سلام و علیک اولین وسیله ای است که انسان در برخوردهایش از آن استفاده می کند ولی دلیل مهمی در دست نیست که در گذشته شکل امروزی اش به کار می رفته است. آنچه مسلم است در طی قرن ها تغییراتی کرده و این تغییرات هنوز هم ادامه دارد. سلام و علیک در هر زبان و ملیتی قطعاً یکسان نبوده ولی شکل و شمایل ارائه شده پس از مدتی جزء عادات و فرهنگ آن مردم درآمده است.
پیش خود فکر کردم اگر سیخونکی و انگولکی به سلام و علیک خودمان بزنم شاید چهره حقیقی اش از زیر پیله تا گردن پنهان در تاریکی اش آشکار گردد. می گویند: سلام، سلامتی است. آدم فروتن در سلام پیش قدم است، این بابا از آدم سلام می خواد، او یکی سلام کردن بلد نیست، فلانی جواب سلام آدم و به زور می دهد!
این ها و ده ها شاهد مثال دیگر باعث گردیده که پیرامون این اولین وسیله برخورد آدم ها گفت و گو زیاد باشد. در این اندیشه بودم که اگر چه به خاطر بضاعت اندکم حق مطلب را به خوبی نخواهم توانست ادا کنم ولی بهتر است خارج از هرگونه محافظه کاری های روزمره، نان را به نرخ روز نخورم و نیشتری به آن بزنم تا تفاله های تحتانی اش رو بیاید زیرا پیدا کردن شناخت بهتر در این مورد بی اجر و پاداش نخواهد بود، اگرچه بازگویی حقیقت معمولاً تلخ است و برای آدم دردسر می آورد ولی بررسی و کنکاش مسائل روزمره و اجتماعی، ارزش و دردسرهای اتفاقی را دارد.
برای شروع و نوشتن خیلی فکر کردم که از کجا شروع کنم تا سرانجام تصمیم گرفتم که اصل مطلب را با یکی از دوستانم در میان بگذارم و نظر او را هم به عنوان یک نظرسنجی دریافت نمایم. او می گفت آنچه مسلم است کسی که در سلام پیش قدم است، البته فروتن تر است. در خود احساس حقارت و کوچکی نمی کند. کسی که در سلام کردن فرصت را از دیگران می گیرد درک کرده که سلام و علیک وسیله شروع صحبت است پس برایش اهمیت ندارد که اول خودش سلام دهد یا طرف مقابلش.
گفتم راست می گویی خودم هم به چنین باوری رسیده ام و با کوره سوادی که در روان شناسی دارم به این نتیجه رسیده بودم که انسان متعالی و خودیافته، همیشه در اظهار ادب نسبت به دیگران پیش قدم است. باورم این بود که سلام دهنده از تن و توش معنوی قوی تر برخوردار است، اگر قدرت و شهامت بیشتری در خود نمی دید هرگز این رویه معقول را سرمشق خود قرار نمی داد.
گفت تا بوده چنین بوده است، مگر خلاف آن را دیده ای که می گویی باورم این بود، چرا در کار خوب و پسندیده تردید کرده ای؟ گفتم متاسفانه تضادهایی در این مورد دیده ام که میل دارم حاصل تجربیاتم هرچند اگر ناچیز باشد را با شما در میان بگذارم. می خواهم اگر موافق باشید این سلام و علیک خودمان را با یکدیگر دوباره سنجی کنیم و اگر حاصل رضایت بخش بود آن را در جایی به چاپ برسانیم.
گفت فکر خوبی است به شرطی که ساده انگارانه از روی آن نگذریم، اگر به قول تو نتیجه اش خوب بود آن را به چاپ برسون.
گفتم آدم هایی را می شناسم که چندین سال از من بزرگ تر بوده اند. سواد و معلوماتشان صد در جه از بنده بالاتر بوده، سوابق و خدمات گذشته شان شایان توجه بوده ولی در برخوردها هرگز منتظر سلام از بنده نشده اند و در سلام کردن پیش قدم بوده اند. برعکس آدم های دیگری را تجربه کرده ام که نه تنها مزیتی برمن نداشته اند بلکه اگر خودخواهانه داوری کنیم چه بسا خیلی هم پایین تر بوده اند ولی در مکالمه تلفنی یا در برخوردها آن قدر این دست و آن دست کرده اند تا بالاخره برای رهایی آن ها از تنگنا سلامی بهشان داده ام و مذاکره یا مکالمه شروع گردیده است.
