اگر بخواهیم کمی عمیقتر و کلیتر به مشکلات اقتصادی و نفوذ بیگانگان نگاه کنیم، باید به این توجه داشت که جمعیت شهری در ایران در سال 1800 برابر با 500 تا 800 هزار نفر بوده و در سال 1914 به حدود 2 تا 5/ 2 میلیون نفر میرسیده است.
این آهنگ رشد جمعیتی تا سال 1868 کند بود و بعد از آن شتاب بیشتری به خود گرفت. این رشد، با ریتم اقتصاد ایران که درحال دگرگونی بوده است، تناسب داشت. در دوره قاجاریه بازرگانان، قدرتمندترین طبقه شهری بودند. این طبقه متمول، به لحاظ پیوندهایش با اقتصاد سنتی و ایدئولوژی سنتی تشیع، در سالهای بعد، به طبقه متوسط سنتی معروف شد. آنها در زمره نخستین کسانی بودند که برای اولینبار تلاش در راه صنعتی کردن ایران را آغاز کردند.
بازرگانان در دهه 1870 به ثروت زیادی دست یافتند که علت اصلی آن افزایش واردات اجناس خارجی و محصولات صادراتی بود. بهرغم موقعیت مستحکمی که تاجران شهری داشتند بین آنها با دولت و سرمایهداران خارجی در ایران تضاد بزرگی بهوجود آمد. آنها از نظر سیاسی در ردیف سایر اقشار شهری، تابع و فرمانبردار محسوب میشدند.
بر اثر تماسهای اقتصادی غرب با ایران، اغلب بازرگانان، صنعتگران و بازاریان خردهپا در حرفههای گوناگون تضعیف شدند. در اوایل قرن بیستم، شرکتهای خارجی، تمام بخشهای صادراتی کلیدی بهجز تریاک، خشکبار و گردو را در کنترل داشتند. سرازیر شدن سیل کالاهای خارجی به بازارهای ایران و تلاش ناکام در ایجاد کارخانههای جدید، به بسیاری از بازاریان آسیب وارد کرد.
وضعیت معیشتی دهقانان نیز روزبهروز بدتر میشد و مردم ایلات و عشایر با زندگی سختی مواجه بودند. در این حین بود که بین بازاریان خردهپا و حکومت قاجاریه و قدرتهای خارجی خصومت شدیدی بهوجود آمد. به تدریج، فعالیتهای تولیدی شهری هم که در حیطه فعالیت صنعتگران و پیشهوران بود رو به انحطاط گذاشت.
بهعنوان مثال یکی از صنایع مهمی که از بین رفت، صنعت بافندگی بود. سقوط صنعت بافندگی سایر اصناف وابسته مثل حلاجان، رنگرزان و کارگران بخش تمیز کردن پارچه را نیز بیکار کرد و این مشاغل را از بین برد.
نتیجه آن شد که اکثر صنعتگران مخصوصا کسانی که در بافندگی مشغول کار بودند، شغل خود را از دست دادند. در نتیجه یا صناعت جدیدی را آغاز یا به روسیه مهاجرت کردند یا جزو طبقات حاشیهنشین شهری شدند. در واکنش به کاهش تولیدات پیشهوری، کارخانهها و کارگاههای بزرگی احداث شد، اما شرایط کار بسیار بد و بیرحمانهای چون مزد اندک، ساعت کاری زیاد و محیط کار نامناسب و ناسالم حاکم بود.
در همین سالها بود که بهجای کارهای خردهپا و کوچک، تولیدات صنعتی با ماشینهای بزرگ بهوجود آمد. اما سودهای زیاد آن هم، شامل حال خارجیان بود. در این وضعیت بد اقتصادی، رفتهرفته طبقه کارگر شهری از بیکاران در شهر و دهقانان بیکار روستا شکل گرفت. حتی در بعضی شهرها مثل تبریز، رهبری قیام را کارگران بر عهده داشتند.
ستارخان، شغلش خرید و فروش اسب بود و باقرخان، بنای سنگکار، مقاومت مسلحانه در تبریز را ساماندهی میکردند و اینها هم به پیشهوران و مغازهداران که پایگاه تودهای مجاهدان بودند، اتکا داشتند. ویژگی این طبقه این بود که به تجار و بازرگانان برای تامین خوراک و پوشاک خود وابسته بودند و اجناس موردنیاز را از آنها میگرفتند. به همین خاطر در جریان اعتصابات و تحصنها، همصدا با تجار و با فراخوان آنها دکانها و کارگاهها را بستند و بازارها را تعطیل کردند و به خیل معترضان پیوستند.
در تحلیل کلی از این طبقه باید گفت طبقه متوسط سنتی، نه بهصورت یک نیروی سیاسی ملی، بلکه به مثابه پدیدهای اجتماعی – اقتصادی بود. ایدئولوژی این طبقه اجتماعی بهدلیل پیوندی که با روحانیت داشت بیشک، اسلامخواهی بوده است و هدف از قیام را اجرای شریعت محمدی و دین احمدی عنوان میکردند.
در اصل توسل به شهادت و قیام و استفاده از سمبلهایی مثل کربلا و عاشورا و مقایسه حاکمان مستبد با یزید و معاویه در برانگیختن این افراد به مبارزه با قاجار و تحصن آنها، موثر بود. این طبقه از پدیدهای اجتماعی – اقتصادی، در اثر نفوذ و فشار غرب و واکنش شاهان قاجار، در آغاز قرن 20 به یک نیروی همبسته ملی تبدیل شد که برای نخستینبار از شخصیت و هویت سیاسی مشترک خود، آگاهی داشت.
- منبع: ندای اصفهان، بخشی از یک مقاله تحلیلی به قلم احمد مهرهکش