به گزارش ایسنا، «مجید مهرورز» از تخریبچیان دوران دفاع مقدس با اشاره به عملیات بدر درباره رویارویی با دو نیروی بعثی روایت میکند: اسفندماه سال 1363 بدستور فرمانده شهید حاج عبدالله نوریان برای عملیات «بدر» به قصد تخریب پل ارتباطی جاده «الاماره - بصره» به همراه عدهای دیگر از همرزمان به منطقه مربوطه اعزام شدیم اما بنا به دلایلی عملیات لو رفته بود و ما هم در مأموریت خودمان موفق نبودیم.
برخی از رزمندگان شهید و یک عده هم مجروح شده بودند. من هم از ناحیه دست و پا جراحت سطحی برداشته بودم. با توجه به اینکه درون خاک دشمن بودیم باید هر طور شده بود خودمان را به عقب میرساندیم. در آن موقعیت من تنها بودم اما توانستم خودم را تقریبا از تیررس دشمن دور کنم. به یک روستایی که فکر میکنم اسمش «الصخره» یا «القرنه» بود رسیدم و کنار یک دیوار کاه گلی حرکت کردم.
همانطور که به راهم با دقت ادامه میدادم متوجه یک اطاقک شدم که حفرهای مثل حفره سنگر روی آن ایجاد شده بود. نگاه کردم دیدم دو نفر آدم هیکلی و درشت اندام درون آن حفره کنار هم نشستهاند و متوجه من نشدهاند. در ابتدا تصور کردم که از بچههای ارتشی خودمان هستند برای همین بیمقدمه پرسیدم :« حاجی درب این اطاق کجاس؟ منم بیام داخل.»
یکی ازآنها با حالت تعجب و ترس زول زد بهم و گفت:«هاقف»(بایست). من که تا آن روز این کلمه را نشنیده بودم پیش خودم فکر کردم حتما میگوید: «از اون طرف بیا تو.» پس از اینکه دو قدم برداشتم ناگهان دیدم صدای تیراندازی بلند شد و آن دو نیز درون همان سنگر ماندند. من هم تا این صحنه را دیدم دو تا نارنجک همراه داشتم، خم شدم رفتم زیر همان حفرهی اطاقک و یکی از نارنجکها را به آن دو نیروی بعثی هدیه کردم.
با منفجر شدن نارنجک بلافاصله صدای تیراندازی قطع شد و من هم بدون اینکه پشت سرم را نگاه کنم با همان وضعیت جراحت سریع آن جا را ترک کردم .