینه امام صادق (ع) فرمودند:
«حج گزار دائماً همراه با نور حج است مادام که خود را با گناه نیالوده باشد.»(32).
حجیج
میان حج ظاهری و حج واقعی فاصله بسیار است. چه بسیار کسانی که اعمال و مناسک حج را انجام می دهند، اما از حج فقط فریاد و ضجه نصیبشان می شود و شاید نامشان در دفتر حجاج واقعی ثبت نگردد.
ابوالعرندس کندی یکی از مردان قریشی نقل می کند که: روزی در آستانه ی کعبه با امام صادق نشسته بودیم، به امام گفته شد: حجاج چه بسیارند، امام فرمود: «حاجی چه کم است.»(33) همچنین در حدیثی مشابه عبدالکریم بن کثیر می گوید با امام صادق (ع) مشغول انجام حج بودیم، امام بالای کوهی رفت و از آنجا به مردم نگریست و گفت:
«مَا اَکثَرَ الضَّجِیجَ وَ اَقَلَّ الحَجِیجَ»؛ (34)
«ناله ها چه بسیار است و حاجیان چه اندک».
ابوبصیر به امام باقر (ع) عرض می کند : امسال حاجی فراوان و ناله ها بلند است.
امام باقر (ع) فرمودند: «بلکه ناله ها و فریادها زیاد ولی حاجی واقعی کم است، آیا دوست داری حقیقت آنچه را گفتم به صورت عیان ببینی؟ سپس با دستان مبارک چشمان ابوبصیر را مسح نمود و دعا کرد او بینا شد. در آن هنگا م مشاهده کرد که اکثر آنها میمون و خوک اند و مؤمنین میان آنها همانند ستارگان درخشان در شب ظلمانی-اند.»(35).
در روایت است که امام زین العابدین به زهری گفت: امسال تعداد حجاج چقدر است؟ زهری عرض کرد: چهارصد یا پانصد هزار نفر که همه قصد خدا را کرده اند و او را با ناله وضجّه می خوانند، امام حدیث «ما اکثر الضجیج و اقل الحجیج» را گفت و سپس با دست صورت زهری را مسح نمود، سپس گفت: ببین، زهری گفت: تمام خلق را دیدم که میمون بودند و تنها در هر ده هزار نفر یک نفر انسان دیدم. باز امام فرمود: زهری صورتت را نزدیک کن و او چنین کرد و امام بار دیگر صورت زهری را مسح نمود و به او گفت: نگاه کن. زهری نگاه کرد و تمام آنها را خوک دید. بار سوم چنین شد و زهری تمام خلق را گرگ دید و تنها تعداد اندکی انسان مشاهده کرد. آنگاه رو به امام کرد و گفت: آیات تو مرا دهشت زده کرد و افعال عجیب تو مرا متحیر. سپس امام صورت او را مسح نمود و او به حالت عادی بازگشت.
در کعبه دل عید تجـــلی جمـالت
ای قوم به حـــج رفتــه کجـــایید؟
سرگشته در آن بادیه تا چند بپوئید
معشوق همیــن جاست بیائید بیائید
انفاق برای حج
حج گزاردن مخارجی دارد، اما هزینه ای که انسان برای حج می پردازد، بسیار ارزشمند و گرانبهاست. در برخی از روایات امام صادق (ع) می فرماید:
«درهمی که حاجی برای حج پرداخت می کند برابر هزاران هزار درهمی است که در راه خدا صرف شود.»(36)
و پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
«اگر به اندازه کوه ابوقبیس طلا در راه خدا خرج کنی به اندازه یک حج نمی شود» (37)؛ زیرا زائر خانه خدا از اینها برتر و بالاتر است».
حج با مال حلال
امام صادق (ع) فرمودند:
«اگر کسی مال حرامی کسب کند و با آن به حج برود هنگام گفتن کلمه ی «لبیک» خطاب می رسد: ما تو را نمی پذیریم و اگر مال حلالی کسب کندو به حج برود هنگام گفتن کلمه ی «لبیک» خطاب می رسد: ما تو را می پذیریم.»(38)
ولایت؛ روح حج
امام صادق (ع) به عبدالرحمن بن کثیر از بلندای کوهی به انبوه حج گزاران فرمود:
«ما اکثر الضجیج و اقل الحجیج» (39)
مهم ترین هدف در زیارت حج لقای معصوم و عرضه ولایت و نصرت است. ولایت شرط قبولی و پذیرفته شدن طاعات انسان در پیشگاه خداست. حج بدون ولایت و آهنگ کعبه بدون امامت و حضور در عرفات بدون معرفت امام و قربانی بدون فداکاری در راه امامت و رمی جمره بدون طرد استکبار درونی و بیرونی و سعی بین صفا و مروه بدون کوشش در شناخت و طاعت امام بی حاصل بوده و سودی نخواهد داشت؛ زیرا یکی از مبانی اسلام حج است.
«بُنِیَ الِاسلامُ عَلَی خَمسٍ : عَلَی الصَّلَاةِ وَ الَّزکَاةِ وَ الصَّومِ وَ الحَجِّ وَ الوِلَایَةِ وَ لَم یُنَادَ بِشَیءٍ مَا نُودِیَ بِالوَلَایَةِ یَومَ الغَدِیرِ»؛ (40)
«اسلام بر پنج چیز بنا شده است؛ نماز، زکات، روزه، حج و ولایت؛ و به هیچکدام به اندازه ی ولایت در روز غدیر سفارش نشده است.».
لذا در جوامع روایی آمده هیچ دعوتی از طرف خداوند به اندازه دعوت به ولایت و امامت نمی باشد.
سرّ احرام
1- تحریم انسان بر اشیاء بر اساس اسم عزیز
حاجی با احرام چیزهایی را بر خود حرام می کند. احرام به معنای تحریم اموری بر انسان است، اما نگاه عرفانی به گونه ای دیگر است. (41) یکی از اسماء الهی عزیز است، آنگاه که خداوند دستور داد تا در احرام درآید و آنچه را که حلال بود، حرام شمرد، خداوند با صفت عزت ظهور کرده است؛ از اینرو مُحرم، مظهر اسم عزیز است و عزت الهی جلوه ای در احرام محرم دارد.
2- شهود و فنا
سرّ دیگر احرام آنست که مشاهده ی محسوسات و مادیات را بر خود حرام کند و در گامی بالاتر شهود ماسوی را بر خود حرام سازد. به عبارتی دیگر از احرام به فنا دست یابد و از احرام متوجه عالم روحانیت، عالم وصل و عالم اسماء الهی شود که این کعبه حقیقی و این حج انفسی است.
3- دوری از معاصی
سرّ دیگر احرام دوری از معاصی و کندن لباس معصیت و پوشیدن لباس اطاعت و بندگی است. نفس باید به هنگام احرام از نفسانیات، مشتهیات و تمام لذات فاصله بگیرد و حتی لذت حلال را به قدر ضرورت، آنهم نه برای تحصیل لذت، بلکه برای انجام تکلیف الهی استفاده کند. (42) امام سجاد (ع) در حدیث شبلی به این حقیقت اشاره می فرماید:
«فَحِینَ اَحرَمتَ نَوَیتَ اَنَّکَ حَرَّمتَ عَلَی نَفسِکَ کُلَّ مُحَرَّمٍ حَرَّمَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لَا» (43)
«پرسید وقتی احرام بستی نیت کردی که همه محرمات خدا را بر خود حرام سازی؟ گفت: نه».
4- حرمت کعبه
کعبه حرمت و احترام ویژه ای دارد، خدای سبحان به احترام حرمت کعبه محدوده ی آن را حرم و انسان هایی که قصد ورود به آن را دارند، مُحرم اعلام کرد پس هم حرمت مکه و هم تحریم احرام به لحاظ حرمت بیت الله است. امام صادق (ع) فرمود:
«وَ حُرَّمَ المَسجِدُ لِعِلَّةِ الکَعبَةِ وَ حُرَّمَ الحَرَمُ لِعِلَّةِ المَسجِدِ وَ وَجَبَ الاِحرَامُ لِعِلَّةِ الحَرَمِ»؛ (44)
«خداوند مسجدالحرام را به خاطر کعبه حرام قرار داد و حرم را به خاطر مسجدالحرام و احرام را به خاطر حرم واجب کرد.».
همچنین امام صادق (ع) در حدیثی دیگر با صراحت بیشتر به این سرّ عرفانی اشاره دارد:
«وَجَبَ الِاحرَامُ لِعِلَّـﺔِ الحَرَمِ»؛ (45) «احرام به خاطر حرم واجب شد.»
اسرار میقات
در میان میقات ها مسجد شجره رمزی دیگر دارد. سرّ آن را باید در عمل رسول خدا جستجو کرد. از امام صادق (ع) پرسشی شد و آن اینکه چرا پیامبر اکرم از مسجد شجره احرام بست؟ امام صادق (ع) پاسخ دادند:
«زیرا معراج پیامبر به آسمان بحذا در مقابل مسجد شجره صورت گرفت. ملائکه هم بحذا مسجد شجره رسول خدا را تا بیت المعمور بالا بردند و در آنجا ندایی آمد. پیامبر فرمود : لبیک، صاحب ندا گفت : آیا من تو را یتیم نیافتم و پناهت ندادم؟ آیا تو را گمراه نیافتم و هدایتت نکردم؟ رسول خدا فرمود: ان الحمد و النعمﺔ لک و الملک لا شریک لک لبیک».
از این رو احرام پیامبر از مسجد شجره بود.
اسرار تلبیه
امام سجاد بعد از احرام رنگ از رخسارش پرید، اصحاب علت را جویا شدند، امام اظهار داشت : خوف آن دارم که در پاسخ بگوید:
«لا لبیک و لا سعدیک» ووقتی لبیک گفت بی هوش شد.
لبیک زائر را شبیه ابراهیم می کند.
«ابراهیم حلیم، صبور، شاکر و اهل انابه و ابتهال بود»؛ «انَّ ابراهیم لحلیمٌ اوّاءٌ منیب» (46)
«ابراهیم صادق بلکه صدیق بود»؛ «واذکر فی الکتاب ابراهیم انّه کان صدیقاً نبیاً» (47)
ابراهیم اهل دعا و تضرع بود. او بعد از تجدید بنای خانه ی خدا دعاهای فراوانی نمود. «خداوند هم با ابراهیم به گونه ی خاصی معامله کرد، او را به شدت آزمود»؛ «و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمَهُنَّ» (48)
«ابراهیم مأمور شکستن بت ها شد»؛ «و تالله لأکیدن ّ اصنامکم بعد ان تولّوا مدبرین» (49)
«ابراهیم با امداد الهی توانست ملکوت آسمانها و زمین را رؤیت کند»؛ «کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض» (50)
«و خداوند به ابراهیم سلام داد»؛ «و سلامٌ علی ابراهیم» (51)
روزی که مشرکان و معاندین ابراهیم را در منجنیق گذاشتند و او را به سمت آتش پرتاب کردند، جبرئیل بر او نازل شد و از او پرسید:
«آیا حاجتی داری؟ ابراهیم به او پاسخ داد: نسبت به تو حاجت ندارم. سپس جبرئیل به آسمان عروج کرد و بازگشت و از او پرسید : از خدا هم حاجتی نداری؟ خلیل الله پاسخ داد : همین که او حال مرا می بیند کافیست.»(52).
خداوند هم به پاس توکل و ادبش آتش را بر او سرد و آرام وسلامت قرار داد.
پیامبر اکرم فرمودند: خداوند از هر چیز چهار چیز را برگزید؛ از ملائک؛ جبرائیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل، از انبیاء چهار نبی؛ ابراهیم، داوود، موسی و مرا (یعنی پیامبر اسلام(ص))، از بیت ها چهار خانه و شهر؛ مدینه، بیت المقدس، کوفه و مکه، از زنها چهار زن؛ مریم، خدیجه، آسیه و فاطمه و از حج چهار چیز ثجّ یعنی قربانی، عجّ یعنی ضجه و ناله حاجیان هنگام تلبیه، احرام و طواف. (53)
سرّ غسل احرام
سرّ غسل احرام دو چیز است؛ یکی تائب شدن و دیگری پاک شدن از خطاها و گناهان. هر چند این دو به هم مربوط هستند ولی می توان به عنوانت دو نکته عرفانی برای غسل احرام بیان کرد.
سرّ طواف
سرّ طواف اینست که چون فرشتگان الهی در اطراف کعبه آسمانی می گردند، انسان هم باید خود را شبیه و همگون با فرشتگان الهی کند.
«وَ تَرَی المَلَائِکَةَ حَافِّینَ مِن حَولِ العَرشِ»؛ (54)
«در آن روز فرشتگان را مشاهده می کنی که گرداگرد عرش الهی در آمده اند.».
بنا بر این سرّ طواف تشبّه به فرشتگان و همانندی با توبه ی ملائکه است، دریافت رحمت و مغفرت الهی است، تولدی دوباره است و آنگاه که انسان از گناه پاک شود، خداوند به انسان های پاک مباهات می-کند. رسول خدا (ص) فرمودند:
«انَّ اللهَ یُبَاهِی بِاالطَّائِفِینَ»؛ (55)
«خداوند به طواف کنندگان مباهات می کند.».
زائر باید با قلب خویش طواف خانه ی خدا کند. طواف شریف، طواف قلب در محضر ربوبیت است. قلب ویژگی هایی دارد؛ اول آنکه قلب عصمت دارد، قلب معصوم و مصون از خطاست، اما جز اهل مراقبت کسی از آن آگاه نیست. (56) دوم آنکه قلب وجوهی دارد. ابن عربی در رساله ای به نام فِی وَجهِ القَلبِ بعد از اشاره به قول کسانی که برای قلب هشت وجه قائل اند، خود قلب را شش وجهی دانسته به تفصیل در مورد آنها سخن می گوید. (57)
سوم آنکه قلب دارای طهارت است. طهارت قلب آن است که به خدا عالم باشد و همواره حضور حق را درک کند و از او غافل نشده، از شهوات حرام و حلال بپرهیزد. (58) چهارم اینکه قلب از طریق اذکار و اوراد باصفا می شود. پنجم اینکه قلب سجده دارد. سجده ی قلب خضوع و خشوع او در برابر مقام کبریایی خداست. سجده ی قلب در برابر اسماء الهی است و نه برای ذات او؛ زیرا اسماء و صفات الهی است که همواره قلب را در دنیا منقلب کرده اند و برای قلب حالتی بهتر از سجده نیست.
در طواف باید هفت دور (شوط) گرد کعبه چرخید. عدد هفت رمز و رازی دارد؛ هفت آسمان (59)، سبع المثانی قرآن (60)، هفت دریا (61)، هفت روز هفته، هفت بطن قرآن و هفت شوط طواف.
هرچه می تواند به نیابت از رسول خدا و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا (س) و ائمه اطهار و گذشتگان و غایبین از صلحا و مؤمنین و خویشان و دوستان خود طواف کند.
«فردی از موسی بن جعفر (ع) پرسید: من زمانی که عازم مکه می شوم پس کسی از من می خواهد به جای او طواف به جا آورم و من فراموش می کنم، حضرت فرمودند: پس از انجام اعمال خود یک طواف و دو رکعت نماز بجا بیاور و بگو خدایا این طواف و نماز را به نیابت پدر و مادر و همسر و اولاد و یاران و همشهریان خود بجا می آورم قربـــﺔ الی الله و در این صورت به هرکس بگویی به نیابت تو طواف و نماز طواف بجا آورده ام راست گفته ای.»(62)
اسرار حجرالاسود
حجرالاسود از بهشت آمده و رنگ و بوی این جهان را ندارد. پیامبر اکرم (ص) در حدیثی فرمودند:
«الحَجَرُالاَسوَدُ مِنَ الجَنَّـﺔِ»؛ (63)
«حجرالاسود از سنگ های بهشت است.».
حجرالاسود در آغاز بسیار سفید بود، از کاغذ و شیر هم سفیدتر؛ اما سیاه شد و تغییر رنگ داد. علت سیاهی به دو گونه مطرح شده است؛ گاهی به گناهان مشرکین عهد جاهلیت نسبت داده شده؛ چون در زمان جاهلیت این سنگ مس شده، رجس و جرم های آنها باعث شد تا این سنگ سیاه شود. گاهی نیز به مجرمین و منافقین نسبت داده شده است.
در باب علت سیاهی حجرالاسود تعبیر کلی تری هم بیان شده و آن اینکه خطاها و جرم های بنی آدم باعث تغییر رنگ حجرالاسود شد. پس علت سیاهی حجر، جرم ها، معاصی و خطاهای فرزندان آدم است. رسول خدا (ص) فرمود:
«نزل الحجرالاسود من الجنـﺔ و هو اشدّ بیاضاً من اللبن، فسودته خطایا بنی آدم»؛ (64)
«حجرالاسود از بهشت نازل شد در حالیکه از شیر سفدتر بود، ولی گناهان فرزندان آدم آن را سیاه نمود.».
