عوامل زمینهساز حادثه عاشورا
در باره عوامل زمینهساز حادثه عاشورا نظریههاى گوناگونى اظهار شده است؛ در مرحلهنخست مىتوان به عوامل مختلفى چون: عامل نژادى و قومى، اعتقادى، سیاسى و اجتماعى،اخلاقى و ارزش و... اشاره کرد. هر یک از این عوامل مورد توجه و تأکید برخى از نویسندگانو پژوهشگران قرار گرفته است. شمارى یک و یا دو عامل و شمارى بیش از آن را زمینهسازحادثه عاشورا شمردهاند. شمارى از نویسندگان دشمنى بنىامیه با بنىهاشم، برخى دیگرتغییر ارزشها و برخى از متعصبان اهل سنّت نیز عملکرد خود امامحسین(ع) را سبب حادثهعاشورا دانستهاند. گروهى دیگر از بىتوجهى به معنویت و دنیاگرایى و کوتاهى خواصّ ازانجام رسالت خود
[40] و...به عنوان عوامل زمینهساز حادثه عاشورا سخن گفتهاند. از بابنمونه مقام معظم رهبرى با استناد به آیه شریفه: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة واتبعوا الشهوات» بر آن است که دو عامل، از عوامل اصلى این گمراهى و انحراف است:
«یکى دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلوة و نماز است. یعنى فراموش کردن خدا و معنویتو جدا کردن حساب معنویت از زندگى و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و توفیق ازخداى متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایى از زندگى. و عامل دوّم «اتبعواالشهوات» است یعنى دنبال شهوترانىها و هوسها و در یک جمله «دنیاطلبى» رفتن و به فکرجمعآورى ثروت و مال بودن و التذاذ وبه دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستناینهاوفراموش کردن آرمانها. این درد اساسى و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درددچار بشویم.»
[41]
استاد شهید مرتضى مطهرى نیز در موارد بسیار به این موضوع اشاره کردهاند از جمله:
«باید گفت: امامحسین(ع) را طمع مُلک رى و طمع پول: «خولى مىگفت: جئتک بغنا الدّهر»ورشوه رؤسا (و امّا رؤسائهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم» و جبن و مرعوبیت عامّه ومیل به جبران محبّت یزید که ابن زیاد مىخواست کدورت یزید را از پدرش که در ولایت عهدىیزید تعلل کرد جبران کند. و خبث ذاتى امثال شمر و غرور و بد مستى شخص یزید و از همهبالاتر فراموش کارى مردم که مسلمان بودند و سیرى به تاریخ شصت ساله خود نمىکردند وسابقهها را فراموش کرده بودند و گول ظاهر را مىخوردند و...(شهید کردند).»
[42]
از دو نمونه یاد شده که با توجّه به واقعیات گفته و نوشته شدهاند مىتوان چنین نتیجهگرفت که مجموعهاى از عوامل زمینساز حادثه عاشورا شدهاند، بنابراین، نظریههاى تکعاملى با صرف نظر از نادرستى برخى از آنها،
[43] نمىتوانند رویداد عاشورا را تحلیل وتفسیر کنند. در تفسیر این حادثه باید به عوامل گوناگون توجه داشته باشیم هر چند از میاناین عوامل نیز، مىتوان به دنبال یک و یا دو عامل مسلط و مهمّ بود. پرداختن به همه عواملاصلى و فرعى، مجالى فراخ و فراخور مىطلبد. از این روى، در اینجا تنها به دو عامل مهم ومسلط خواهیم پرداخت:
الف. دگرگونى ارزشها و آرمانها،
ب. کوتاهى خواص از انجام رسالت خود.
الف. دگرگونى ارزشها و آرمانها
پیش از آنکه به اصل بحث بپردازیم اشارهاى به مفهوم ارزشها و همچنین ارزشهاىحاکم بر جامعه نبوى مفید و مناسب مىنماید:
مفهوم ارزشها
جامعه شناسان، ارزشها را اینگونه تعریف کردهاند:
«ارزشها عقاید عمیقاً ریشهدارى هستند که گروه اجتماعى هنگام سؤال در باره خوبىها،برترىها و کمال مطلوب به آن رجوع مىکند.»
[44]
با توجه به تعریف یاد شده ارزشها هدایت کننده رفتار انسان در جامعهاند. هرگونه تغییرو دگرگونى در آنها، دگرگونى در رفتار و هنجار اجتماعى را در پى خواهد داشت. از اینروى، شناخت ارزشها و پاسدارى از آن، از وظایف اصلى هر جامعه است.
