سیره معصومین(علیهم السلام) با بستگان
چکیده
سیره معصومین(علیهم السلام) با بستگان نزدیک مانند برادر، خواهر، عمو، عموزاده و دیگران، همراه با محبت، مهرورزی و توجه به رفع مشکلات آنان بوده است. هدایت آنان به خدا و معاد نیز در رفتار ایشان با بستگان وجود داشته است. همدردی با بستگان، پاسخ به احساسات آنان و پند و اندرز آنها، در سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) فراوان به چشم می خورد. آن بزرگواران پس از فوت بستگان نیز به یاد آنها بوده و به زیارت قبورشان می رفته اند.
معصومین(علیهم السلام) همان گونه که با پدر و مادر خود رفتار محبت آمیز داشتند، نسبت به بستگان درجه دو و سه خود نیز با مهربانی برخورد می کردند. از بررسی سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) با بستگان نزدیکشان به نکات اخلاقی و تربیتی قابل توجه ای دست می یابیم که بسیار آموزنده هستند:
دعوت بستگان به خداشناسی
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در سال های نخست رسالت پس از آن که مأموریت یافت مردم را آشکارا به اسلام دعوت کند، ابتدا بستگان خود را جمع کرد و آنها را به خدا دعوت نمود. خداوند به پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: «وانذر عشیرتک الاقربین»؛(1) خویشاوندان نزدیکت را انذار کن و از شرک و مخالفت فرمان پروردگار بترسان.
این جریان در سال سوم بعثت روی داد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) طبق دستور خداوند بستگان نزدیک را که حدود چهل نفر بودند، در خانه ابوطالب جمع کرد. ابوطالب، حمزه، ابولهب و فرزندان ایشان در جلسه حضور داشتند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) بعد از صرف غذا، پیام خدا را به خویشاوندان ابلاغ کرد و وظیفه خود را انجام داد، اما جز علی بن ابی طالب(علیهم السلام) کسی به آن حضرت جواب مثبت نداد.(2) از این رفتار رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در می یابیم که آن حضرت مأموریت داشته تا ابتدا بستگان خود را به اسلام دعوت کند. در آیه شریفه هم کلمه «أقربین» آمده است که به بستگان نزدیک مانند عموها و فرزندان آنان دلالت دارد. این رفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) نشان می دهد که هر کس نسبت به بستگان خویش مسئولیت بیشتری دارد و نباید از آنها غفلت ورزد؛ بلکه باید تا آنجا که ممکن است برای هدایت ایشان تلاش نماید.
آگاه کردن بستگان از حساب آخرت
پس از توحید و خداشناسی، معاد باوری و اندیشه درباره ی حساب آخرت و ثواب و عقاب، مهم ترین رکن اعتقادی اسلام است که ایمان به آن، آثار و برکات زیادی در زندگی مادی و معنوی انسان دارد. اگر انسان به قیامت معتقد باشد، سراغ گناه نمی رود. انحرافات اخلاقی، بزهکاری، طغیان و سرکشی ناشی از ضعف ایمان هستند؛ زیرا ایمان قوی، مانند یک ملکه درونی است که انسان را کنترل می کند و از گناه باز می دارد. از آن جا که انسان همواره در اثر سرگرمی به امور دنیایی، قیامت و حساب آخرت را از یاد می برد، یادآوری آن، سودمند خواهد بود. امام علی(علیه السلام) این کار را با برادرش عقیل انجام داد. عقیل فردی عیال وار و پرخرج بود که هزینه خانواده بر دوشش سنگینی می کرد. هنگام خلافت امام علی(علیه السلام)، عقیل نزد وی آمد و از امام درخواست کمک کرد. امام نه تنها به وی کمک نکرد، بلکه آهن گداخته روی دست او گذارد و حساب رسی روز قیامت را برای او مجسم کرد. امام علی(علیه السلام) در یکی از خطبه های نهج البلاغه این ماجرا را نقل می کند.(3) و می فرماید: به خدا سوگند! عقیل برادرم را دیدم که به شدت فقیر شده بود و از من می خواست یک من از گندم شما را به او ببخشم. کودکانش را دیدم از گرسنگی موهایشان ژولیده و رنگ شان بر اثر فقر دگرگون گشته است؛ گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود. عقیل باز هم اصرار کرد و چند بار خواسته خود را تکرار نمود. من به او گوش فرادادم. خیال کرد من دینم را به او می فروشم و به دل خواه او قدم برمی دارم و از راه و رسم خویش دست می کشم. آهنی را در آتش گداختم و آن را به بدنش نزدیک ساختم تا با حرارت آن عبرت گیرد. ناله ای همچون بیمارانی که از شدت درد می نالند، سر داد و چیزی نمانده بود که از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: هان ای عقیل! زنان سوگمند در سوگ تو بگریند! از آهن تفدیده ای که انسانی آن را به صورت بازیچه سرخ کرده است، ناله می کنی، ولی مرا به سوی آتشی می کشانی که خداوند جبار با شعله خشم و غضبش آن را برافروخته است؟ تو از این رنج می نالی و من از آتش سوزان نالان نشوم؟(4)
مهرورزی به بستگان
سیره معصومین(علیهم السلام) با بستگان و به خصوص برادران بسیار محبت آمیز و صمیمی بوده است. اگر رفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) را به دقت بررسی کنیم، مهر و محبت، تعظیم و احترام، کمک برای تأمین نیاز، وفا، تعهد، ایثار و فداکاری نسبت به اقوام، در زندگی آن بزرگواران به خوبی قابل درک است. درباره ی امام حسین(علیه السلام) نقل شده است که آن حضرت با همه ی فرزندان، برادران، بانوان و با کسان و اهل بیت(علیهم السلام) خود در نهایت ادب، محبت، مهربانی، انس و مودت رفتار می کرد.(5)
احترام و تکریم بستگان
رفتار با بستگان بر زندگی خانوادگی و اجتماعی انسان به شدت تأثیرگذاراست. هر قدر پیوند خویشاوندی محکم تر گردد، انسجام فامیلی بیشتر می شود و در صورت همبستگی میان اقوام مخالفان بیرونی نمی توانند در میان آنها نفوذ کنند؛ در نتیجه هم روابط داخلی خانوادگی قوی می گردد و هم در برابر دیگران شکست ناپذیر می شوند. احترام بستگان، انواع مختلف دارد و با روش های زیادی انجام می گیرد؛ چنان که در سیره معصومین(علیهم السلام) این تنوع روشی مشاهده می شود. ابن قتیبه می گوید: مردی خدمت امام حسن مجتبی(علیه السلام) آمد و از او چیزی خواست. حضرت دستور داد، صد دینار به او دادند. سپس آن مرد نزد امام حسین(علیه السلام) رفت و از آن حضرت نیز چیزی خواست. حضرت پرسید برادرم حسن(علیه السلام) چه قدر به تو داد؟ عرض کرد: صد دینار، امام حسین(علیه السلام) نود و نه دینار به وی داد؛ چون نخواست در انفاق با برادرش برابری کند.(6) رعایت احترام برادر از دیدگاه معصومین(علیهم السلام) در تمام شئون زندگی، حتی در انفاق و اعطای مال به فقیر باید مورد توجه باشد.
هم چنین نقل شده است که امام حسین(علیه السلام) در حضور برادرش، امام حسن(علیه السلام) سخن نمی گفت و هرگز خطابه ای ایراد نکرد و نیز محمد حنفیه در حضور برادرش، امام حسین(علیه السلام) صحبت نمی کرد. این کار، به خاطر رعایت ادب در برابر برادر بوده است.(7)
درباره رفتار امام علی(علیه السلام) با برادرش، عقیل آمده است که آن حضرت، احترام خاصی برای او قائل بود و هرگاه عقیل نزد او می آمد، به خوبی از وی استقبال می کرد. روزی عقیل نزد امام علی(علیه السلام) آمد. آن حضرت به برادرش بسیار احترام کرد و او را تکریم نمود. علی(علیه السلام) به فرزندش امام حسن مجتبی(علیه السلام) فرمود: عمویت را بپوشان. حسن(علیه السلام) به دستور پدر، با یک دسته لباس همراه با ردایی، عقیل را پوشانید. هنگام شام، غذا آورد و از او پذیرایی نمود و نسبت به او احترام کردند.(8)
برخی تاریخ نگاران نوشته اند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در جایی نشسته بود که ناگهان پدر رضاعی اش آمد؛ حضرت گوشه ای از لباسش را زیر پای او انداخت تا روی آن بنشیند. در آن حال، مادر رضاعی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیزبه سوی آنها آمد؛ گوشه دیگر لباس را برای او فرش کرد و نشست. سپس برادر رضایی پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد و حضرت ایستاده شد و او را رو به رویش نشانید.(9) پیامبر(صلی الله علیه وآله) هر جا قوم و فامیلش را می دید، از آنها به گرمی استقبال می کرد. وی میان بستگان تفاوت نمی گذاشت؛ کوچک و بزرگ، زن و مرد، دور و نزدیک و برای هر کسی که ارتباطی با او داشت، احترام قائل بود.
تلاش حل مشکل بستگان
در سال هشتم هجری، هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) پیروزمندانه از جنگ طائف برمی گشت و شش هزار اسیر از زن و مرد و کودک از طایفه هوازن با خود داشت و شتران و گوسفندان بی شماری، به همراه آورده بود به آن حضرت گفتند: ای پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)! در میان این اسیران، عمه ها، خاله ها و پرستارهای تو هستند. التماس آنها بر قلب پیامبر(صلی الله علیه وآله) مؤثر افتاد و خواهش آنهایی که مادر رضاعی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را شفیع خود قرار داده بودند، پذیرفت؛ زیرا حلیمه از قبیله بنی سور و از طایفه هوازن بود. آن گاه به قبیله هوازن فرمود: آن چه متعلق به من و اولاد عبدالمطلب است به شما بخشیدم، اما بقیه اسیران و اموال را از مسلمانان بخواهید که به شما ببخشند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: هنگامی که نماز ظهر را با مردم خواندم برخیزید و از مسلمانان درخواست آزادی اسیران و اموال را کنید. من آنچه مربوط به خودم و فرزندان عبدالمطلب است، در برابر مسلمانان می بخشم و از آنها نیز درخواست بخشش می کنم. همین که پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) نماز ظهر را خواند، مردان هوازن برخاستند و درخواست خود را مطرح کردند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: آن چه متعلق به من و فرزندان عبدالمطلب است، به شما بخشیدم. مهاجران نیز گفتند: هرچه متعلق به ماست به پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) بخشیدیم. سپس انصار هم گفتند: هرچه متعلق به ماست برای پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله). اما هنوز بعضی از قبایل مثل بنی تمیم و طایفه فزاره، در بخشیدن حق خود دچار تردید بودند که حضرت فرمود: هر کدام از شما که حق خود را از این اسیران می خواهد از اولین غنیمتی که به دست بیاورم شش سهم به او می دهم. آنها نیز کودکان و زنان هوازن را آزاد کردند. از این رو، پرستاران، عمه ها و خاله های رضاعی پیامبر(صلی الله علیه وآله) با این تدبیر او و مسلمانان دیگر آزاد شدند.(10)
پس از فتح مکه نیز مردم قریش از انتقام جویی مسلمانان وحشت داشتند و همه جا به دنبال پناه گاهی بودند. تعدادی از مردان طایفه بنی مخزوم به خانه ام هانی، خواهر علی بن ابی طالب(علیهم السلام) پناه بردند. وقتی امام علی(علیه السلام) از ماجرا باخبر شد، به صورت ناآشنا به در خانه ام هانی رفت و صدا زد: کسانی را که داده اید از خانه بیرون کنید. ام هانی بیرون آمد، ولی برادر را نشناخت. گفت: ای بنده خدا! اگر از خانه من دور نشوی، به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شکایت خواهم کرد. امام کلاه و روپوش را از صورت برداشت؛ ام هانی او را شناخت و به دست و پای برادر افتاد و از وی پوزش خواست. ام هانی نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد و داستان جمعی از بنی مخزوم و برخورد علی(علیه السلام) را گزارش داد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: کسانی را که تو پناه داده ای من هم پناه می دهم.(11)
ابوجعفر خثعمی می گوید: امام صادق(علیه السلام) کیسه پولی به من داد و فرمود: «ادفعها الی رجل من بنی هاشم ولاتعلمه انی اعطیتک شیئا؛(12) کیسه را به مردی از بنی هاشم بده و به او نگو که من چیزی به تو داده ام». خثعمی می گوید: من پول را به آن مرد دادم. گفت: خدا به او جزای خیر دهد که همواره هزینه زندگی ام را تأمین می کند.
همدردی با بستگان
ارتباط عاطفی انسان با بستگان، سبب می شود که در تمام مسائل زندگی و در غم و اندوه با آنان شریک گردد و هنگام بروز مصیبت، با ایشان ابراز همدردی کند. این کار هم عمل به آداب اسلامی و سیره معصومین(علیهم السلام) است و هم احترام به بستگان در شرایط خاص زندگی است که عامل تحکیم رابطه خویشاوندی می باشد. از سوی دیگر همدردی با بستگان در هنگام گرفتاری آنان، موجب کاهش غم و اندوه آنان می شود و بدین جهت در سیره معصومین(علیهم السلام) فراوان بدان تأکید شده است. یعقوب سراج می گوید: همراه امام صادق(علیه السلام) به خانه یکی از اقوامش می رفتیم تا فوت نوزادش را به او تسلیت بگوییم. بین راه بند کفش امام پاره شد؛ به گونه ای که نمی شد با آن راه رفت. حضرت کفش را به دست گرفت و با پای برهنه به راه ادامه داد. یکی از همراهان به نام ابن ابی یعفور، بند کفش خود را در آورد که به امام بدهد، ایشان با ناراحتی آن را رد کرد و فرمود: «لا، ان صاحب المصیبه اولی بالصبرعلیها؛(13) نه، شخص گرفتار، به تحمل گرفتاری سزاوارتر است». سپس تا مقصد، با پای برهنه راه رفت.
توجه به احساسات بستگان
سیره معصومین(علیهم السلام) با بستگان و به خصوص با خواهران خود، بیش از دیگران با مهربانی همراه بوده است؛ خواهر بسیار عاطفی تر و سرشار از احساسات است و اگر به او کمتر توجه شود، به زودی آزرده خاطر می گردد. از این رو، سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) نشان دهنده محبت بیشتر با خواهران است. در تاریخ زندگی زینب کبرا (علیهاالسلام) دختر بزرگ علی بن ابی طالب(علیهم السلام) آورده اند که هرگاه به زیارت قبر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می رفت، امام حسن و امام حسین(علیه السلام) در دو طرف او حرکت می کردند و خواهر را در وسط قرار داده به سوی حرم می بردند تا مبادا نامحرمی او را ببیند.(14)
امام سجاد(علیه السلام) روایت کرده است: در شب عاشورا، بیمار بودم و عمه ام زینب (علیهاالسلام) از من پرستاری می کرد. پدرم حسین(علیه السلام) در خیمه خود نشسته بود، شمشیر خود را مرتب می نمود و اشعاری با خود زمزمه می کرد که از حوادث فردا حکایت داشت. زینب وقتی آن اشعار را شنید، نتوانست تحمل کند؛ در حالی که بسیار منقلب بود، خود را به پدر رسانید و فریاد سرداد: وای بر من، ای کاش من مرده بودم و چنین روزی را نمی دیدم. راستی گویا امروز پدرم علی(علیه السلام)، مادر فاطمه(علیهم السلام) و برادرم حسن(علیه السلام) از دستم می روند. ای یادگار گذشتگان و ای پناه بازماندگان! ای کاش من زنده نبودم و چنین روزی را بر خود نمی دیدم. آن گاه پدرم حسین(علیه السلام) نگاهی به زینب (علیهاالسلام) کرد و فرمود: «یا اخیه! لایذهبن بحلمک الشیطان؛(15) خواهرم! تحمل داشته باش و صبر پیشه کن که شیطان بردباریت را نرباید». امام در ادامه فرمود:«یا اخیه! اتق الله و تعزی بعزاء الله و اعلمی ان اهل الارض یموتون و ان اهل السماء لا یبقون و ان کل شیء هالک الا وجه الله؛(16) خواهرم! به ذات مقدس خداوند پناه ببر، پرهیزگاری و خدابینی را پیشه کن و در برابر دستورات الهی سر تسلیم فرود آر. بدان که تمام اهل زمین و آسمان خواهند مرد و هیچ چیزی در این جهان هستی باقی و پایدار نیست، جز ذات اقدس پروردگار عالم».
پند و اندرز بستگان
بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) هنگامی که امام سجاد(علیه السلام) به مدینه بازگشت، محمد بن حنفیه عموی آن حضرت به او گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ولایت را به علی(علیه السلام)، او به حسن(علیه السلام) و ایشان به پدرت حسین(علیه السلام) واگذار کرد. اینک پدرت به شهادت رسیده و درباره ی ولایت وصیت نکرده است. من از هر جهت برای امامت سزاوارترم؛ با من در این باره مخالفت نکن. امام در پاسخ فرمود: ای عمو! تقوای خدا را پیشه کن و چیزی را که حق تو نیست، ادعا نکن. من تو را موعظه می کنم که مبادا در زمره جاهلان قرار گیری. پدرم پیش از قصد عراق به من وصیت کرد و قبل از آن که به شهادت برسد، عهد امامت را به من سپرد و این سلاح رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است که نشانه امامت می باشد.(17)
سیره اهل بیت(علیهم السلام) با بستگانی نظیر عمو و عموزادگان، بر اساس شخصیت و میزان شناخت آنان از اسلام، قرآن و باورهای دینی بوده است. اگر آنان دارای ایمان و تقوا بودند، رفتار نیکی با آنها داشتند؛ وگرنه میان آنان و غیرمسلمانان دیگر، تفاوت چندانی نمی گذاشتند. سیره پیامبر اسلام(علیهم السلام) با عموهایش ابوطالب، حمزه و ابولهب گواه این مطلب است. رفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) با ابولهب که دشمنی سرسخت با مسلمانان داشت، مانند رفتار با مشرکان قریش بوده است، اما رفتار آن حضرت با ابوطالب و حمزه، سرشار از محبت و همراه با احترام بود؛ چرا که آنان از ایمان قوی برخوردار بودند و با تمام وجود از پیامبر(صلی الله علیه وآله) دفاع می کردند.
در فوت بستگان
انس بن مالک می گوید: دیدم که ابراهیم فرزند رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در حال جان دادن است. اشک از چشمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) جاری شد و فرمود: قلب، محزون می شود و چشم اشک می بارد و جز آن چه رضای پروردگار است، چیزی به زبان نمی آوریم. ای ابراهیم! ما در فراق تو اندوهگین هستیم.(18)
جابر از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده است: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نزد خدیجه رفت، در حالی که او برای فوت فرزندش قاسم گریه می کرد. حضرت فرمود: چرا گریه می کنی؟ عرض کرد: اشک جاری شد و من هم گریه کردم. سپس رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: «یا خدیجه! اما ترضین اذا کان یوم القیامه ان تجیی الی باب الجنه و هو قائم فیاخذ بیدک و یدخلک الجنه وینزلک افضلها؟(19) ای خدیجه! آیا راضی نیستی که در روز قیامت فرزندت مقابل در بهشت بایستد و دستت را بگیرد و تو را وارد بهشت کند و در بهترین منزل جای دهد»؟
امام صادق(علیه السلام) هنگام فوت فرزندان، صبر پیشه می کرد و هیچ گاه عجز و ناله سر نمی داد و خانواده را نیز به خویشتن داری دعوت می نمود. زراره می گوید: فرزندی از امام صادق(علیه السلام) در زمان امام باقر(علیه السلام) مریض شد. امام باقر(علیه السلام) کنار بستر او نشسته بود و از او مواظبت می کرد. تا آن که کودک درگذشت. امام چشمان و دهان او را بست و فرمود: «انا نجزع ما لم نزل امرالله فاذا نزل امرالله فلیس لنا الا التسلیم؛(20) تا امر خدا نیامده بی تابی می کنیم، ولی هنگامی که امر خدا نازل شود، تسلیم امر او هستیم».
قتیبه اعشی می گوید: خدمت امام صادق(علیه السلام) شرفیاب شدم تا از فرزند ایشان که مریض بود، عیادت کنم. جلوی در خانه امام را محزون دیدم، عرض کردم: فدایت شوم! حال بچه چگونه است؟ فرمود: سوگند به خدا او مریض است. سپس وارد خانه شد و بعد از مدتی بیرون آمد؛ در حالی که رنگ او تغییر کرده بود و آثار اندوه در چهره اش مشاهده می شد، فرمود: آرزو داشتم فرزند صالحی باشد. عرض کردم: فدایت گردم، حال بچه چطور است؟ فرمود: از دنیا رفته است. سپس فرمود: «انا اهل بیت نجزع قبل المصیبه فاذا وقع امر الله رضینا بقضائه و سلمنا لامره؛(21) ما برای جان و مال و فرزندان خویش سلامت و عافیت را می پسندیم، ولی اگر قضای الهی پدید آید، چیزی را بر خواست خدا نمی پسندیم».
در حالی که اسماعیل، فرزند امام صادق(علیه السلام) از دنیا رفته و هنوز بدنش دفن نشده بود، آن حضرت جمعی از اصحابش را فراخواند و سفره ای پهن کرد و بهترین غذاها را آورد. پس از غذا خوردن، یکی از اصحاب پرسید: سرورم! در اثر مرگ اسماعیل، آثار حزن و اندوه در شما نمی بینم! فرمود:«و مالی لا اکون کما ترون؟ وقد جاء فی خبر أصدق الصادقین - یعنی جده رسول الله(صلی الله علیه وآله) - الی اصحابه: انی میت و ایاکم میتون؛(22) چرا چنین نباشم، در حالی که در روایتی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) خطاب به اصحابش آمده است که من می میرم و شما نیز خواهید مرد». آن حضرت هنگام تشییع جنازه اسماعیل به سوی قبرستان فرمود: جنازه را بر زمین گذارید. تابوت را بر زمین نهادند، حضرت کفن را از صورت اسماعیل برداشت، پیشانی و گودی زیر گلوی او را چند بار بوسید.(23)
پس از فوت بستگان
سال دهم بعثت ابوطالب عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) از دنیا رفت و آن حضرت در مرگ وی از شدت اندوه و ناراحتی، خاک بر سر پاشید. وقتی وارد خانه شد، یکی از دخترانش سر و صورت او را شست و شو داد و گریه کرد، حضرت فرمود: گریه نکن؛ زیرا خداوند یاور پدرت است.(24) بر بالین عمویش، ابوطالب به فکر فرو رفته بود و با خود می اندیشید که بعد از وی، چه مشکلاتی در پیش روی او خواهد بود. با خود می گفت: این شخصی که در بستر مرگ افتاده، همان عموی مهربان من است که سال ها به دفاع از من برخاست و از هیچ گونه فدارکاری دریغ نکرد. حمایت های او بود که مشرکان قریش نتوانستند، گزندی بر من وارد سازند و اینک از کنارم خواهد رفت.(25)
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه آورده است: چون ابوطالب از دنیا رفت، علی(علیه السلام) خبر فوت او را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) داد. آن حضرت از فوت عمو، سخت گریست و به شدت اندوهگین شد. به علی(علیه السلام) دستور غسل و کفن و دفن داد و به او فرمود: هرگاه از غسل و کفن فارغ شدی، به من خبر بده. علی(علیه السلام) به سفارش پیامبر(صلی الله علیه وآله) عمل کرد. وقتی پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد، فرمود: ای عمو! صله رحم کردی و خدا برایت جزای خیر دهد.(26) حضرت چون بالای بدن ابوطالب قرار گرفت، فرمود: «اما والله لاستغفرن لک و لاشفعن فیک شفاعه یعجب لها الثقلان؛(27) سوگند به خدا، از خدا برایت طلب مغفرت می نمایم و از تو شفاعت می کنم؛ شفاعتی که جن و انس را به شگفت وادارد».
پیامبر(صلی الله علیه وآله) نه تنها در غم عمویش ابوطالب، بلکه در غم همسر عمویش فاطمه بنت اسد نیز سخت اندوهگین شد. بعد از ابوطالب، فاطمه بنت اسد در همه ی سختی ها همکار پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود. حضرت در این باره می فرماید: بعد از ابوطالب هیچ کس به من نیکوکارتر از فاطمه بنت اسد نبود؛ جامه ام را بر او پوشاندم تا جامه های بهشت بر او پوشانده شود و با او در قبرش خوابیدم، تا خانه قبر بر او آسان و راحت باشد.(28)
رفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) با علی بن ابی طالب(علیهم السلام) رفتاری ویژه است؛ به گونه ای که هیچ کس چنین رفتاری با عموزداه نداشته است. عبدالله ابن عباس می گوید: علی(علیه السلام) نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) به سوی علی(علیه السلام) رفت، او را در بغل گرفت و میان دو چشمانش را بوسید. عباس پرسید: آیا او را دوست داری؟ حضرت فرمود: «یا عم! والله لله اشد حباله منی؛(29) عمو! سوگند به خدا، خداوند بیشتر از من او را دوست دارد».
سیره فاطمه زهرا (علیهاالسلام) این بود که هر هفته به زیارت شهدای احد می رفت و بالای قبر حمزه سیدالشهدا می نشست و برایش دعا می کرد. امام صادق(علیه السلام) فرمود: حضرت زهرا (علیهاالسلام) هر صبح شنبه، کنار قبور شهدای احد می رفت و در کنار قبر حمزه سیدالشهدا قرار می گرفت و از خدا برایش طلب رحمت و آمرزش می کرد.(30)
پی نوشت ها :
1. شعراء، آیه ی 214.
2. تفسیر نمونه، ج15، ص371؛ فروغ ابدیت، ج1، ص254.
3. «والله لقد رأیت عقیلا و قد املق حتی استماحنی من برکم صاعا و رایت صبیانه شعث الشعور غیر الالوان من فقرهم کانما سودت وجوههم بالعظلیم و عاودنی موکدا و کرر علی القول مرددا، فاصغیت الیه سمعی، فظن انی ابیعه دینی و اتبع قیاده مفارقا طریقتی، فاحمیت له حدیده، ثم ادنیتها من جسمه لیعتربها، فضج ضجیج ذی دنف من المها و کاد ان یحترق (یخرق) من میسمها، فقلت له: ثکلتک الئواکل یا عقیل! اتثن من حدیده احماها انسانها للعیه و تجرنی الی نار سجرها جبارها لغضبه! اتثن من الاذی و لا اثن من لظی.» (نهج البلاغه، ترجمه: دشتی، خطبه 224).
4. اصلاحات علوی، ص 121.
5. پرتوی از عظمت حسین(علیه السلام)، ص171.
6. همان.
7. قال الباقر(علیه السلام)،: «ماتکلم الحسین(علیه السلام) بین یدی الحسن(علیه السلام) اعظاما له و لا تکلم محمد الحنفیه بین یدی الحسین(علیه السلام) اعظاما له» (بحارالانوار، ج43، ص319).
8. «قدم علیه العقیل، فقال للحسن(علیه السلام): اکس عمک، فکساه قمیصان من قمیصه ورداء من اردیته، فلما حضرالعشاء فاذا هو خبز و ملح» (ابن شهر آشوب، ج2، ص109).
9. خاتم النبیین، ج1، ص271.
10. مادر پیامبر، ص198.
11. سیمای پرفروغ، ص178.
12. بحارالانوار، ج47، ص23.
13. «کنا نمشی مع ابی عبدالله(علیهم السلام) وهو یرید ان یعزی ذا قرابه له بمولود له، فانقطع شسع نعل ابی عبدالله(علیهم السلام) فتناول نعله من رجله، ثم مشی حافیا، فنظر الیه ابن ابی یعفور، فخلع نعل نفسه من رجله و خلع الشسع منها و ناولها اباعبدالله(علیهم السلام)، فاعرض عنه کهیئه المغضب، ثم ابی ان یقبله فمشی حافیا حتی دخل علی الرجل الذی اتاه لیعزیه» (بحارالانوار، ج47، ص45).
14. زینب قهرمان دختر علی(علیه السلام)، ص 63.
15. فرهنگ سخنان امام حسین(علیه السلام)، ص 698، حدیث 429.
16. همان، ص699.
17. «یا عم اتق الله و لاتدع مالیس لک بحق، انی اعظک ان تکون من الجاهلین. یا عم! ان ابی اوصی الی قبل ان یتوجه العراق وعهد الی فی ذلک قبل ان یستشهد بساعه و هذا سلاح رسول الله(صلی الله علیه و آله) (بحارالانوار، ج46، تاریخ امام سجاد(علیه السلام)، ص111).
18. رأیت ابراهیم بن رسول الله(صلی الله علیه و آله) و هو یجود بنفسه، فدمعت عینا رسول الله(صلی الله علیه و آله)، فقال: «تدمع العین و یحزن القلب و لانقول الا ما یرضی ربنا و انا بک یا ابراهیم لمحزونون» (مکارم الاخلاق، ص21).
19. وسائل الشیعه، ج2، ص894.
20. همان، ص919.
21. بحارالانوار، ج47، ص49.
22. اعلام الهدایه، ج8، ص30.
23. تحفه الاحباب، ص20.
24. فقه السیره النبویه، ص146.
25. فروغ ابدیت، ج1، ص361.
26. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاعه، ج14، ص76.
27. همان، ج14، ص76.
28. مادرپیامبر، ص200.
29. بحارالانوار، ج41، ص70.
30. عن ابی عبدالله(علیهم السلام) قال: ان فاطمه (علیهاالسلام) کانت تاتی قبور الشهداء فی کل غداه سبب فتاتی قبر حمزه و تترحم علیه و تستغفرله (بحارالانوار، ج43، ص90).
منبع: سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (علیهم السلام)
/ع