چکیده:
این مقاله به نقد و بررسی اشکالات یک نویسنده ی یهودی بر باورهای شیعه ی امامیه در خصوص عصمت پیامبر و عدد ائمه (ع)اختصاص دارد. به گمان وی، متون اولیه ی شیعه ی امامیه در گذر زمان مورد پالایش قرار گرفته و امروزه در معتقدات شیعه ی امامیه، اثری از آن مشاهده نمی شود. او در کتابی که درباره ی تفاسیر اولیه ی امامیه نوشته، با استناد به دو روایت برگرفته از تفاسیر قمی و عیاشی- که به ترتیب در مورد معراج پیامبر (ص)و معنای تأویلی « سبع سنابل» سخن گفته اند و او آنها را دو روایت غیرعادی می نامد- نسبت به عصمت پیامبر (ص)و نیز عدد ائمه (ع)شبهه کرده است. در روایت اول ذیل آیه ی 94 سوره یونس، از وحی الاهی به پیامبر(ص) در شب معراج در مورد مقامات امیرالمؤمنین (ع)و خطور عظمت آن مقام در نفس پیامبر(ص) سخن به
میان آمده که به گمان آن نویسنده بر حسادت پیامبر به امام علی(ع)، شک در این وحی و در نتیجه عدم عصمت ایشان دلالت دارد. در روایت دوم هم که هفت تن از فرزندان امام حسین(ع) بعنوان مصادیق سنبله ذکر شده است، نویسنده ی یاد شده مدعی است که این روایت برخلاف آنچه شیعه امروز به آن معتقد است، از حصر تعداد ائمه به هفت نفر و قائم بودن هفتمین آنها حکایت دارد.
کلیدواژه: تفسیر عیاشی/ تفسیر قمی/پیامبر (ص)/ عصمت/ امام/ سبع سنابل/ معراج/ شیعه ی امامیه.
مقدمه
چندی پیش کتابی تحت عنوان ' Scripture and exegesis in early imamii shiism' در اسرائیل منتشر شد که در اصل رساله ی دانشگاهی یک فرد یهودی به نام مایر میخائیل براشر(1) است. در این کتاب که به نقد و وارسی باورها و عقاید امامیه اختصاص دارد، تفاسیر اولیه امامیه همچون تفسیر فرات کوفی، تفسیر علی بن ابراهیم قمی و تفسیر محمد بن مسعود عیاش سمرقندی مورد اشاره واقع شده است. وی در فصل ششم این کتاب که با عنوان « دو روایت غیرعادی در تفاسیر اولیه ی امامیه» نوشته است، در اصالت باورهای امامیه همچون اعتقاد به دوازده امام و عصمت پیامبر (ص)و یقین رسول خدا(ص) نسبت به وحی الاهی شبهه کرده است. وی در این فصل سعی کرده تا چنین القاء نماید که در کتب اولیه ی امامیه احادیثی وجود داشته که با باورهای مرسوم امروز شیعیان در تغایر است و علمای شیعه در طی زمان به پالایش این روایات پرداخته و در نتیجه، در کتابهای متأخران اثری از آنها مشاهده نمی شود.
باورهای امامیه از پشتوانه های عظیم استدلالی و براهین عقلی و نقلی فراوان برخوردار است و در طی قرنها، دانشمندان بزرگ امامیه کتابهای ارزشمندی در صحت و درستی این باورها نگاشته(2) و وجوه درستی آنها را مدلل کرده اند. بدین روی، برخی تحقیقات سطحی و جانبدارانه ی مستشرقان و اطّلاع اندک آنان از منابع مکتوب و غنی امامیه، تعجب آور و شگفتی زا است. در زیر به بررسی و نقد فصل ششم کتاب یاد شده پرداخته ایم.
براشر در این فصل می نویسد:
اهمیّت تفاسیر قرآنی امامیه در دوره ی قبل از آل بویه، نه فقط به خاطر حجم انبوه روایاتی است که در آنها وجود دارد- روایاتی که به مرور به جزئی از عقیده ی امامیه تبدیل شد- بلکه از آن مهم تر، به دلیل این نکته است که این تفاسیر نظریات غالب شیعه ی امامیه را( که در ابتدای توسعه ی آن وجود داشت ولی بعدها مردود شناخته شد) نیز در خود نگه داشته اند. به نظر می رسد که مفسران اولیه ی امامیه نهایت تلاش خود را به کار برده اند تا روایاتی را که مفاهیم غیرعادی یا افراطی دارند- همان روایاتی که بعدها دستمایه ی فرقه های غیرامامی مانند اسماعیلیه و غلات شد- از آثار خود غربال کنند. نتیجه آنکه وجود روایاتی که به صورت رسمی غیرامامی است، معمولاً در میان تفاسیر اولیه ی امامیه بسیار کمیاب است. در این فصل به بررسی دو نمونه از روایات این تفاسیر می پردازیم. نخستین روایت مربوط به تفسیر قمی است که ذیل آیه ی 94 سوره ی یونس آمده است. در این روایت، وصفی از پیامبر(ص) ذکر شده که او وقتی که در شب معراج، با ستایش خدا از علی
مواجه می شود احساس شک و دل نگرانی می کند. چنین رفتاری، تمامی روایات امامیه را- که نشان دهنده ی رابطه ی صمیمانه و محبت آمیز محمّد و علی است- نقض می کند.
روایت دیگر که در تفسیر عیاشی ذکر شده، به تعداد ائمه ی شیعه اشاره دارد و در ذیل تمثیل قرآنی « دانه ای که هفت خوشه ی ذرت از آن می روید» عبارتی با این مضمون آورده است که منظور از هفت خوشه، هفت امام است که همگی از نسل فاطمه(ع) هستند. نخستین آنها حسین و آخرینشان قائم است. این روایت، از آن جهت غیرعادی است که نه تنها از هفت امام یاد می کند که تعداد قابل قبول در فرقه ی اسماعیلیه است، بلکه نخستین آنها را حسین (ع)و نه حسن (ع)می داند. این دو روایت را بررسی می کنیم تا مشکلات عقیده ای ناشی از آن را مشخص سازیم. این روایات با عقاید شیعه امامیه همراه و همسو نیست، چه عقایدی که در تفاسیرشان موجود است و چه عقایدی که در کتب و متون اعتقادی آنها ثبت و ضبط شده است.( همان، ص 225-224).
مدّعای این نویسنده از آن جهت بیشتر قابل تأمل است که وی در کتاب خود به صراحت، شیعه ی دوازده امامی را پدید آمده ی قرن چهارم و دوران آل بویه می داند ( همان، ص 9). به عقیده ی او بسیاری از احادیث شیعه، از جمله احادیثی که اشاره به عصمت پیامبر و امامان شیعه و دوازده تن بودن ایشان دارد، همگی در این عصر- که وی آن را دوران طلایی شیعه می نامد- جعل شده و توسعه یافته اند( همان، ص 8 و 9). به همین دلیل، دو روایت مورد استناد خود را که به ظاهر با عصمت پیامبر و وجود ائمه ی دوازده گانه سازگاری ندارند، روایتهایی غیرعادی نامیده و از وجود آنها در متون تفسیری اولیه ی امامیه - که پیدایش آن به اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم باز می گردد- اظهار تعجب می کند. این در حالی است که روایات فراوانی از پیامبر اکرم(ص) در مصادر معتبر شیعه و سنی، در خصوص دوازده نفر بودن امامان رسیده است که تنها 271 حدیث آن در کتاب منتخب الاثر، نقل و یا نام مصادر اصلی که آن
را ذکر کرده اند، بیان شده است( صافی گلپایگانی، ص 45-83). ما در این مقاله، ابتدا به نقل روایت مورد استناد این نویسنده پرداخته و سپس شبهات و پاسخ آن را می آوریم.
الف) روایت تفسیر قمی
علی بن ابراهیم از امام صادق(ع) در موضوع معراج پیامبراکرم (ص)چنین روایت کرده است:
حدثنی ابی، عن عمروبن سعید الراشدی، عن ابن مسکان، عن ابی عبدالله (ع)قال: لما اسری برسول الله(ص) الی السماء، فاوحی الله الیه فی علی (ع)ما اوحی ما یشاء من شرفه و عظمه عند الله، ورد الی البیت المعمور و جمع له النبیین فصلوا خلفه، عرض فی نفس رسول الله(ص) من عظم ما اوحی الیه فی علی(ع) فانزل الله:« فإن کنت فی شک مما انزلنا إلیک فاسال الذین یقرؤون الکتاب من قبلک»( یونس(10) /94) یعنی الانبیاء؛ فقد أنزلنا علیهم فی کتبهم من فضله ما أنزلنا فی کتابک « لقد جاء ک الحق من ربک فلا تکونن من الممترین و لا تکونن من الذین کذبوا بآیات الله فتکون من الخاسرین»(یونس(10)/94) فقال الصادق : فو الله ما شک و ما سأل( قمی، التفسیر، 317/1)
پدرم ابراهیم بن هاشم از عمروبن سعید راشدی از ابن مسکان از امام صادق (ع)روایت کند که فرمود: چون رسول خدا(ص) را شبانه به آسمان بردند و خداوند در شرف و عظمت علی (ع)هرچه که خواست بر او وحی کرد و پیامبر به بیت المعمور وارد شد و انبیاء نزد او گرد آمده و پشت سر او نماز خواندند، عظمت وحی الاهی در شأن علی (ع)در نفس پیامبر(ص) خطور کرد؛ آنگاه این آیه نازل شد:« اگر در آنچه بر تو فروفرستاده شده در شکی، از پیشینیان خود که کتاب را می خواندند- یعنی انبیاء - بپرس» که ما
آنچه در فضل او بر انبیاء پیشین وحی کرده ایم، بر تو نیز همان را وحی کردیم. « حق از جانب پروردگارت به نزد تو آمد، پس در زمره ی شک کنندگان مباش، و از کسانی مباش که آیات خدا را تکذیب کردند که در آن صورت، از زیانکاران خواهی شد) امام صادق(ع) فرمود: به خدا سوگند، پیامبر (ص)نه شک کرد و نه پرسید.
شبهات
1. عصمت
براشر در نوشته ی خود ادعا می کند یکی از مشکلاتی که در تفسیر این آیه گریبانگیر شیعه و سنی شده، مسأله ی عصمت پیامبر است. به نظر وی، واژه ی عصمت به صورت واضح در تفسیر آیه به کار نرفته است، با این حال سخنان مفسران از ابتدای قرن سوم آگاهی آنان نسبت به این موضوع را نشان می دهد. و این مفسران، از شک پیامبر(ص) به وحی الاهی و سرزنش پیامبر توسط خداوند، سخن گفته اند.( براشر، ص 227).
پاسخ:
مسأله ی عصمت انبیاء و بطور خاص عصمت پیامبراکرم (ص)از دیرباز مورد توجه علمای امامیه بوده و مطالب فراوانی در این خصوص، در کتابهای اعتقادی و متون تفسیری به ویژه ذیل آیات عتاب آمیز قرآن خطاب به پیامبر(ص) آمده است. مفسران به عنوان یک اصل کلّی و مورد توافق، بر این نکته نظر دارند که چنانچه عتاب و سرزنشی هم از این آیات در مورد پیامبر برداشت شود، باید آن را حمل بر ترک اولی نمود. آیه ی 94 سوره ی یونس نیز از جمله ی همین آیات است و ذیل آن در تفاسیر امامیه نکات مبسوطی در خصوص معنای شکّ و مفهوم مستفاد از آیه آمده است که به برخی از آنها اشاره می شود.
سخن صاحبان تفسیر مجمع البیان
در تفسیر ارزشمند مجمع البیان در توضیح این آیه، چند وجه ذکر شده است که به ذکر خلاصه ای از آن اکتفا می کنیم.
وجه اول
صاحب مجمع البیان بر این نکته تأکید دارد که اکثر مفسران- از جمله حسن بصری، قتاده و سعید بن جبیر- گفته اند و از امام صادق(ع) نیز چنین نقل شده است، به این مضمون که پیامبر(ص) اکرم نه شک کرد و نه پرسید و خطاب آیه عام بوده و تمامی مردم را شامل می شود؛ به این معنا که اگر شما مردم در شک هستید( از اهل کتاب) بپرسید. دلیل بر این مدعا آنکه در آخر همین سوره، از زبان پیامبراکرم(ص) چنین آمده که:« ای مردم! اگر نسبت به دین من شکّ دارید، من آنچه را شما غیرخدا می پرستید، نمی پرستم و خدایی را عبادت می کنم که جان شما را می گیرد.»(3) خداوند می فرماید که پیامبرش هرگز دچار شک نشده است و به این ترتیب، آیه چنین معنا می شود که:« ای مردم! اگر نسبت به آنچه بر شما از زبان پیامبرمان محمد(ص) نازل کردیم تردید دارید( از اهل کتابی که کتابهای انبیاء پیشین را خوانده اند) سؤال کنید( تا شک شما برطرف شود). طبرسی سپس- حتی با فرض آنکه مخاطب آیه پیامبر(ص) باشد- وجوهی را محتمل دانسته است که مطابق آن، باز نمی توان به پیامبر (ص)نسبت شک و تردید روا داشت.
وجه دوم
به عقیده صاحب مجمع البیان، خطاب در این آیه- مانند آیه ی « یا ایها النبی إذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن و أحصوا العدة و اتقوا الله ربکم»( طلاق(65)/ 1) و آیات
مشابه دیگر(4)- متوجه پیامبر (ص)است، امّا مطابق مثل مشهور عربی« ایاک أعنی و اسمعی یا جاره» مراد از آن عموم مسلمانان می باشد.(5)
وجه سوم
وجه دیگر آنکه خطاب به پیامبر(ص) در این آیه به جهت مبالغه ی در کلام و تقریر و افهام باشد، نه از آن جهت که پیامبر(ص) در وحی الاهی تردید داشته است. مانند آنکه اربابی به بنده ی خود بگوید: اگر بنده ی من هستی حرف مرا اطاعت کن؛ یا فرزندی به پدر خود بگوید: اگر پدر من هستی، بر من مهربان باش؛ یا پدری به فرزند خویش بگوید: اگر فرزند من هستی به من نیکی کن. این مبالغه حتی می تواند نسبت به امور محال هم بیان شود، مانند آنکه گویند: آسمان بر مرگ فلانی گریست، یعنی اگر قرار بود آسمان بر مرده ای بگرید، شایسته بود که بر او بگرید. لذا با این بیان، ترجمه ی آیه چنین می شود که:( ای پیامبر!) اگر تو از شکّ کنندگان بودی و شکّ می کردی( اگرچه که چنین نیستی)، از کسانی که پیش از تو کتابهای آسمانی را می خواندند سؤال کن.(6)
وجه چهارم
وجه دیگر آنکه همانند جریان سؤال حضرت ابراهیم از کیفیت زنده شدن مردگان، در این آیه نیز امر به سؤال از اهل کتاب، نه به دلیل تردید و شک پیامبر در وحی الاهی، بلکه برای زیاد شدن یقین و اطمینان قلبی ایشان باشد. طبرسی سپس این وجه را بعید دانسته به این دلیل که بیشتر اهل کتاب، منکر نبوت پیامبر بودند و ایمان آوردن مؤمنان از اهل کتاب( افرادی چون عبدالله سلام، کعب الاحبار و تمیم داری) در مدینه واقع شده است، نه در مکه که زمان نزول این سوره می باشد.
وجه پنجم
وجه دیگری که طبرسی ذکر می کند، توجّه به معنای اصلی « شکّ» است به معنای « ضیق» و تنگنا. به عبارت دیگر، در این آیه خطاب به پیامبر(ص) است که اگر به واسطه ی اذیّت و آزارهای قوم خود به تنگ آمده ای، از اهل کتاب بپرس که پیامبران آنها نیز، از سوی قومشان مورد آزار بودند و بر آن صبر کردند.(7)( طبرسی، ج 3، ص 133-134).
نظر قرطبی
همین معنا را قرطبی هم مورد اشاره قرار داده و می گوید:
و قیل: الشک ضیق الصدر؛ أی: إن ضاق صدرک بکفر هؤلاء فاصبر، و اسأل الذین یقرؤون الکتاب من قبلک، یخبروک صبر الانبیاء من قبلک علی اذی قومهم و کیف عاقبة امرهم. و الشک فی اللغة اصله الضیق، یقال: شک الثوب أی ضمه بخلال حتی یصیر کالوعاء. و کذلک السفره تمد علائقها حتی
تنقبض؛ فالشک یقبض الصدر و یضمه حتی یضیق»( قرطبی، المجلد الرابع، 244).
و گفته شده شکّ عبارت است از تنگ شدن سینه؛ یعنی: اگر از کفر این گروه سینه ات به تنگ آمده است، صبر کن. و از کسانی سؤال کن که قبل از تو کتابهای آسمانی داشتند تا تو را به صبر انبیاء خود بر آزار قومشان و چگونگی عاقبت کار آنها خبر دهند. گفته شده:« شک الثوب» یعنی بخشی از آن را با سوزن به بخش دیگر منضم کرد تا مانند ظرفی شد. همچنین است سفره ای که گره های آن را محکم بکشند تا تنگ شود. و شک نیز این گونه است که گویا اطراف سینه را جمع و آن را تنگ می کند.
نظر علامه طباطبایی
صاحب المیزان نیز در توضیح وجه خطاب آیه و شکّ نکردن پیامبر (ص)در وحی الاهی چنین آورده که:
این قبیل مخاطبات، یک روش شایع و عرفی است و از باب کنایه و تأکید نسبت به دلایل فراوان امری، به کسی که نسبت به آن یقین دارد گفته می شود اگر هنوز شکّ داری، دلیل دیگری نیز برای این مطلب وجود دارد، تا کثرت دلایل را برساند. لذا در آیه ی شریفه نیز مقصود آن است که علاوه بر دلایل فراوان عقلی نسبت به حقانیت وحی الاهی و معارف بیان شده در این سوره ( سوره ی یونس) دلیل دیگر اهل کتاب هستند که در کتب آسمانی آنها نیز همین معارف از توحید و نبوت و معاد و ارسال رسولان وجود داشته است. و این چیزی نیست که اهل کتاب آن را انکار کنند، گرچه نشانه های نبوت پیامبر(ص) در کتب خود را منکر می شدند.» ( طباطبایی، ج 10، ص 118-117).
دیگر اقوال
در « التیسیر فی احادیث التفسیر» در این باره چنین آمده است:
الخطاب فی هذه الایة لیس موجهاً الی الرسول الاعظم(ص)، و لو علی وجه
الفرض و التقدیر اذ لا یتصور فی حق الرسول (ص)أی شک او افتراء أو تکذیب. و لذلک لما نزلت هذه الایة، قال رسول الله(ص) « لا أشک و لا أسأل» کما روی ذلک قتاده بن دعامه. و انما الخطاب موجه الی من یتصور فیه الشک و الافتراء و التکذیب من المشرکین و المنافقین و ضعفاء الایمان. و موجه کذلک الی عامة الیهود و النصاری من اهل الکتاب الذین یجد احبارهم و رهبانهم وصف الرسالة و الرسول مکتوباً عندهم فی التوراة و الانجیل. و هؤلاء اما ان یکون فی شکهم تلقائیاً صادراً عن مجرد الجهل، فهم مدعوون بهذا الخطاب الی سؤال اهل العلم و استفسارهم حتی یزول شکهم علی حد قوله تعالی فی آیة اخری« فاسألوا أهل الذکر ان کنتم لا تعلمون»( انبیاء/7)؛ و اما ان یکون شکهم صادراً عن تعمد الانکار و الاصرار، فیکون الخطاب موجهاً الیهم علی وجه الزجر و التقریع، لانهم یجادلون فی امر ثابت، لام محل فیه للجدل و المرادغة« قل ما کنت بدعاً من الرسل و ما ادری ما یفعل بی و لا بکم إن اتبع إلا ما یوحی الی»( احقاف(46)/9) ( مکی الناصری، 86-85).
خطاب این آیه حتی به صورت فرضی یا تقدیری، نمی تواند متوجه پیامبر(ص) باشد، زیرا هیچگونه شکّ و تهمت و دروغ پنداشتن وحی الاهی در مورد ایشان متصوّر نیست. به همین دلیل هنگامی که این آیه نازل شد - همان گونه که قتاده بن دعامه روایت کرده است- ایشان فرمودند:« به خدا سوگند نه شکّ می کنم و نه می پرسم». خطاب این آیه با کسانی است که شکّ در موردشان قابل تصور باشد، افرادی از قبیل مشرکان و منافقان و افراد ضعیف الایمان و نیز عموم اهل کتاب از یهود و نصاری، که علما و دانشمندان و راهبان آنها اوصاف رسالت پیامبر(ص) و ویژگی های آن حضرت را در تورات و انجیل خوانده بودند. لذا شک افراد عادی یهود و نصاری یا ناشی از صرف جهل است که خداوند با این آیه آنها را امر به سؤال
و استفسار کرده است تا شکّ آنها برطرف شود مانند این آیه که خطاب به آنها می فرماید:« اگر نمی دانید از اهل ذکر سؤال کنید»؛ و یا اینکه شک آنها از روی عمد و انکار و اصرار بر آن است که در این حالت، خطاب آیه به آنها به جهت بازداشتن ایشان از این شکّ و تسلیم شدن آنها در برابر حق است؛ زیرا آنها در مورد ثابت شده ای که جای بحث و جدل ندارد، به مجادله برخاسته اند( از این رو خدا به پیامبرش می فرماید:) « به آنها بگو من پیامبر تازه ای نیستم» یعنی من نیز همانند انبیاء گذشته پیامبری بیش نیستم.
همچنین از ابن عباس نیز در توضیح این آیه چنین نقل شده که گفت:
فلم یسأل النبی(ص) و لم یکن بذلک شاکاً، انما اراد الله بما قال قومه. (فیروز آبادی، ص 219)
پیامبر (ص)در این مورد سؤالی نپرسید و نسبت به وحی الاهی تردیدی نداشت، خداوند در این آیه، فقط قوم ایشان را اراده کرده است.
صابونی در صفوة التفاسیر گوید:
هذا علی سبیل الفرض و التقدیر، ای ان فرض انک شککت فاسأل، قال ابن عباس. لم یشک النبی (ص)و لم یسأل.( صابونی، ج 1، 597)
این خطاب به صورت فرض و تقدیر آمده، یعنی فرض کنیم که تو شک کرده باشی پس از اهل کتاب سؤال کن. ابن عباس گفته است که پیامبر (ص)نه شک کرد و نه سؤالی پرسید». این سخن ابن عباس در درالمنثور هم با این عبارت آمده که پیامبر فرمود:« لا أشک و لا أسأل» نه شک دارم و نه سؤال می کنم.
در کتاب « تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة» ذیل آیه ی مذکور و در توضیح آن چنین آمده است:
هذا مثل قوله تعالی « و اسأل من أرسلنا من قبلک من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن آلهة یعبدون»( زخرف(43)/ 45). و معنی « عرض فی قلب رسول الله » ای: خطر علی باله عظم ما اوحی الله الیه فی علی و فضله. و لم یکن
عنده فی ذلک شک لأن فضل علی (ع)من فضه الذی فضل علی الخق اجمعین. و لأجل ذلک قال:« یا علی ما عرف الله إلا انا و انت و لا عرفنی الا الله و انت و لا عرفک الا الله و انا» یعنی حقیقة المعرفة. و فضل کل منهما علی قدر معرفته بالله الذی لا یعرف و لا یعلم فضلهما الا هو سبحانه و تعالی. و من یکن هذا قوله، کیف یکون عنده فی فضله شک؟ و انما قال هذا القول للشاک من امته فی فضل علی(ع) لینتبه الغافل و یقول:« إذا کان هذا قول الله عز و جل لنبیه- و هو غیر شاک فی فضل وصیه- فکیف حال الشاک؟» نعوذ بالله منه و من الشیطان الرجیم. و من اجل ذلک قال ابوعبدالله (ع):« ما شک رسول الله(ص) و لا سأل» ای الانبیاء(ع)( استرآبادی، 227-226).
این مانند آن سخن خدای تعالی است که می فرماید:« و از رسولانی که قبل از تو فرستادیم سؤال کن، آیا برای آنها غیر از رحمن، خدای دیگری برای پرستش قرار دادیم؟» و عبارت « عرض فی قلب رسول الله(ص)» یعنی عظمت وحی الاهی درباره ی علی(ع) در نفس ایشان خطور کرد و هیچ شکی هم نسبت به آن نداشت، زیرا فضل علی(ع) نیز همانند پیامبر، برتری بر کل مخلوقات بود. به همین دلیل پیامبر(ص) فرموده است:« یا علی خدا را جز من و تو، کسی ( آنچنان که باید) نشناخت، و مرا کسی جز تو و خدا نشناخت و تو را کسی جز من و خدا نشناخت» یعنی معرفت حقیقی پیدا نکرد؛ و فضل هرکدام به اندازه معرفت آنها به خدایی است که جز او، آن دو ذات مقدس را نشناسد و فضل آنها را نداند. و کسی که سخن او در مورد علی (ع)چنین باشد، چگونه می تواند در آن شک کرده باشد؟ و این سخن خدای تعالی که« و ان کنت فی شک» فقط خطاب به افرادی از امت پیامبر است که در فضل علی (ع)شک دارند و ( خدا آنها را امر به سؤال از اهل کتاب نموده) تا آنکه غافل است از( خواب غفلت) برخاسته و بگوید:« اگر خداوند به نبی خود- که هیچ شکی در فضل وصی خودش ندارد- اینگونه
می گوید، پس حال کسی که شک دارد چگونه خواهد بود( و خدا با او چگونه برخورد خواهد کرد؟)- ما از شکّ و از شرّ شیطان به خدا پناه می بریم- از همین رو امام صادق(ع) فرمود:« رسول خدا (ص)نه شک کرد و نه از انبیاء در این خصوص سؤالی پرسید».
