مرکزیت و قطبیت امام در امت
امام در مورد جریان سیاسی انحرافی که پس از رحلت پیامبر اسلام رخ داد و به تفکیک ویرانگر امامت از ملت انجامید به عنوان یک افشاگری تاریخی در خطبه سوم نهج البلاغه از خود و سرمداران این جریان انحرافی سخن می گوید.
یک: و نخستین نقش امام را در جامعه اسلامی و هسته مرکزی و مقاوم امامت را در امت چنین بیان می کند: اما و الله لقد تقمصها فلان و انه لیعلم ان محلی و منها محل القطب من الرحا ینحدر عنی السیبل و لایرقی الی لاطیر.
هشیارانه بنگرید قسم به خدا فلانی خلافت را چون تن پوشی به تن کشید در حالی که چون قطب در سنگ آسیاب است از وجود من سیل جریانات و حرکت ها در امت سرازیر می گردد و هیچ پرنده اوج گیری یارای رسیدن به قله این وجود برتر را ندارد. قطب الرحا محوریست که سنگ آسیاب برگرد آن می چرخد که بدون آن گردش سنگ مختل و در اندک زمانی از حرکت باز می ایستد.
خلافت به معنی جانشینی و قائم مقامی پیامبر و پیشوائی و رهبری ایدئولوژیکی و زمامداری و سیاسی و هدایت تکاملی امت در کل جریانات و حرکت های جامعه وقتی بر محور آهنین امام چون رها به گردش در آید و امامت به عنوان هسته مرکزی خلافت و نگهدارنده و ظم دهنده و کنترل کننده گردش چرخ های آن و به صورت عامل باز دارنده از حرکت های انحرافی باشد خواه ناخواه همین نقش را امامت در رابطه با امت خواهد داشت و در بررسی نهائی سخن امام به این نتیجه خواهیم رسید که امام قطب امت و امامت مرکزیت تشکیلات و کل جریانات و حرکتهای جامعه می باشد.
همانطوری که محور سنگ متحرک هم تا هدایت گردش سنگ را عملا به عهده نگیرد حتی ترکیب شکل ظاهریش که تکوینا نشان دهنده نقش حساس آن می باشد نمی تواند تولیدی انجام دهد نقش مرکزیت و رهبری امامت نیز تنها در صحنه عدل آنگاه ظاهر می گرد که امام عملاً مبداء همه حرکت های جامعه و جهت دهنده به کل جریانات امت و تنظیم کننده تشکیلات بوده و در آنچه در جامعه می گذرد حضور عینی و نقش عملی داشته باشد.
این مرکزیت و قطبیت عینی در جامعه همان هدایتی است که قرآن هر کجا از ائمه حق سخن می گوید آن را به دنبال ائمه می آورد:« و جعلناهم ائمه یهدون بامرنا و « جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا آن هنگامی که امام در چنین موقعیت ( مرکزیت و قطبیت ) عینی در جامعه قرار گرفت و امت در مدار و جهت خط و حرکت امام افتاد و حرکت تکاملی جامعه در تمام شئون ایدئولوژیکی و فرهنگی وعلمی و سیاسی و اقتصادی و تربیتی و رفاهی و... به هدایت امام تنظیم و تداوم یافت امامت آنگونه که نهج البلاغه بازگو می کند به تحقیق عینی خواهد رسید.
دو: امام در خطبه 119 آنجا که مردم را برای جهاد فرا می خواند و در پاسخ بهانه گیری ها که می گفتند امام باید شخصا در جنگ با دشمنان شرکت کند می گوید:
و لاینبغی لی ان ادع الجند و المصر و بیت المال و جبایه الارض و القضاء بین المسلمین و النظر فی حقوق المطالبین ثم اخرج فی کتیبه اتبع اخری اتقلقل تقلقل القدح فی الجفیر الفارغ و انما انا قطب الرحا، تدور علی و انا بمکانی فاذا فارقتهاستحار مدارها و اضطراب ثقالها.
برای من در موقعیت امامت امت هیچ شایسته نیست که ارتش را رها کنم و شهر و بیت المال و مالیات و دستگاه قضائی و رسیدگی به حقوق طلبکاران را به حال خود بگذارم و سپس با فوجی از سپاه که فوج دیگری به دنبال دارد و به دشمن حمله برم و همچون تیری که در تیر دان خالی زیر و رو می شود رشته کارها را از دست بدهم موقعیت من محور آهنین سنگ آسیاب است که باید کارها بر محور وجود من بگردد و من در جایگاه خود ثابت باشم که اگر از مرکزیت جامعه بیرون آمدم من بگردد و من در جایگاه خود ثابت باشم که اگر از مرکزیت جامعه بیرون آمدم حرکت ها متوقف و بی هدف و سنگ زیرین نیز دچار اضطراب و آشفتگی می گردد . امام در فراز اول کلام خود مشکل دفع دشمن را با تعیین و انتصاب یک فرمانده لایق و دلیر و مقتدر قابل حل می داند ولی مشکل بزرگ جامعه که رهبری کلیه ارگان های اجرایی و تنظیم وجهت دهی به همه ی حرکت هایی که در جهت رفع نیازمندی ها و مهمتر از همه حرکت تکاملی جامعه احیانا با یک غفلت خسارت های جبران ناپذیری ببار می آید جز با استقرار امام در پایگاه مرکزی جامعه حل شدنی نیست.
عدم حضور امام در مسائل جاری و از دست دادن نقشش در زمینه های مختلف حرکت های جامعه و دور بودنش از مجاری امور موجب آنچنان دوری بین امام و امامت می شود که امام در جامعه اش تنها و رشته کارها از کفش بیرون رفته و در همان فرصت طلب آماده و گسیختگی و بی نظمی و آشوب های جبران ناپذیری دامنگیر امت می گردد.
مورد سخن امام همراهی با سپاه مجاهد در دفع دشمن است که با توجه به وضع زمان زمامداری امام که وسایل کافی برای برقراری ارتباط مستقیم بین امام و جریانات روز و مسئولین نبوده کلیه این پیش بینی ها قابل تحقق و اجتناب ناپذیر بود. در این کلام موقعیت حساس و پیچیده و باریکتر از موی مرکزیت و قطبیت امامت در جامعه به صراحت کامل مطرح شده و امام کوچکترین غفلت و حتی انحراف ذهنی را که به بهانه اشتغال به وظایفی چون دفاع از کشور رهبر را از مرکزیت و قطبیت جامعه هر چند برای مدتی معدود بیرون آورد شایسته نمی داند و ارتباط همه حرکت ها و گردش های چرخ های جامعه را به طور مداوم بامام ضروری و از دست دادن آن را موجب فاجعه بزرگ تر برای امت می شمارد و تاکید بر مسوولیت شخص امام نشانگر این است که امامت نه حاکمیت فرد و نه حاکمیت نظام سیستماتیک است بلکه مسئولیت فرد برای ایجاد نظام.
سه: در خطبه 146 هنگامی که خلیفه دوم به عنوان تقویت روحی سربازان اسلام می خواهد مدینه را ترک گفته و در جنگ قادسیه و یا نهاوند بر علی امپراطور ایران شرکت کند امام به خاطر موقعیت و مرکزیتی که خلیفه دوم با تصدی خلفات پیدا کرده و به وی توصیه می کند که:
ان هذا الامر لم یکن نصره و لا خذلانه بکثره و لا بقله و هو دین الله الذی اظهره و جنده الذی اعده و امده حتی بلغ ما بلغ و طلع حیث طلع و نحن علی موعود من الله و الله منجز و عده و ناصر جنده و مکان القیم بالامر مکان النظام من الخرز یجمعه و یضمه فاذا نقطع النظام تفرق الخرز و ذهب ثم لم یجتمع بحدا فیره ابدا و العرب الیوم و ان کانو قلیلا فهم کثیرون بالاسلام عزیزون بالاجتماع فکن قطبا و استدر الرحا بالعرب و اصلهم دونک نار الحرب فانک ان شخصت من هذه الارض انتقضت علیک العرب من اطرافها و اقطارها حتی یکون ما تدع ورائک من العورات اهم الیک مما بین یدیک.
امام در آغاز سخن با تقویت روحی سربازان اسلام بر این اساس که « پیروزی ها شکست های اسلام هرگز معلول فزونی و کمی نیروها نبوده و این دین خدائی است که خدا خود آن را پیروز نموده و خود ارتش آن را آمادگی و نیرو بخشید تا رسید بانجا که رسید و ما همواره از جانب خدا به نصرت وعده داده شده ایم و خدا وعده خود را وفا می کند و سپاهش را یاری می دهد » ضمنا از یک انحراف ایدئولوژیکی و تاکتیکی که دامنگیر مقام خلافت و امامت شده و به ظاهر بینی و عوامل مادی کشانده شده اند پرده بر می دارد و از مقام امامت جامعه نقش رهبری را نسبت به صدور ذیل امت ایفا می نماید.
و در فراز دوم کلام از بند مرکزیت خلافت سخن به میان می آورد که:
« موقعیت کسی که به تصدی خلافت قد علم نموده در میان امت موقعیت و نقش نخ محکمی است که مهره ها را گرد آورده و نظم بخشیده و به هم پیوسته است و هر گاه پاره شود مهره ها از هم جدا و هر کدام به سوئی می رود که دیگر امکان گردآوری آن نخواهد بود دست عرب و اسلام امروزه اگر چه از نظر تعداد کمند ولی آن ها در سایه نیروی اسلام بسیارند و به خاطر همبستگیشان عزیزند تو ای خلیفه چون قطب و محور باش که سنگ آسیاب جامعه را به دور خویش بگردانی بگذار سربازان اسلام بدون آنکه احتیاجی به شرکت تو باشد جنگ را دنبال کنند زیرا بگذار سربازان اسلام بدون آنکه احتیاجی به شرکت تو باشد جنگ را دنبال کنند زیرا اگر تو این شهر ( مدینه ) را ترک گویی و از سرزمین اسلام دور شوی قبایل تازه مسلمان شده پیمان را می شکنند و رابطه شان با شهر اسلام قطع می گردد در این صورت آنچه از خطرات حوادث و مسائل پر اهمیت که پشت سر می گذاری از آنچه که برای دفعش در پیش رو داری بسی پر ارزشتر و مهمتر خواهد بود و به خاطر یک پیروزی که بدون توهم قابل بدست آوردن است خطرات سهمگین و غیر قابل جبرانش را متوجه امت و اسلام خواهی نمود ».
چهار: امام در پایان همین خطبه یکبار دیگر اهمیت مرکزیت را با طرح خطر ضربه دشمن به آن یادآورد می شود و خطاب به خلیفه می فرماید:
ان الاعاجم ان ینظرو ا الیک غذا یقولو: هذا اصل العرب فاذا اقتطعتموه استحرتم فیکون ذلک اشد لکبهم علیک و طمعهم فیک.
مردم فارس ( سران رژیم کسراها ) فردا وقتی ترا در جبهه دیدند می گویند ریشه و مرکز قدرت و اجتماع مسلمین این است هر گاه این ریشه را بزنیم از باقیمانده آسوده خاطر خواهیم شد و این عمل حرص و طمع آن ها را بیشتر به پیروزی امیدوارتر خواهد کرد.
