چکیده
بارزترین شاخصهی انسان که ارزش وی بدان سنجیده میگردد، برخورداری از قدرت اندیشه و تعقل است؛ اما از آنجا که برخی از روایات، ناظر بر کاستی توانایی زن در اندیشیدن است؛ اعتقاد به این کاستی بسان موضوعی گردیده که قرنها بر افکار و اندیشهی مردان مسلمان سایه افکنده است. در قرآن کریم نیز آیاتی مشاهده میگردد که معتقدین به کاستی اندیشهی بانوان با تفسیری که آنان ارائه داده، کوشیدهاند تا این نقصان را به اثبات برسانند. اینان در تفسیر آیه 18 از سوره زخرف بیان داشتهاند که زنان از نظر تعقل نسبت به مردان در مرتبهی پایینتری قرار دارند یا در تفسیر آیه 5 از سوره نساء، ایشان را یکی از مصادیق «سفیه» به شمار آورده و این دیدگاه را به روایات نبوی مستند کردهاند. ایشان همچنین در تفسیری که از آیه 34 همین سوره ارائه نموده، یکی از مصادیق برتری مرد بر زن را برتری قوای اندیشهی مردان نسبت به زنان برشمردهاند؛ در حالی که این آیات همگی ناظر به تفاوتهای میان زن و مرد بوده و هیچ ارتباطی به کاستی قدرت اندیشهی زنان ندارد. این پژوهش پس از نقد و تحلیل آراء برخی از مفسران قرآن کریم در ذیل آیات مذکور به این حقیقت رهنمون گردیده که دیدگاه ایشان مبتنی بر درکی منطقی از این موضوع نبوده؛ بلکه این برداشتها به دلیل پیش داشتههای ذهنی این گروه از مفسران نسبت به زنان شکل گرفته، که این، خود زاییدهی سنتها و عرف جوامع از گذشتههای دور تا کنون بوده، یا نشأت گرفته از نوعی برداشت سطحی از روایات موجود در این رابطه است.
کلید واژهها: تفسیر، روایت، زن، عقل، قرآن، مرد
مقدمه
قبل از بررسی چگونگی روابط با هر شخص یا دسته و گروه خاص، بایستی نگرش صحیحی از طرف مقابل در ذهن انسان، ایجاد گردد، تا چگونگی رفتار با آنها مشخص گردد؛ چرا که عمل هر انسانی فرع بر عقیدهی اوست. (1) و او رفتار خود را به تناسب عقاید خویش انجام میدهد و هیچ کس نیست که بدون عقیده کاری انجام دهد؛ پس عمل انسانها بر اساس اندیشهی آنها صورت میگیرد و تفاوتی که با هم دارند در اصل اعتقاد نیست، بلکه در متعلق اعتقاد آنان میباشد. (2) از آنجا که تشخیص درستی و نادرستی هر اندیشهای نیاز به میزانی دقیق و مورد اطمینان دارد و از طرفی، میزان صحت اندیشه هر مسلمانی با معارف قرآن کریم به عنوان قانون اساسی اسلام مورد سنجش واقع میگردد، از این رو این کتاب مقدس فراروی این مقاله قرار گرفته تا در موضوع نقصان عقلی زن و مرد مورد کنکاشی دوباره قرار گیرد و البته نظرات مفسران در تفسیر آیات قرآن کریم مورد بررسی واقع شود. کاستی عقل زن موضوعی است که قرنها بر افکار و اندیشهی مردان مسلمان و غیرمسلمان سایه افکنده و با توجه به این دیدگاه با این جنس برخورد میگردد. مردان مسلمان، با استناد به آیات قرآن و یا روایات معصومین (ع) بر طبل کاستی عقل زن کوبیده و در نتیجه، این دسته از انسانها را که نیمی از پیکرهی جامعه را تشکیل دادهاند، مورد تحقیر و سرزنش قرار میدهند. در این مقاله سعی گردیده، تا با ذکر آیات قرآن کریم که در این موضوع، مورد توجه مفسران قرار گرفته است و با بیان دیدگاههای مفسران نام آشنای شیعه و سنی، نظرات آنها مورد بررسی و نقد قرار گیرد.
