در تحلیل و بررسی زمینه ها و شرائط زمانی، مکانی، اوضاع سیاسی و اجتماعی حادثه ساز عاشورا فهم دقیق و صحیح در گرو زمان شناسی حادثه عاشورا است که به شناخت گستره و رمزگشایی از رازهای سر به مهر آن می انجامد.
بهترین اسناد برای نیل به مقصود، کلام حضرت ابی عبدالله(ع) است. حضرت فرمودند: «انه قد نزل بنا من الامر ما قد ترون و ان الدنیا قد تغیرت و تنکرت و ادبر معروفها و استمرت حذاء و لم یبق منها الا صبابه کصبابه الاناء و خسیس عیش کالمرعی الوبیل، الاترون ان الحق لایعمل به و الی الباطل لایتناهی عنه» (لهوف/112). امام فرمودند: ای مردم! حوادثی را که برای ما پیش آمده است می دانید، همانا چهره دنیا دگرگون شده، زشتی آن نمایان و نیکی های آن پنهان شده است، دنیا با شتاب در حال رفتن است و فقط مقدار کمی به اندازه ته مانده ظرف غذایی از آن باقی مانده است. آیا نمی نگرید که به حق عمل نمی شود و کسی از باطل نهی نمی کند؟
و نیز فرمودند: «... الا و ان هولاء قد لزموا طاعه الشیطان و ترکوا طاعه الرحمان و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفیء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من غیر». یعنی بدانید که ایشان (امویان) طوق بندگی و اطاعت از شیطان را برگردن انداخته، فرمانبرداری از خدای رحمان را وانهادند و فساد را آشکار کردند و احکام را تعطیل و در بیت المال تصرف کردند و حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کردند و (در این شرائط) من سزاوار ترینم به این تغییر.
قرآن و تحولات اجتماعی
در قانون و قاموس قرآن، تغییرات اجتماعی و انقلاب ها کاملا نظامندند و براساس قاعده علی و معلولی و اسباب و مسببات شکل می گیرند. اساسا اعتقاد به جبر و تغییرات اجباری مردود و مطرود است. چنان که قرآن با تأکیدات زیاد و به صورت استمرار و نفی دائمی می فرماید: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» (رعد/11) «ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمه انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم». (انفال/53) یعنی خداوند از سر جبر تغییری را رقم نمی زند تا مردم خودشان دست به تغییرات بزنند.
علل و عوامل تحولات اجتماعی
با بررسی تحولات و تغییرات اجتماعی و اثبات عدم جبری بودن تغییر، باید به «عامل و یا عوامل تغییر» بپردازیم. هر قیام و انقلابی بسته به علل و عواملی است در این مقام در صدد برشمردن آنها نیستیم بلکه به مهم ترین آنها می پردازیم؛
یکی از مهم ترین عوامل، وجود حاکمان و سیاست و عملکرد آنان است. تعابیری چون؛ «الناس علی دین ملوکهم» و نیز «اذا تغیر السلطان، تغیر الزمان» و همینطور «اذا تغیرت نیه السلطان، تغیر الزمان». و نظیر این که امام حسین(ع) از زبان رسول خدا(ص) فرمودند «من رای سلطانا جانرا مستحلا لحرم الله، ناکثا لعهدالله، مخالفا لسنه رسول الله یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لاقول کان حقا علی الله ان یدخله مداخله» هر که حاکم ستمگری را دید که حرام های الهی را حلال کرد و عهد و پیمان با خدا را شکست و مخالفت سنت پیامبر(ص) عمل کرد بر مردم ظلم کرد و با قول و فعل در صدد تغییر برنیاید، سزاوار است خداوند او را با آن ستمگر در یک عذاب داخل کند. از آنجایی که وظیفه حاکم و خلیفه صیانت از دین و احیای سنت و ضمانت اجرای دستورات خداوند است، پس اگر کوتاهی و تعدی از حاکمان صورت پذیرد، این رویه از رأس هرم به سمت قاعده تنزل کرده و به مردم تسری می کند و فساد و تباهی همه جا را فرا می گیرد. این مثل را در ذهن تداعی می کند که:
«اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی
در آوردند غلامان او درخت از بیخ»
آنگاه از کارگزاران و رعیت تحت امر او چه انتظاری است؟!
عامل دیگر مردم اند. و نیز در جایی دیگر فرمودند: «الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم، یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون». یعنی مردم بردگان دنیایند و دین لقلقه زبانشان است بر مدار معاش می چرخند و هنگامی که به بلا و گرفتاری آزموده می شوند دینداران اندکند. امیرالمؤمنین و امام مجتبی (علیهما السلام) نیز از نامردمان گله ها داشتند و خود کشته جهل و حماقت مردم شدند.
«فردا که بر من و تو بوزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست»
روزگاری امیرالمؤمنین(ع) مردم سست عنصر کاهل وظیفه نشناس را چنین خطاب فرمود: «یا اشباح الرجال و لاالرجال». (خلاصه اش یعنی ای نامردان). حضرت سیدالشهداء(ع) نیز فرمود: ای پیروان آل ابی سفیان اگر دین ندارید و از آخرت نمی هراسید، آزادمرد باشید.
از موضع گیری برخی از یاران رسول خدا(ص) در زمان پیامبر و پس ازاو، این انحراف و کجی معلوم و شکاف عمیق میان ارزش های دینی و مردم با احیای رسوبات جاهلی در میان جامعه قابل پیش بینی بود چنانکه این تغییر و تحولات فکری، سیاسی- اجتماعی از سوی رسول خدا(ص) پیش گویی شده و فرموده بودند: بعد از شصت سال کسانی باشند که نماز را ضایع و شهوات را پیروی کنند و بزودی کجی و انحراف رخ خواهد داد. در این فرمایش ملاک های ارزشی و ضدارزشی و دگرگونی نامیمون و نامبارک اجتماعی به وضوح روشن است، چنانچه به گواهی قرآن در امت های گذشته نیز همین پسرفت و تنزل و انحطاط دینی و اخلاقی رخ داده بود. (مریم/59)
چیستی عاشورا؟
لازم است در ادامه بحث به بررسی این دو عامل «حکام و مردم، و راعی و رعیت» با آشنایی و شناخت عاشورا و معاویه و یزید و مردم بپردازیم.
عاشورا فراتر از کلمات و واژه هاست. عاشورا یک کلمه نیست، یک فرهنگ و یک فرهنگنامه است که بسیاری از کلمات و معانی را در دل خود جای داده، بسیاری از مفاهیم در درون آن متولد شده، گروهی معنای جدیدی یافته، کثیری از واژگان در آن رنگ باخته اند و برخی از کلمات و معانی با انتساب به عاشورا حیات ابدی یافتند و جاودانه شدند. آنچه ذیلا از نظرتان می گذرد امثله ای از بسیار است: عاشورا یعنی؛ شور، شعور، شعر، رجز، ایمان، ابهت، فخر، جلال، جمال، اخلاص، وفا، عهد، پیمان، ایثار، توبه، گذشت، ادب، آداب نبرد، شجاعت، شهامت، شهادت، مظلومیت، معصومیت، حنجره، عطش، خون، عشق، غربت، خیمه، خلخال، گوشواره، طفل، زن، حماسه، نوح، نوحه، گریه، شیون، نماز، دعا، عبادت، ذکر، قرآن، تهجد، حجاب، حیا، امر به معروف، نهی از منکر، سیره، سنت، شیعه، محبت، غیرت، صلابت و... کربلاء و عزت. کما اینکه سلسله ای از کلمات و مفاهیم در صحنه عاشورا رنگ باختند و طبل رسوایی شان به صدا درآمد و ابد الآباد ننگ به پیشانی ماندند نظیر؛ قدرت، بیعت، ظلم، خدعه، فریب، ترس، سپاه، سیاهی لشگر، شمشیر، خنجر، نیزه، تیر سه شعبه، سنگ، نعل، نی ، قتل صبر، کف، سوت، هلهله، تهمت، غارت، اسارت، خوارج، فتح، تشت، تنور و... کوفه و ذلت.
عاشورا تجلی و ظهور آرمان همه انبیاء الهی و حرکتی انقلابی و ستم ستیز و ظالم سوز و ایثارگرانه و از سر عشق و شور و فناء و فدای خود و همه تعلقات دنیایی برای خدا و حرکتی اصلاحی برای تحقق حکومت عدل و عده الهی است.
شرط ورود به گودال قتلگاه، سر بریدن نفس دنیا خواه بر سر دو راهی بیعت و ذلت بود. همان که امام فرمود: «مثلی لایبایع مثله» همچو منی با همچو یزید بیعت نمی کند. و فرمود «هیهات منا الذله ». امام در مدینه خطاب به مروان در پاسخ برای بیعت با یزید فرموده بود: «و علی الاسلام السلام اذ بلیت الامه براع مثل یزید» یعنی زمانی که امت اسلامی به حاکمی چون یزید تن دهد باید فاتحه اسلام را خواند و با اسلام خداحافظی کرد.
زمینه های بروز حادثه عاشورا
زمینه های بروز و ظهور عاشورا به دوران نیم قرن پس از رحلت رسول خدا(ص) و سنگ بدعت های کج نهاده به دست حاکمان از آن جمله شخص معاویه برمی گردد. اما مجتبی(ع) فرمودند: «انما الخلیفه من سار بسیره رسول الله و عمل بطاعته و لیس الخلیفه من دان بالجور و عطل السنن و اتخذ الدنیا ابا و اما، و ان ادری لعله فتنه لکم و متاع الی حین». این فرمایش امام حسن(ع) هنگام پذیرش صلح است که جایگاه خلیفه و عملکرد معاویه را برای مردم روشن می کند و می فرماید: همانا خلیفه کسی است که سیره رسول خدا(ص) را انجام داده، طاعت او را بکار بندد، نه آنکه بر جور و ستم باشد و سیره و سنت را تعطیل کند دنیا را پدر و مادر بگیرید و چه می دانیم شاید (این صلح) آزمایشی برای شما و متاع اندکی برای معاویه باشد. معاویه در حقی با من به نزاع برخاست که از آن من بود و من به خاطر صلاح امت و جلوگیری از خونریزی آن را ترک کردم. و نیز از قلت یاران و کثرت شبهات و شایعه پراکنی و نیرنگ معاویه سخن رانده اند. امام حسین(ع) فرمودند: «فلعمری، ما الامام الا الحاکم بالکتاب القائم بالقسط، الداین بدین الحق، الحابس نفسه علی ذات الله. و السلام» امام در پایان نامه ای خطاب به کوفیان که جناب مسلم را به آنان معرفی کرده، فرمود: پس قسم به جان خودم، که امام نیست مگر حکم کننده به قرآن و برپاکننده عدالت و استوار به دین حق و جانش را برای خدا نگه دارد و السلام. (العیون العبری/34)
معاویه خلافتی را پی گرفت و استوار کرد که ویژگی های مهمی داشت و شالوده نظام و اندیشه سیاسی امویان تکیه بر ارکانی داشت که هیچ شباهتی به حکومت پیامبر نداشت و از اندیشه ناب سیاسی اسلام فرسنگ ها دور بود. اندیشه، سیاست و استراتژی امویان در یک نگاه کل نگر اینگونه است:
1-اسلام زدایی و تحریف معارف دینی
2-بدعت گذاری
3-حذف اهل بیت(ع)
4-سب و دشنام و ترویج لعن بر امیر المؤمنین(ع)
5-کینه و عداوت آنان با آل علی(ع)
6-عوام فریبی و انتساب خویش به رسول خدا(ص)
7-کشتار دسته جمعی مسلمانان و سرکوب آنان در شهرها
8-دستگیری، حبس، کشتن چهره های درخشان و انقلابی و آگاه و هواداران اهل بیت(ع)
9-محروم کردن شیعیان از مناصب سیاسی و حقوق اجتماعی و اقتصادی
10-ترویج فرهنگ جبر و سکوت و تسلیم
11-انحصارطلبی سیاسی
12-غارت بیت المال و صرف آن در راه منافع و امیال شخصی
13-اشاعه فساد و فحشا و ترویج شراب و شهوت و قمار
14-احیای سنت های جاهلی و رجعت به اشرافیت قبیلگی جاهلیت
15- احیای عصبیت های قومی و مفاخرات قبیلگی
16-تاسیس سلطنت عربی به جای خلافت اسلامی
17-پی ریزی خلافت موروثی و جانشینی یزید
18-بیعت گرفتن اجباری از مردم و سران قبایل برای یزید
19-بکار گماردن عناصر نالایق و فاسد تنها به دلیل اموی بودن
20-حیله گری و تزویر و تبلیغات دروغین
21-جعل حدیث و فضیلت تراشی برای برخی از صحابه.
22-تجمل گرایی
آنچه گذشت بازتاب مهمی در جامعه اسلامی داشت و از سوی اندکی از خواص در حجاز و مدینه مورد اعتراض واقع شد. برخی از مخالفان و معترضین به سیاست ها و عملکردهای معاویه و امویان را کشتند و از مواضع خود بازنگشتند، بلکه بر آن پای فشردند.
