ماهان شبکه ایرانیان

جان مریم چشماتو واکن،سری بالا کن!

جان مریم چشماتو واکن،سری بالا کن!

کنار خیابان و نزدیک به ایستگاه اتوبوس، در یکی از پر رفت و آمدترین میدان های تهران، پسر جوانی ایستاده و آهنگ می نوازد.با ساز ساده و دست سازی که تازگی ها در خیابان های تهران نواختنش مد شده است.


جارویی با چوب بلند ، مثل جاروهایی که جادوگرها در داستان های قدیمی سوارش می شدند و به آسمان ها می رفتند!
روی چوب بلند این جاروهای مدرن ، درست مثل ویولن سیم بسته اند و آرشه به دست ،هر آهنگی برایت می نوازند،به شرط آن که اسکناسی در کیفشان بیندازی.
اما این جاروها کسی را به آسمان نمی برد!


مرد جوان آرشه را روی سیم ها می کشد و می خواند:

"جان مریم چشماتو واکن،سری بالا کن،در اومد خورشید، شد هوا سفید، نازنین مریم....وای نازنین مریم..."

کمی جلوتر مرد میانسالی با موهای جوگندمی روی زمین بساط پهن کرده و گلدان های کوچک گل پامچال و لاله می فروشد. با ریتم آهنگ به سرش حرکات موزون می دهد و گاه به گاه با صدای بلند می گوید: گلدان دانه ای پنج تومان !


یکی از عابران با مرد گلفروش چاق سلامتی می کند و می پرسد شما هنوز برنگشتی سر کارت ؟مرد می گوید هنوز کارخانه تعطیل است. حالا که خبری از کار نیست، گفتم دوتا گلدان بفروشم تا ببینیم چه می شود...ولی قول داده اند حقوق یکماه را بدهند!
صدای خواننده اوج می گیرد...


"بیا رسید وقت درو...مال منی از پیشم نرو...بیا سر کارمون بریم...درو کنیم گندمارو....‌‌"

پیرزنی که کمی آن طرف تر ،قرقره و کش قیطان و سوزن قفلی می فروشد پوزخند می زند و به گلفروش می گوید: بازار را نمی شناسی که وضعت این شده،
سبزی می آوردی بهتر از گل بود! الان قرمه و پلویی خیلی خریدار دارد! مردم نان ندارند بخورند گل میخواهند بگذارند سر مزار پدرشان !
یکی داد می زند : شهرداری آمد ! بعد از چند لحظه یکی دیگر پاسخ می دهد نه بابا ، گشت ارشاد بود، با ما کار ندارند ...


پسر جوان سوزناک می خواند:

"جان مریم چشماتو واکن ...منو صدا کن ...بشیم روونه ...بریم از خونه ...شونه به شونه ... نازنین مریم...آی نازنین مریم...."

خانم شیک پوشی نزدیک می آید... صدای گلدان پنج تومان با نوای شعر سوزناک نازنین مریم بلندتر می شود.


بساط نخ و سوزن هم می آید وسط خیابان!
خانم با مهربانی می گوید من نذری کرده بودم و دیروز حاجت روا شدم، گلها و نخ و سوزن ها رو یک جا میخرم، البته نیاز ندارم، ببرید خانه تان! بعد چندتا اسکناس هم می گذارد در کیف خواننده جوان...

"آی نازنین مریم...‌وای نازنین مریم...."

پیرزن می گوید سرمان را بردی بچه ! امروز که بخیر گذشت، جمع کنیم برویم خانه، تا فردا خدا کریم است. بچه جان این قرقره ها را هم ببر برای مادرت، خیاطی کند سرش گرم میشود، مریضی یادش می رود.
چند دقیقه بعد از هیچ کدام خبری نیست. فقط چندتا لاله روی زمین افتاده که مردم تو آن شلوغی سعی می کنند پایشان را روی گل ها نگذارند...

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان