فرهنگ اسلام با دولت یافتن پیامبر اسلام در مدینه، بنای تمدن جامع و بزرگ آخرین دین الهی را بنیان نهاد؛ دینی که از خصوصیترین حالتهای فرد تا اجتماعیترین وضعیت جامعه گزارههای اعتباری بایسته و شایسته، نبایسته و ناشایستهها را شامل میشود و انسان را نه تنها بعد از تولد و هنگام حیات بلکه قبل از حیات و بعد از فوت نیز مورد توجه و حکم قرار داده است.
اسلام ناب نبوی، طاغوت اموی را به سرکردگی ابوسفیان در مکه نپذیرفت و همواره در پاسخ به این پرسش که چه کسی لازم است از بایدها و نبایدهای دیگری اطاعت کند؟ این طور جواب داد؛ که اطاعت از بایدها و نبایدهای خدا و رسول خدا(ص) ضروری است و سران کفر و طاغوت اموی چون؛ ابوسفیان، مروان، معاویه، ولید و سایر، بنیامیه و... میبایست از رسول خدا(ص) اطاعت کنند و فرهنگ جاهلی و اشرافمداری خود را براساس بایدها و نبایدهای نبوی سامان داده و تنظیم کنند. سال هشتم هجری، ابوسفیان و پسرش؛ معاویه که آن زمان 28 سن سال داشت، اسلام را پذیرفتند، معاویه و همدست او عمروعاص تنها دو سال در حیات پیامبر(ص) به ظاهر اسلام نبوی را پذیرفته بودند. معرفت اکثریت مسلمانان در سالهای پایانی حیات رسول خدا(ص) دانش عمیقی از اسلام ناب نبود، چرا که برای تعمیق تعالیم اسلام ناب برای قبایل و گروههای دوردست از مدینه مانند؛ مکه و طائف فرصتی وجود نداشت، در نتیجه وصیت رسول خدا(ص) در انتخاب وصی پیامبر مسلمین و ولی امر آنها بعد از حیاتشان به معنای دیگری از محبت و عطوفت تعبیر شد و مسئله جانشینی ولی امر مسلمین برای پیامبر اسلام از وصیت سیاسی و الهی رسول خدا(ص) منتفی شمرده شد و مردم آن زمان مدینه به علی(ع) که 33 سال سن داشت به عنوان جانشین رسول خدا(ص) بر پایه وصیتشان جهت حکومت رای ندادند و علی(ع) به مدت 25 سال تنها وخانهنشین به دو کار عمده فرهنگی؛ تدوین قرآن، تنظیم سنت رسول خدا(ص) و تولید کشاورزی به منظور سامان دادن وضعیت اقتصادی پرداخت، این دو اقدام بزرگ حضرت علی(ع) درسی تاریخی برای تمام شیعیان اوست و آثار مهمی در حفظ قرآن؛ بزرگترین نماد فرهنگی مسلمانان و ارائه طریق زندگی شخصی و خصوصی افراد فاقد پست و مقام سیاسی بر جای گذاشت، اما معاویه در سال 18 هجری که فردی 38 ساله بود، حاکم شام (سوریه و اردن و فلسطین و لبنان کنونی) شد، او به سرعت بنیامیه را در ستاد حکومت خود جمع کرد و فرهنگ اشرافی و طاغوتی اموی را با ساختن کاخ سبز دمشق به بهانه تقابل با روم ترویج داد. حکومت معاویه در عمل از حکومت عمر و عثمان در مدینه مستقل بود، او خراجی محدود و تعریف شده برای حکومت مرکزی مسلمین در مدینه میفرستاد ولی خود، سازمان نظامی و پلیسی مستقلی مانند رومیان داشت. معاویه در دریای مدیترانه اقدام به تاسیس نیروی دریایی برای حکومت خود کرد و زمانی که در سال 40 هجری مردم به حضرت علی(ع) رای دادند و او را به ریاست و امارت و حکومت پذیرفتند، 22 سال از اقتدار و استحکام حکومت معاویه در شام سپری شده بود و فرهنگ اموی به سرکردگی معاویه معارفی جعلی به عنوان اسلام رسول خدا(ص) به خورد تازه مسلمانشدگان منطقه وسیع شام داده بود. اسلام شامیان آن دسته از گزارههای اعتباری بود که توسط مبلغان فرهنگی بنیامیه بیان میشد، نه آنچه که از طرف خانواده پیامبر اسلام و بنیهاشم به مردم ارائه میشد. اسلام اموی؛ در ظاهر اشرافیت پرزرق و برق و در باطن، خشونت و قتلهای زنجیرهای را رواج داد. معاویه ابتدا با پول و تزویر رئیس قبیله یا شخص صاحب نفوذ را میخرید و اگر چنین اقدامی موثر نبود، اقدام به قتل پنهان و تجاوز منطقهای میکرد تا اوضاع اجتماعی مسلمانان به طور کامل در اختیار او باشد. روحانیان درباری نیز به سرعت در حاکمیت اموی جای خود را برای توجیه ظلمها و جنایتها پیدا کردند و هر کسی برای فرهنگ اشرافیت و اسلام اموی جای خود را پیدا کرده بود. در این وضعیت علی(ع) مرکز اسلام را از مدینه به کوفه میآورد تا اسلام ناب نبوی را با رویه علوی خود در قالب حاکمیت به ظهور برساند اما افکار عمومی جهان اسلام با تبلیغات زهرآگین بنیامیه علیه بنیهاشم مسموم است و همه مردم از شام، حجاز، یمن، مصر و عراق باز هم با علی(ع) نیستند اما دردناکتر اینکه متحجران با سادهپوشی و سادهزیستی آنچنان ادعای فهم اسلام میکنند که علی(ع) را از دین «مرتد» میدانند و او را به استغفار وادار میکنند، اینها خوارجند که از هدف اعتلای اسلام ناب خارج شدند. این مجموعه از مدعیان فهم دین در حالی که نسبت به تحلیل سنت نبوی بیسواد هستند، آنچنان عرصه را بر حضرت علی(ع) تنگ میکنند که او را وادار به پذیرش آتشبس یک ساله تحمیلی با امویان میکنند سپس به خاطر همین پذیرش اجباری حضرت را سرزنش میکنند تا آنجا که سرانجام او را به خاطر اسلام تهدید به جنگ میکنند و این واقعه ناگوار در قلمرو حرکت حضرت علی(ع) اتفاق میافتد، ضربه متحجران خوارج در قلمرو حکومت حضرت علی(ع) کمتر از لطمه حملههای زهرآگین بنیامیه از سوی شام نبود و علی(ع) در داخل با جبهه تحجر خوارجی و در فراسوی مرزهای خود با جبهه اشرافی اموی بسان دو لبه یک قیچی میجنگید تا شیرازه کشور از هم نپاشد و فقر اقتصادی کمر خانوادههای ضعیف به ویژه خانواده شهدا و یتیمان را خرد نکند اما اشرافیت اموی، سرمست از جهالت پر ادعای خوارج، نظارهگر جنگ نهروان میشود که چگونه بخشی از سپاه علوی علیه بخش دیگری که تا چندی قبل از سپاهیان علی(ع) بودند میجنگند و هزار هزار نفر از آنها را به قتل میرسانند و اشرافیت حکومت عباسیان بعد از امویان نیز به همین روال در مخالفت با اهلبیت(ع) در شهر بغداد و از آنجا تا مرو خراسان و حکومت مامون عباسی و بعد از او ادامه یافت ریشه فاسد اموی به ریشه فاسد عباسی متصل شد هیچگاه جامعه اسلامی از اشرافیان اموی و عباسی و متحجران خوارجی، تهی نبوده است تنها باید سعی کنیم تا از یک سو مصداقهای مرفهان اموی و عباسی را در ساخت و پاخت با دشمنان رسمی اسلام و از سوی دیگر کژاندیشان تهیمغز فتنهافروز خوارجی را در ایجاد جو آشوب و بلوا و بهانه احمقانه دادن به دست دشمن اسلام بشناسیم، در حالی که مرگ واقعی دشمنان اسلام در قدرتمندی و پیشرفت واقعی اقتصادی و فرهنگی کشورمان است. عدهای با شعارهای تهی، کشور را به پرتگاه جنگ بیفایده و بیمنطق پیش میبرند آنچه که امروز صهیونیست بینالملل از آن وحشت دارد، ایرانی مقتدر و متکی به ملت توانمند سرشار از ایمان است که با فرهنگ اسلام ناب نبوی و اقتصاد قوی، اقتدار ملی را به دست آورد که هیچ قدرتی متجاوز به خود اجازه ندهد علیه ملت مسلمان ایران توطئه شومی بکند.
منبع :ماهنامه پاسدار اسلام شماره 335