بررسی توان اندیشه زن و مرد از دیدگاه قرآن و روایات
اندیشیدن مهمترین شاخصهی انسان است که او را از سایر جانداران متمایز میسازد (3) قرآن کریم، انسان بدون اندیشه را نه تنها انسان نمیداند، که از فرومایهترین جنبندگان و چهارپایان قلمداد میکند. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ» (4) قطعاً بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که نمیاندیشند. در روایات ائمه معصومین نیز به اهمیت فکر و اندیشه اشاره شده است؛ مانند روایتی که امام صادق (ع) به نقل از نبی اکرم (ص) نقل فرمودهاند:
«فِکْرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة» (5) ساعتی اندیشیدن بهتر است از یک سال عبادت. حال، با توجه به اینکه انسانیت بشر وابسته به قدرت تعقل است و ارزش انسان نیز با این میزان مورد سنجش واقع میگردد؛ پرسش آن است که قوهی عاقلهی زن نسبت به مرد در چه جایگاهی است؟ آیا عقل زن و مرد یکسان است یا عقل زن در مرتبهی فروتری نسبت به مرد قرار دارد؟ به عبارت دیگر، آیا توانایی زن در اندیشیدن در مقایسه با توانایی مرد، دارای نقصان است و یا هر دو به یک میزان از این موهبت الهی برخوردارند؟
نگرش روایی
از آنجایی که در تفسیر آیات قرآن کریم نمیتوان سخنان پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) را که مفسران واقعی آن هستند، را از نظر دور داشت، در ابتدا به نگرش روایی در این زمینه پرداخته میشود تا نظرات مفسران در تفسیر آیات شریفه با دقت بیشتری مورد ارزیابی قرار گیرد. برخی معتقدند که زن از قوهی عاقلهی ناقصی نسبت به مرد برخوردار است. این گروه برای اثبات نظریه خویش از میان سخنان معصومین به خطبهی حضرت علی (ع) استناد نمودهاند که فرمودند: «إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِیمَانِ نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ نَوَاقِصُ الْعُقُول ... وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَیْنِ کَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِد...» (6) قطعاً بهرهی زنان از ایمان و بهره و عقل، کم است ... امّا کمی خردشان برای آن است که شهادت دو زن به سان شهادت یک مرد است. اما باید توجه داشت که عدم تساوی شهادت مرد و زن که امیر المؤمنین (ع) در توضیح ناقص العقل بودن زن بیان فرمودند، با توجه به محدودیت طبیعی ارتباطات زن با حوادث و رویدادهای بسیار گوناگونی است که مرد در آنها غوطهور است و در بررسی عوامل و مختصات و نتائج آنها از توانائی بیشتری نسبت به زن برخوردار است. (7) کنجکاوی مرد و نفوذ فکری او در ریشههای حوادث، یک امر طبیعی است که در اثر قرار گرفتن مرد در امواج گوناگون زندگی به وجود میآید؛ از این رو اگر مردی را فرض کنیم که از قرار گرفتن در امواج و خطوط پر پیچ و خم حوادث زندگی برکنار بوده و این مسئله، ارتباطات عادی وی را با جهان عینی و زندگی محدود نماید، شهادت او هم در باره اموری که معمولاً از آنها برکنار است، دچار اشکال میگردد. به همین جهت شهادت زنها در موارد زیادی حتی بدون تعدد، مساوی شهادت مردها شمرده میشود و آن موارد، عبارتند از موضوعاتی که جز از طرف خود زنها، دانسته نمیشوند؛ مانند شهادت زن به این که در روزهای قاعدگی است یا در روزهای طهر و این که بچهای که در شکم او است مربوط به کدام مرد است. (8) بنابراین، با وجود صراحت این روایت در کاستی عقل زن، نمیتوان کمبود توانایی زن در اندیشیدن نسبت به مرد و برتری مرد را اثبات نمود. به عبارت دیگر، این روایت گرچه در کاستی عقل زن صراحت دارد، ولی بر این امر، دلالت ندارد. اما در این میان، برخی از اندیشمندان، بدون آنکه به نقصان عقلی زن نسبت به مرد اذعان نمایند، این نقصان را ـ در صورت پذیرفتن آن- دلیل بر فضیلت مرد ندانستهاند. اینان تفاوت عقلی زن و مرد را در عقل اجتماعی میدانند؛ به عبارت دیگر اختلاف زن و مرد را در نحوهی مدیریت، مسائل سیاسی، اقتصادی، علمی و ... دانسته و معتقدند که فهمیدن این مسائل دلیل بر نزدیکتر شدن به خداوند متعال نیست؛ بلکه عقلی سبب نزدیکی است که امیال و غرایز را مهار نماید؛ (جوادی آملی، 1383، 228-229) همان که توسط آن، خداوند متعال عبادت میشود؛ چنانچه در فرمایش امام صادق (ع) در جواب از کسی که از ماهیت عقل پرسید، آمده است: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان» (9) عقل آن است که خداوند رحمان به آن عبادت شده و به وسیلهی آن باغهای بهشتی به دست آید. چه بسا هوش سیاسی یا علمی، انسان را به جهنم بکشاند و چه بسا مردی در علوم اجرایی بهتر از زن بفهمد؛ اما توان عقال کردن غرایز خویش را نداشته باشد؛ از این رو نمیتوان اثبات نمود که عقل مرد در جنبهی «عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ...» قویتر از زن است؛ زیرا نه تجربه و نه برهان، هیچ کدام آن را تأیید نمیکند و برتری فکری در مسائل علمی یا سیاسی و اجرایی نیز تنها یک فضیلت زاید است. (10) برخی نیز مفهوم عقل را به نظری و عملی تقسیم نموده، (11) که توضیح و تفصیل آن از عهدهی این تحقیق بیرون است و تنها به این نکته اشاره میگردد که ایمان کار عقل عملی است؛ نه عقل نظری؛ (12) و عقل عملی است که بایدها و نبایدهای اخلاقی و عملی را هدف قرار میدهد و وجدان اخلاقی نامیده شده است. (13) پس نمیتوان تنها با به کار بردن عبارت نقصان عقلی زن، او را متهم نمود که در شؤون انسانیت نیز از مرد کمتر است؛ بدون آنکه مشخص گردد در کدام عقل نقصان دارد و این نقیصه، کدام شأن از شؤون انسانی او را در جایگاه پایینتری نسبت به مرد قرار میدهد. در این زمینه روایات دیگری نیز نقل گردیده است که زنان به سفیه توصیف شدهاند؛ اما از آنجا که این روایات، جنبهی تفسیری داشته و در ذیل تفسیر آیات قرآن کریم مطرح گردیده است؛ از این رو این دست روایات در بخش نگرش تفسیری مورد بررسی واقع شده است.
بررسی نگرش تفسیری مفسران قرآن
در قرآن کریم، آیاتی است که معتقدین به کاستی عقل زنان، اینگونه آیات را شاهدی بر این نقصان دانستهاند و در تفسیر آیات، کوشیدهاند که این مسئله را به اثبات رسانند. در این بحث، به این آیات اشاره شده، نظرات مفسران بیان گردیده و تحلیلی از آن ارائه شده است.
سوره زخرف
برخی قرآن پژوهان و مفسران در تفسیر آیه 18 سوره زخرف بیان داشتهاند که زنان نسبت به مردان از بهره عقلی کمتری برخوردارند. قرآن کریم در این آیه میفرماید: «أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبین» (14) آیا کسی را (فرزند خدا میخوانند) که در زر و زیور پرورش مییابد و به هنگام جدال، قادر به تبیین مقصود خود نیست؟
نظرات مفسران
در ذیل این آیه، علامه طباطبایی معتقد است که ذکر دو صفت - منظور «یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ» و «هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبین» - برای آن است که طبیعت زنان در مقایسه با مردان از عواطف و شفقت بالاتری برخوردار هستند و از نظر تعقل نسبت به مردان در مرتبه ضعیفتری قرار دارند. ایشان بارزترین مظاهر شدت عواطف زنان را در دل بستگی شدید آنان به زیور و زینت و ضعف آنها در بیان استدلال و برهان بر پایه عقل دانسته است. (15) ابی السعود نیز همچون علامه طباطبایی معتقد است که مشرکان عرب، کسانی را دختر خداوند نامیدند که در درون زینت پرورش مییافتند و از اینکه امور خویش را خود اداره کنند عاجزند؛ علاوه بر اینکه توان مخاصمه و جدال را که به طور معمول در زندگی انسانها رخ میدهد ندارند و از بیان دیدگاه و استدلال نمودن بر نظر خویش عاجزند؛ چرا که دچار کاستی در عقل و ضعف در رأی میباشند (16) فخر رازی پا را از این، فراتر گذاشته و معتقد است «أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ» بیانگر نقصان ذاتی زنان است. وی در ادامه، یکی از دلایل ناتوانی زنان در تبیین مقصود را کاستی عقل آنان میداند. (17) اما با توجه به مفهوم آیهی ذکر شده، به نظر میرسد با استناد به این آیه نمیتوان نظر قرآن در ضعف و کاستی عقل زنان را نتیجه گرفت؛ چرا که مفهوم این آیه درکاستی عقل زنان نه صراحت دارد و نه ظهور. در مفهوم آیه مورد بحث این احتمال وجود دارد که این آیه بیش از آن که بیانگر دیدگاه قرآن در ضعف عقل زنان باشد، بیانگر وضع اجتماعی و عرفی زنان در جامعهای است که قرآن در آن نازل گردیده است؛ زیرا:
1 این آیه در سیاق آیههایی قرار گرفته است که بیانگر اندیشهها، باورها و سنتهای عرب جاهلی است. قرآن کریم در سوره زخرف با بیان باور مشرکان در فرزند خواندن دختران برای خداوند فرموده است:
«وَ جَعَلُواْ لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا إِنَّ الْانسَانَ لَکَفُورٌ مُّبِین (15) أَمِ اتخََّذَ مِمَّا یخَْلُقُ بَنَاتٍ وَ أَصْفَاکُم بِالْبَنِین (16) وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم به ما ضَرَبَ لِلرَّحْمَانِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیم (17) أَ وَ مَن یُنَشَّؤُاْ فیِ الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فیِ الخِْصَامِ غَیرُ مُبِین (18) وَ جَعَلُواْ الْمَلَئکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَانِ إِنَثًا أَ شَهِدُواْ خَلْقَهُم سَتُکْتَبُ شَهَدَتهُُمْ وَ یُسَْلُون َ(19)»
و آنان بعضی از بندگان را جزئی از خداوند قرار دادند؛ به راستی که انسان بسیار ناسپاس آشکار است. (15) آیا از میان مخلوقاتش، دختران را برای خود انتخاب کرده و پسران را به شما اختصاص داده است!؟ (16) در حالی که هر گاه یکی از آنان را به آنچه به (خدای) رحمان نسبت میدهد خبر داده شود، چهرهاش سیاه میگردد، در حالی که پر از غم و اندوه است. (17) آیا کسی را (فرزند خدا میخوانند) که در زر و زیور پرورش مییابد و به هنگام جدال، قادر به تبیین مقصود خود نیست؟ (18) و فرشتگان که بندگان (خداوند) رحمانند را مؤنّث پنداشتند. آیا شاهد آفرینش آنها بودهاند!؟ به زودی گواهی آنان نوشته میشود و (از آن) پرسیده خواهند شد. (19) با دقت در سیاق آیات قبل و بعد آیهی مورد نظر، مشخص میشود که سخن از باورها و عقاید مشرکان درباره خدا، فرشتگان و زنان است؛ بنابراین، آیهی مورد بحث را نیز بایستی در راستای بیان اندیشه و باور مشرکان و عرب جاهلی به حساب آورد و نه دیدگاه قرآن کریم. (18)
2 صفات و ویژگیهایی که این آیه برای زنان بر می شمارد، همان صفات و ویژگیهایی است که درفرهنگ عرب زمان نزول قرآن و در قشر زنان آن محیط وجود داشته است که زنان ثروتمند، درون زیور و زینت پرورش مییافتند؛ در مقابل، پسران قبایل با شمشیرهای آخته و لباسهای زبر و خشن، مردان جنگ و پیکار و افتخار آفرینی برای قبیله و وظیفه داران دفاع از کیان قوم، ناموس، جان و مال خویش بودند. (19) اهمیت زیور آرایی و پرورش یافتگی در ناز و نعمت در فرهنگ زن عربی را میتوان در اشعار جاهلی بر جای مانده از شاعران آن زمان مشاهده نمود؛ به عنوان مثال امرؤ القیس - شاعر معروف عرب در زمان جاهلیت- در یکی از قصیدههای عاشقانه خود این گونه سروده است: «معشوقه من بانویی است که هرگز چون کنیزکان به قصد کار کمر نمیبندد و تا چاشتگاه میخوابد، گویی رختخوابش پیوسته پر از نافه مشک است. » (20) این قصیده که در زمان خود به عنوان شعر برگزیده در بازار معروف شعر و ادب عرب جاهلی- بازار عکاظ- بر حریر مصری با حروف طلا ثبت گردید و بر دیوارهای کعبه آویخته شد، (21) از ارزشمندی دختری حکایت دارد که در راحتی، آسایش و زیور پرورش یافته است. همچنین در قسمتی از اشعاری که هند- همسر ابوسفیان- با دیگر زنان مشرک در جنگ احد سر میدادند تا به هنگام حمله، جنگجویان سپاه قریش را علیه مسلمانان تشویق کنند، آمده است:
«نحن بنات طارق»
نمشی علی النمارق
و المسک فی المفارق
و لدر فی المخانق ... (22)
ما دختران طارق هستیم؛ بر پشتیها گام مینهیم؛ (عطر) مشک بر فرق سر و مروارید بر گردن داریم. همه اینها حکایت از آن دارد که زنان عرب جاهلی بسان هر زن دیگر به رغم زندگی خشن و بدوی، رغبت و تمایل افزون به ناز پروردگی و تجمل داشتند و آن را بسی مهم میانگاشتند، به ویژه زنان شهری مانند مکه که بر سر راه تجارت و بازرگانی زیورآلات و عطریات مصر، یمن، شام و دیگر مراکز تمدنی آن روز قرار داشت. با این وصف، واقعیت عینی زندگی عرب جاهلی که آمیخته با نزاع و درگیری، کشتن و غارت کردن و به یغما بردن و اسیر گرفتن بود، زن تجمل خواه و اندرون نشین را نسبت به پسران و مردان حقیر و خوار مینمایاند، چراکه او نمیتوانست پا به پای پسران و مردان قبایل در میدان جنگ، جوشن بپوشد و بر قلب جنگجویان دشمن بتازد و برکهها و چراگاههای قبیلهی دشمن را به تصرف در آورد. (23) همچنین در فرهنگ عرب جاهلی بزرگترین افتخار قبایل و اقوام بر یکدیگر و مهمترین ارزش در ارزش داوری میان اشخاص، فصاحت، بلاغت و بداهه سرایی اشعار بلیغ و پیروزی بر رقیب درمعرکه نبرد سخن سرایی بود. در میان اعراب جاهلی، اندیشمند، تاریخ نگار و… وجود نداشت. شاعر برای مردم نمود تاریخ نگار، نسب شناس، عالم اخلاق، هجوگر، روزنامه نگار، پیام آور و نیز وسیله اعلان جنگ بود. وقتی شاعر در یکی از مسابقههای شعری که سالی یک بار و در بازار عکاظ و به مدت یک ماه برگزار میشد، برای قبیله خویش بزرگترین افتخار سال را به ثبت میرسانید، قصیدههای برنده مسابقه را بر حریر مصری با حروف طلا ثبت میکردند و بر دیوارهای کعبه میآویختند (24) در این میدان نیز حضور زنان بسی اندک و ناچیز مشاهده شده است. تاریخ عرب جاهلی زنان شاعر، خطیب، مَثَل پرداز و قصه گو را جز اندک تعدادی، به یاد ندارد. دوری زنان از عرصه سخن، زبان آنها را در غلاف برده و ایشان را در قفس اتهام ناتوانی در بیان مقصود و ضعف در تخاصم و کشمکشهای قبایلی در معرکههای نبرد سخن سرایی قرار داده و از دسترسی به یکی از مهمترین ارزشهای اجتماعی آن روز محروم داشته است. (25) براساس آنچه آمد، توصیف زنان به کسانی که در درون زینت و زیور پرورده میشوند و در هنگامه جدال سخن توان ارائه روشن افکار و اندیشههای خود را ندارند، ترسیم و تبیین شفاف نگاه عرب جاهلی نسبت به زن و حکایت از واقعیتهای عرف جامعه آن روز است و اینکه مشرکان عرب زنانی را که خود باور داشتند دارای چنین کاستیهایی هستند، فرزندان خداوند می شمارند در حالی که خود از داشتن چنین فرزندانی شرم داشته و غم و اندوه بر آنها حاکم میگردد. (26) اگر مطلب ذکر شده حتی در حد یک احتمال باشد و نتواند مطلبی را به یقین ثابت نماید، ولی با وجود توضیحاتی که مستند به تاریخ عرب جاهلی و تأیید شده به سیاق آیات است میتوان گفت: «این آیهی شریفه هیچ صراحتی، بلکه هیچ گونه ظهوری در اثبات کاستی عقل زنان نسبت به مردان ندارد و وجود ضعف عقلی زنان در بخشی از زمان، حتی اگر این زمان به درازا کشیده و بخش اعظمی از تاریخ بشری را فراگیرد، باز احتمال اینکه ریشه در نوع تربیت و پرورش زنان در جامعه و یا خانوادهی آنان داشته باشد، به قوت خود باقی است.» علاوه بر آنچه گفته شد، این احتمال نیز وجود دارد که عاجز ماندن زنان در جدال سخن ریشه در فزونی عاطفهی زن داشته باشد، نه در ضعف عقل او؛ به خاطر آنکه با وجود احساسات زیادی که در زن وجود دارد ممکن است در جدال سخن، عواطف او بر قوهی عقلش غلبه نموده و سخن از روی احساسات بر زبان جاری نماید، نه بر اساس دلیل و برهان. حال، با وجود احتمالات ذکر شده، این سؤال مطرح است که چه ارتباط ضروری بین کاستی عقل و ناتوانی در جدال و استدلال وجود دارد؟ این پرسشی است که معتقدین به کاستی عقل زن بایستی پاسخگوی آن باشند؛ گرچه وجود چنین احتمالاتی، کافی است که اثبات نظریهی آنان را دچار خدشه نموده و مدعیان ضعف عقلی زنان را مغلوب نماید؛ چرا که با وجود احتمال، استدلال ناتمام و باطل است و نمیتوان از آن نتیجهی قطعی استخراج نمود. (27)
سوره نساء
در این سوره که بسیاری از مسائل زنان در آن مطرح گردیده و به نام نساء (زنان) نیز نام نهاده شده است، آیاتی وجود دارد که برخی از مفسران، در تفسیر این آیات کاستی عقل زنان را نشانه رفتهاند. در اینجا به این آیات اشاره شده است.
آیه پنجم
یکی از آیاتی که در موضوع کاستی عقل زن مورد توجه برخی مفسران قرار گرفته، آیهی ذیل است: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً وَ ارْزُقُوهُمْ فیها وَ اکْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» (28) و اموال خود را که خداوند وسیله قوام (زندگی) شما قرار داده، به دست سفیهان نسپارید و از آن، به آنها روزی دهید و لباس به آنان بپوشانید و با آنها سخن شایسته بگویید. در این آیهی شریفه از سپردن اموال به سفیهان نهی شده است. از معانی سفیه در لغت، سبک عقلی است؛ (29) و در استعمال به معنای سبک مغزی به کار میرود که محصول کاستی عقل است. (30) بنابراین، معنای لغوی و استعمالی «سفیه» دارای عمومیت بوده و میتواند هر کسی که دارای ضعف عقلی است را شامل شود. مصداق سفیه، مورد اختلاف نظر مفسران واقع شده است. برخی از مفسران، با بیان اختلاف نظر موجود در مصداق سفیه، زنان را یکی از مصادیق آن معرفی نمودهاند و این نظر را به روایات نبوی مستند کردهاند. (31) مانند روایتی که ابن کثیر از رسول اکرم (ص) نقل کرده است: «إن النساء سفهاء إلا التی أطاعت قیمها» (32) حتماً زنان سفیهند مگر آنان که از قیم خود اطاعت کنند. این روایت علاوه بر اینکه در هیچ یک از کتب معتبر حدیث شیعه یافت نشده است، با توجه به استثنایی که در آن وجود دارد و زنان مطیع را از دایرهی سفاهت خارج نموده است، نشان دهندهی آن است که جنس زن از سفاهت به دور نیست؛ ضمن آنکه در روایت دیگری به نقل از امام صادق (ع) آمده است: «إن السفیه شارب الخمر و من جری مجراه» (33) به راستی، سبک مغز کسی است که شراب مینوشد و (نیز) کسی که در مسیر او حرکت کند. در این روایت سبک مغزی نه مربوط به جنس که مربوط به عملکرد شخص است؛ چه از مردان باشد و چه از زنان. در این میان، روایتی از رسول اکرم (ص) نقل شده است که به صراحت زنان را سفیه خوانده و سفیه خواندن زنان را به خداوند نسبت داده است. (34) این روایت از دو جهت قابل نقد است:
1. روایت ذکر شده دارای ضعف سندی است؛ چرا که سلسله سند آن ذکر نگردیده است؛ افزون بر اینکه با وجود بررسی انجام گرفته، در هیچ یک از کتب معتبر حدیث شیعه یافت نگردیده است.
2.این روایت و روایاتی از این دست، اگر از ناحیه سند با مشکل روبرو نباشد به بی تجربگی و کاستی عقل عملی و اقتصادی زنان تفسیر میشود؛ چه اینکه زنان در بیشتر جوامع بر اساس سنتها و رسوم محلی از قلمرو کارهای اقتصادی و داد و ستدهای مالی به دور بودهاند. (35)
آیه سی و چهارم
تا کنون با توجه به بررسیهای انجام شده در آیات و روایات، نتیجه آن است که از نظر قرآن کریم و روایات معصومین، فضیلتی برای مردان نسبت به زنان وجود ندارد. اما در آیه 34 سوره نساء به صراحت از برتری مردان نسبت به زنان سخن گفته شده است: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلیَ النِّسَاءِ به ما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلیَ بَعْضٍ وَ به ما أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِم ... »(36) مردان، سرپرست زنانند، به خاطر برتریهایی که خداوند برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است، و به خاطر انفاقهایی که از اموالشان (نسبت به زنان) میکنند. در این آیه شریفه، حکمت سرپرستی مردان بر زنان، وجود فضیلتی در جانب مردان نسبت به زنان و انفاق مردان به زنان بیان گردیده است. نکتهای که لازم است در اینجا آورده شود، آن است که قوّام بودن مردان چه به معنای نگهبانی و حفاظت از زنان باشد و چه به معنای تسلط بر امور آنان، یک وظیفهای است بر عهدهی مردان که خداوند به دلیل وجود برخی برتریها در مردان به آنان سپرده است، نه آنکه حقی باشد برای آنان تا هر چه در مورد زنان میخواهند انجام دهند. اما در رابطه با آیهی ذکر شده، پرسش آن است که این برتری در چیست؟ چه خصوصیاتی در مردان وجود دارد که موجب برتری آنان بر زنان شده و باعث گردیده است، خداوند سرپرستی زنان را به مردان بسپارد؟ یا چه کمبودی در زنان وجود دارد که از سرپرستی مردان محروم ماندهاند؟ برخی مفسران در جواب به پرسشهای اخیر، نقصان عقلی زن و برتری عقل مرد را یکی از مصادیق برتری مرد بر زن عنوان نمودهاند. (37) این دیدگاه برخی مفسران نامدار از میان علمای شیعه و سنی بود که از نظر خواننده گذشت. اما آیا اتفاق گروهی از مفسران فریقین بر این دیدگاه، میتواند دلیل بر درستی آن باشد؟ در تحلیل آنچه گذشت و جواب به پرسش ذکر شده، باید به این نکته اشاره نمود که مصداق یابی این مفسران قابل تأمل است؛ چرا که ادعایی بدون دلیل است. اینکه عقل عموم مردان نسبت به زنان برتری دارد، ادعایی است که مدعیان آن بایستی دلیلی بر آن ذکر نمایند؛ دلیلی که ریشه در تربیت جامعه و خانواده نداشته باشد و تنها مبتنی بر برتری طبیعت و ذات مردان بر زنان باشد؛ ضمن آنکه با بررسی آیات و روایاتی در این زمینه، این نتیجه حاصل شد که دلایل نقلی از اثبات برتری عقل مردان بر زنان ناتوان است؛ و دلیل دیگری نیز از معتقدین به این مسئله یافت نگردید. در این زمینه علامه جعفری معتقد است که علت سرپرستی مرد بر خانواده یک علت طبیعی محض است، نه قراردادی و تحکمی و امتیاز خاص مرد بودن. این علت طبیعی عبارت است از مقاومتی که مردها در برابر رویدادهای خشن زندگی و رویاروئی با عوامل مزاحم طبیعت و هم نوعِ خود و آمادگی دائمی مردان در گرداندن گردونههای اقتصادی دارند. (38) ایشان در ادامه میافزاید: «این آیه به طور قطع نه ارزش انسانی مرد را از زن بالاتر میبرد و نه قیم بودن مرد را بر زن مطرح میکند؛ بلکه ناظر به تفاوتی است که مرد و زن در ارتباط با طبیعت در استخراج مواد معیشت با یکدیگر دارند. » (39) به عبارت دیگر، نهایت چیزی که در برتری مردان بر زنان میتوان گفت، آن است که مردان به دلیل توانایی و نیروی بدنی بیشتر و نیز فراغت از مشکلات و موانعی چون بارداری، شیردهی و پرورش کودک، زمینه و فرصت مناسب و بیشتری در کسب درآمد و ثروت نسبت به زنان دارند و از همین رهگذر وظیفه سرپرستی و مدیریت خانواده در تأمین نفقه زن و کودک و مسکن و لباس ایشان بر عهده آنان گذاشته شده است. (40) با این برداشت، هیچ گونه امتیاز و شرافتی نمیتوان برای مردان اثبات نمود؛ بلکه این مسئله تنها، وظیفهای بر دوش مردان است تا امور زندگی جوامع بشری به درستی به گردش درآید و زندگی بشر به سامان رسد و از آشفتگی و نابسامانی در امان مانَد.
نتیجه
با توجه به آنچه که بیان گردید، به نظر میرسد که نظرات مفسرانی که در تفسیر آیات مورد بحث، کاستی و ضعف عقل زن را به میان آوردهاند و زنان را از مصادیق سبک عقلان و نواقص العقول معرفی نمودهاند، برپایه ی منطق محکمی استوار نیست؛ بلکه این دیدگاه و نظرات، بر اساس پیش داشتههای ذهنی نسبت به زنان شکل گرفته است، که خود، زاییدهی سنتها و عرف جوامع از گذشتههای دور تا کنون بوده است و یا نشأت گرفته از نوعی برداشت سطحی از روایات و احادیث موجود در این رابطه است که در آنها زنان، ناقص العقل معرفی شده و یا سفیه و سبک عقل توصیف شدهاند؛ از این رو با وجود این که نظر برخی قرآن پژوهان بزرگ از شیعه و سنی بر این است که زنان در عقل از بهرهی کمتری نسبت به مردان برخوردارند، ولی نمیتوان به این عقیده تمسک نموده و نظر قرآن کریم را از این دیدگاه استخراج نمود؛ بلکه با تحلیلهای ارائه شده، آنچه از این سخنان میتوان نتیجه گرفت، آن است که این دیدگاه یک نگاه وام گرفتهای است که مفسران از یکدیگر، یا از عوام اخذ کردهاند و یا برداشتی سطحی و عوامانه است که هیچ گونه توجیه عقلی و نقلی محکم و قابل اعتمادی بر آن یافت نشده است.
پی نوشت ها :
1.(جوادی آملی، 1373، 167)
2.(همان، 165)
3.(مطهری، بی تا، 26 /354)
4.(انفال:22)
5.(جبعی عاملی، 1400 ق، ص 114)
6.(دشتی، خطبه 80)
7.(جعفری، 1376، 11 /290)
8.(همان، 290 - 291)
9.(کلینی، 1367، 1/11)
10. (جوادی آملی، 1383، 229)
11. (محمدی ری شهری، 1378، 24 و جوادی آملی، 1383، 209)
12. (جوادی آملی، 1383، 213)
13. (محمدی ری شهری، 1378، 25)
14. (زخرف/18)
15. (طباطبایی، 1417 ق، 18 /90)
16. (ابی السعود، 1411 ق، 8 /42)
17. (فخرالدین رازی، 1420 ق، 27 /624)
18. (هاشمی، شماره 25 - 26، ص 90)
19. (همان)
20. (دورانت، 1382، 4 /204)
21. (همان، 202-203)
22. (ابن عبد البر، 1412 ق، 4 /1922)
23. (هاشمی، شماره 25 - 26، 90)
24. (دورانت، 1382، 4 /203- 204)
25. (هاشمی، شماره 25 - 26، 91)
26. (همان، 91-92)
27. (صدر، 1417 ق، 1 /205 و مروج، 1415 ق، 1 /99)
28. (نساء:5)
29. (ابن منظور، 1414 ق، ماده «سفه»)
30. (راغب اصفهانی، 1412 ق، ماده «سفه»)
31. (ابن کثیر، 1419 ق، 2 /187 و 188 و طبرسی، 1372، 3 /13)
32. (ابن کثیر،1419 ق، 2 /188)
33. (طبرسی، 1372، 3 /14)
34. (طبرسی، 1372، 3 /13)
35. (هاشمی، شماره 25 - 26، 88)
36. (نساء:34)
37. (فخر الدین رازی، 1420 ق، 10 /70 و قرطبی، 1364، 5 /169 و طیب، 1378، 4 /71 و طبرسی،1372، 3 /69 و طباطبایی، 1417 ق، 4 /343)
38. (جعفری،1376،11 /271)
39. (همان)
40. (هاشمی، شماره 25 - 26، 93)
منابع و مآخذ
1.قرآن کریم
2.نهج البلاغه
3.ابن عبد البر، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، بیروت: دار الجیل، 1412 ق
4.ابن کثیر، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، بیروت: دار الکتب العلمیة، منشورات محمدعلی بیضون، 1419 ق
5.ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار صادر، 1414 ق
6.ابی السعود، محمد ابن محمد العمادی، ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1411 ق
7.جبعی عاملی، زین الدین، مصباح الشریعة، بی جا: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1400 ق
8.جعفری، محمد تقی، ترجمهوتفسیرنهجالبلاغه، تهران: دفتر نشر فرهنگ، 1376
9.جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینة معرفت، تهران: رجاء، 1373
10. زن در آیینه جلال و جمال، قم: اسراء، 1383
11.دشتی، ترجمه نهج البلاغه، قم: مشرقین، 1379
12.دورانت، ویلیام جیمز، تاریخ تمدن، ترجمه ابوطالب صارمی، ابوالقاسم پاینده و ابوالقاسم طاهری، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1382
13.راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، دمشق بیروت: دارالعلم الدار الشامیة، 1412 ق
14.صدر، سید محمد باقر، بحوث فی علم الأصول، بی جا: مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی،1417 ق
15.طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417 ق
16.طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: ناصر خسرو، 1372
17.طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات اسلام، 1378
18.فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1420 ق
19.قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تهران: ناصر خسرو، 1364
20.کلینی، محمد، الکافی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1367
21.محمدی ری شهری، محمد، خردگرایی در قرآن و حدیث، قم: دار الحدیث، 1378
22.مروج، سید محمد جعفر، منتهی الدرایة، بی جا: دار الکتاب جزایری، 1415 ق
23.مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، بی جا: صدرا، بی تا
24.هاشمی، حسین، «مبانی و معیارهای رفتار با زن در قرآن»، پژوهشهای قرآنی، شماره 25 - 26، بهار و تابستان 1380
/ع