منذر ثوری از امام باقر(ع) درباره ی حجرالاسود سؤال کرد که چه سنگی است و از کجا آمده است؟ امام در پاسخ چنین فرمود:
«نزلت ثلاثـﺔَ احجارٍ منَ الجنـﺔِ؛ الحجرالاسودُ استودعَهُ ابراهیمَ (ع) وَ مقامُ ابراهیمَ (وَ حَجَرُ بنی اسرائیلَ) قال ابو جعفر اِنَّ اللهَ استودعَ ابراهیمَ الحجرَ الابیضَ وَ کانَ اَشدَّ بیاضاً منَ القراطیسِ فَاَسودَ من خَطایا بنی آدمَ» (65)
«سه سنگ از بهشت فرود آمده است؛ حجرالاسود که به ودیعت به ابراهیم سپرده شد، مقام ابراهیم و سنگ بنی اسرائیل. خداوند سنگ سفید به حضرت ابراهیم ع سپرد که سفیدتر از کاغذ بود و در نتیجه ی گناهان بنی آدم سیاه شد.».
بُکَیربن اعین از امام صادق (ع) سؤال می کند: به چه علت حجرالاسود در رکن قرار گرفته و چرا در جای دیگری واقع نشده است؟ چرا از بهشت خارج شد؟ از چه روی میثاق بندگان قرار گرفت؟ علت و سبب این امور چیست؟ امام با تحسین او از اینگونه پرسش ها در جواب فرمودند: «جواب را دریاب، قلب خود را فارغ کن و گوش خود را شنوا انشاالله تو را آگاه می سازم. خداوند تبارک و تعالی حجرالاسود را که گوهری نورانی است از بهشت برای آدم خارج کرد و سپس آنرا در محل رکن قرار داد تا میثاقی برای بنی آدم باشد؛ چون که خداوند از صلب بنی آدم فرزندان آنها را برگرفت و از آنها در همین مکان عهد و میثاق ستاند و این در همان مکانی است که تو می بینی، در همین مکان فرشته ای بر صاحب الامر نازل می شود و این فرشته یعنی جبرائیل اولین کسی است در این مکان با قائم (ع) بیعت می کند. قائم (ع) پشت خویش را به این مکان تکیه می دهد و رکن حجتی بر قائم می شود. هرکس با ایشان بیعت کرد به عهد و پیمان خویش در عالم معنا با خدا وفا کرده است و حجرالاسود شاهد بود و قیامت به آن شهادت خواهد داد امّا داستان بوسیدن و استلام به خاطر تجدید عهد بندگان با خدا و تجدید بیعت آنان است تا هرسال بندگان این عهد خویش را تجدید کنند و امانتی که خداوند به آنها داد، به او بازگردانند.»(66)
در احادیث متعددی بیان شده است که حجر یمین الله یعنی دست خداست؛ لذا این سنگ سیاه، دست خدا در زمین است و هرکس آن را لمس کند، گویا با خدا دست داده است و این مصافحه بندگان با خداست. رسول خدا (ص) فرمود:
«الحجر یمین الله فی ارضه فمن مسحه مسح یدالله»؛ (67)
«حجرالاسود دست خدا در زمین است، هر که آن را لمس کند دست خدا را لمس کرده است.».
امام سجاد (ع) در حدیث شبلی به هنگام سخن گفتن از حجرالاسود حالتی متفاوت دارد. ایشان خطاب به شبلی اینگونه می فرماید:
«آیا دست بر حجرالاسود نهادی؟ کنار «مقام ابراهیم» ایستادی؟ و دو رکعت نماز خواندی؟ گفت: آری. اینجا بود که حضرت صیحه ای کشید که نزدیک بود از دنیا برود، سپس فرمود: آه، آه؛ و فرمود: هرکس دست بر حجرالاسود نهد با خدای متعال دست داده است، پس ای بیچاره خوب بنگر تا پاداش آنچه را که حرمتش بزرگ است تباه نسازی و این دست دادن و بیعت را چون گناهکاران با مخالفت و ارتکاب حرام نشکنی.»
اسرار ملتزم
اسرار ملتزم که به آن «متعوذ» و «المدعی» هم می گویند میانِ در کنونی کعبه و رکن حجرالاسود قرار دارد. ابن فضّال از امام صادق (ع) پرسید: چرا مردم به این قسمت ملتزم می شوند؟ چه سری در اینجا وجود دارد؟ امام در جواب فرمودند:
«نزد ملتزم نهری از نهرهای بهشتی است که اعمال بندگان هر پنج شنبه در آن وارد میشود» (68)
اگر به گناهانت در این مکان اقرار و اعتراف کنی گناهانت آمرزیده می شود. دعا در نزد ملتزم مستجاب است و اجابت خدا نظر رحمت او به سمت بندگان است و هرگاه خدا به بنده ای اقبال داشته باشد و نظر به بنده کند، رحمتش او را فرا می گیرد. رسول خدا فرمودند:
«مَا دَعَا اَحَدٌ بِشَی ءٍ فَی هَذَا المُلتَزَم اِلَّا استُجِیبَ لَهُ»؛ (69)
«هیچ کس در این ملتزم چیزی از خدا نخواست مگر آنکه اجابت شد.».
اسرار حطیم
حطیم بخشی از مسجدالحرام و مقدس ترین مکان آن است که حدود آن شامل رکن حجرالاسود، باب کعبه و مقام ابراهیم می شود. این محدوده پرازدحام است و از این رو به آن حطیم گفته می شود؛ زیرا حطیم یعنی جاییکه مردم ازدحام کرده به یکدیگر فشار می آورند و گاهی همدیگر را له می کنند. محدوده ی حطیم اسراری دارد که آنها را یادآوری میکنیم: سرور کائنات، حبیب خدا، رسول اکرم (ص) در این محل نماز جماعتی برگزار کرد. نماز جماعتی که فقط دو نفر در آن شرکت داشتند؛ یکی امام و دگیر مأموم. در این نماز جماعت پیامبر اکرم (ص) مأموم و امام این نماز جبرئیل امین بود و پیامبر در محدوده ی حطیم با امامت این فرشته ی مقرب الهی نماز جماعت گزارد. رسول خدا (ص) فرمود:
«اَمِّنِی جَبرئیل عِندَ بَابِ الکَعبَةِ مَرَّتَینِ»؛ (70)
«کنار درِ کعبه دو بار جبرئیل امام جماعت من شد.».
در این مکان توبه آدم النبی پذیرفته شد. در روایتی داریم:
«آدم خدا را به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین سوگند داد و به این انوار شریف برای پذیرش توبه خود توسل جست.»(71)
و بخاطر همین توبه انسان در این مکان پذیرفته است و غفران و بخشش الهی در این مکان قطعی است.
سرّ مقام، نشانه خدا
خداوند خانه ای برای بندگی انسان ها در زمین قرار داد. این خانه در حرم امن الهی است و برکات و هدایت الهی در آن است. در این خانه نشانه های روشنی وجود دارد و از این نشانه ها یکی مقام ابراهیم (ع) است.
«اِنَّ اَوَّلَ بَیتٍ وُضِعَ للنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکاً وَ هُدیً لِلعَالَمِین*فیه آیاتٌ بیناتٌ مقام ابراهیم» (72)
«نخستین خانه ای که برای مردم بنا شد، همان است که در مکه است. خانه ای که سبب برکت و هدایت جهانیان است. در آنجاست آیات روشن و مقام ابراهیم.».
بی تردید مقام ابراهیم از نشانه های خداوند روی زمین است. در این باب قرآن تعبیر «آیه» آورده است.
این محدوده ی مقدس توسط پرندگان آلوده نمی شود و انواع مختلف حیوانات در این محدوده هم زیستی دارند. همچنین حج گزار علیرغم خستگی و کوفتگی مسافرت دراین مکان احساس خستگی و آزردگی نمی کند.
سرّ حجر اسماعیل، مقام نیاز
حجر، خانه ی اسماعیل است که قبر او و مادرش هاجر در آنجا قرار دارد. اسماعیل در سن صد وسی سالگی از دنیا رفت و کنار مادرش دفن شد. حجر اسماعیل جزئی از کعبه نیست اما داخل مطاف است و علت آن اینست که اسماعیل دوست نداشت که کسی پا روی قبر مادرش بگذارد؛ ازین رو دور آن را حصار کشید. خدا هم به دلیل خواسته ی اسماعیل آنجا را داخل مطاف قرار داد.
سرّ مقام جبرئیل، درمان دردها
سرّ مقام جبرئیل در زیر ناودان کعبه (میزاب) قرار دارد و محلی است که جبرئیل هنگام ورود بر پیامبر از ایشان اذن می گرفت و اجازه شرفیابی می خواست و آبی که از ناودان فرو می ریزد بخاطر عظمت و حرمت محل آن فضیلت و قداست دارد و بیمار را شفا می دهد و تسکین دردهاست. اگر امکان داشت مستحب است طواف کننده و حج گزار از آب میزاب بنوشد.
سر مستجار، دریای غفران
گفتنی است در احادیث متعددی محل توبه ی آدم مستجار بیان شده، گاهی نیز محل توبه ی او حطیم و گاهی حجرالاسود ذکر شده است. از آنجا که محل حطیم و حجرالاسود نزدیک هم است، در باب این دو قول، چندان مشکلی وجود ندارد. اما محل حطیم و باب مستجار در دو طرف کعبه واقع شده است و در هر دو مورد توبه ی آدم در روایات آمده است. این احتمال وجود دارد که آدم (ع) در هر دو مکان توبه کرده باشد؛ یعنی در حین طواف خود آنگاه که به حطیم و نیز مستجار رسیده، با استمداد از کعبه توبه کرده است و چون حطیم و مستجار در محدوده ی کعبه قرار دارند و هر دو جایگاه مقدسی محسوب می شوند، جایگاه توبه ی آدم گاهی به حطیم و گاهی به مستجار نسبت داده شده است.
سر رکن یمانی
رکن یمانی که آخرین رکن کعبه و بسیار مقدس است. پیامبر (ص) از میان ارکان چهارگانه کعبه تنها دو رکن را استلام میفرمود؛ یکی حجرالاسود و دیگری رکن یمانی.
از سوی دیگر پیامبر (ص) با رکن یمانی چهار عمل انجام می داد (73)؛ یکی که آن را استلام می فرمود، دیگر آنکه آن را می بوسید، سوم اینکه دست خود را بعد از استلام می بوسید و چهارم اینکه صورت مبارک خویش را بر این محل قرار می داد. پر واضح است که اینگونه اعمال نشان از اسرار ژرف رکن یمانی دارد که عبارتند از:
محل نزول ملائکه خدا بخصوص جبرئیل است.
عطاءبن ابی رباح از پیامبر گرامی (ص) نقل می کند که ایشان فرمود:
«وَکَلَّ بِهِ سَبعُونَ مَلَکاً»؛ (74)
«خداوند هفتاد فرشته را در اینجا گمارده است تا اینکه هرکس در این محل دعا کند، آنها آمین گویند.».
پیامبر اکرم در میان ملائک به جبرئیل عنایت ویژه ای دارد. در رابطه با رکن یمانی هم به این نکته اشاره می فرماید. عطاء به رسول خدا گفت که دیده ایم زیاد بر رکن یمانی دست می کشید، ایشان فرمودند:
«هرگز نزد رکن یمانی نیامدم مگر آنکه جبرئیل را کنار آن ایستاده دیدم و برای هرکه آن را لمس می نمود طلب آمرزش می کرد» (75)
و همچنین ایشان در جایی دیگر می فرمایند:
«هرگاه سراغ رکن یمانی آمدم جبرئیل را دیدم که پیش از من خود را به آن چسبانده است.»(76)
رکن یمانی دری از درهای بهشت است.
این باب از روزی که کعبه ساخته شد گشوده شد و هنوز بسته نشده است. در حدیثی از امام صادق باب رکن یمانی باب اهل بیت معرفی شده است:
«الرکن الیمانی بابنا الذی ندخل منه الجنـﺔ»؛ (77).
«رکن یمانی درِ ماست که از این در وارد بهشت می شویم.».
رکن یمانی باب بهشت است از آنجا می توان بهشت را نظاره کرد، از آنجا بوی بهشت می آید. رکن یمانی اتصالی به اهلبیت دارد لذا فضیلت آن دو چندان می شود. ذکر گفتن، تواضع کردن، صلوات فرستادن، توبه کردن و با خدا سخن گفتن بی پاسخ نمی ماند. درهای عروج از همین جا به روی اولیا گشوده می شود؛ چنانکه باب ورود مولود کعبه نیز همان جاست. رکن یمانی پایان راه نیست بلکه آغاز سلوک است؛ سلوکی به سمت کعبه ی آمال، رفتنی به سوی رب جلیل، گامی به سوی مسلخ عشق و آستانه ای برای ورود به دریای اسرار.
رکن یمانی کلید اسرار بهشت و طواف کلید اسرار خداست!
فضائل مدینه
بهتر است حج از مدینه آغاز و به مکه ختم شود و زیارت شهر مدینه و مسجدالنبی بعد از اتمام مناسک انجام شود. زیارت خانه ی خدا نسبت به زیارت پیامبرش تقدم دارد.
امام صادق (ع) شرط کامل شدن حج را دیدار امام میدانست:
«اذا حج احدکم فلیختم حجه بزیارتنا لان ذلک من تمام الحج»؛ (78)
«هرگاه یکی از شما به حج برود، باید حج خود را با دیدار ما به پایان برد؛ چرا که این دیدار برای کامل شدن حج است.».
پینوشتها:
(28) - المحاسن، ج 1، ص 144، روایت 199.
(29) - فروع کافی، ج 4، ص 241، روایت 6.
(30) - مستدرک، ج 2، ص 9.
(31) - محجة البیضاء، ص 154، حدیث 4.
(32) - فروع کافی، ج 4، ص 255، روایت 11؛ المحاسن، ج 1، ص 147، روایت 208.
(33) - رجال الکشّی، ج 2، ص 690، روایت 738.
(34) - بصائرالدرجات، ص 358، روایت 15.
(35) - المناقب، ج 4، ص 184.
(36) - دعائم الاسلام، ج 1، ص 293.
(37) - فروع کافی، ج 4، ص 258.
(38) - تهذیب الاحکام، ج 6، ص 368؛ محجة البیضاء، ج 3، ص 206، روایت 5
(39) - بصائرالدرجات، ص 358، روایت 15.
(40) - الاصول، ج 2، ص 21.
(41) - ترجمه فتوحات مکیه، باب 70-72، ص 578-582.
(42) - اسرارالشریعةو اطوارالطریقة و انوارالحقیقة، ص 229.
(43) - مستدرک الوسایل، ج 10، ص 166.
(44) - المحاسن، ج 2، ص 55، روایت 1162؛ علل الشرایع، ص 415، روایت 1؛ فقیه، ج 2، ص 195، روایت 2122.
(45) - فقیه، ج 2، ص 195، روایت 2122؛ المحاسن، ج 2، ص 55، روایت 1162؛ علل الشرایع، ص 415، روایت 1.
(46) - سوره هود، آیه 75.
(47) - سوره مریم 41.
(48) - سوره بقره، آیه 124.
(49) - سوره انبیا، آیه 57.
(50) - سوره انعام، آیه 75.
(51) - سوره صافات، آیه 109.
(52) - کشف المحجوب، ص 424.
(53) - فقیه، ج 2، ص 221، روایت 2235.
(54) - سوره زمر، آیه 75
(55) - تاریخ بغداد، ج 5، ص 369؛ حلیة الاولیاء، ج 8، ص 216؛ مسند ابی یعلی، ج 4، ص 330، روایت 4589؛ عوالی الئالی، ج 1، ص 96، روایت 8.
(56) - فتوحات مکیه، ج 1، ص 91 و 246.
(57) - شرح التجلیات الالهیة، ص 177.
(58) - فتوحات مکیه، ج 1، ص 355.
(59) - سوره بقره، آیه 29.
(60) - سوره حجر، آیه 87.
(61) - سوره لقمان، آیه 27.
(62) - وسایل الشیعه، کتاب الحج، باب 17 از ابواب العود الی المنی، حدیث 1
(63) - سنن نسائی، ج 5، ص 226.
(64) - علل الشرایع، ص 426، روایت 7.
(65) - تفسیر عیاشی، ج 1، ص 59، روایت 93.
(66) - فروع کافی، ج 4، ص 184.
(67) - جامع الاحادیث للقمی، ص 71.
(68) - فروع کافی، ج 4، ص 525.
(69) - الفردوس، ج 4، ص 94، روایت 6292.
(70) - اخبار مکة للازرقی، ج 1، ص 350.
(71) - المیزان، ج 1، ص 148.
(72) - سوره آل عمران، آیه 97.
(73) - السنن الکبری، ج 5، ص 123، روایت 9235؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 1، ص 626، روایت 1675؛ اخبار مکه للازرفی، ج 1، ص 338.
(74) - سنن ابن ماجة، ج 2، ص 985، روایت 2957.
(75) - اخبار مکه للازرقی، ج 1، ص 338.
(76) - فروع کافی، ج 4، ص 408، رویایت 1.
(77) - فقیه، ج 2، ص 208، روایت 2160.
(78) - علل الشرایع، ص 459، روایت 1.
ادامه دارد...