تجسّد و تجسّم
منظور از تجسد این است که شیطان از کالبد و جسد یک انسان برای حضور یا ظهور خوشی و کارکردهایش استفاده کند، چنانچه در سریال جدید و طولانی supernatural به کرّات این مسئله دیده می شود. در برخی موارد از جسد فردی که مرده است، استفاده می کند، اما در واقع روح آن فرد، دیگر در آن بدن نیست و این شیطان است که در آن حلول کرده است! در برخی موارد یک انسان زنده را تسخیر می کند، طوری که کالبد و تن او کاملاً در خدمت شیطان قرار می گیرد و هیچ اثری از حضور روح فرد یاد شده نیست، نجات دادن این تسخیر شده همیشه با آزاد کردن جسد از شیطان و برگشتن روح خود فرد همراه نیست؛ بلکه گاه با مرگ فرد همراه است. در سریال پر بیننده supernatural همه این موارد به چشم می خورد. در فیلم هایی مثل « روزگار پایانی» نیز چنین تسخیری به چشم می خورد. پس می توان تجسد را به دو قسم: حلول و تسخیر تقسیم کرد.
اما تجسم چیست؟
منظور از تجسم پیدا کردن جسمانیت و اثر آن است. جسم در فلسفه، یعنی 3 بعدی بودن. تجسم، یعنی مرئی و قابل مشاهده شدن. هم اجنه و شیاطین و هم فرشتگان می توانند تجسم یابند؛ البته با فرقی که بین این دو وجود دارد. فرق این دو آیه است که اجنه و شیاطین، ذاتاً مادی هستند؛ لیکن از ماده لطیف ( به تعبیر قرآن خلق شده از آتش) بنابراین گویا قانون گازها بر آنها حکومت دارد. از این رو بدن و جسم مادی خود را می توانند مرئی یا نامرئی کنند اگر انبساط یابند، قابل مشاهده نیستند و می توانند سریع طی طریق نمایند و اگر انقباض یابند و خود را جمع کنند، می توانند تجسمی به شکل یک موجود پیرامونی شوند، شبیه به یک انسان یا یک حیوان و ...
امّا فرشتگان از اساس، فاقد ماده هستند و به اصطلاح روح مجرد هستند؛ یعنی ابتدائاً و بنابراین فاقد شکل ( جسمانیّت) بوده و فقط اگر تنزل یابند، می توانند به شکلی تجسم یابند. گاه این تجسم را فقط رسول یا ولی می بیند؛ مانند تجسم های جبرائیل و گاه حتی نزدیکان و حتی گناهکاران هم می بینند؛ مانند تمثّل و تجسم فرشتگان برای ابراهیم خلیل (ع) و فرزندانش یا تجسم فرشتگان برای قوم لوط.
فرق بین تجسم شیاطین و تجسم فرشتگان
از همین جا فرق ظریف بین این دو تجسم آشکار می شود . اجنّه و شیاطین وقتی تجسم می یابند، فاقد ماده نیستند، بنابراین آثار مادی را هم با خود دارند پس اگر غذا بخورند یا آمیزش کنند و مانند آنها هیچ امتناعی ندارد. چنانچه در روایات اساسی که گزارش تجسم های شیاطین شده است، این آثار را می بینیم؛ به طور مثال عمل قوم لوط ابتکار و ابداع شیطانی بود که به شکل جوانی تجسم یافت و برای اولین بار عمل شنیع همجنس بازی را به مردم آموخت.
اینجا چون سه بعدی بودن، همراه عنصر مادی هم هست، آثار مادی هم بر آن بار می شود، اما در تجسم فرشتگان، فرشته واقعاً مادی نمی شود؛ فقط مرئی و دیدنی می شود. بنابراین در تجسم فرشتگان برای ابراهیم (ع) می بینیم که دست به غذا دراز نمی کنند و در تجسم برای قوم لوط هم به لوط اطمینان می دهنند که قوم نمی توانند آزاری به آنها برسانند.
تجسم شیاطین در روایات اسلامی
در گزارش های اساسی و روایات اسلامی، به وضوح تجسم شیاطین را می بینیم. فهرستی از این تجسم ها در روایات به قرار زیر است:
1. تجسم در قیافه پیرمردی از اهل « نجد» و حضور در « دارالنّدوه» و طرح پیشنهاد ترور پیامبر (ص) با کمک 40 نفر از قبایل مختلف؛
2. تجسم در غدیر و شنیده شدن صدای صیحه او و فراخوان شیاطین برای چاره در مقابل ولایت علی بن ابی طالب (ع)؛
3. تجسم در جنگ بدر به شکل یکی از اهل « مدینه» و تحریک مشرکان به قتال که آیه 48 سوره انفال از آن پرده برداشته است؛
4. تجسم در سقیفه بنی ساعده و تبریک به خلیفه اول؛
5. تجسم در ماجرای عاشورا و اسارت اهل بیت (ع) بنابر روایت ام ایمن از امیرالمؤمنین علی (ع)؛
6. و ....
آیا شیاطین جسد هم پیدا می کنند؟
در تصویری که قرآن و روایات از شیاطین می دهند، چنین چیزی مشاهده نمی شود؛ اما بر عکس در فیلم های غربی به وفور چنین چیزی مشاهده می شود؛ به گونه ای که رکن این فیلم ها، همین تجسد است. این آموزه خرافی از هالیوود به برخی فیلم های شرقی و ایرانی هم رسوخ کرده است.
با تأمل می بینیم چنین چیزی در تعارض با اصول عقلی می باشد.
1. تجسد به شکل حلول: این تجسد مستلزم تناسخ و حلول است که باطل می باشد. در ادله عقلی و دینی، بر بطلان تناسخ، براهین زیادی اقامه شده است که همه در اینجا قابل اقامه است. اگر برگشت یک روح از برزخ به یک بدن مادی محال است، حلول یک شیطان هم به کالبد انسان مرده محال است.
2. تجسد به شکل تسخیر: بدین معنا که بدون اینکه فرد، مرده باشد و روح از بدن او جدا شده باشد، روح او در بدن خودش بی اثر شده و روح شیطانی در کالبد او اثر کند. استبعاد این از حلول بیشتر است؛ چون در جای خود ثابت شده است که روح و بدن در اتحاد با هم هستند. حال برای تسخیر باید از سویی این اتحاد تبدیل به مفارقت شود و از سوی دیگر، روح شیطانی در آن کالبد حلول کند.
به علاوه که در جای خود ثابت شده است که هم روح انسان هم روح جن و شیاطین، همه جا همراه با بدن است؛ یعنی در دنیای مادی دارای بدن مادی و در برزخ، دارای بدن برزخی اند. حال اشکال اینجاست که شیطانی که ناچار، خود دارای بدن است، هر چند نامرئی و منبسط، پس چگونه می تواند بدنی دیگر هم برگزیند؟! و در کالبد یک انسان قرار گیرد؟!
از این رو، هم حلول و هم تسخیر از نظر عقل محال است و این فقط یک خرافه است که توسط هالیوود در حال گسترش می باشد.
یک شبهه
در قرآن، کارکردهایی غیر از وسوسه برای شیطان شمارش شده است؛ از جمله آنها «مسّ» و «قرین» شدن و ... است.
در آیه « یتخبّطه الشیطان من المس(1)؛ شیطان بر اثر تماس، آشفته سرش کرده» آمده است.
این اثر خاص ( خبط) چیست و آیا اثر همان تسخیر نیست؟ همین گونه آیه : « نقیض له شیطانا فهو له قرین؛ (2) بر او شیطانی می گماریم تا برای وی دمسازی باشد.»
آیا قرین قرار گرفتن شیطان برای انسان، چیزی غیر از تسخیر است؟!
پاسخ این است که بله! هیچ کدام از اینها به معنای تسخیر یا ملازمه با تسخیر نیستند. سخن این نیست که شیاطین نمی توانند به انسان آزاری برسانند و صرفاً آنها را دعوت به بدی می کنند؛ بلکه سخن در آن نوع خاص از تسلط است که به کلی اختیار را از انسان ساقط و شیطان به مثابه روح انسان در کالبد او حاضر می شود. چنین چیزی مقبول نیست والاّ اساساً در روایات از شیطانی سخن است که کار او آزار و اذیت انسان هاست. به طور کلی قاعده در جنبه مثبت و منفی انسانی یک چیز است. چنانچه در جانب مثبت، فرشتگان الهی در بدو امر، ملهِم انسان به خوبی ها هستند و با پیگیری انسان و راه رفتن او در خیرات، این الهام به مراتب دستگیری رسیده و به مرتبه تأیید می رسد؛ در جانب بدی ها نیز شیاطین همین گونه اند. ابتدا وسوسه گر به بدی ها هستند، اما تبعیت از آنها، نفوذ آنها و سلطنت آنها بر انسان را بیشتر می کند تا به مرحله قرین انسان شدن می انجامد. به این ترتیب می بینیم که وقتی مؤمنی مؤید به تأیید فرشته ای می شود به این معنی نیست که فرشته در او حلول کرده است. همین گونه است، وقتی که فاسق و کافری با ازدیاد بدی هایش « نزول گاه» شیاطین شده و با آنها قرین می شود، در این حالت کالبد او در اختیار شیاطین قرار نگرفته و روحش منعزل نمی شود.
برای نمونه امام رضا (ع) درباره دعبل خزائی وقت انشاء قصیده معروفش فرمود: « نطق روح القدس علی لسانک» یا درباره خود اهل بیت (ع) هست که مؤید به روح القدس هستند، اما اینها هرگز مبنای حلول روح القدس در کالبد آنها و انعزال روح انسانی آنها نیست. آنها مسخر جبرئیل و روح القدس نمی شوند. مؤید به او می شوند و بین این دو فرق است. روح با ازدیاد ایمانش به مرتبه ای می رسد که قوّت برتر می گیرد و درک و توان برتر از موجودات برین دریافت می کند. این اتصال روحانی با عوالم قدس تفاوت بسیاری دارد به معنای جا گرفتن روح یا فرشته ای درکالبد انسان.
درباره شیاطین نیز قصّه همین است. روح انسان شقی با تجرّدی خاص، ارتباط و اتصالی با شیاطین می یابد که درک و توانی خاص بر بدی ها می یابد. بنابراین قرآن از « وحی» شیاطین، «القا» آنها و ... سخن می گوید. اینها هیچ کدام تسخیر شدن به معنای یاد شده نیست که روح منعزل و شیطان همه کاره شود؛ بلکه بر عکس روح در چنین حالتی در فعالیت بیشتر و تجرد بیشتر است و اتّصالش با بدن نیز شدیدتر است. بنابراین افعال و اقوال صادره واقعاً و مباشرتاً از آن خود انسان است؛ هر چند در تأیید فرشتگان یا قرین بودن با شیاطین چنین درک و قوه ای یافته باشد.
دروازه شیاطین، خرافه ای دیگر
در بسیاری از آثار هالیوود، سخن از برگشت شیطان است و برای این بازگشت، گاهی گذرگاه زمانی درست می کنند؛ مثلا مقطع هزاره دوم، در فیلم روزگار پایانی یا گذرگاه مکانی که نقاطی در زمین را دروازه خروج شیاطین قرار می دهند. در فیلم « فاینال فانتزی» ، « دریاچه کاسپین» ( دریای خرز) و گذرگاه مکانی و سال خروج هم مصادف با 1357 ( سال پیروزی انقلاب اسلامی) است!! در همین سریال، دائماً از دروازه شیاطین سخن است.
این خرافه در حال گسترش، مبتنی بر تحریف مسیحیت است. در مکاشفه یوحنا سخن از تبعید شیطان به جهنم؛ به مدت هزار سال است و این فهم انحرافی است. به نص قرآن، شیطان پس از تمرد نه به جهنم بلکه همراه با انسان به زمین هبوط کرده و درکنار او به وسوسه و تدارک مراتب ولایت خود می پردازد. اما در فهم مسیحی، این موجود تبعید شده به جهنم به دنبال فرصت و بزنگاهی است تا به دنیا برگردد؛ مثلا اول هزاره فرصت می یابد یا جاهای در زوی زمین معبری برای خروج اوست!
از این خرافی تر آنکه شیطان وقتی از این گذرگاه ها به دنیا بر می گردد، فرصتی کوتاه دارد تا مثلا با بشری بیامیزد و پسر خود را به دنیا بیاورد تا دروازه دوزخ بر او بسته شود و او در دنیا ماندگار گردد ( فیلم روزگار پایانی) و در برخی فیلم ها بستن دروازه جهنم منوط به اعمال خرافی دیگری است که باید انجام گیرد. هیچ یک از اینها مطابق با واقع نیست و نباید در فهم مؤمنان قرار گیرد.
پینوشتها:
1. سوره بقره(2)، آیه 275.
2.سوره زخرف (43)، آیه 36
منبع: نشریه موعود( ویژه جن)، شماره 123،124