ماهان شبکه ایرانیان

کتایون ریاحی: ناشنوایان را انتخاب کردم، چون مظلومند

شاید قدیمی ترها کتایون ریاحی را با «کشتی آنجلیکا» یا حتی سریال «سایه همسایه» به خاطر بیاورند. کمی جوان تر از آنها، او را با «پدرسالار» شناختند؛ عروس آرام و سربزیر حاج اسدالله که متانت و صبوری را مشق می کرد.

سالنامه آرمان امروز - زهرا شیوری: شاید قدیمی ترها کتایون ریاحی را با «کشتی آنجلیکا» یا حتی سریال «سایه همسایه» به خاطر بیاورند. کمی جوان تر از آنها، او را با «پدرسالار» شناختند؛ عروس آرام و سربزیر حاج اسدالله که متانت و صبوری را مشق می کرد. اما نسلی که زمان نمایش آن مجموعه ها حتی به دنیا نیامده بودند او را بیشتر با مجموعه «یوسف پیامبر» می شناسند و ایفای نقش زلیخا و البته بعد از آن هنوز کار جدیدی انجام نداده است.

نقشی که همچنان در ذهن ها ماندگار است و فکر نمی کنم فراموش شود. مدت هاست که او را نه در تلویزیون دیده ایم و نه بر پرده سینما. این کم کاری البته فقط مربوط به حوزه سینما و تلویزیون می شود، کتایون ریاحی همچنان یک فعال اجتماعی است و در حوزه خیریه، بنیاد نیکوکاری کمک را اداره می کند. این یک گفت و گوی سینمایی است با هنرمندی که زندگی اش را محدود به قاب تلویزیون و پرده سینما نکرده است.

کتایون ریاحی: ناشنوایان را انتخاب کردم چون مظلومند

چه فیلم هایی را در جشنواره امسال دیدید؟

امسال توانستم فیلم «به وقت شام» را ببینم که البته فیلم بسیار خوبی هم بود. در این فیلم علاوه بر اینکه مردم صحنه های هیجان انگیز و با جلوه های ویژه خوب می بینند، متوجه می شوند که چه دلاوری هایی شده تا سرزمین و مرزهای ما از خطر داعش در امان باشد. دلم می خواست بقیه فیلم ها را هم ببینم اما هم بلیط نداشتم و هم مشکلات دیگری بود که فرصتش پیش نیامد. تعریف فیلم های امسال را شنیده ام و انشاالله همه شان را خواهم دید.

وعده داده بودید که خودتان هم دوباره کار کنید...

بله، به لطف خدا امیدوارم برای سال آینده و جشنواره بعدی فیلم داشته باشم.

امسال وقتی به جشنواره آمدید، عکسی از شما منتشر شد که دست تان آتل داشت. چه اتفاقی افتاده؟

دستم نشکسته، فقط کمی ضرب دیده. چند روز قبل زمین خوردم. البته الان بهترم.

شما در اوج با دنیای بازیگری خداحافظی کردید. پخش سریال محبوب حضرت یوسف با بازی شما در نقش زلیخا تمام شد و شما اعلام کردید قصد کنار گذاشتن این حرفه را دارید. چندوقت بعد خبر سفرها و کارهای خیریه تان رسید و در نهایت راه اندازی یک خیریه. دلیل ترک بازیگری این بود؟

کارهایی از این دست که به آنها نیکوکاری و خیریه می گوییم تقریبا همیشه بخشی از زندگی من بوده است و فکر می کنم کم و بیش بخشی از زندگی همه آدم هاست و فقط بستگی به توان، بضاعت و توجه دارد حتی به اندازه یک لبخند امیدبخش هم می شود نیکوکار بود. بعد از خداحافظی از سینما و سفرم به آفریقا این مسئله برای من جدی تر شد. پس تصمیم گرفتم حال که قرار است بخش بزرگ تری از زندگی ام را به این کار اختصاص دهم بهتر است کارها به صورت سیستماتیک انجام شود. به همین دلیل در سال 91 بنیاد نیکوکاری «کمک» را تاسیس کرده و به صورت جدی شروع به فعالیت کردیم.

در طول این مدت محاسن و معایب آن را تجربه کردم. از جمله چون بیشتر وقتم را در بنیاد سپری می کنم متوجه کمبود یک سیستم معنادار برای کار و فعالیت در موسسات خیریه شدم زیرا همچنان که کار دفتری در این موسسات نیاز به نظم و ترتیب اداری خاص دارد، در عین حال در تضاد با روزمرگی است؛ روزمرگی به مکانیکی شدن منتهی می شود و بخش انسانی را تحت الشعاع خود قرار می دهد، در حالی که برای نیکوکاری اولین نیاز همدلی با همنوع است.

از همین رو ما همزمان در حال تحقیق برای پیدا کردن یک روش یا طریقت که شایسته نیکوکاری باشد، هستیم که در آینده نزدیک به کمک خدا بتوان حتی رشته تحصیلی فراتر از مددکاری را ارائه کنیم؛ مثل ترکیب سبک جدیدی از علوم انسانی و جامعه شناسی که از فرم تئوری خارج شده و نتیجه علمی آن برای جامعه انسانی قابل لمس باشد. در طول زندگی هنری ام سر و کار من با سیستم های اداری در حد گرفتن پاسپورت یا انجام کارهای ساده بانکی و از این دست بوده

اما با شروع کار بنیاد با دنیای جدید، عجیب و پیچیده ای مواجه شدم گویا این چیدمان پیچیده در واقع برای این طراحی شده که کاری انجام نشود یا به سرانجام نرسد! نه برای تسریع، تسهیل یا به نتیجه رسیدن. البته برای کارهای درست است و اگر کسی بخواهد کار نادرستی انجام دهد، همه کارها در اسرع وقت مهیاست.