امام طی نامه ای اعتراض آمیز به معاویه، برخی از عملکردهای وی را نکوهیده و به سختی سرزنش کرد کشتن حجر بن عدی و عمرو بن حمق خزاعی و استلحاق زیاد و انتساب فرزندی وی به ابی سفیان از آن جمله است. (فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)/ 286- 290) و نیز در استخلاف و جانشینی یزید سخت و مکرر اعتراض کرده، خصوصیات اخلاقی زشت وی را برشمرد. (پیشین، و فرهنگ/ 292) حتی در مجلسی در پاسخ معاویه برتری خود را بر یزید یادآور شده و پیشنهاد نامزدی خویش را برای خلافت پس از معاویه، مطرح می کنند، که معاویه نپذیرفت و اصرار بر بیعت گرفتن برای یزید داشت. (فرهنگ/ 297-298)
در جایی دیگر معاویه، امام را به خاطر ازدواج حضرت با کنیزش سرزنش کرد. امام فرمود: کنیزم را آزاد کردم براساس سنت رسول خدا(ص) با او ازدواج کردم، و بدان هیچ شرافتی از شرافت رسول خدا(ص) و هیچ پیوندی از پیوند با او برتر نیست و... پس بر هیچ مسلمانی، هیچ گونه سرزنشی جز در گناه نیست و سرزنش تو، فقط جاهلیت (و فرهنگی جاهلی) است. (فرهنگ/ 283 و 284)
صراحت لهجه امام در پاسخ معاویه و اعتراض به او از این قرار است. معاویه در همان سالی که حجر بن عدی و یاران او را کشت، حج کرد و امام را دید و گفت: آیا با خبر شدی با حجر و یاران او و شیعیان پدرت چه کردیم؟
امام فرمود: با آنان چه کردی؟ گفت: آنان را کشتیم و کفن پوشاندیم و نمازشان گزاردیم. امام حسین(ع) خندید و فرمود: ای معاویه! آنان خصم تواند؛ ولی ما اگر پیروان تو را بکشیم، آنان را کفن نمی پوشانیم و نماز نگزاریم و دفن نکنیم (که مسلمان نیستند). (فرهنگ/ 286)
مشروعیت و مقبولیت سلطنت امویان
دو استراتژی مهم و اساسی خلافت اموی عبارت بود از جعل مشروعیت و تحمیل مقبولیت؛ به این معنی که معاویه که خود و امویان را تنها خویشان و اقربای رسول خدا(ص) معرفی کرده بود، سابقه صحابی بودنش گرچه اندک بود و نیز مردم را به دلیل قرابت قریبه به پیامبر و با استناد به حق خلافت برای قریش، متقاعد و رقبای غیرقریشی را حذف کرد و با ترویج اعتقاد به جبر، خلافت را عطیه الهی پنداشته و هواداران اموی و شاعران مدیحه سرای آنان با تبلیغات گسترده برای حاکم، جایگاه خلیفه اللهی ترسیم کرده و برای حاکم هاله ای از جلالت و قداست ساخته و اعتراض و مخالفت با آن را حرام و مستوجب عقاب دانسته، مردم را به سکوت و تسلیم مجبور می کردند. جبریگری در خلافت یعنی خدایی بودن حکومت امویان و خویشتن را اوصیای خداوند بر بندگان و اولیای او در زمین پنداشتند. آنان به اراده خداوند حکم می رانند و به خواست و مشیت او در امور دخل و تصرف می کردند. این بن مایه اندیشه سیاسی در مشروعیت بخشی به خلافتی بود که بر تزویر استوار گشته بود.
معاویه خود را خونخواه عثمان خواند و خلافت را سهم الارث خویش از ماترک عثمان دانسته، می گفت عثمان با رأی شورا به خلافت رسید و همان خلافت به من منتقل شد. او در یکی از سخنرانی هایش برای مردم مدینه، اعتراف کرد که «وی از طریق انتخاب امت و اجماع و پذیرش و رضایت آنان به مقام خلافت نرسیده بلکه در این راه به جنگ متوسل شده تا آن را به چنگ آورده است.» او گفته است: «به خدا سوگند من خلافت را با میل و رضایت شما به دست نیاوردم، بلکه در راه به دست آوردنش با شمشیرم با شما جنگیدم». او مردم را با تهدید، تطمیع، تحقیر، تحمیر، و با استبداد و استثمار و با ضرب زر و زور و حربه کارساز تزویر و فریب و تبلیغات گسترده و عوام فریبی به سکوت و تسلیم مجبور کرده و مخالفان را از سر راه برمی داشت. طوری کار کرده بود که مردم اطاعت از خلیفه را بر خود لازم و مخالفت با او را حرام و حتی خاطی را مهدور الدم می دانستند. این همان تحمیل مقبولیت خلافت بر مردم است.
قیام و نهضت حسینی؛ چگونه، از کی و از کجا؟
در شرایط موجود- پس از انعقاد قرارداد صلح و آغاز خلافت اموی به صورت رسمی- احتمال تغییر و احتمال اثربخشی و پیروزی بر جریان حاکم و براندازی طاغوت چه میزان امیدبخش است؟ آیا به صرف این احتمالات ضعیف می توان علم مبارزه را برافراشت؟ روی چه میزان از مردم ایالات و ولایات می توان حساب کرد؟ باید شرایط جدیدی را انتظار داشت. با مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید که طبل بی کفایتی و بی لیاقتی و فسق و فجورش نواخته شده و طشت بی لیاقتی اش از بام افتاده بود و عدم مقبولیت او نزد مردم، این همان شرایط جدید بود.
امام در پاسخ نامه معاویه نوشت: تو در نامه خود آورده ای «این امت را به آشوب و فتنه بر مگردان» من برای این امت، فتنه ای بزرگتر از فرمانروایی تو بر آنان، سراغ ندارم و آورده ای که: «در کار و اندیشه خود و دین خود و امت محمد(ص) باش.» به خدا سوگند! من هیچ کاری را برتر از پیکار با تو، نمی شناسم؛ اگر آن را انجام دهم، برای تقرب به خداست و اگر انجام نداده ام، برای دینم از خدا آمرزش می طلبم. (فرهنگ/ 290)
امام به هر دو عامل تغییر پیش گفته توجه داشته و هم حاکم را مذمت کرده و منقصتش را فاش می کرد و هم مردم را ارج نهاده و به دعوتشان توجه می شود. حرکتی که از مدینه پیش و پس از مرگ معاویه شروع می شود و از حجاز تا عراق گسترده می شود و امام در راه عراق است که باز مردمی که در بیعت امام بودند جا زدند و به گفته فرزدق آنانی که دلهایشان با امام بود شمشیر بر امام کشیدند و این تغییر سیاسی، اجتماعی را جوری دیگر رقم زدند و حادثه عاشورا بوجود آمد. امام در سخنانی که آوردیم حاکم و حکومت اموی را تخطئه فرمودند و عدم شایستگی بر تصدی امور مسلمانان را آشکارا فریاد زدند و مردمی را که با مرگ معاویه فرصت را مناسب برای بیعت با امام می دیدند اجابت فرمودند. اما دست خیانت و بیعت شکنی و عافیت طلبی نااهلان و قهر و غلبه امویان ورق را برگرداند و شد آنچه نباید می شد.
امام فرموده بود من برای امر به معروف و نهی از منکر و احیاء و اجرای سنت رسول خدا(ص) و شیوه امیرالمؤمنین علی(ع) قیام کردم و سپس فرمودند: هر که جان بر کف و سرباز است با من همراه شود و «هر که ندارد هوای ما- ره گیرد برون رود از کربلای ما». دیدیم که یارانش چه پاسخ دادند و امثال نافع بن هلال گفت: «والله ما کرهنا لقاء ربنا و انا علی نیاتنا و بصائرنا نوالی من والاک و نعادی من عاداک.» (لهوف/ 112) به خدا سوگند؛ ما از مرگ ناخرسند نیستیم و همانا بر نیت هایمان و بصیرت و آگاهی هایمان هر که را که دوست شما باشد دوست داریم و هر که را دشمن شما باشد دشمن می داریم. پایه و مایه نهضت عاشورا بر بصیرت اهالی ایمان و بی بصیرتی سست عنصران است.
امام هدف را معلوم و نشانه گذاری کرده بود و فرموده بود در چنین شرایطی «لیرغب المؤمن فی لقاءالله محقا، فانی لااری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما» (لهوف/ 112) واجب است که مؤمن (در چنین شرایطی) با جان و دل مشتاق دیدار پروردگارش باشد، همانا که من مرگ را سعادت و زندگی با ظالمان را جز خواری و ذلت نمی دانم.
آثار و پیامدهای این نهضت از همان ظهر عاشورا نمایان شد و امام حسین(ع) با کشته شدن، احیاء بلکه جاودانه شد و این شعر تداعی می شود که؛
آینه گر بشکند صدها چو خود آیینه است
خرد گشتن را نباشد هیچ ملال بر آینه
سنگ را سازش چرا؟! چون عاقبت آیینه است.
منبع:روزنامه کیهان
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb