د) شمول اراده و مشیّت الهی
مشیّت الهی بر دو قسم است: قسم اوّل آن است که خداوند، وجود یا عدمش را قطعاً خواسته و در آن تخلّفی نیست و از سنن الهی محسوب می شود که نه تبدّل دارد و نه تحول. قسم دوم، مشیّت تعلیق است که وجود یا عدمش را تحقیقاً منوط به اختیار انسان کرده است. مشیّت الهی، گزافه نیست، بکله موافق اسباب و نظامی است که تبدّل در آنها راهی ندارد. پس وقتی می گوید: (یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَ یَهُدِی مَن یَشَاءُ) مراد آن است که هر کس مستوجب ضلالت است او را به حال خود می گذارد تا در گمراهی بماند و هر کس مستحق هدایت است راه را بدو می نماید و اسبابش را مهیا می سازد.
قول به جبر، مخالف جمیع آیات کتاب حکیم و سنن تبدیل ناپذیر الهی است. اگر خالق عالم، بشر را مجبور به کفر و عصیان کند و سپس برای چیزی عقابش کند که قدرتی بر آن نداشته، لازمه ی این امر، ظلم و حرج بر بندگان است؛ زیرا ظلمی هولناک تر از اجبار خلق بر افعال قبیحه نیست، و چه حرجی شدیدتر از تکلیف خلق به کاری است که پس از آن مجبور شوند مخالف آن رفتار کنند و مستوجب عذاب گردند.(3)
1ـ (إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَن شاءَ اتخَذَ إِلى رَبِّهِ وَ مَا تَشاؤونَ إِلا أَن یَشاءَ اللَّهُ)(4) «این آیات پندنامهاى است تا هر که خواهد، راهى به سوى پروردگار خود پیش گیرد.تا خدا نخواهد، شما نخواهید خواست»
مضمون این آیه این است که انسان ها می توانند با این قرآن به سوی خداوند راه پیدا کنند، ولی آنان به جهت هوا و هوس و تباه کاری، این هدایت را با مشیّت اختیاری خویش نمی خواهند، مگر این که مشیّت خداوندی آنها را اجبار کند و این اجبار از ناحیه ی خداوند،امکان پذیر نیست؛ زیرا دنیا کارگاهی است که در آن، انسان ها باید با مشیّت و اختیار خود عمل کنند؛ یعنی شقاوت و سعادت انسان ها بسته به اختیار آنهاست. پر واضح است که اگر چنین توضیحی را در مورد دو آیه ی فوق لحاظ نکنیم، مستلزم تناقض در دو جمله خواهد شد.(5)
خواست خدا و بندگان، هر دو بالاستقلال، علّت صدور فعل هستند و اجتماع دو علّت مستقل بر معلول واحد، محال است. خواست مخلوق در طول خواست خالق است؛ بدین معنی که خواست مخلوق در هر لحظه، مستند به خواست خداست. خداوند نمی خواهد مردم را با اکراه و اجبار هدایت کند؛ زیرا در این صورت، تکلیف ها زایل می شود و ثواب و عقاب، بی اساس می گردد. خداوند شما را آفریده، راه راست را نیز برای شما خلق کرده و شما را به آن تکلیف نموده است؛ پس خواست خدا را در راستای خواست شماست. او می خواهد بندگانش از روی اختیار ایمان آورند تا مستحق پاداش نیکو باشند.(6)
2ـ (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ)(7)
«اگر خداوند می خواست، با یکدیگر جنگ نمی کردند، ولی خداوند آنچه را می خواهد انجام می دهد.»
3ـ(مَّا کانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلا أَن یَشاءَ اللَّهُ )(8)
«ایمانی نمی آوردند، مگر این که خدا بخواهد.»
قرآن کریم، بارها بر این اندیشه تأکید ورزیده که خدا دادگر و داناست و ممکن نیست سخنش کذب باشد. مذهب اهل جبر، با معنی آیاتی که در تأیید مدعای خود می گویند، ناسازگار است. تمامی استدلال جبریون مردود است و آنان چاره ای ندارند جز این که بپذیرند که انسان، فاعل افعال خویش است.
در آیه ی نخست، سخن از فعلی است که خدا نمی خواهد انجام دهد. خدا می توانست آنان را از قتال باز دارد، ولی چنین نکرد؛ زیرا نمی خواست کسی را به فعلی مجبور کند.همچنین ایمان آوردن یا نیاوردن، منحصراً بسته به انتخاب آزادانه ی انسان است. ایمانی که حاصل رضایت و توأم با تفکر نباشد فاقد ارزش است. خداوند با اختیار دادن به انسان ها در به جا آوردن افعال، آنها را می آزماید تا به عواقب عمل خویش پی برند. خدا هرگز نخواسته آنها با یکدیگر قتال کنند.
به منظور تأکید بیشتر بر این موضوع، می توان به این آیه اشاره نمود: (وَ لَوْ شاءَ رَبُّک لجََعَلَ النَّاس أُمَّةً وَاحِدَةً )(9)؛ «اگر خدا می خواست، انسان ها را امّت واحده قرار می داد.»خدا چنین نکرد؛ چون نمی خواست آدمیان را به اجبار در یک قالب واحد بریزد. بنابراین، ایمان آوردن نیز به اختیار انسان است.(10)
4ـ (إِنَّ رَبَّک فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ)(11)
«پروردگار تو همان کُند که خواهد.»
جبریون از این آیه چنین نتیجه می گیرند که خدا افعال انسانی را می خواهد و بنا بر این فاعل آنهاست. اما مذهب معتزله و امامیه، این آیه را به گونه ای متفاوت تفسیر می کند: خدا هر چه قصد کند آن را به جا می آورد. اراده ی پروردگار در قلمرو فعل که همه از آن اوست، حدّی ندارد. بیرون از این قلمرو نمی توان چیزی در مورد افعال انسانی استنباط کرد که دارای استقلال خاص خود باشد. جبریون غالباً دو مفهوم علم غیب و تقدیر را با هم خلط می کنند. خدا همه چیز می داند، ولی هرگز نمی خواهد که هر چه را می داند به عمل آورد؛ چرا که دانستن، عمل کردن نیست.(12)
5ـ (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ)(13)
«چون به چیزى اراده فرماید، کارش این است که مىگوید: باش، پس مىشود.»
6ـ (قُلْ فَمَن یَمْلِک لَکُم مِّنَ اللَّهِ شیْئاً إِنْ أَرَادَ بِکُمْ ضراًّ أَوْ أَرَادَ بِکُمْ نَفْعَا)(14)
«بگو اگر خداوند بخواهد به شما زیانى یا سودى برساند چه کسى در برابر او براى شما اختیار چیزى را دارد؟»
ملاحظه می شود که در آیه ی اوّل، خداوند می خواهد قطعیت اراده در مسأله ی آفرینش را بیان کند؛ یعنی اگر خدا بخواهد موجودی بیافریند، اراده ی او به طور قطع، اثر خود را ایجاد خواهد کرد و هیچ مانعی نمی تواند از تأثیر اراده ی او جلوگیری کند.این آیه نمی گوید که خداوند کدام شی ء را اراده کرده و کدام را اراده نکرده است تا کسی بخواهد مفهوم جبر را از آن استنباط کند.
در آیه ی بعد نیز به طور مصداقی، مسأله ی تسلّط اراده ی خداوند بیان گردیده است. اراده ی الهی بر هر چیز و هر امر، سیطره دارد. امّا این قسم آیات نیز دلالتی بر این ندارد که خداوند، همه ی حرکات انسان ها، حتّی کارهای اختیاری آنان را مورد اراده ی خود قرار داده است.
7ـ (مَّن کانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشاءُ لِمَن نُّرِیدُ)(15)
«کسانی که خواهان دنیای زود گذرند، به زودی هر که را خواهیم نصیبی از آن می دهیم.»
در این قبیل آیات، خداوند، نتیجه ی اراده ی انسان ها را مورد اراده ی خود نشان داده است. دو مسأله باید در آیات فوق مد نظر قرار گیرد: نخست این که انسان به هر چه که می خواهد و اراده می نماید مجبور نیست، بلکه اراده ی او که رسیدن به لذایذ و شهوات دنیوی یا سعادت جاودانی است مورد اراده ی خداوند است، به بیان دیگر، کسی که با اراده ی خود، راهی را انتخاب می کند، نتیجه ی آن، مورد اداره ی خداوند است، نه اراده ی خود انسان. دوم این که هر دو دسته از انسان ها، چه طالبان دنیا و چه طالبان آخرت، از عطایای خداوند یعنی عوامل درونی و بیرونی، بهره برداری خواهند نمود.(16)
8ـ (سیَقُولُ الَّذِینَ أَشرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا أَشرَکنَا)(17)
«کسانی که مشرک شدند، به زودی خواهند گفت: اگر خدا می خواست نه ما و نه پدرانمان شرکت نمی ورزیدیم.»
این قبیل آیات نیز نمی توانند دلیلی بر اثبات جبر باشند. این آیه، پاسخ سخن بی اساس خطاکاران را که کفر خود را مربوط به مشیّت الهی می دانند، چنین می دهد: من شما را با اجبار، هدایت نکرده ام؛ چه، در صورت اجبار، فضیلتی در کار نیست؛ امّا رسولان بیرونی و درونی به شما بخشیدم که می توانستید توسط آنها، تکالیف خود را تشخیص و انجام دهید.(18)
9ـ (قُل لا أَمْلِک لِنَفْسى ضرًّا وَ لا نَفْعاً إِلا مَا شاءَ اللَّهُ)(19)
«بگو براى خود زیان و سودى در اختیار ندارم، مگر آنچه را که خدا بخواهد.»
مقصود از نفع و ضرر، یا نفع و ضرر طبیعی است یا نفع و ضررهایی که از نشناختن قوانین، ایجاد می گردند. اگر مقصود، نفع و ضررهای طبیعی باشد مضمون روشن است. پدیده های هماهنگ جهان هستی، جداگانه یا در رابطه با انسان،تحت مشیّت الهی بوده و انسان،جز یک موجود فقیر و ناتوان، چیزی نیست. اگر مقصود، نفع و ضررهایی باشد که از نشناختن قوانین بر می آید جای شک نیست که اگر خداوند، به انسان ها حجّت عطا نمی نمود، هیچ کس نمی توانست حقیقت را تشخیص دهد. پس این آیات نیز مربوط به کارهای اختیاری نیست.
پی نوشت ها :
1ـ کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه اصفهان.
2ـ دانش آموخته حوزه ی علمیه ی اصفهان و دانشجوی کارشناسی ارشد کلام اسلامی مرکز تخصصی حوزه ی علمیه.
3ـ موسوی غروی، سیّد محمّد جواد، چند گفتار، صص 158 و 159.
4ـ انسان / 29 و 30.
5ـ جعفری، محمّد تقی، جبر و اختیار، صص 229.
6ـ علّامه فانی، سید علی، جبر و اختیار، صص 91 و 92.
7ـ بقره /253.
8ـ انعام /111.
9ـ هود / 118.
10ـ بوعمران، مسأله اختیار در تفّکر اسلامی، ص 126 و 127.
11ـ هود /107.
12ـ بوعمران، مسأله اختیار در تفّکر اسلامی، ص 122.
13ـ یس /82.
14ـ فتح/11.
15ـ اسراء/18.
16ـ جعفری محمّد تقی، جبر و اختیار، صص 222 -220.
17ـ انعام /148.
18ـ جعفری، محمّد تقی،جبر و اختیار، ص 225.
19ـ یونس /49.
منبع: فصلنامه تخصصی اخلاق شماره 20