بزرگترین نیرویی که دشمنان اسلام را از سلطه جویی و دل بستن به نیروی نظامی خود و هر گونه حملات و توطئه ها ناامید می کرد، و عامل رعب در دل دشمن بوده همان قدرت مرکزیت در جامعه اسلامی بر اساس سیستم امامت بوده که امام در این فراز ضربه به آن را خطری بزرگ تلقی می کند و ضربه به مرکزیت را عامل جرات و طمع و تقویت روحی دشمن برای یک بسیج همه جانبه بر علیه کیان اسلام می شمارد.
بررسی این جریان تاریخی یکبار دیگر حقیقت تلخی را در زمینه تفکیک امامت و امت بر ملا می سازد. وقتی انسان برتر که قدرت رهبری و هدایت امت را دارد در مرکزیت جامعه اسلامی قرار نگرفت یکی از هزاران خسارتی که دامنگیر امت می شود همین انحراف ایدئولوژیکی و استراتژیکی و تاکتیکی است که در این جریان تاریخی بوضوح تمام به چشم می خورد و امام با ایفای نقش هدایتش آن تصحیح و از خط انحرافی به خط اصلی تکاملی باز می گرداند و برای روشن شدن مطلب یکبار دیگر در سخن امام دقت می کنیم که از نظر ایدئولوژیکی چه سان جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر اسلام به انحطاط کشانده شده معیارها به کلی دگرگون و اتکا به نیروهای مادی جای تکیه بر نیروی ایمان و نصرت و وعده های الهی را گرفته و مسلمانان به جای دل بستن به وعده نصرت الهی اساسی ترین مسائل حیاتی خود را با معیارهای مادی ارزیابی می کنند تبدیل ارزش ها و معیارهای مکتبی خسارتی در حد دگرگونی مکتب و حداقل انحراف ایدئولوژیکی در بر خواهد داشت.
پنج: امام تمرکز تشکیلاتی کلیه نیروهای بالنده و استعدادهای قابل شکوفا را که پایه نخست تحقق عینی امامت معرفی می کند. بطور متقابل نیز از تمرکز توطئه ها که حاکی از فتنه های سازمان یافته می باشد سخن به میان آورده جامعه اسلامی را در برابر این نوع جریان های ویرانگر آگاه می سازد و بسیج مردم را برای مقابله با چنین خطر بزرگی ضروری می بیند.
این مطلب را ما در نامه ای که امام به یاران کوفه اش می نویسد می یابیم:
و اعلموا ان دار الهجره قد قلعت باهلها و قلعو ا بها و جاشت جیش المرجل و قامت لفتنه علی القطب فاسرعوا الی امیرکم و بادروا جهاد عدوکم.
بدانید سرزمین هجرت ( مدینه ) با مردمش از جا کنده شد و مردم نیز با مدینه ( کنایه از حرکت مردم ) و چون دیگ به جوش آمده و فتنه بر قطب استوار گردیده خود را به فرمانده و امامتان برسانید و به جهاد با دشمنانتان مبادرت ورزید.
فتنه پیمان شکنان ( ناکثین ) که با یک توطئه سازمان یافته بسیج شده بود و با وجود اینکه عناصر مختلف با هدف های متفاوت در این ماجرا شرکت کرده بودند در آغاز کار از آنچنان تمرکزی برخوردار شده بود که امام خاموش کردن آن را بر همه چیز ترجیح داده با قدرت هر چه بیشتر به مقابله قهر آمیز پرداخته بشدت سرکوبشان نمود. جمله: « و قامت الفتنه علی القطب » را می توان به این صورت تفسیر نمود که بحرانی ناشی از توطئه ها به قلب و قطب مرکز امت راه یافته و در این قسمت حساس جامعه تمرکز و استقرار یافته است اشاره به این واقعیت خطرناک که بحران در آن حد نیست که یک یا چند جناح و ارگان اجتماعی را فلج کند بلکه تا آنجا پیشرفته که می رود مرکزیت را ویران و قطب و محور حرکت های جامعه را از جا بکند و نظام را واژگون سازد.
منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 14و15