ویژه نامه همشهری جوان - وحید سعیدی، محمد اشعری:
چهره: سحر دولتشاهی
امسال چه کرد؟ در چهار فیلم سینمایی بازی کرد که از بین آن ها سه فیلم «امیر»، «چهارراه استانبول» و «عرق سرد» به جشنواره فیلم فجر راه پیدا کردند. فیلمی روی پرد نداشت، اما حدود سه ماه موسیقی- نمایش «سی» را روی صحنه داشت که با استقبال عجیب و غریبی از طرف مخاطبان مواجه شد. علاوه بر این ها سریال «عالیجناب» هم با بازی او وارد شبکه نمایش خانگی شد؛ سریالی که دولتشاهی نقش ضدقهرمان قصه را برعهده داشت.
فیلم عرق سرد
چرا چهره سال شد؟ از بین سه فیلمی که در بخش مسابقه داشت، بازی او در دو فیلم «چهارراه استانبول» و «عرق سرد» مورد توجه هیئت داوران قرار گرفت که به خاطر هر دو نامزد سیمرغ بلورین شد و در نهایت هم این جایزه را برای هر دو نقشش گرفت تا به این شکل در تصاحب سیمرغ بلورین نقش مکمل زن دبل کرده باشد. دولتشاهی امسال با حضور متفاوت در موسیقی- نمایش «سی» نیز بازیش مورد توجه قرار گرفت.
چه کاری برای سال آینده دارد؟ علاوه بر سه فیلمی که از او در جشنواره به نمایش درآمد و همگی در نوبت اکران سیال 97 هستند، دولتشاهی فیلمی با نام «رضا» را هم در نوبت اکران دارد. او این روزها مشغول بازی در فصل دو سریال «ساخت ایران» است که برای توزیع در خرداد 97 آماده می شود.
سه سال قبل و در ویژه نامه نوروز 94 بود که با سحر دولتشاهی، به بهانه کسب سیمرغ بلورینش در جشنواره سی و سوم گفت و گوی مفصلی کردیم. حالا، بعد از گذشت سه سال، دوباره در ویژه نامه نوروز سراغ او رفتیم. این بار هم بهانه مان موفقیتی بود که در جشنواره سی و ششم نصیبش شد و در گرفتن سیمرغ بلورین بازیگر مکمل زن، به قول فوتبالی ها، «دبل» کرد. هر دو مصاحبه در هر دو مقطع زمانی با کلی قصه و ماجرا انجام شد. اصلا این طوری نبود که راحت زنگ بزنیم و قرار بگذاریم؛ کلی پارتیزان بازی درآوردیم تا گفت و گوها به سرانجام رسید.
دفعه اول فقط یک روز به خروجی مانده بود، بعد از تماس و پیگیری متوجه شدیم او برای استراحت و ایام تعطیلات پیش رو به سفر خارج از کشور رفته و عملا امکان گفت و گوی حضوری مهیا نیست. آن روزها وایبر مورد استفاده مردم بود و از همین طریق با او ارتباط گرفتیم و قرار شد وایبری این گفت و گو را انجام بدهیم. مشکل بعدی این بود که باید زمان را تنظیم می کردیم و اختلاف ساعت دو کشور هم کلی دردسرساز شد. در نهایت گفت و گو حدود یک ساعتی هم طول کشید. امسال چنین مشکلی نداشتیم با ما سنگ بزرگ تری رو به رو شدیم. دولتشاهی سر سریال «ساخت ایران 2» بود که به شکل فشرده در حال تولید است و به نوعی شب و روز بازیگرهای کار را به هم چسبانده است.
در این اوضاع و احوال با او تماس گرفتیم و موضوع را مطرح کردیم. طی مذاکره ای طولانی قرار شد در میان همه این شلوغی ها فرصتی برای ما کنار بگذارد. زمان فشرده تولید «ساخت ایران» و چند قول و قرار قبلی واقعا کار را سخت کرده بود اما در نهایت ساعت پنج عصر و بع از پایان کار روزانه سریال، این قرار برقرار شد. در حالی که همه چیز طبق روال داشت جلو می رفت، ترافیک روزهای پایانی سال همه چیز را به هم ریخت، چون طبق برنامه ریزی قرار بود دولتشاهی بیاید مصاحبه و عکاسی را انجام بدهد و بعد به مراسم گلریزان برای آزادی یک زندانی در حاشیه اکران فیلم اسرافیل، برود.
با وجود ترافیک سنگین عملا این اتفاق نمی افتاد و باید یکی از این دو برنامه کنسل می شد. در نهایت قرار شد به آن مراسم برود و بعد پیش ما بیاید؛ این یعنی پنج ساعت انتظار برای رسیدن دولتشاهی. او حوالی 10 شب به ما ملحق شد. کار عکاسی دو ساعتی طول کشید و تازه ساعت 12 شب گفت و گو استارت خورد. این را هم داشته باشید که دولتشاهی ساعت 5 صبح آفیش بود اما تا آخر پای قولش ایستاد و حدود 70 دقیقه ای با ما حرف زد و حوالی ساعت یک و نیم بامداد از دفتر مجله «همشهری» رفت.
در زمان انتخاب نقش هایتان فکر می کردید به سیمرغ برسید؟
هر قدر هم داروها دقت نظر داشته باشند، باز هم یک بازیگر خیلی باید شانس داشته باشد که در یک جشنواره در سه نقش متفاوت حضور یابد. خوشحالم هر سه فیلم برای حضور در جشنواره انتخاب شد اما واقعا وقتی هر یک از آن ها را بازی می کردم فکر نمی کردم قرار است بابت یکی از آن ها جایزه بگیرم. اصلا از پیش از جشنواره آماده دریافت سیمرغ نبودم.
هر کس «عرق سرد» و «چهارراه استانبول» را می دید، مطمئن بود که حداقل جزء پنج انتخاب اول هیئت داوران هستید.
راستش بیشتر فکر می کردم برای «امیر» نامزد شوم.
آن هم در نقش یک دختر مالیخولیایی که برای نمایش توانایی های بازیگر زمینه خوبی دارد...
بله واقعا کارکردن با آن گروه برای من تجربه خوبی بود. آقای اقلیما کارگردانی است که می داند چه می خواهد و البته از جذابیت بازی کردن یک کاراکتر مبتلا به شیزوفرنی هم نباید گذشت. به هرحال هر سه فیلمی که در جشنواره داشتم برایم بسیار عزیز هستند.
عزیز بودن به چه معناست؟
یعنی فیلمنامه را بخوانم و فضای کار برای من دوست داشتنی باشد. در کنار آن، به تعامل با کارگردانم می رسم که می توانم آن چیزی را که دوست دارم اجرا کنم.
فیلم غیرعزیز هم داشتید؟! و چطور این موضوع برایتان بروز می کند؟
[با کمی مکث پاسخ می دهد] بله. آن هم باز شرایطی دارد؛ البته معمولا وقتی هنگام بازی یک نقش هستم آن کاراکتر را دوست دارم و از کار لذت می برم اما وقتی نتیجه را می بینم خودم را در فیلم دوست ندارم؛ سعی کرده ام درست انتخاب کنم، ولی نتیجه آن چیزی نشده که تصور می کردم.
در دوره قبلی هم که توانستید سیمرغ را دریافت کنید، در جشنواره با دو فیلم «عصر یخبندان» و «شکاف» حضور داشتید که دو نقش کاملا متفاوت از هم بودند. چقدر این ایفای نقش های متفاوت را در گرفتن سیمرغ موثر می دانید؟
معتقد نیستم نقش هایی هست که آدم به خاطر آن ها سیمرغ می گیرد. چون بعضی نقش ها خیلی با ریزه کاری روی کاغذ نوشته شده و نقش هایی هست که بازیگر آن ها را با جزییات می سازد؛ مثلا نقش من در فیلم «عرق سرد» خیلی با جزییات نوشته شده بود. اما در کنار آن آورده های من به آن نقش و کمک هایی که از کارگردان گرفتم در ساخته شدن و زنده کردن آن نقش به من خیلی کمک می کند تا دیده شود.
حرف زدن درباره جزییات این نقش ها را می گذاریم برای زمان اکران فیلم ها. چون خیلی ها متوجه بحث نمی شوند وگرنه خیلی دلم می خواهد بدانم به این نقش لب مرز کلیشه ای یک زن حراستی چطوری رسیدی؟
کوتاه بگویم که مدیر حراست تیم ملی فوتبال بانوان نقشی بود که به راحتی می توانست به تیپ بدل شود و کمک های «سهیل بیرقی» و دقتی که در فیلمنامه کار رفته بود باعث شد دیده شود.
این که از یک زمانی به بعد نقش های متفاوتی به سحر دولتشاهی پیشنهاد می شود وابسته به کدام یک از سه عنصر شانس، حمایت و قابلیت است؟
[با مکث] من نمی توانم ادعا کنم که همه این اتفاق هایی که برای من افتاده براساس قابلیت من بوده است...
اما سیمرغ ها نشان می دهد که این قابلیت وجود دارد...
اما به هر حال من همیشه با نگاه به سینمای خودمان و حتی سینمای جهان به این مقوله می رسم که ممکن است خیلی از موقعیت ها براساس شانس به آدم برسد اما اگر صرفا براساس شانس باشد خیلی سریع هم رو به افول می گذارد. من هیچ وقت برای خودم یک جایگاه تثبیت شده متصور نیستم. همیشه با خودم در رقابت هستم که حالا چه چیز جدی دارم. حتی اگر دقت کرده باشید در فاصله بین این دو سیمرغ بسیار کم کار بوده ام و یک سال هم مطلقا کار نکردم. اتفاقا در این مدت پیشنهادهای خوبی هم بود اما من- به نوعی- به بازسازی و ریکاوری احتیاج داشتم.
این بازسازی که درباره آن صحبت کردید به چه شکل انجام می شود؟ بالاخره شما بازیگر حرفه ای سینما هستید.
برای من بیشتر به شکل مشاهده است. چه از جنس مراودات انسانی فیلم نگاه کردن و خواندن کتاب و... درست است حرفه من این هست اما همیشه احتیاج به تایمی دارم که انرژی از دست رفته را به دست بیاورم.
کمی از دلمشغولی های جدیدتان بگویید. اینطور که خبرش چرخیده شروع کرده اید به آموزش بازیگری آن هم به بچه ها. چرا؟
مدتی در موسسه بامداد (متعلق به خانم پریسا بخت آور) برای بچه ها دوره بازیگری داشتم. دارم یک اتفاق جدید را تجربه می کنم. از هر لحظه ای که با این بچه ها هستم و تمرین هایی و بازی هایی که می کنیم و حرف هایی که رد و بدل شد و ایده هایی که شکل دادیم، از همه اش لذت بردم. چون برایم یک آورده جدید و یک تجربه شیرین جدید داشت.
حتی شما یکی از پایه های کلاس کارگردانی اصغر فرهادی هم بودید. با توجه به این که تجربه بازی در کارهای آقای فرهادی را هم داشتید، این کلاس ها چقدر کمک تان کرد؟
خیلی. خیلی... ببینید نقشم در «چهارشنبه سوری» خیلی کوتاه بود و بعد از آن هم در دوبله فیلم «گذشته» هم همکاری کوتاه مدتی با ایشان داشتم، بنابراین این کلاس ها برایم فرصت بسیار خوبی بود تا با ایده های کارگردانی ایشان بیشتر آشنا شوم، چون در این کلاس ها فرصت کافی بود تا آقای فرهادی موارد را خیلی مدون و مبسوط با ما در میان بگذارند.
... و با گذراندن این کلاس ها و این همه تجربه لابد وسوسه کارگردانی هم داشته اید؟
[کمی مکث می کند] نه آن قدری که بگویید وسوسه و برنامه ریزی دارم. ولی شاید... [مکث دوباره] راستش دلم می خواهد خودم آن چیزی را که برای آن ها وارد شغل بازیگری شدم و به این «سرزمین ناشناخته» پا گذاشتم تجربه کنم. گاهی فضا و پیشنهادات کمی دلسردکننده می شوند و من با خودم فکر می کنم شاید باید شاخه های دیگر این حرفه را تجربه کنم.
چه تجربه هایی را فکر می کنید هنوز به دست نیاوردید؟
فیلم هایی که به آن علاقه دارم و داشتم و شاید ساختنشان در ایران و در شرایط کنونی سینمای ما نشدنی باشد. ولی دوست دارم؛ کارهایی که پر از جادو و تخیل هستند، پر از فانتزی.
چه فیلم هایی را دوست دارید مثلا؟
فیلم هایی که به آن ها علاقه دارم حوزه خیلی گسترده ای است ولی آن چیزی که آرزوی بازی در ان ها را دارم همین آثار فانتزی و تخیلی است، مثل همان «مری پاپینز» که عکسش را گرفتیم یا چقدر زیاد دوست داشتم جای خانم «مریل استریپ» نقش اول فیلم «شیطان پرادا می پوشد» باشم و آن همه جادو و رویا را تجربه کنم. (البته نام ایشان را نیاوردم که خودم را کنار ایشان قرار دهم و بگویم همرده هستم؛ نه! برای این بود که بدانید چه نقش ها و بازی هایی دوست دارم) یا بعضی از کارهای فانتزی طور. همه را دوست دارم و دلم می خواهد روزی برسد که در سینمای ما هم همین ایده ها و تخیل را تجربه کنیم.
شما خیلی پله پله از تئاتر و تلویزیون بالا آمدید و تا این جا رسیده اید و حالا با دو سیمرغ تثبیت شده اید. خیلی دیر و طولانی نشد این مسیر؟ میانبر وجود نداشت؟
هیچ اتفاق سیندرلایی برای من نیفتاده؛ هیچ دری ناگهان باز نشده، هیچ راهی اتفاقی سر راهم قرار نگرفته، هیچ حمایتی آن طور که در ذهن شماست از من نشده. به قلو شما همه این مسیر را از وقتی تئاتر کار می کردم، دستیاری می کردم، پروژکتور در پشت صحنه تکان می دادم و... تا همین الان همه را با تمرین و تلاش انجام دادم تا به این جا رسیدم و در تمام این سال ها از لحظه لحظه این تجربه ها لذت برده ام و تا وقتی در این سینما هستم دوست دارم تجربه کنم.
دو تا سیمرغ گرفته اید در این چند سال. این دو سیمرغ چقدر مسیر شما را تغییر داده؟
صریح بگویم هیچ تاثیری نگذاشته (می خندد). هنوز دلم می خواهد بازی کنم و یاد بگیرم. حواسم هست که در این مدت به همان اندازه که کارهای به اصطلاح خاص بازی می کنم، تجربه های پرمخاطب تر هم داشته باشم. بتوانم برای کسانی که شاید به سینما دسترسی ندارند و در مناطق دورافتاده هم زندگی می کنند هم کاری کرده باشم به همین دلیل خودم را از مدیوم تلویزیون جدا نکرده ام.
مثلا همین حضور در شبکه نمایش خانگی را جایگزین تلویزیون کرده اید...
بله، وقتی به هر دلیلی در تلویزیون نمی شود، شبکه نمایش خانگی خیلی امکان تازه و مناسبی است. نام نمی برم؛ نقش یک جیب بر در تلویزیون به من پیشنهاد شد. رفتم و همین دو سوال را از کارگردان مجموعه که بسیار دوست داشتم با او کار کنم، پرسیدم چه لباسی بپوشم که کات ندهی؟ چه مانتویی بپوشم که مشکلی با هنجارهای تلویزیون نداشته باشد و تازه بتوانم با آن پوشش مسافتی را هم بدوم یا این کاراکتر باید با چه لحنی حرف بزند که کلامش با واقعیت تضاد نداشته باشد؟ خب این جیب بر اگر بخواهد حرف بزند باید در هر یکی دو جمله اش فحشی بدهد یا چیزی بگوید که طبیعتا به هنجارهای تلویزیون نمی خورد. با این میزان از محدودیت واقعا کار برایم سخت است.
از آن دست بازیگرانی هستید که از راه بازیگری امرار معاش می کنید و مطلقا روی بازیگری متمرکز هستید. این بازه های بیکاری یا کم کاری گاهی باعث نمی شود که به سینمای تجاری روی بیاورید؟
حتما برنامه ریزی مالی برای تایم هایی که کار نمی کنم دارم. (خنده) حالا شما دائم می خواهید بفهمید چه کار می کنم، اختلاس می کنم خوب است؟ (می خندد). اتفاقا فکر می کنم گاهی سینمای تجاری نه از جنس تجاری عامه پسند به آدم قدرتی می دهد که می تواند انتخاب های گسترده تری داشته باشم.
منظورتان، فیلم هایی از جنس بارکد است؟
بله دقیقا تجاری سرپایی که حرفی برای گفتن داشته باشد. نباید یادمان برود که یکی از اهداف اصلی سینما در شروع سرگرم کنندگی بوده و به شدت از فیلمی که قصه گو باشد و قصه اش را درست روایت کند استقبال می کنم.
فیلم بارکد
«سحر دولتشاهی» چه فیلتری دارد در انتخاب، به خصوص که حالا دو سیمرغ دارد؟
باید ببینم از آن کار حال خوبی می گیرم یا نه، این که تفکر فیلم با ایدئولوژی من مغایرتی نداشته باشد این که انرژی خوبی به من می دهد یا نمی دهد. همین طور قبل از انتخاب سعی می کنم بیشتر با نگاه و سلیقه کارگردان آشنا شوم.
برای همین در شبکه نمایش خانگی سریالی مثل «عالیجناب» را انتخاب کردید؟ نقش یک زن فم فتال [اغواگر] را داشتید که برای هر بازیگر زنی جذاب است. آخر انتخاب این سریال با کدام فیلتر شما صورت گرفت؟
فیلمنامه خوبی داشت و چنین نقش بخصوصی فکر می کنم برای هر بازیگری هیجان ایجاد می کند.
گاهی ریسک های بزرگی در کارنامه تان دارید، مثلا در کنار نام های بزرگ قرار می گیرد و باز از طرفی در فیلمی کار می کنید که مثلا نام کارگردان آن را کسی نشنیده است.
اتفاقا من آدم خیلی با اعتماد به نفسی نیستم!
ولی انتخاب هایتان خیلی جسورانه است.
ببینید جسورانه در انتخاب فیلم «امیر» است، جسورانه انتخاب آقای فرهادی و بیضایی نیست. باید به هر دو سمت قضیه فکر کرد؛ این که بروی سر کار آدم های امتحان پس داده ای و قرار گرفتن در میان بزرگان باعث می شود که کمتر ترس از خراب شدن نتیجه نداشته باشی. گاهی هم می روی از یک تئاتر یا یک فیلم حمایت می کنی و اصلا نمی دانی چطوری از آب در می آید. ولی خب نقطه اتکاهایی باید باشه (مثل فیلمنامه)، من از این ریسک ها لذت می برم! [با کمی تامل و مکث] خدا نکند که روزی بخواهم خودم را محدود کنم. همیشه دوست دارم تجربه کنم و سعی و خطا کنم.
دوره قبل که جایزه سیمرغ را گرفتید خیلی خوشحال تر به نظر می رسیدید اما امسال هنگام دریافت سیمرغ خیلی مسلط بودید و انگار آماده بودید برای دریافت جایزه.
نه، امسال هم دلم می خواست نشان بدهم چقدر هیجان زده ام و به همان اندازه صدایم می لرزید ولی شاید به قول شما کمی مسلط تر بودم. نمی توانم بگویم آن سال خوشحال تر بودم، چون امسال هم هیجان بسیاری داشتم اما می دانید آن سال شبیه چه بود؟ با خودم عهد کرده بودم. برای همین آن سال هنگام دریافت سیمرغ گفتم خدایا شکرت. به دلیل این که آن سال هیچ افقی متصور نبودم. سال ساخت و خیلی افسرده ای داشتم که حس می کردم این جا جواب گرفته ام. خیلی متمرکز بودم و خیلی برای کارم زحمت کشیدم، نه آن که الان زحمت نمی کشم یا الان کمتر است. واقعیتش این است که آن سال فقط سیمرغ نبود، فقط جواب یک زحمت کاری نبود، انگار جواب بزرگ تری بود...
می دانید خیلی ها با شما خوشحال شدند؛ انگار زمانی که جایزه را بردید یک موجی از خوشحالی برای همه به وجود آمد و همه از این موفقیت خوشحال شدند.
بله و این برای من بسیار جالب و قابل تقدیر بود. من هیچ وقت منکر محبت بیکران آدم ها به خودم نیستم و فکر می کنم این محبت همچنان هست. یک بار دیگر هم گفتم و الان هم می گویم به جز اصلا سینما همه چیزهایی که (من اسمش را می گذارم حواشی) در زندگی من اتفاق افتاده، تاریخ مصرف دارند. من اگر به خاطر حاشیه ای بزرگ شده باشم با یک حاشیه دیگر از بین می روم و این، جای نگرانی نیست. در نهایت فکر می کنم آدم ها باید استحقاق جایگاهی را که دارند، داشته باشند.
زیر و بم حضور بین المللی سحر دولتشاهی در فستیوال های دوبی و کن
همیشه ریسک پذیرم
امسال برای دولتشاهی اتفاق ویژه ای افتاد و برای داوری جشنواره دوبی دعوت شد. او پیش از این هم تجربه کار داوری را داشت اما در عرصه تئاتر و در سطح یک رویداد داخلی، جشنواره دوبی این فرصت را برایش مهیا کرد تا این کار را در عرصه سینما و در مقیاس بین المللی تجربه کند. دولتشاهی در این بخش از گفت و گو درباره این اتفاق ویژه و حضورش در فستیوال کن به عنوان بازیگر و طراحی لباس هایش برای حضور در این رویدادهای بین المللی گفته است.
درباره داوری جشنواره دوبی که جایگاه متفاوتی در کارنامه کارتی تان است بگویید. مراحل انتخابتان برای داوری این فستیوال به چه شکل بود؟
داوری فستیوال دوبی یک اتفاق خیلی مهمی برایم بود. من هم درباره پروسه انتخاب داوری خیلی نمی دانستم اما مثل این که سال پیش از آن فیلم «وارونگی» در این فستیوال به نمایش درآمده بوده و همه کارگردان های اروپایی که در آن فستیوال حضور داشتند، من را به خاطر فیلم وارونگی می شناختند. وارونگی اکران جهانی خیلی موفقی داشت و در داخل آن قدرها که باید دیده نشد. در کنار آن، مسائل دیگری هم مثل بیوگرافی شخص را هم در نظر می گیرند.
به خصوص شما که تجربه داوری داخلی نداشتید و ناگهان در یک جشنواره خارجی این تجربه را کسب کردید.
تجربه داوری داخلی در زمینه تئاتر داشتم، اما سینما نه. خیلی خوب بود که همراه آدم های هم حرفه خود بنشینم، بحث کنم، نگاهشان به سینمای ایران را بدانم و بدانم آن ها هم چه مشکلات و دردسرهایی برای تولید یک فیلم دارند. چه دغدغه هایی دارند و چقدر سینمای ایران معتبر است و تو می توانی سرت را بالا بگیری...
از آن لباس هایی که در جشنواره کن و در ادامه، دوبی انتخاب کردید- الان- راضی هستید؟
آهان... منظورتان آن شوخی هایی است که در فضای مجازی درباره کاهو و پرده اتاق و...؟ ساختند (می خندد) خب من در آن حوزه هم ریسک پذیرم! وقتی با طراح لباسم حرف می زدیم به نتایجی رسیدیم که من نمی توانم این فکرها را زیرنویس کنم! خیلی انتخاب خوبی به نظر می رسد ولی وقتی واکنش های عمومی در این ابعاد و این حجم گسترده را دیدم، برایم تعجب برانگیز بود.
من همیشه فکر می کنم سلبریتی ها وقتی با این شوخی ها مواجه می شوند اولش تعجب می کنند و بعد می خندند...
نه! اولش برای من خنده دار و بامزه بود، ولی وقتی این حجم واکنش را دیدم؛ از فضاهای نخبه تری مثل توییتر تا اینستاگرام که عمومی تر است، تعجب کردم. خب یک لباس است دیگر. چرا این قدر خشمگین هستید، به خانواده شما که توهین نکرده ام... این همه حرف نامربوط لازم نبود! (می خندد)
تجربه عجیب نمایش- موسیقی «سی» چه آورده ای برای دولتشاهی داشت
کلید ورود به سرزمین ناشناخته
سحر دولتشاهی از همان نسلی است که از تئاتر به سینما آمده؛ نسلی که تئاتر برایشان مامن امنی است برای بازپروری روحی و جسمی آن ها. دولتشاهی امسال فیلمی روی پرده نداشت اما به جای آن در یک نمایش- موسیقی شگفت انگیز کار کرد. او تابستان امسال پرفرمنس «سی» را با همراهی همایون شجریان و سهراب پورناظری و بازی بهرام رادان، مهدی پاکدل و صابر ابر روی صحنه داشت. این پروژه با استقبال عجیبی رو به رو شد؛ تجربه خاصی که دولتشاهی از آن به عنوان یکی از نقاط عطف کارنامه اش نام می برد.
یادم می آید در یک مصاحبه ای از شما خواندم که می گفتید از شهرت می ترسم. الان که دیگر کلی سریال و فیلم بازی کرده اید، این همه شهرت و دیده شدن برای یک تئاتری اذیت کننده نیست؟
هیچ وقت نگفته ام از شهرت می ترسم، یعنی یادم نمی آید چنین مفهومی را منتقل کرده باشیم ولی از شلوغی و جمعیت زیاد فراری ام. شاید اسمش یک جور «فوبیای شلوغی» باشد! (می خندد) با این وجود، غرق شادی می شوم وقتی وارد فرودگاهی می شوم و مردم مرا می شناسند و سمتم می آیند و برای فلان فیلم به ام تبریک می گویند. واضح تر بگویم که من از لحظه لحظه این کار باید لذت ببرم و می برم؛ از تجربه هایش و همین شهرتش.
مثل خیلی از بازیگران که خاستگاه شان تئاتر است از حضور در تئاتر برای ریکاوری استفاده می کنید؟
نه اتفاقا تئاتر برای من ریکاوری نیست، بلکه بیشتر جایگاه کشف و شهود دارد. همیشه این قرارداد را با خودم دارم که سالی یک تئاتر بازی کنم و زیاد از صحنه دور نشوم. معمولا انتخاب تئاترهایی که انجام می دهم هم طوری است که جایی برای کشف وجود داشته باشد، تجربه جدیدی برایم بسازد. لازم باشد خودم را با یک نگاه جدید محک بزنم یا کار تجربه جدیدی برایم رقم بزند. من از طریق تئاتر باتری هایم را پر می کنم و به نظرم تئاتر خوب کار کردن خیلی شانس بزرگی است، به خصوص با کارگردان های خوب کار کردن و هیچ ابایی هم ندارم به کارگردان های تئاتر بگویم که دوست دارم با آن ها کار کنم.
این نگاه گیشه ای به تئاتر را قبول دارید؟ چون به هر حال الان جزء بازیگرانی هستید که برای جذب مخاطب به تئاتر دعوتی می شوید و اسم دولتشاهی برنده شده...
اتفاقا پیش از پروژه «سی» در یک کاری بازی داشتم به نام «مرگ هوتن» که بسیار کار خوبی بود اما در ژانر تئاتر تجاری هم قرار نگرفت. به هر حال تئاتر تجربه گرا در همه دنیا با سوبسید [یارانه] زنده است. تئاتر برای من آنجاست که دوست دارم تجربه کنم. همیشه دوست دارم کارهایم خوب بفروشد و دیده شود اما اگر در یک تجربه تئاتری رشد کنم اما کمتر هم دیده شوم، باز دلسرد نمی شوم.
بعد، دقیقا «سی» در کجای انتخاب های شما قرار می گیرد؛ به عنوان همان کشف و شهود یا یک پروژه تجاری بسیار سرپا!
سی درواقع آن «سرزمین ناشناخته» را برای من به طور کامل دارد و فکر می کنم برای هر کسی ایجاد انگیزه می کند. مثلا اندازه کار یعنی شبی چهار هزار نفر بیننده. حتی جنس تمرکزی که سی می طلبید با جنس تمرکز تئاتر بسیار فرق می کرد. از طرفی در بخش موسیقی آن کار، داشت اتفاقاتی می افتاد که برای بخش تئاتر خطرناک بود. یعنی این قدر این موسیقی در قلب تماشاگر جای داشت برای ما این ترس وجود داشت که بخش های نمایشی کسل کننده باشد. اما با همه این اوصاف ما توانستیم از پس کار بربیاییم و حداقل در بخش های مهمی همگام موسیقی جلو برویم.
برای این همراهی و هماهنگی تغییراتی هم داشتید؟ تمرین های مشترکی هم داشتید یا موسیقی و تئاتر جدا پیش می رفت؟
تمرین های مداوم ما همزمان ادامه داشت؛ یعنی آقای شجریان و آقای پورناظری در بسیاری از تمرین های ما حضور داشتند. چند قطعه برای همراهی با تئاتر به کل تغییر کرد یا حتی حذف و چند قطعه جدی نوشته شد. همه این ها تجربه هایی بود که در پروژه ای به ابعاد عظیم سی به دست می آمد.
و جمع کردن این همه ستاره (موسیقی و سینما) در کنار هم و نخستین تجربه صحنه ای بهرام رادان...
بله، بگذارید بگویم که چقدر آقای رادان برای اجرای این پروژه وقت گذاشت و چه تمرین های خستگی ناپذیر کرد و همه این تمرین ها و همدلی ها در کنار هم سی را پروژه ای موفق کرد.