پینوشتها:
**استاد دانشگاه تهران.
**دانشجوی دکتری دانشگاه تهران .
1. Me`ir Mikha`el Bar-asher.
2. برای نمونه رجوع کنید به : الشافی، سید مرتضی؛ تلخیص الشافی، شیخ طوسی؛ تجرید الاعتقاد، خواجه نصیرالدین طوسی؛ کشف المراد، علامه ی حلی؛ شوارق الالهام( شرح تجرید الاعتقاد خواجه نصیر طوسی به عربی)، ملا عبدالرزاق لاهیجی( م 1072ق)؛ گوهر مراد به فارسی( شرح تجرید الاعتقاد خواجه نصیر طوسی به فارسی) ملا عبدالرزاق لاهیجی؛ سرمایه ی ایمان از همو که به نوعی تلخیص و تهذیب گوهر مراد است؛ اثبات الهداه، شیخ حر عاملی؛ کفایة الموحدین، اسماعیل طبرسی؛ دلائل الصدق، مظفر و غیره.
3. قل یا ایها الناس إن کنتم فی شکٍ من دینی فلا اعبد الذین تعبدون من دون الله و لکن أعبد الله الذی یتوفاکم و امرت أن اکون من المؤمنین.
4.به عنوان مثال آیه « إما یبلغن عندک الکبر احدهما أو کلاهما فلا تقل لهما افٍّ و لا تنهرهما و قل لهما قولاً کریماً» ( اسراء/32) ظاهر خطاب متوجه پیامبر اکرم (ص)است، در حالی که پدر و مادر آن حضرت در زمان طفولیت ایشان از دنیا رفته بودند و هنگام نزول این آیه، پیامبر پدر و مادری نداشت تا پیر باشند و مشمول خطاب این آیه گردند.( قرائتی، ج 5، 250).
5. به بیان دیگر، در واقع نکته ای که در این آیه بطور رمزوار بیان شده، در انتهای همین سوره به روشنی تمامی مردم را مورد خطاب قرار داده است که اگر شک دارید سؤال کنید.( مجلسی، 17:582) همچنین در همین تفسیر علی بن ابراهیم ذیل آیه 106 سوره ی یونس بر این نکته تأکید شده است که « مخاطب پیامبر است اما معنا برای مردم» در بخش دیگر از این تفسیر همچنین آمده است: قوله( و لا تدع من دون الله ما لا ینفعک و لا یضرک فان فعلت فإنک إذا من الظالمین) فإنه مخاطبة للنبی صلی الله علیه و آله و المعنی للناس( قمی، ج 1، ص 320) مشابه این بیان در موارد دیگری از تفسیر قمی هم آمده است و حتی در ضمن روایتی از امام صادق (ع)به قاعده ی مشهور عربی « ایاک اعنی و اسمعی یا جاره» تصریح شده است، به این مضمون که:« به در می گویم تا دیوار بشنود»(قمی، ج 2، ص 149 و 237).
6. این وجه از آن باب جایز است که در واقع در آیه یک قضیه ی شرطیه مطرح شده است و در اینگونه قضایا هیچ اشعاری به وقوع یا عدم وقوع شرط و جزا نیست و تنها بیان می شود که ماهیت شرط و جزا لازم و ملزوم یکدیگرند و وجود آیاتی در قرآن به این شکل، به جهت تقویت اطمینان خاطر و آرامش پیامبر و تقریر دلایل توحید و نبوت است.( مجلسی، ج 17، ص 583).
7. درواقع به این بیان، آیه را می توان نوعی دلداری و دلجویی خدا نسبت به پیامبر دانست، نه آنکه بنا بر پندار نویسنده ی یهودی گفته شود که پیامبر نسبت به وحی الاهی شک کرده و آیه در صدد سرزنش و توبیخ ایشان است.
منبع:نشریه سفینه، شماره 25.
ادامه دارد...