گفت دسته اول قطعا آدم های خودیافته ای هستند که تعدادشان در جامعه کم نیست. باید قدر آن ها را دانست. در مورد دسته دوم برعکس باید گفت که این ها چیزی از آداب معاشرت نمی دانند و معیارهای آنان اغلب عوضی است. در تصور باطل این دسته اخیر این فکر غلط جاافتاده است که سلام گیرنده از احترام و عزت بالاتری برخوردار است. گفتم وقتی به دیگران گرم و صمیمی سلام می کنم قصدم این است که در برخورد با من احساس نشاط و سرزندگی کنند، زیرا مسائل و مشکلات داخلی ما نباید روی سلام و علیک ما با دیگران تاثیر بگذارد، ولی متاسفانه آن ها از این رفتار به نظر معقولانه نتیجه ای سوای حقیقت را گرفته اند. آن ها درست مثل اینکه با بازاریاب یا فروشنده ای برخورد کرده اند خیلی محتاطانه عمل می کنند شاید در خیال خود به این نتیجه غلط رسیده اند که نکند در گرم و گیرایی سلام و علیک من رازی نهفته است. گفت با این قبیل آدم های بدبین و مشکوک رفتارت را عوض کن، این ها دارای پیش داوری های غلطی هستند که ربطی به رفتار مودبانه شما ندارد.
گفتم یعنی می فرمایید وقتی بهشان رسیدم ازشون توقع سلام داشته باشم. پس با آن ادعا و رسالتی که در سلام و علیک داشتم چه کار باید بکنم؟
گفت آدم بدبین یعنی کسی که از هر پیشامدی نتیجه ای را می گیرد که آنتن مغزش روی آن کار گذاشته شده، اگر او اظهار ادب شما مثلاً نتیجه گرفت که تو قصد و منظور خاصی را تعقیب می کنی نباید بِرَنجی. این نتیجه گیری ربطی به تو ندارد این اوست که چنین نتیجه ای را گرفته است.
گفتم مواردی پیدا شده است که به افراد خیلی جوان و کم و سال تر از خود سلام داده ام تا به نظر خودم آن ها را به وظیفه خودشان آشنا سازم ولی متاسفانه آن ها به جای اینکه رفتار خود را عوض نمایند، به این تصور باطل رسیده اند که اگر فلانی به ما سلام می دهد پس حتماً ما کسی هستیم و او هم وظیفه اش را انجام داده است. گفت کاری که تو کرده ای بد نبوده است. متاسفانه طرف تو که نمی دانم کیست باید چند شرط را در سلام دادن بداند. اول: سن، دوم: میزان معلومات، سوم: داشتن مقام و منزلت علمی که با توجه به همه آن ها باید طرف منصفانه پیش خودش قضاوت کند که وظیفه اش در برخورد با دیگران چیست.
گفتم همه این قوانین موقعی معتبر است که هر دو طرف یا زن باشند یا مرد در حالی که در عرف جوامع متمدن حاکی از آن است که مرد باید به زن سلام بدهد به آن سبب است که خواسته اند عزت و احترام بانوان را در جوامع مترقی بالا ببرند.
گفتم اتفاقا این وظیفه ای که به عهده ما مردها گذاشته شده کار خوب و پسندیده ای است زیرا برای یک مرتبه هم که شده ما مردهای خودخواه و گاهی هم از خودراضی قدمی در جهت احترام و ارزش زنان جامعه برداشته ایم. تا اینجای مطلب هیچ ایراد و اشکالی در کار نیست فقط مواردی را دیده ام که از این نزاکت اجتماعی بعضی خانم های جوان سوء استفاده کرده اند و از مردهایی که بیش از دو برابر سن و سال آن ها را داشته اند توقع سلام دارند و این توقع را در بعضی موارد مستبدانه به مورد اجرا می گذارند.
گفت این تقصیر پیدایش نزاکت اجتماعی بین زن و مرد نیست، این تقصیر تازه به دوران رسیدن آن زن جوانی است که از رفتارهای اجتماعی فقط سلام کردن مرد به زن را فرا گرفته است.
بحث ما مدت ها ادامه یافت و چون جدال مدعی با درویش در گلستان سعدی گاهی به کشمکش و برخورد می رسید، ولی آنچه به جای ماند نوشته بالاست که اگرچه رسا و کامل نیست و همه گفتنی ها گفته نشده است ولی پرداختی است به یکی از روابط اجتماعی ما و آثارش که گاهی به جای اینکه تحکیم کننده این روابط باشد به صورت عامل تخریب درمی آید. بقیه ماجرا و بحث و نتیجه گیری هایش را به عهده خوانندگان این مقاله می گذاریم و علاقه مندم که در این مورد اگر اظهار نظری دارند ما را سرافراز بفرمایند.
منبع:راه کمال شماره 29مجله روانشناسی خانواده