رضا ساکی
امروز همسایهمان را دم در مجتمع دیدم. گفت: مهندس دیدی دوباره رسانهها برنده شدند؟ دیدی چطوری با گرگ سر ما را گرم کردند؟ گفتم: گرگ؟ گفت: ای بابا مهندس، گرگ، شیر، بچه گرگ، تیم فوتبال. گفتم: آها لوگو باشگاه رم را میگویی. گفت: بله. گفتم: کار عجیبی بود. گفت: طی دو روز گذشته آنقدر گرگ برایم فرستادهاند که الان یک گله گرگ توی موبایلم زوزه میکشد.
بعد دم در مجتمع نشست و گفت: حواسمان را پرت گرگ میکنند تا سر کار باشیم. شما بیا این گروه خانواده ما را ببین. شوهرخواهرم آنقدر از این و آن قرض کرده و نداده است که ممکن است اعدام بشود اما عکس توله گرگ میفرستد توی گروه و مینویسد این بزرگ بشه سانسور نمیشه چون شیر نمیده. بعد برادرزاده بیشعورم زیرش نوشته است: یعنی آقای گرگ محلی برای سانسور نداره؟
تمام طنزنویسها و کارتونیستها هم افتادهاند به گرگنویسی و گرگنگاری. یعنی دقیقهای نیست که لوگو پیشنهادی برای سایر تیمهای خارجی برایم نفرستند.
گفتم: حالا مردم کمی با گرگ شاد باشند چه عیبی دارد؟ گفت: من اصلا با آبرویی که این گرگ از ما در جهان برد کار ندارم اما مردمی که با یک باران تا زانو در آب فرو میروند به جای عکس گرگ باید عکس خیابانها را منتشر کنند. دوستم کارگری است که هفت ماه است حقوق نگرفته است اما با چنان اشتیاقی عکس گرگ برایم فرستاده است که انگار استخدامش کردهاند.
بعد پرسید: از همه بدتر میدانی چیست؟ گفتم چیست؟ گفت: پیام آمده است: عکس واقعی گرگ باشگاه رم در پیامرسان داخلی. آخر اینطوری مردم را ترغیب میکنید که پیامرسان داخلی نصب کنند؟ برای عکس واقعی گرگ رم؟
باقی بقایتان