[45]
ارزشهاى حاکم بر جامعه نبوى
پیش از اسلام اعراب از نظر عقیدتى بتپرست بودند. شناختى نسبت به معارف الهى چون خدا و پیامبر(ص) و معاد نداشتند. مردم در حیرت و ضلالت و گمراهى زندگى مىکردند. نژادپرستى و تکاثرطلبى از ارزشهاى آنان بود. عربها در جاهلیت غیرت وشجاعت را بسیار مىستودند اما حقیقت این است که غیرت و شجاعت مورد ستایش آنانهمان درندهخویى و بىباکى در جهت تأمین منافع مادّى و حمایت از همقبیلگى خود به حقّو یا ناحقّ بود. عواطف انسانى در میان آنان بسیار کمرنگ بود. دخترکشى اعراب نمونهاى ازآن است.
پیامبر اسلام(ص) ستیز و مبارزهاى پىگیر را علیه نژادپرستى و تکاثرطلبى و دیگر
ارزشهاى جاهلى آغاز کرد و به صراحت اعلام کرد که در اسلام اینها ملاک ارزش و برترىافراد بر یکدیگر نیست. آن بزرگوار، علم و معرفت نسبت به خدا و قیامت و دیگر دانشهاىمفید را یکى از ملاکهاى برترى افراد بر یکدیگر بر شمردند.
ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا را که مظهر ارتباط با خدا و خلق بر اساس مسؤولیتسازندگى بود، جاىگزین افتخار به حسب و نسب و ثروت و قدرت ساختند. و با تحوّل دربینشها و ارزشها انسانهایى را تربیت کردند که اسوه پاکى و فداکارى، ایثار و همه خوبىهاشدند. نمونه بارز این ویژگىها را مىتوان در رویدادهاى تاریخى صدر اسلام به ویژه درجنگها مشاهده کرد. از باب نمونه: جابربن عبدالله انصارى مىگوید: «در جنگ احد به بالینپدرم عبدالله رفتم. در حال احتضار بود. درخواست آب کرد. من رفتم و ظرف آبى آوردم،وقتى خواستم به او بدهم اشاره کرد: آب را به این مسلمان که در کنار من و تشنهتر از من استبرسان. سراغ او رفتم. او به سومى اشاره کرد، سراغ سومى رفتم او به چهارمى، و همچنین تادهمى. وقتى به سراغ دهمین رفتم دیدم که او به شهادت رسیده است. برگشتم به سراغ نهمىو...تا اوّلى دیدم همه به شهادت رسیدهاند.»
[46]
از این نمونهها در جنگهاى صدر اسلام فراوان است. لازم به یادآورى است که ایننمونهها در میان کسانى نمودار شد که تا چند سال پیش از آن، اگر یکى از این افراد بهدیگرىبر مىخورد که مشغول خوردن سوسمار زنده صحرایى بود و باقىمانده سوسماررااز او مطالبه مىکرد، امتناع مىکرد و گاهى به خاطر نصف سوسمار انسانى را از میاندونیممىکرد.
[47]
بر این اساس پیامبر اسلام(ص) با تحوّل در بینشها و ارزشها انسانهایى را تربیت کردکه دیگران را حتّى به هنگام مرگ بر خود پیش مىداشتند. و پیش از آن نیز، براى دفاع ازمکتب از جان و مال و ثروت خویش گذشته و در میدان جهاد و شهادت بر یکدیگرپیشمىگرفتند.
بازگشت به ارزشهاى جاهلى
بزرگترین و مهمّترین خطرى که هر نهضت انقلابى را تهدید مىکند «ارتجاع» است. اینخطر آفتى است که متأسفانه نهضت انقلابى پیامبر اسلام(ص) نیز، گرفتار آن شد. پس ازپیامبر(ص) باورها و ارزشهاى الهى رنگ باختند و به تدریج باورها و ارزشها و اعمال جاهلى احیا شدند. مردمى که در روزگار پیامبر(ص) ارزشهاى الهى: چون ایثار و فداکارىدر روح آنان تا آنجا نفوذ داشت که در رفتن به سوى جهاد و میدان جنگ بر یکدیگر پیشىمىگرفتند، در زمانى که بدن پیامبر (ص) هنوز روى زمین بود در سقیفه بنىساعده گرد آمدندو شعار «منّا امیر و منکم امیر»
[48] سردادند و حکومت اسلامى را غنیمتى پنداشتند که باید درمیان آنان تقسیم شود. متأسفانه کار بازگشت ارزشهاى جاهلى به جایى رسید که چهرههاىبرجستهاى چون: ابىذر، عمار و حجربن عدى آزار و شکنجه و تبعید شدند. در برابر، کسانىکه به وسیله پیامبر (ص) تبعید شده بودند جزو مشاوران و کارگزاران خلیفه شدند. تبعیض وغارت بیتالمال، گناه و معصیت در جامعه اسلامى رواج یافت. احساس مسؤولیت، امر بهمعروف و نهى از منکر جاى خود را به بىمسؤولیتى و سهل انگارى و بىتفاوتى داد. ارتجاعو بازگشت از ارزشها به جایى رسید که در حکومت عثمان درآمد عمومى و بیتالمال،درآمد خلیفه و بستگان و همدستان او پنداشته شد.
امام على(ع) پس از آنکه با اصرار مردم حکومت را پذیرفتند از دگرگونى ارزشها چنینیاد مىکنند:
«اى بندگان خدا...شما در زمانى واقع شدهاید که خیر و نیکى به آن پشت کرده و شرّ و بدى روىآورده است. شیطان جز طمع در هلاکت مردم کارى ندارد پس اکنون زمانى است که وسائلپیشرفت شیطان قوى شده، نیرنگ و فریبش همگانى کشته و بهدست آوردن شکار برایشآسان شده است. به هر سو که مىخواهى نگاه کن آیا جز فقیرى که با فقر دست و پنجه نرممىکند، یا ثروتمندى که نعمت خدا را به کفران تبدیل کرده، یا بخیلى که با بخل و رزیدن در اداءحقوق الهى ثروت فراوانى گردآورده و یا متمرّدى که گویا گوشش از شنیدن پند و اندرزها کراست. آیا شخص دیگرى جز اینها مىبینى؟ کجایند خوبان شما، صالحان، آزادمردان وسخاوتمندان شما؟ کجایند همانها که در کسب وکارشان با ورع بودند و در مذهب و رفتارشاناز بدىها دورى مىجستند، مگر همه آنها از این دنیاى پست و از این زندگى پر مشکل کوچنکردند. مگر نه این است که شما وارث انسانهاى بىارزشى شدهاید که لبها جز به نکوهشآنها حرکت نمىکند تا مقام آنها کوچک شمرده شود و براى همیشه فراموش گردند، فانا للّه وانّا الیه راجعون، مفاسد آشکار شده، نه انکار کننده و تغییر دهندهاى پیدا مىشود، و نهبازدارندهاى به چشم مىخورد، آیا با این وضع مىخواهید در دار قدس خداوند و جواررحمتش قرار گیرید و از عزیزترین اولیاى او باشید...»
[49]
دگرگونى باورها و ارزشها تا آنجا پیش رفت که مدعیان خلافت و جانشینىپیامبر(ص) نابودى دین همان پیامبر را در سر مىپروراندند.
در گفت و گوى مغیرة بن شعبه با معاویه، وقتى که مغیره از معاویه مىخواهد که با مردم به عدالت رفتار کرده و با بنىهاشم بد رفتارى نکند معاویه در پاسخ مىگوید: هیهات، هیهات،مغیره گوش کن، ابوبکر به خلافت رسید و پس از آنکه مرد، نامش نیز از بین رفت. همچنینعمر و عثمان حکومت کردند و مردند و نامى از آنها باقى نماند. امّا برادر هاشم (مقصود اورسول خدا(ص) است) هر روز پنج نوبت به نام او در جهان اسلام ندا مىکنند و «اشهد انمحمداً رسول الله» مىگویند. اى مغیره بىمادر، پس از آنکه سه خلیفه بمیرند و نام محمّداینگونه زنده باشد دیگر چه عملى باقى خواهد ماند جز آنکه نام محمّد هم دفن شود و ازبینبرود.
[50]
از این قضیه و امثال آنکه در زندگى معاویه و به ویژه پسرش یزید فراوان است مىفهمیمکه آنان با اسلام و ارزشهاى آن از ریشه مخالف بودهاند و چنانچه قیام عاشورا نبود خدامىداند سرنوشت اسلام به کجا مىانجامید. معاویه در گفت و گوى یاد شده از حکومتپیامبر به عنوان مُلک و پادشاهى یاد کرده و خواهان دفن نام آن حضرت است.
پینوشتها:
[40]. همان؛ حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج3، ص48، 49، 47، عبرتهاى عاشورا، سید احمد خاتمى،ص10 مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، مجله معرفت، ش56، ص16 و...
[41]. سخنان مقام معظم رهبرى در جمع بسیجیان، 71/4/23.
[42]. حماسه حسینى، ج3، ص49، صدرا.
[43]. شهید جاوید، نعمت الله صالحى نجف آبادى، ص182 - 177. سخنان برخى از متعصبان اهل سنّتچون قاضى ابن عربى، ابن خلدون و...را نقل و نقد کرده است.
[44]. معرفت، ش56، ص20 به نقل از مبانى جامعهشناسى، بروس وئن 77، ترجمه و اقتباس: فاضل توسعى،تهران، سمت.
[45]. همان به نقل از همان، ص157.
[46]. اسد الغابه فى معرفه الصحابه، عزالدین ابىالحسن على بن محمد الجزرى، ج1، ص257، اسلامیه.
[47]. امام خمینى و فرهنگ عاشورا، ج1، 279.
[48]. ملل و نحل، شهرستانى، ص24.
[49]. نهج البلاغه، خ129.
[50]. مروج الذهب، مسعودى، ج4، ص41 دارالمعرفه بیروت.
منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27