کتایون ریاحی: ناشنوایان را انتخاب کردم چون مظلومند

در زلزله کرمانشاه خیلی از سلبریتی ها برای جمع آوری کمک پیش قدم شدند. عده ای تحلیل کردند که این اتفاق نشان بی اعتمادی مردم به هلال احمر است. شما چه می گویید؟

ربطی ندارد. به نظرم جلوه حضور و کمک و مردم شریف ما از تلاش هنرمندان در این زمینه بسیار پررنگ تر بود. من در ایام زلزله در کرمانشاه حضور داشتم و هر کجا رفتم چادرهای هلال احمر برپا بود و داوطلبان و نیروها در حال امدادرسانی بودند و واقعا زحمت می کشیدند. هلال احمر و ارتش فعال ترین دستگاه ها در زلزله کرمانشاه بودند. مردم مناطق زلزله زده هم این تلاش را می دیدند و قدر آن را می دانند. این طور نیست که بی اعتمادی وجود داشته باشد. هنرمندان هم مانند همین مردم، به هموطنان شان کمک می کنند.

حالا برخی از آنها به نمایندگی از مردم در حال جمع آوری کمک ها پیش قدم شده اند. آنها هم مثل داوطلبان هلال احمر وظیفه ای ندارند و فراتر از وظیفه خود وارد این میدان شده اند. بماند که من دیدم آقای مسئولی برای این که از زیر با مسئولیتش فرار کند گفته بود چهره ها در این زلزله کار خاصی نکردند. فراموش نکنیم که برخی کارها وظیفه عده ای است که انجام بدهند ولی عده ای کارهای بزرگ تری از آنها می کنند در حالی که چنین وظیفه ای ندارند.

فکر می کنید بازیگری منافاتی با مادر بودن دارد؟

حتما دارد! حرفه بازیگری زمان و مکان خاصی ندارد و تو به این دلیل خیلی از لحظاتی را که می توانی کنار خانواده ات باشی، از دست می دهی.

سال هایی که مادرتان کنارتان بودند، روز مادر چه هدیه ای به ایشان می دادید؟

مادرم دستش سبز بود و عاشق گل و گیاه. خودم شاهد بودم که یک تکه چوب را کنار یک گل دیگر پیوند زد و آن چوب خشک سبز شد. گاهی هم از طرف مادرم به نیازمندان بنیاد کمک می کردم. چند سال است که هدیه روز تولد پسرم، روز مادر و روز تولد ایشان هم از طرفشان به خیریه کمک می کنم.

کتایون ریاحی: ناشنوایان را انتخاب کردم چون مظلومند

یک جمله به مادرتان هدیه بدهید.

ایشان همیشه شعری از فریدون مشیری را به زیبایی می خواندند که دوست دارم آن را بخوانم و به روحشان هدیه کنم: «تاج از فرق فلک برداشتن/ جاودان آن تاج بر سر داشتن/ در بهشت آرزو ره یافتن/ هر نفس شهدی به ساغر داشتن/ روز در انواع نعمت ها و ناز/ شب بتی چون ماه در بر داشتن/ صبح از بام جهان چون آفتاب/ روی گیتی را منور داشتن/ چون صبا در مزرع سبز فلک/ بال در بال کبوتر داشتن/ حشمت و جاه سلیمان یافتن/ شوکت و فر سکندر داشتن/ تا ابد در اوج قدرت زیستن/ ملک هستی را مسخر داشتن/ بر تو ارزانی که ما را خوش تر است/ لذت یک لحظه «مادر» داشتن.»

خیریه شما به طور تخصصی برای ناشنوایان فعالیت می کند چرا از بین تمام اقشار نیازمند ناشنواها را انتخاب کردید؟

واقعیت این است که من فکر می کنم ناشنواها ما را انتخاب کردند. درواقع آنها سر راه ما قرار گرفتند داستان هم از پروانه شروع شد. ما با خانواده ای آشنا شدیم که از سه فرزند آنها دو فرزند ناشنوا هستند و بعد متوجه شدیم در این منطقه افراد ناشنوای زیادی وجود دارد و از طرفی بهزیستی هم ترجیح می داد بازوهای کمک به ناشنوایان بیشتری داشته باشد تا این افراد تحت حمایت قرار بگیرند.

ناشنوایی را معلولیت خاموش نامگذاری کرده اند به همین دلیل برای فعالیت اصلی ناشنوایان را انتخاب کردیم به قول آقای دکتر فرهادی که بنیان گذار کاشت حلزونی در ایران است، شایع ترین معلولیت در جهان، ناشنوایی است و تنها در ایران حدود هزار کودک ناشنوا متولد می شود که سال گذشته 800 کودک جراحی شدند. خوشبختانه به گفته بهزیستی کشور امسال این رقم افزایش پیدا کرده است. این گروه نه تنها صدای کسی را نمی شنوند، بلکه صدای خودشان را هم نمی توانند به گوش کسی برسانند. مظلومیت آنها دلیل انتخاب ما شد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان