مرجع بزرگوار تقلید حضرت آیت الله آقا مجتبی تهرانی
محرم و صفر سال 1386
«و لاتلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق و أنتم تعلمون» (بقره:42)
قیام بحق و استقامت در راه رسیدن به حق منوط به چهار چیز است: تشخیص حق، تشخیص راه مستقیم برای رسیدن به حق، حرکت به سوی حق در این راه، پایداری در حرکت و سیر. اساس بحث من این است که حق چیست؟ تقابل بین حق و باطل چگونه است؟ باطل چیست؟
ابتدا به روایاتی از معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین)، اشاره می کنم. بعد اینها را تطبیق می دهم با حرکت امام حسین(ع).
علی(ع) فرمود: «قلیل الحق یدفع کثیر الباطل کما أن القلیل من النار یحرق کثیر الحطب» (غررالحکم:68) حق ولو کم باشد، باطل ولو اینکه زیاد باشد این او را دفع می کند، بعد هم مثال می زند مثل اینکه آتش ولو اینکه کم باشد، هیزم زیاد باشد همه او را از بین می برد.
«الحق سیف علی أهل الباطل» (همان) حق یک وسیله برایی است علیه باطل. بالاخره باطل را از بین می برد. باز حضرت فرمود: «الغالب بشر مغلوب» (همان: 106) آن کسی که ظاهراً با توسل به باطل به اصطلاح چیره می شود، بدان بعد از بین خواهد رفت. «من یطلب العزه بغیر حق یذل» (کافی8: 20) کسی که عزت را بخواهد از غیر راه حق به دست بیاورد خوار می شود.
قبل از اینکه من وارد بحثم شوم، یک نظر اجمالی بکنم از حرکت حسین(ع) از مدینه. معاویه مرد، یزید نامه ای نوشت به والی مدینه که از امام حسین(ع) بیعت بگیرد. او هم امام حسین(ع) را خواست. این اولین برخوردی است که امام حسین(ع) - این مظهر حق- با مظهر باطل دارد. من حرف های امام حسین(ع) را می خواهم شروع کنم.
فقال الحسین: «یا کذا قد علمت أنا أهل بیت الکرامه و معدن الرساله و اعلام الحق» این نشانه های ماست. از همین جا شروع کرد حق را. «الذین أودعه الله عز و جل قلوبنا و أنطق به ألسنتنا و نطقت باذن الله عزوجل» ماییم که خداوند حق را در دل ما گذاشته است. ما به حق سخن می گوییم. از درونش گرفت تا بیرونش را آورد. حق در دل من است. حق به زبان من است. حق پیکر من است. «أعلام حق»! همان اولین جلسه. در یک نقلی است که «ثم أقبل علی (همان ولید که والی مدینه بود) فقال أیها الأمیر نا أهل بیت النبوه و معدن الرساله و مختلف الملائکه و بنا فتح الله و بنا ختم الله و یزید رجل فاسق (مقابله حق و باطل را می گوید) شارب الخمر، قاتل النفس الحرمه، معلن بالفسق و مثلی لایبایع مثله و لکن نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون أینا أحق بالبیعه و بالخلافه ثم خرج علیه السلام» (لهوف:22) برو فکر کن ببین حق کجاست من هم می روم فکر می کنم. حسین(ع) بالاخره تصمیم گرفت از مدینه بیاید برود سمت مکه. یک وصیت نامه به برادرش محمدبن حنفیه می نویسد: «اشهد أن لا له لا الله وحده لاشریک له و اشهد أن محمدا عبده و رسوله جاء بالحق (یعنی پیغمبر) من عند الحق و أن الجنه و النار حق» (نگاه کنید همین جور دارد تأکید می کند)... «فمن قبلنی بقبول الحق فالله أولا بالحق و من رد علی هذا أصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم بالحق و هو خیر الحاکمین» (بحارالانوار44 :329) دست بر نمی دارد. هر چه نگاه می کنیم می بینیم که حسین(ع) بر این محور است بعد حضرت می رود به سمت مکه. آنجا که می رسد، دوازده هزار نامه می آید. یک نامه ای است که سلیمان بن صرد، مصیب و رفاعه بن شداد و حبیب بن مظاهر نوشته اند. نامه مفصل است، یک جمله اش را من می خوانم. می نویسند: «لیس علینا امام فأقب ل لعل الله أن یجمعنا معک علی الحق» (همان: 334) بیا ما را بر حق جمع کن. محور حق است، دورش بگردیم. امام حسین تصمیم می گیرد مسلم بن عقیل را بفرستد به کوفه. حضرت یک نامه برای مسلم می نویسد. در نامه این است که: «اما بعد فن هانی و سعیدا قدما ألی بکتبکم»، هانی و سعید دو تا قاصد بودند نامه های شما را برای من آوردند، «و کانا آخر من قدم علی من رسلکم» این آخرین نامه ای بود که به دست من رسید «فقد فهمت کل الذی اقتصصتم»، همه چیزهایی که نوشته بودید مضامینش را اطلاع یافتم. «أنه لیس علینا امام فاقبل لعل الله أن یجمعنا معک علی الحق و الهدی» آن جمله را که در نامه حبیب بود عین آن را استخدام کرده در این نامه. «لیس علینا امام فاقبل لعل الله أن یجمعنا معک علی الحق»، می گوید من همه را خواندم، آنی که از توی آنها درآوردم که آن هم حق است این است؛ «لیس علینا امام ... .» «فلعمری به خدا قسم «من امام الحاکم بالکتاب القائم بالقسط الدائن بدین الحق الحابس نفسه علی ذات الله و السلام» (همان: 335) از نظر اجمالی اولین ملاقات حق، می خواهد حرکت کند حق. نامه ها می آید. جواب که می خواهد بدهد، تصمیم گیری که می خواهد بکند باز حق است. پس بنابراین آنی که محوریت داشت برای امام حسین(ع)، اقامه حق، حرکت به سوی حق و در این حرکت پایداری کردن بود.
منبع:خبرگزاری فارس
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb