«وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُّکْرَمُونَ *لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ».(2)
انگیزه ی بحث از فرشتگان
برخی از انسان ها که در معارف الهی ژرف اندیشی بایسته را ندارند و آموزه های دینی را با بصیرت کافی فرا نگرفته اند، پندار و تصویر صحیحی از حقایق جهان هستی ندارند و همواره می کوشند تاپدیده هایی را که سری در آن سو داشته و در خصوص آنها خبرها و گزارش هایی از غیب رسیده است، با فهم کوتاه و ناقص خویش ترسیم کنند؛ چنین پندارهای ناروا، علاوه بر آنکه آدمی را از اصل حقیقت دور می سازد، او را دچار اوهام و تخیّلات باطل نیز می گرداند.
بعضی از فکرهای ساده و قاصر، در خصوص ملائکه و فرشتگان پندارها و تصوراتی دارند که دور از حقیقت است. اینان ملائکه را با ذهنیت خود ساخته، ترسیم می کنند و تمام تلاش خویش را در این جهت قرار می دهند تا بر اساس خیال باطل خود ملائکه را تصویر نمایند. از این رو آموزه های قرآنی و روایی را ــ که در تبیین حقیقت و ویژگی این موجودات الهی است ــ در حدّ اندیشه ی مادی زده و در قالب اوهام خویش تفسیر می کنند.
با توجه به این مطلب، دغدغه ی اصلی و انگیزه ی این گفتارها، زدودن تصویرهای باطل، تصورات غلط و اوهام ناروا از دامن این حقیقت شگرف می باشد. همچنین ارائه معرفتی صحیح و بصیرتی نافذ در حوزه ی یکی از معارف الهی و تشریح و تبیین حقیقت یا حقایقی درباره ی این پدیده ی مهم و سرانجام گرفتن درس ها و توصیه های لازم برای حیات معنوی خویش است.
شناخت ملائکه
«ملائکه» برتر از فکر واندیشه ی ما بوده و در ورای عالم طبیعت ناسوتی و مادی قرار دارند و از سنخ مادیات و جسمانیات نیستند؛ از این رو برای شناخت حقیقت و ویژگی های آنها باید به آیات و روایات مراجعه کرد و در حدّ فهم خویش از این نصوص امور کلی را دریافت. آیات و روایات در خصوص حقیقت ملائکه مطالب عمیق و ژرفی را بیان کرده اند که در حدّ اختصار به چند نکته ی مهم و برجسته اشاره می شود.
یک.ملائکه موجودات غیر مادی
از دیدگاه روایات ملائکه، موجوداتی غیر مادی و غیر جسمانی اند. فرشتگان مخلوقاتی از ماده ی جسمانی و مخلوقات مادی نیستند که در عالم مادی و جسمانیت مشهود ما است؛ بلکه منزه اند از اینکه ماده ی جسمانی داشته باشند. کیفیت خلقت ملائکه و موجودات نامرئی(جن) در آیات و روایات بیان نشده؛ بر خلاف کیفیت آفرینش انسان که در این خصوص حقایق قابل توجهی ارائه شده است. در خصوص جن و ملک، تنها به این انگاره اشاره شده که جن ناری و ملائکه نوری اند. در هر صورت ملائکه موجودات غیر مادی و جسمانی اند، از این رو، ترسیم کردن فرشتگان در قالب مادی و جسمانی، ریشه در اوهام و تخیلات دارد؛ نه اصل حقیقت آنها بعضی از شواهد روایی در این خصوص عبارت است از:
1ــ1.علامه مجلسی(قدس سره) از کتاب الاختصاص روایتی را از مرفوعه معلی بن محمد از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است: «ان الله عز و جل خلق الملائکة من نور»(3) «خداوند عز و جل ملائکه را از نور خلق کرده است». روشن است که «نور» حقیقتی مجرد از ماده است و حضرت با این بیان، این نکته را مطرح فرموده که ملائکه موجودات غیر مادی اند.
1ــ2.در روایت دیگری آمده است: «بالاسناد الی ابی محمد العسکری(علیه السلام) فیما احتج رسول الله(صلی الله علیه وآله و سلم) به علی المشرکین: و الملک لا تشاهده حواسکم...»(4)؛ «از امام حسن عسگری (علیه السلام) نقل شده است: در [فرازی از] احتجاجاتی که رسول خدا برای مشرکان داشت، فرمود: ملک موجودی است که حواس شما آن را مشاهده نمی کند».
این بیان نیز نشانگر و دلیل جسمانی نبودن ملائکه است؛ زیرا اگر ملک جسمانی و مادی بود، دلیلی ندارد که انسان شرایط دیدن و لمس کردن او را نداشته باشد.
1ــ3.امام صادق (علیه السلام) فرموده است: «ان الملائکة لا یأکلون و لا یشربون و لا ینکحون وانما یعیشون بنسیم العرش ...»؛(5)
«...حقیقت آناست که فرشتگان نمی خورند و نمی آشامند و ازدواج نمی کنند؛ بلکه حیات آنان با نسیم عرش است...».
این روایت نیز به روشنی بر غیر مادی بودن ملائکه دلالت دارد؛ زیرا، خوردن، آشامیدن، نکاح و....مربوط به موجود مادی جسمانی است. موجود جسمانی با تغذیه، تولید نسل و مانند آن است که بقای مادی دارد و بدون آنها، زندگی مادی نخواهد داشت. اما حیات ملائکه به دلیل غیر مادی بودن با نسیم عرش است. البتّه نسیم عرش را نباید با نسیم خوب و یا بد دنیوی تشبیه کرد. نسیم عرش، حقیقتی است که اگر ذره ای از آن به ما برسد، آدم می شویم، اصلاح می گردیم و به ما حیات ابدی می دهند.
تمثل ملائکه
گفتنی است ملائکه اگر چه موجودات نوری و غیر مادی اند؛ ولی اگر خداوند متعال بخواهد، در شرایط ویژه ای برای افراد مخصوصی ــ که دیده ی بالا بین و آن سویی دارند ــ تمثّل پیدا می کنند؛ ولی این «تمثل» غیر از این است که فرشتگان، خود این صورت تمثل را دارند. تمثّلات غیر از ذات و حقیقت آنها است؛ مانند تمثّل روح اعظم برای حضرت مریم (علیه السلام) در شکل یک انسان راست قامت: (فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَرًا سَوِیًّا)(6).
حقیقت و ذات روح اعظم، انسان و انسانی نیست؛ بلکه در آن شرایط خاص به امر خداوند متعال برای حضرت مریم به شکل یک انسان «تمثّل» یافت. فرشتگان نیز حقیقت و ذاتشان غیر مادی و غیر جسمانی است؛ ولی به اذن حضرت حق در شرایط ویژه ای، برای اشخاص خاصی «تمثّل» می یابند. این بدان معنا نیست که آنان موجودات مادی اند؛ بلکه مقصود آن است که ملک در قالب و شکلی تمثّل یابد و آدمی تمثّل یافته او را ببیند؛ نه حقیقت غیر مادی وی را.(7)
البته این مسأله تنها برای اهل آن اتفاق می افتد؛ نه برای مدعیان و کسانی که با هوا و هوس های خویش، ادعای دیدار مکرّر فرشتگان را کرده و بدین طریق عوام فریبی می کنند.
دو.ملائکه دارای کرامت ذاتی
از آیات قرآن و روایات، به روشنی استفاده می شود که فرشتگان کرامت ذاتی دارند. خداوند متعال می فرماید:
(وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُّکْرَمُونَ)(8)
«[در خصوص ملائکه برخی از منحرفان] گفته اند: اینها فرزندان خدا هستند! منزه است خداوند متعال [از گفته ی اینان] ولکن [فرشتگان] بندگان خدا هستند [که به آنها] کرامت داده شده است».
این آیه به روشنی دلالت دارد که ملائکه، دارای کرامت ذاتی اند که خداوند متعال این چنین آنها را توصیف می کند. ازاین تعبیر معلوم می شود که مرتبه ی وجودی و کمالی ملائکه، خیلی بالا است که خداوند درباره ی آنان می فرماید: (عِبادٌ مُّکْرَمُونَ).
سه.ملائکه واسطه های فیض حق
بر اساس آیات و روایات، فرشتگان واسطه های حضرت حق با عوالم هستی و موجودات آن هستند؛ یعنی، میان او و این عالم وعوالم دیگر، هر چه از خدا می رسد، به وسیله ی ملائکه است. از این رو هیچ واقعه، حادثه و رویدادی و هیچ تغییر، تبدیل و مسأله ای ــ چه کوچک و چه بزرگ، چه خُرد و چه کلان ــ در تمامی ابعاد آن و با همه ی پیچیدگی اش، تحقق پیدا نمی کند مگر به وساطت ملائکه. در حقیقت افعال خداوند، از مجاری وجودی فرشتگان درشئون مختلف و با همه ی گستره ی کمی و کیفی اش پیاده می شود.
به عنوان مثال خدای «مصوّری» که ماده را در صورت های مختلف به طور متصل و دائم تصویر می کند، این کار به دست یک سلسله ملائکه (ملائکه مصوِّر) انجام می گیرد. تصویرگر در اصل و حقیقت خداوند است؛ ولی این کار از طریق این دسته از ملائکه صورت می پذیرد. این واسطه گری تنها اختصاص به این مورد ندارد، بلکه هر چه در این عالم می شود و هر امر و خواست و فعل خداوند متعال که در این جهان هستی محقّق می گردد، به وسیله ملائکه و به وساطت آنان است و از این رو ملائکه در مراتب مختلف واسطه های حق اند.(9)
ملائکه در تحقق امر خداوند، کوچک ترین تخلّفی نکرده و هر چه و هر آنچه را که او اراده کرده است، بدون هیچ کم و کاستی محقق می سازند. طبعاً هیچ ملکی در کارش مغلوب نبوده و نیست و نخواهد بود؛ زیرا آنان در واقع حاملان مشیّت الهی و اراده ی الهی اند و اراده و خواست او از طریق و مجرای آنان پیاده می شود و چون اینجا چیزی جز امر خداوند وجود ندارد، هیچ مانعی نمی تواند جلوی تحقق آن را بگیرد و در نتیجه ملائکه هیچ گاه مغلوب امر دیگری ــ جز امر و اذن الهی ــ نخواهند بود؛ چنان که خداوند متعال این حقیقت را چنین بازگو می کند:
(لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ)(10)
«[فرشتگان] هرگز در گفتار بر خداوند پیشی نگیرند، و همه ی کارهایشان به فرمان او باشد».
یا در آیه ی دیگری می فرماید:
(یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ نارًا وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ)(11)
«ای کسانی که ایمان آوردهاید خود را با خانواده ی خویش از آتش دوزخ نگه دارید، چنان آتشی که مردم و سنگ خارا آتش افروز آن است و بر آن دوزخ فرشتگانی بسیار سخت دل (غلیظ و شدید) مأمورند که هرگز[در آنچه خدا امرمی کند] خدا را عصیان و نافرمانی نخواهند کرد و آنچه به آنها حکم [و امر شود فوراً] انجام دهند».
بنابراین، وجود و اراده ی ملائکه فانی در خداوند است و از این رو هیچ تخلفی و نافرمانی از اوامر الهی ندارند.
شبهه و پاسخ آن
ممکن است اشکال شود که اگر ملائکه هر چه خدا می خواهد انجام می دهند، چه شرافتی و کرامتی بر دیگران دارند؟ اینان در واقع اراده ای ندارند و فقط مجرا و وسیله اند و از این رو پاک و منزه از گناه هستند! این طهارت باطنی است و خیلی فضیلت نیست. فضیلت آنجاست که موجودی صاحب اراده، بتواند از امر خدا تخلّف کند یا معصیت کند؛ ولی این کار را انجام ندهد. «نتوانستن» با «تخلف نکردن» از روی اراده متفاوت است. کرامت ذاتی آنجا است که من بتوانم از روی اراده و خواست خویش سرپیچی کنم؛ ولی در عین حال چنین نکنم. اما اگر توان عناد و اعراض از امر حق را نداشته باشم، چه فضیلتی است؟!
پاسخ آن است که با دقت در اوصاف و ویژگی های ذکر شده برای فرشتگان، می توان گفت اصل اختیار و مسؤولیت پذیری آگاهانه و آزادنه ی آنها، امری مسلم و مبرهن است.(12)
از جمله در دو آیه که پیش تر گذشت به آن اشاره شده است: یکی آنکه خداوند آنها را به (عِبادٌ مُّکْرَمُونَ)(13) توصیف فرمود. که واژه ی «گرامی» درجاتی است که موجود صاحب اراده و اختیار باشد؛ و گرنه «گرامی» و «مکرّم» نخواهد بود. و دیگری تعبیر(لا یَعْصُونَ اللّهَ)(14) است که حکایت از امکان معصیت برای ملائکه دارد؛ ولی آنها در عین این توانایی، معصیت نمی کنند. اگر موجودی بدون اراده باشد، دیگر تعبیر «خدا را عصیان و نافرمانی نمی کنند» معنا نخواهد داشت. بنابراین هر چند اراده ی ملائکه فانی در خدا است؛ ولی این دو معنای نفی اراده و اختیار نیست، بلکه معنای حقیقی و اصلی آن است که در عین آنکه اراده دارند، ولی اراده ای جز طلب و خواست خدا ندارند و این خود یک فضیلت قابل ستایش و الگوگیری است.
ملائکه ورای قوانین
برخی می پندارند با وجود قوانین و کشف آنها از سوی بشر، وساطت فرشتگان امری نامعقول بوده و پذیرفتنی نیست! برای مثال وقتی انسان علت باران را کشف کرد و فهمید که بر اساس قوانینی آب تبدیل به بخار شده و بخار تبدیل به ابرها و در شرایط خاص بر اثر جاذبه ی زمین و وضعیت جویِ مخصوص، باران می بارد و همه ی اینها در چارچوب قوانین صورت می گیرد و انسان ها این قوانین را به دست آورده اند، دیگر این حقیقت که ملائکه باران درست می کنند یا به وسیله ی آنها باران بر زمین جاری می شود، یا آب ها تبخیر می شوند، یا وضعیت جوّی دگرگون می گردد و...معنا نخواهد داشت. در عوالم هستی و عالم مادی، قوانین و سننی حاکم است و همه ی امور بر اساس آنها، فعل و انفعالات خویش را انجام می دهند. از این رو با وجود این قوانین ــ خواه ما آنها را کشف کرده باشیم یا نه ــ وساطت ملائکه و مجرا و وسیله بودن آنها در تحقّق افعال الهی در عوالم هستی و از جمله عالم مادی مفهوم ندارد! اگر طرفداران این دیدگاه که گاهی خویش را مدعی حق جویی و حقیقت یابی می دانند به مطالب ذیل توجه کنند، در می یابند حقیقت همان است که در آیات و روایات بیان شده و در واقع فرشتگان ورای قوانین اند.
الف)ما می پذیریم قوانین و سننی در عالم مادی و عوالم هستی وجود دارد و امور بر اساس و در چارچوب این قوانین کار خویش را انجام می دهند. همچنین قبول داریم که انسان ها باید بکوشند تا در حد توان و فهم خویش این قوانین را کشف کنند و کشف قوانین هم برای زندگی بشر فواید بی شماری دارد.
ب)همه ی ما می دانیم قوانین بی شماری در عالم مادی وجود دارد که اگر بخواهیم آنها را شمارش کرده و دسته بندی کنیم، تعدادشان به مراتب بیش تر از تعداد موجوداتی است که این قوانین در خصوص آنها مطرح شده است. اگر قوانین را در نباتات، حیوانات، زمین و عناصر آن، ترکیبات مختلف و...وجود دارد، شمارش کنیم، قطعا تعدادشان بیشتر از خود این موجودات خواهد شد. حال اگر این مسألة عجیب و قابل تأمل را با قوانین دیگر ــ که حکایتگر ارتباطات و نسبت های قوانین با یکدیگر است ــ در نظر بگیریم، اذعان خواهیم کرد که در این خصوص عقل بشر به ناتوانی و قصور فهم و ادراک خویش اعتراف می کند.
ج)آیا خود قوانین را می توان با حواس و ابزار آن، دریافت یا نمی توان؟! آیا قوانین محسوس اند و یا آثارشان مشهود است؟ با اندکی دقت و اندیشه، در می یابیم قوانین و ارتباط آنها با یکدیگر، امری مرموز است و خود آنها قابل حس و رؤیت و فهم نیستند. ما تنها با جملات و عباراتی آثار ارتباطی پدیده ها را بیان کرده و بر آن نام «قانون طبیعی» می نهیم. اما در واقع خود قوانین اموری نامرئی، نامحسوس و غیر مادی اند و ما تنها از طریق آثار مشهود و محسوس آنها، به اصل وجود و بودنشان پی می بریم؛ نه به کم و کیف و حقیقت آنها. آنچه ما در الفاظ و عباراتی «قانون» می دانیم، آثار قوانین اند، نه خود قوانین.
د)با دقّت و تامّل این حقیقت روشن می شود که قوانین، از لوازم وجودی ملائکه و آنها ورای قوانین هستند. برای تقریب به ذهن به این مثال توجه کنید: در بدن انسان قوانین و سننی حاکم است؛ اما این قوانین تا زمانی که روح در بدن انسان وجود دارد، کار می کنند؛ ولی بدون روح فعالیتی ندارند و وجود آنها بی معنا است. به عنوان نمونه قوانین دستگاه گوارش تا زمانی که روح در بدن آدمی است آثاری دارند، ولی هنگامی که روح از بدن مفارقت کند، دیگر آنها فعالیتی نخواهند داشت. بنابراین قوانین حاکم بر بدن، اشعه ی وجودی یا آثار وجودی روح در بدن و به بیان دیگر، ورای قوانین، روح آدمی است و اینها از لوازم وجودی روح به شمار می رود؛ به صورتی که اگر روح نباشد، قوانینی در بدن انسان نخواهد بود.
در خصوص قوانین جهان هستی نیز همین مسأله وجود دارد؛ در ورای آثار مشهود ما (که ما آن را قانون می نامیم)، ملائکه و فرشتگان الهی وجود دارند و تا هنگامی که آنان هستند، این قوانین و سنن کار خویش را انجام می دهند؛ ولی اگر آنان نباشند یا نخواهند، این قوانین از کار باز خواهند ایستاد.
فرشتگان باران، وقتی که حضور دارند و می خواهند مشیّت الهی در این پدیده جریان یابد، باران و قوانین مربوط به آن وجود خواهد
داشت و اگر حضور نداشته باشند نه بارانی خواهد بود و نه قوانین مرتبط با باران.
مثالی دیگر:
دانه ی گندم وقتی در یک شرایط خاص قرار گرفت، با یک سلسله قوانین سبز گشته، رشد می کند و سنبل می شود. با نگاهی ساده به آن می پنداریم که مقتضای طبیعت دانه آن است که وقتی در یک شرایط خاصی قرار گرفت، صورت سنبلی را برای خودش بپذیرد و سنبل شود. این سبز شدن، رشد نمودن، سنبل گشتن و مراتب را طی کردن، مقتضای طبع یا قانون است. این مسأله در این حد و در جای خود درست و صحیح است؛ ولی اگر کمی ژرف نگری و تدبر کنیم، به این حقیقت واقف خواهیم شد که ورای این اقتضای طبع یا قانون، ملائکه ای وجود دارند که اینها با وجود آنان معنا پیدا می کند و بدون آنان اصلاً نه قانونی هست نه اقتضای طبعی؛ نه سبز شدنی در کار هست و نه رشد نمودن و سنبل گشتنی.
بنابراین، قوانین و سنن از آثار وجودی ملائکه ای است که ورای آنها وجود دارند. به عبارت دیگر قوانین، صورت های گوناگون، پیچیده و اسرار آمیز مشیت ربوبی است که از طریق ملائکه پیاده می شود.(15)
چهار.ملائکه دارای مراتب وجودی
در میان آفریدگان، هیچ مخلوق و موجودی از لحاظ کثرت و تعداد، به ملائکه نمی رسد.(16) با این وصف ملائکه دارای مراتب هستند: برخی در رتبه ی بالا، بعضی در مرتبه پایین، گروهی فوق بعضی، برخی دون بعضی، دسته ای آمر و پاره ای دیگر مأمور، تعدادی مطاع و بخشی مطیع اند و...مثلاً حضرت جبرئیل(علیه السلام)، از جمله ملائکه ای است که دارای مرتبت وجودی بالاتر، یا دارای سعه ی وجودی بیشتر است. ملائکه زیادی تحت فرمان جبرئیل بوده و مادون او هستند و طبعا خواسته های الهی از طریق جبرئیل به ملائکه دیگر رسیده و از آنها به آنجا که باید برسد، می رسد. شواهد قرآنی این نکته عبارت است از:
4ــ1.(وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ * وَ إِنّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ)
«[ای رسول ما، مشرکان را بگو که فرشتگان می گویند] هیچ یک از ما فرشتگان] نیست، جز آنکه او را مقامی معین و معلوم است* و همه [به فرمان حق] صف آراسته ایم».(17)
این دو آیه به خوبی نشانگر وجود مراتب در میان فرشتگان است؛ زیرا تعبیر «مقام معلوم» بیانگر این حقیقت است که هر فرشته ای، دارای مرتبه و مقامی معلوم است و این مرتبه نیز محفوظ است و هر کسی در مرتبت وجودی خویش، تحت فرمان الهی بوده و کار خود را انجام می دهد. تعبیر «الصافون» نیز بیانگر این نکته ی ظریف است که تمامی ملائکه، در صف و رتبه ی وجودی خویش بوده و تحت فرمان حق اند. به هر روی در میان ملائکه ــ که دارای کرامت ذاتی و عصمت بوده و فانی در خدا هستند ــ مراتب وجودی حاکم است و وقتی امر و مشیت الهی صادر می شود، مراتبی را طی می کند تا آنجا که آن امر و مشیت محقّق و اجرا می شود و این حقیقتی شگفت آور است؛ به عنوان مثال ملک الموت از ملائکه مرتبه ی بالا بوده و یاران زیادی دارد. وقتی که امر قبض از خدا به ملک الموت می رسد؛ این امر از طریق ملک الموت به ملائکه تحت فرمانش می رسد و آنها این قبض را انجام می دهند.
4ــ2.(إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریمٍ * ذی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکینٍ * مُطاعٍ ثَمَّ أَمینٍ)(18)
«همانا قرآن کلام رسول بزرگوار حق [جبرئیل] است که فرشته ی با قوت و قدرت است و نزد خداوند مقتدر صاحب عرش با جاه و منزلت است و فرمانده ی فرشتگان و امین [وحی خدا] است».
این آیات در توصیف جبرئیل(علیه السلام) است و به مرتبه ی وجودی او اشاره دارد، این حقیقت را نیز خاطر نشان می سازد که او فرشته ای مطاع(اطاعت شده ) است و مطاع درجایی معنا دارد که مطیع و اطاعت کننده ای باشد. پس جبرئیل دارای مرتبتی بالا بوده و فرشتگان دیگری در مراتب پایین تر فرمانبردار او هستند؛ بنابراین در میان فرشتگان مراتب وجودی حاکم است.
حقیقت «جناح» ملائکه
بر اساس آیات ذیل معروف است که ملائکه بال دارند وگاه دیده می شود که برخی این فهم ظاهری را به تصویر کشیده و صوری از ملائکه را نقاشی کرده که دارای پر هستند! امّا آیا حقیقت بال و پر داشتن فرشتگان همین است که برخی می پندارند یا حقیقت امر چیز دیگری است؟!
قرآن می فرماید: (الْحَمْدُ لِلّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً أُولی أَجْنِحَةٍ مَّثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یَزیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ)(19)
«سپاس خداوندی را که آفریننده آسمان ها و زمین است و فرشتگان را رسولان قرار داده است تا او امر او را پیاده کنند و آنها دارای دو و سه چهار جناح اند و هر چه بخواهد در آفرینش و [از جمله آفرینش بیشتر جناح برای فرشتگان] میافزاید زیرا خدا بر هر چیزی تواناست».
معنای حقیقی «جناح» چیست؟ آیا وسیله ای برای صعود به بالا یا نزول به پایین است و یا وسیله انتقال از مکانی به مکان دیگر؟ در واقع موجود صاحب «جناح»، به کمک آن در جایی که می خواهد، حضور پیدا می کند؛ حال ممکن است آنجا پایین، بالا، شرق، غرب، این مکان و یا مکان دیگر باشد. پرنده ها که پر دارند، می توانند به وسیله «پر» از نقطه ای به نقطه ی دیگر منتقل شوند و در حقیقت با پر خویش در مکان های متفاوت حضور یابند.
اینکه گفته می شود ملائکه دارای «جناح» هستند؛ یعنی، ملائکه وسیله ای دارند که به کمک آن می توانند در جاها و مراتب گوناگون حضور یابند. به بیان دقیق تر «جناح» ملائکه، ملائکه ی دیگری اند که در مراتب پایین تر تحت فرمان ملک برتر و بالاتر بوده و فرشته ی بالاتر توسط فرشته ی پایین تر امر و مشیت حق را محقّق می سازد.
برای مثال میکائیل (علیه السلام) جناح هایی؛ یعنی، ملائکه ای در بالاترین آسمان و در همه ی آسمان ها و حتی در زمین دارد. وقتی این فرشته ی عظیم الشأن می خواهد کاری را در آن مراتب وجودی مختلف انجام دهد، با فرشتگانی که جناح های او هستند آن را انجام می دهد؛ یعنی، آنها وسیله و فرمانبر میکائیل برای تحقق اوامر او می باشند. با جناح زمینی اش در زمین حاضر می شود، با جناح تجردی اش در عالم تجرد و ... . اینکه گفته می شود میکائیل با جناح زمینی اش کاری را انجام می دهد؛ یعنی، با حضور و تجلّی او در فرشته ی زمینی اش، آن امر را پیاده می کند و در واقع حضور جناح میکائیل، حضور خود او است؛ خواه خودش کار کند یا جناحش.
برای فهم بهتر حقیقت جناح فرشتگان از فعل روح و نفس خویش با بدنمان استفاده می کنیم. روح ما جناح ها دارد: وقتی روح شما می خواهد در عالم مبصرات و دیدنی ها وارد شده و مثلاً از مناظر زیبای باغ یا گلستان یا بوستانی لذت ببرد، با جناح و قوه ی باصره حاضر می شود. در این حضور زمان هم مطرح نیست و همین که روح خواست ببیند، قوای باصره به کار افتاده و این امر را برای روح محقّق می سازد. در این جا باصره جناح روح و با آن یکی است و در عین حال روح، روح است و باصره، باصره. از این رو وقتی تصاویر زیبا را تماشا می کنید، «شما» نگاه می کنید. آن که نگاه می کند و لذت می برد و کار دیدن را انجام می دهد آن «حقیقت شما» و «روح شما» است. روح شما با جناح باصره وسیله ی دیدن است، دراین فعل اصلاً مطرح نیست، به صورتی که وقتی از شما می پرسند چه می کنید، می گویید: می بینیم. نمی گویید با صره ام در اینجا می بیند، باصره ام را استخدام کرده ام تا به کمک او شکل ها و مناظر را ببینم، ولی در عین حال باصره، جلوه و جناح روح در امر دیدن است.
در خصوص شنیدن اصوات و آهنگ ها نیز مسأله چنین است. روح شما در این جا با جناح قوه ی سامعه حاضر می شود و با این جناح کار می کند. اگر روح شما بخواهد به عوالم بالا رفته و در معارف عالی سیر کند، با جناح عقل در عالم بالا و عوالم برتر حاضر می شود و... .
جناح ملائکه نیز این چنین است؛ یعنی، فرشتگان با جناح هایی که دارند، کارهایی مختلف انجام می دهند و با اجنحه ی خود، در آن مرتبه حاضر شده و فعل و امر و مشیت حق را محقّق می سازند. فرشته، فرشته و جناح، جناح است؛ ولی فرشته با جناح خود، افعال خویش را انجام می دهد و توسط جناح های خویش در آن مرتبه حضور می یابد.
با این توضیح مختصر و در عین حال دقیق می توان معنا و مفاد اصلی برخی از روایات را ــ که برای فهم من و شما حقایقی را در الفاظی خاص مطرح نموده است ــ درک کرد. به عنوان نمونه امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
«و منهم الثابتة فی الارضین السفلی اقدامهم و المارقة من السماء العلیا اعناقهم و الخارجة من الاقطار ارکانهم، و المناسبة لقوائم العرش اکتافهم»؛
«بعضی از فرشتگان پایشان در طبقات پایین زمین ثابت است و گردن هایشان از آسمان به بالا گذشته و ارکان وجودشان از اقطار جهان بیرون رفته است و کتف های آنان برای حفظ پایه های عرش خدا آماده است.»
این روایت اشاره به جناح های فرشتگان دارد که در مراتب گوناگون عوالم هستی وجود دارند و این صنف از ملائکه، امر و مشیت خدا را از طریق آنان محقق کرده و برای انجام دادن افعال الهی در آن مراتب، با آن جناح ها حضور می یابند.
