اتحاد در هویت عامل اتحاد در رسالت و دسته بندی آیات
نوع خطابات قرآن کریم که محور استدلال در شیوه های استنباط است چه در خطابات عام و بین المللی و فرامکانی و زمانی که به صورت «یا ایها الانسان»یا«بنی آدم»آمده، و چه در خطابات خاص و درون دینی که با «یا ایها الذین آمنوا»آغاز می شود، منشأ رسالت فردی و جمعی را انسان و نفس انسانی و حقیقت او می شمارد، لذا در پاسخگویی به مسؤولیت هم می فرماید:«کلُّ نفسٍ بما کسبت رهینةٌ»(1)یا «و کلُّ انسانٍ الزمناه طائرهُ فی عُنُقِهِ و تخرج له یوم القیامة کتاباً یلقیه منشوراً»(2)و«لیس للانسان الّا ما سعی و أن سعیه سوف یری»(3)،«کلُّ إمرءٍ بما کسب رهینٌ».(4)
در نفی تکلیف خارج و از وسع و قرآن انسان می فرماید:
«لا تکلف نفسٌ الا وسعاً لها ما کسبت و علیها مااکتسبت».(5)
و «لا نکلّف نفساً الا وسعها و لدینا کتاب ینطق بالحق»(6)
که در تمامی این آیات منطقی بودن، عقلانیت، اشتراک در تکلیف بواسطه اشتراک در هویت، نفی صعوبت و شدت در قوانین شریعت کاملاً مشهود است. و مقام مسئول انسان بما هو انسان است لذا هیچ اشارتی به جنسیت ندارد.
در دسته دیگری که از موصول مشترک برای نفوس انسانی استفاده شده شیوه استدلال به همین منوال است.
«مثلاً منِ اهتدی فقد یهتدی لنفسه و من ضلّ فقل انما انا من المنذرین».(7)
«و من شکر فانّما یشکر لنفسه و من کفر فانّ ربّی عنّی کریم».(8)
«و من تزکّی فانما یتزکی لنفسه».(9)
«و من جاهد فانّما یجاهد لنفسه».(10)
در اینجا هم بنا براستقراء تام مخاطب و مبدأ مسوولیت نفس انسانی است همان نفسی که در سوره شمس بعد از پنج قسم پیاپی می فرماید:
«و نفسٍ و ما سوّیها فالهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکّیها و قد خاب من دسّیها»نفسی که خدا ان را ملهم به فجور و تقوی نموده و بواسطه نعماتی مانند اراده و انتخاب و اختیار و عقل و فطرت گاه انسان در صدد فلاح آن برمی آید و گاه در به هلاکت رساندن آن برمی آید و گاه در به هلاکت رساندن ان تمام توان را به کار می بندد.
در دسته سوم صراحتاً به نفی تأثیر جنسیت در تکامل بشری و رسیدن به سعادت اشاره و تصریح می نماید و می فرماید:
«من عمل صالحاً من ذکرٍ او أُنثی فهو مؤمن فلنحیینّهُ حیوةً طیبة و لنجزینّهم اجرهم باحسن ماکانوا یعملون».(11)
در اینجا در عین آنکه نجات و رمز موفقیت زندگی را ایمان و عمل صالح و رسیدن به حیات طیبه معرفی می نماید، به روشنی جنسیت را در تشخیص راه منتفی می شمارد، بلکه شرایط عامه تکلیف و ملاکات مشترک بنیان این حرکت معرفی می شود.
یا می فرماید:«یا ایها النّاس انّا خلقناکم من ذکر و اُنثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عندالله اتقیکم».(12)
ملاک برتری تقوای است نه جنسیت.
و در سوره آل عمران وقتی در آخرین آیاتی که راجع به وصف اولی الالباب است و پیامبر عظیم الشان درباره این آیات فرمود:
«ویلٌ لمن قرأها و لم یتفکّر فیها».
پس از بیان ویژگی های ایشان و همگنانی تعبد و تفکر در ایشان و شیوه دعایشان و بیان ادعیه آنان که می گویند:«ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقناعذابالنار...»
در پایان پنج ربّنا می فرماید:
«فاستجاب لهم ربُّهم انی لا اُضیع عمل عاملٍ من ذکرٍ او انثی بعضکم من بعض فالذین هاجروا و أُخرجوا من دیارهم و اُوذوا فی سبیلی...».(13)
خداوند دعای این بندگان(اولوالالباب، چه زن و چه مرد)را به خوبی اجابت می نماید و هیچگاه عمل انسانها ی نیکوکردار و ارزش مدار را ضایع و محو نمی سازد و پاداش هجرت و تلاش آنان محفوظ می باشد. ولی «بعضکم من بعض»تصریح به این دارد که در اصل وجود یکی هستند اگر چه در عالم ایجاد بعضی ازبعض دیگرند.
این آیه بیان مهاجرت علی بن ابی طالب همراه فواطم است(فاطمه بنت رسول الله (علیها السلام)و فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر زبیر)در این آیات نه تعبد و تفکر، جنس خاص قرار گرفته، نه مراحل تکامل و نه پاداش واجابت دعا، چنانچه در بعضی موارد به استجابت خاص دعای زنان اشاره دارد چنانچه در همین سوره درباره همسر عمران و مادر مریم می فرماید:
«فتقبّلها ربُّها بقبولٍ حسنٍ و انبتها نباتاً حسناً».(14)خدا دعای مادر مریم را درباره دخترش به خوبی پذیرفت و ثمره او را به بهترین صورت پرورش داد. از همه مهمتر آنکه در مسأله الگوسازی الگوهایی را از زنان برای تمام تاریخ بشریت مثال می زند که در مباحث بعد مبسوطاً بدان اشاره می شود.
که نتیجه بررسی دقیق در این آیات آن است که لازمه اشتراک در مسوولیت و مؤاخذه و همپایی رشد و کمال، اشتراک در برخورداری از مواهب عقل، اندیشه، درک، اختیار و سایر شرایط تکلیف پذیری است.
چنانچه در دسته ای دیگر از آیات به صورت تفصیلی می فرماید:
«انّ المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصّادقین و الصّادقات و الصّابرین و الصّابرات و الخاشعین و الخاشعات ...اعد الله لهم مغفرةً و اجراً عظیماً».(15)
در اینجا هم صراحتاً می فرماید سبقت در اعمال و افعال شایسته است که مغفرت و اجر عظیم را در درگاه پروردگار در پی دارد و جنسیت هیچ تاثیری نه در نفس تکلیف، نه در نوع پاداش دارد. بلکه نردبان کمال در فراروی هر دو است و هر انسانی«امّا شاکراً او کفوراً».(16)را خود می سازد. و ابزار هدایت و رشد در اختیار همه هست، بلکه این مسوولیتها طالب آن است که امکانات ارتقاء و آموزش و پیشرفت در یک جامعه اسلامی علی السویه بین مردان و زنان تقسیم گردد.
لذا در دسته دیگری از آیات که سخن از زوجیت به میان می آید اگر چه تفاوت در جنسیت و آثار آن را نسبت به بعضی از تفاوتها-که آن هم نه از باب تبعیض بلکه از باب تناسب و حکمت در آفرینش -بیان می نماید لیکن در همان آیات هم اشاره به سنخ واحد در اصل آفرینش انسان و هویت او و سپس تقسیم در جنسیت به مرد و زن می نماید که منشاء زوجیت به کالبد خاکی برمی گردد و اینکه در عالم ماده تمامی اشیاء از اصول و نظام هماهنگ و قوانینی خاص برخوردارند که یکی از این قوانین اصل حاکمیت زوجیت برعالم ماده است و انسان هم از آن جهت که باید روی کره خاکی زندگی و نشو و نما نماید پس از این قانون کلی مستثنی نیست لذا در اینجا به مناسبت بحث به صورت اختصار به بحث از زوجیت و آثار آن می پردازیم.
اصل زوجیت در قوام عالم ماده
عالم امکان در تمامی ابعا د و زوایای خلقتش از علیت و قانونمنداری و اصولمندی برخوردار است که یکی از این اصول اصل زوجیت است لذا قرآن بعنوا یک قاعده عام و فراگیر می فرماید:
«و من کل شی خلقنا زوجین لعلّکم تذکّرون».(17)
«یا سبحان الذی خلق الأزواج کلّها».(18)
انسان که خلیفه خداست و روح الهی دارد چون رسالت احیا و اصلاح و عمران را دارد نیاز به کالبد و مرکب مادی دارد که این کالبد یا مذکر است یا مونث، لذا قرآن کریم آنجا که سخن از مونث است هر دو را حاصل یک نفس می شمارد و تعدد در هویت مطرح نیست و آن همان نفس انسانی است که قبلاً بدان اشاره رفت و در بعضی از آیات مبیّن زوجیت بیان سنج وجودی واحد و جنس متعدد می نماید.
مثلاً می فرماید:
«و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها».(19)
یعنی همسران شما به لحاظ اصل شاکل خلقت از نفس واحده هستند اما به لحاظ جنسیت-دوتایی-زوجند . لیکن آرامش شما در پیوستگی و وابستگی شماست و اصل قوام و دوام موجودات در عالم بر پایه زوجیت
است. و سلام و قوام اجتماعی انسانها از سلامت و قوام نکاح و خانواده و زوجیت سالم سرچشمه می گیرد.
لذا در بعضی از آیات مثل آیه اول سوره نساء «نفس واحده»آمده و آن همان«و نفس و ما سوّیها»است و ذات اقدس کردگار که «الّذی اعطی کلَّ شیءٍ خلقه»(20)و«الّذی خلق فسوّی و الّذین قدّر فهدی»(21)است برپایه حکمت و علم و قدرت و توجه به لوازم و ضرورتهای خلقت، هم می آفریند و هم تسویه و اعتدال برقرار می کند و هم زیبا تقدیر و تعدیل می نماید، چون احسن الخالقین است. و در خلقت او نقصان و کژی و تعدی و تفریط هرگز وجود ندارد که «ما تری فی خلق الرّحمن من تفاوت».(22)
لذا امر به «فارجع البصر ثم ارجع البصر کرّتین»(23)می نماید تا او به بصیرت لازم برسد و به گونه ای مستدل و منطقی و معقول به ضرورت نتیجه «هل تری من فطور»(24)برسد و«احسن کل شیءٍ خلقه»به یقین و اتفاق برسد و مخلوقات را به نقیصه و کمبود در اصل خلقت محکوم ننماید مگر آنکه خود موجب تعدّی و نقصان و شکاف و تفاوت و تبعیض گردد. لذا تعبیر زیبایی از امام حسین علیه السلام در دعای عرفه است که «و سلمته من الزّیادة و النقصان»و افراط و تفریط، تعدی وجور در خلقت حکیم راه ندارد که «ما فرّطنا فی الکتاب من شی»(25)در کتاب تکوین و خلقت، نه در کتاب تشریع و عرصه شریعت از چیزی فروگذار نکرده.
بنابراین انگاره های غلط فکری که در بسیاری از اذهان به نام دین شکل گرفته بایستی تصفیه و تعدیل و بازسازی و بازنگری شود و سنخ نگاه به موجودیت زن «ثانیاً و بالعرض»نباشد.
لذا در ابتدای ورود به عالم انسان ماهیت مادیش یا به صورت زن شکل می گیرد یا به صورت مرد«یهبُ لمن یشاءُ اناثاً و یهب لمن یشاء الذّکور».(26)
و نوع شکل گیری جنسیت قرآن کریم به همان مراحل ابتدایی تکوّن مادی نطفه برمی گرداند. که در تغییرات نطفه از مرحله ای به مرحله دیگر جنسیت حاصل می گردد.
«الم یک نطفةً من منّیٍ یمنی ثمّ کان علقةً فخلق فسّوی فجعل منه الزّوجین الذّکر و الأُنثی».(27)
در مراتب تحولات نطفه به علقه در همان مراحل اولیه خلقت که تسویه و تعدیل لحظه به لحظه همراه موجود است، زوجیت شکل می گیرد و جنسیت معین می شود و حکمت حکیمانه در اینکه به چه کسی دختر بدهد یا پسر و اینکه کدامین نطفه در طی مسیرتکامل از جنسیت مردانه برخوردار باشد یا زنانه هیچیک نه براراده نطفه است و نها صاحب نطفه بلکه به اراده خالق آنهاست که در خلقت توازن و تعادل و تقدیر و تسویه و تناسب بدست اوست.
نکته اساسی در ارتقای آدمی در تمامی ادیان اکتساب است اکتساب بر پایه اراده و انتخاب و به موجب انتخاب احسن و عمل احسن و حرکت احسن است که به صاحب آن درجه و رتبه می دهند و خداوند عرصه و ابزار انتخاب را یکسان مقرر فرموده. میدان مسابقه، ابزار سبقت، قابلیت در ارتقاء رتبت را رد بندگان ایجاد و سپس او را به حرکت بر اساس عقل و فطرت و شریعت دعوت می نماید، تا او به سعادت و کمال نایل آید لذا رتبه ها به واسطه جنسیت تقسیم نمی شود بلکه برپایه انتخاب و عمل احسن است.
برهمین مبنا بهشت سکنای اول آدم و حوّا قبل از ورود به زمین که تکویناً در آن جای گرفتند با بهشت حاصل عمل آنان و بعد از ورود به عرصه دنیا یکی نبود زیرا دومی دستاورد عمل ایشان و اکتساب و انتخاب آنها بود.
فلسفه تفاوتهای حقوقی بین زن و مرد
نوع جنسیت موجودات در عرصه زندگی خاکی بنا برتفاوتهای طبیعی بعضی از تفاوتها در وظیفه و تکلیف و حقوق را طالب است یعنی شاکل حقیقی انسان حقیقت واحده ای است اما شاکل حقوقی او بخشی مشترک و بخشی بالطبع تفاوتهای جنسیتی متفاوت است که این تفاوت همان گونه که اشاره رفت نه در نفس خلقت تبعیض است و تعدی و نه در نفس تشریع و قانونگذاری مگر خود انسانها عامل تعدی و تفریط شوند و نظام تشریع از سیستم خاص بهم پیوسته ای برخوردار است که در مجموعه سیستم قانونگذاری وظیفه هر شخص به تناسب جایگاه او در نظام زندگی مادی است.
در اینجا هم اگر چه تفاوت است ولی تبعیض و بی عدالتی نیست زیرا نه هر تساوی و تشابهی عدالت است و نه هر تفاوتی بی عدالتی و تبعیض. چنانچه قرآن به این اصل عمده در جاهای متعدد اشاره دارد:
«هل یستوی الاعمی و البصیر ام هل تستوی الظلمات النور»،«افمن کان مومناً کمن کان فاسقاً لا یستوون».
از آن کسانی که در عرصه حقوقی قوانین را جزئی و بدون نظام می بینند ایرادات حقوقی وارد می کنند لیکن اگر به دقت به نظام قانونگذاری توجه نماید خصوصاً در مسایل حقوقی زنان می بینند که نه تنها تعدی و تبعیض نیست که در نظام هماهنگ و تفکر سیستمی زن مثلاً در حقوق مالی از امکانات و ارفاقات بیشتری برخوردار است. و مسأله ارث و دیه نصف، جدای از مسأله مهریه و نفقه و اجرتهای متعددی که اسلام برای او قایل است جدا نیست مضاف برآنکه زن از ابتدا از مالکیت مستقل برخوردار است و «للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنّساء نصیبٌ مما اکتسبن».
در واقع اسلام برای زن دو نوع مالکیت قرار داده:یکی نوع مالکیت اصلی و دیگر مالکیت حمایتی لیکن برای مرد نوع دوم را قرار نداده بلکه او بایستی از دستاورد مالکیت اصلی خود پیوسته دیون مالی خود را نسبت به خانواده و اهل بینش بپردازد.
از ابتدای برقراری سنت حسنه نکاح مرد دهنده است و زن گیرنده در نفس وقوع عقد، قبول آن از سوی مرد همراه با تعهد به پرداخت مهریه است و حال آنکه پذیرش زن و ایجاب عقد از سوی او مستلزم چنین پرداختی نیست. و بعد از انعقاد عقد که حقوق و وظایف شکل می گیرد تمامی مسوولیتها و حمایتهای مالی خانواده و زوجه برعهده مرد است. آن هم مقید به قید«معروف»و یا در مسأله سُکنا می فرماید:
«اسکنوهن من حیث سکنتم من وجدکم و لا تضاروهنَّ لتضیقوا علیهنّ»(28)
اشاره به اینکه بر مرد واجب است که درک سکنای زن آن هم در حد مطلوبی که برای خود می پسندد و موقعیت زن اقتضا دارد (حتی در دوران عدّه)و حق هیچگونه تعدی و ضرر و مضایقه و ضیق را نسبت به زن ندارد. یا در مسأله نفقه مرد را مامور به قیام برای تدبیر امور اقتصادی خانواده می گرداند تا به خوبی اقدام به تدارک نفقه نماید. و قوامیت بدور از تعدی و نفی براساس «لا تبغوا علیهن سبیلا».(29)
و براساس قسط و عدالت مقرر می دارد. در چنین سیستم اقتصادی قطعا مرد بایستی برای تدارک چنین مسوولیتی از مایملک خود و بخش مالکیت مستقل خویش برای هزینه خانواده مصرف نماید و حال آنکه در
ناحیه زوجه او هم از مالکیت استقلالی خود بهره مند است و هم از مایملک شوهر در گذرای زندگی مادی استفاده نماید.
لذا حمایت مالی در نفس شیوه قانونگذاری برای زن به گونه ای مقرر گردیده که در هیچ سیستم حقوقی چنین انتفاع و حمایتی وجود ندارد، اگر چه حاکمیت سنتهای غلط اجتماعی زنان را از بهره وری مطلوب از این شیوه قانونگذاری منع می نماید.
بنابراین منشأ تفاوتها نه تنها تبعیض حقوقی نسبت به زن نیست، بلکه برمبنای ارفاق و توجه به رسالتها و روحیات زنان بعضی از مسوولیتها از دوش او برداشته شده و در مقابل رسالت حمایت های تربیتی، و تدبیر امور منزل برپایه مودت و رحمت و ارزشمداری و اندیشمندی بردوش زن نهاده شده یعنی زیر ساخت آموزش و پرورش از جانب مادر شکل می گیرد و «الجنة تحت اقدام امهات»از این جهت است که مادر با سلوک جهت دار خود شاکله هدایت را شکل می دهد و در انجام این رسالت فارغ از امور اقتصادی خانه و خانواده سیادت و تدبیر داخلی را برعهده دارد و مرد حمایت و ریاست خارجی و اجتماعی را و این همان رعایت اسلوب و خلقیات زن و مرد است و لذا استاد متفکر و شهید اندیشمند مطهری در تبیین«فضل الله بعضهم علی بعض»می گوید:
عبارت قرآن که فرموده است«بما فضل الله بعضهم علی بعض»و نفرموده است «بما فضلّ الله الرجال علی النساء»ناظر به این است که بعضی بربعضی برتری دارند و نگفته است مردان بر زنان چون خواسته بگوید برتری هایی مرد بر زن دارد و برتری هایی زن بر مرد دارد و لازمه این دو برتری حکومت مرد است بر زن...یعنی به مرد بنا به فضیلتهایش مزایایی داده که بر طبق آن به درد حکومت خارج خانواده می خورد و به زن بنا به فضیلتهایش مزایایی داده شده که به موجب آن شایسته اداره داخل خانواده است.(30)
و آیه «المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر »هم اشاره به همین معنا دارد.
پی نوشت ها :
1ـ مدثر،38.
2ـ نساء،13.
3ـ نجم،40-39.
4ـ طور،21.
5ـ بقره،28.
6ـ مومنون،62.
7ـ نمل،92.
8ـ نمل،40.
9ـ فاطر، 18.
10ـ عنکبوت،6.
11ـ نمل،97.
12ـ حجرات،16.
13ـ آل عمران،195.
14ـ آل عمران،36.
15ـ احزاب،35.
16ـ دهر،3.
17ـ ذاریات،49.
18ـ یس،36.
19ـ روم،21.
20ـ طه،50.
21ـ اعلی،3.
22ـ ملک2.
23ـ ملک،3.
24ـ ملک.
25ـ انعام،38.
26ـ شوری،49.
27ـ قیامت39-36.
28ـ طلاق.
29ـ نساء، 34.
30ـ میرخانی، رویکرد نوین در روابط خانوادهٌ،ص 155.
منبع: سالنامه النهج شماره 10 - 9