به فرموده ی حضرت علی (علیه السلام) «کسی که از وصف آفریده ای مثل خود (فرشتگان) درمانده است، چگونه خدای خود را وصف خواهد کرد؟»(21) معرفت انسان درباره ی فرشتگان، محدود و مبهم است و از این رو نباید توقع داشت که با چند نکته، بتوان حتی ابعاد محدودی از حقیقت آنان را تبیین کرد و آن گاه آنها را شناخت!
در پایان، اینکه گفته شده انسان اشرف مخلوقات است و حتی از فرشتگان الهی با این همه قدرت و منزلت برتر است، همه ی انسان ها را شامل نمی شود؛ بلکه انسان های حقیقی و کامل را در بر می گیرد؛ همچون: رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، امیر مؤمنان (علیه السلام)، حضرت زهرا (علیهما السلام)، و جمیع امامان (علیهم السلام) و در مرتبه ی بعد اولیا و اوصیای الهی. نباید با تکیه بر ظاهر این سخن گران سنگ در خیال خود، خویش را بالا ببریم و فرشتگان را پایین آوریم!! این وهم و پندار ما است، آیا مخلوقاتی مثل ما با این همه تخطّی، سرپیچی، گناه نافرمانی، بالاتر از فرشتگان الهی اند که جز تسبیح حق و فنای در او و اطاعت از امر او به چیز دیگری مشغول نیستند؟! هرگز، تنها کسانی از این موجودات والا مرتبه برترند که به معنای واقعی و حقیقی انسان باشند، نه فقط در ظاهر و شکل و شمایل.
پینوشتها:
1. 72/5/29.
2.انبیاء(21)، آیه 26 و 27.
3.بحارالانوار ، ج59 ، ص 191، ح48.
4.همان، ص 171،ح1.
5.همان، ص 174، ح4.
6.مریم (19)، آیه 17.
7.امام حسن عسکری نیز در قسمت دیگری از روایت قبل فرمود: «و لو شاهدتموه بان یزداد فی قوی ابصارکم لقلتم لیس هذا ملکا بل هذا بشر»؛ «و اگر با افزایش کیفی در قوای دیدگانتان توانستید ملائکه را مشاهده کنید، هر آینه خواهید گفت: آن ملک نیست بلکه انسان است». بحار الانوار، ج59 ، ص 171، ح 1. و نیز نگا: انعام /آیه ی 8 و 9.[ک]
8.انبیاء (21)، آیه ی 26.
9.این مسأله در گفتارهای بعدی روشن تر خواهد شد.[ک]
10.انبیاء (21)، آیه ی 27.
11.تحریم (66)، آیه ی 6.
12.برای اطلاع تفصیلی نگا: مصنفات الشیخ المفید(اوائل المقالات)، ج4، ص 71؛ ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج16، ص 45ــ54 و ج 18، ص 163 و 164؛ بحارالانوار، ج56، ص 315؛ شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص 91 و92؛ المیزان، ج14، ص 275 و 276 و ج 19، ص 334 و 335.[ک]
13.انبیاء (21)، آیه ی 26.
14.تحریم (19)، آیه ی 6.
15.چنانکه در روایتی آمده است: «خلق الله المشیة بنفسها و خلق الاشیاء بالمشیة» ؛ «خداوند مشیت را به تنهایی آفرید و سپس اشیاء را با آن خلق کرد»: توحید صدوق، باب 11، ص 148، ح 19.[ک]
16.چنان که امام صادق (علیه السلام) فرموده است: «ما خلق الله خلقا اکثر من الملائکة» ؛ «خداوند هیچ مخلوقی را بیشتر از ملائکه خلق نفرمود»: میزان الحکمة، ج 9، ص 193، ح18704 و نیز نگا: تفسیر قمی، ج2، ص 206.[ک]
17.صافات (37)، آیه 164 و 165.
18.تکویر (81)،آیات 19ــ21.
19.فاطر (35)، آیه ی 1.
20.نهج البلاغة، خطبه ی اوّل.
21.همان، خ112: «کیف یصف الله من یعجز عن صفة مخلوق مثله».[ک]
منبع : کتاب ملائکه(سلسله دروس معارف اسلامی 1)گفتارهای آیت الله محمد شجاعی،تنظیم و نگارش کاشفی،انتشارات وثوق- 1385