یکی از همراهان بیمار میگوید: « همسرم دو سال است که سرطان سینه دارد. دکتر گفت ارثی است. یک سال کنار مصرف دارو شیمی درمانی کرد و الان دیگر فقط آمپول باید تزریق کند. من هر هفته می آیم اینجا و آمپول یک میلیون و دویست هزارتومان داروی هرسپتین میخرم. امروز که آمدم، گفتند یک میلیون و ششصد هزارتومان شده».
به گزارش ، روزنامه قانون نوشت: چشم های وحشتزده، به طور آرام و بی صدا به شمارههای قرمزرنگ کامپیوتری دوخته شده که شماره بیماران را یکی بعد از دیگری به پشت دخل داروخانه فرامیخواند. منتظران فیشهای شمارههایشان را در دست گرفته اند و گوشهایشان را تیز کرده اند. تمام صندلی های فلزی و خاکستری رنگ داروخانه مرکزی هلال احمر در تقاطع خیابان سپهبد قرنی و طالقانی اشغال شده و بیماران زیادی نسخه به دست در محوطه جلویی داروخانه ایستاده اند. یک چشمشان به تلگرام روی گوشی هایشان است که قیمت دلار را چقدر اعلام می کند و چشم دیگرشان به شماره هایی است که برای گرفتن دارو اعلام میشود. مهرداد، یکی از آنهاست. او کلاه کاسکت یشمیرنگش را میان دست هایش تاب می دهد و با چشم های از حدقه بیرون آمده، آدم ها و رفتوآمدشان به داروخانه را تماشا می کند. کاپشن کهنه آبی رنگ به تن دارد و ناخودآگاه خودش را با نسخه ای که در دست گرفته باد می زند. او میگوید: « همسرم دو سال است که سرطان سینه دارد. دکتر گفت ارثی است. یک سال کنار مصرف دارو شیمی درمانی کرد و الان دیگر فقط آمپول باید تزریق کند. من هر هفته می آیم اینجا و آمپول یک میلیون و دویست هزارتومان داروی هرسپتین میخرم. امروز که آمدم، گفتند یک میلیون و ششصد هزارتومان شده».
مهرداد یک میلیون و دویست هزارتومان را از داخل کیفش بیرون می آورد و میگوید: «این پول برای خریدن داروی خارجی کم است. باید داروی خارجی برایش بخرم». دوباره به شمارههای روی دستگاه شماره خوان چشم می دوزد و نمیداند داروی ایرانی بخرد یا خارجی. بعد از سکوتی طولانی بغضش را فرو می دهد و می گوید:« چهارصد هزارتومان یعنی اینکه من دو روز بیشتر کار کنم. یا اینکه یک روز بیشتر از ساعت های کاری ام در خیابان ها مسافر جابه جا کنم». مهرداد روزها در یک رستوران پیک موتوری است و از عصر تا نیمههای شب را در خیابان با موتور مسافرکشی می کند. بخش کمی از درآمد ماهانه اش را صرف خورد و خوراک خودش و همسرش می کند و بقیه هزینه اجاره خانه و دارو برای همسری است که ندا صدایش می کند. او میان همه ناامیدی ها می گوید:«دکترش گفته هشت نوبت دیگر دارو مصرف کند سرطانش خوب می شود و دیگر نیازی به مصرف دارو نیست».
دوباره خیره می شود به کاغذ شماره ای که میان دست هایش است. آن را مچاله می کند و کلاه کاسکتش را به سرش می گذارد و راه می افتد به سمت در داروخانه. تصمیمش را گرفته که تا فردا 400 هزارتومان را جور کند و بیاورد تا برای ندا آمپول خارجی بخرد.
چهار ماه است تومور مغزی دارد و از بیپولی منتظریم تا تمام کند
در پیاده روی مقابل داروخانه ایستاده و آرام اشکهایش را از روی صورتش پاک می کند و با گوشی موبایلش در حال صحبت کردن است. روسری زرشکی رنگش را با سنجاق زیر گلویش نگه داشته و با انگشت هایی که لاک بنفش رنگ روی ناخن هایش تکه تکه شده، دکمه تمام شدن تماس تلفنی را فشار می دهد. شماره میان دست هایش را تماشا می کند و می گوید:« شوهرم چهار ماهه تومور مغزی داره. صورت سیاه و لاغرش وقتی میخندد، چین می خورد. می گوید:« چهار ماهه شوهرم تومور مغزی گرفته. ماه های اول از همسایه و فامیل قرض کردیم آمپول هایش را خریدیم. الان دیگه پولم نمیرسد. الان آمدم آمپولش را قیمت گرفتم، می گویند یک میلیون و ششصد هزارتومان است تا هفته پیش قیمت دارو یک میلیون و دویست هزار تومان بود». هفتصد هزارتومان بیشتر پول همراهش نیست که آن را هم قرض گرفته. مدام آب دهانش را می بلعد اما زیر گلویش چنان از بغض باد کرد که نمیتواند حرف بزند. حتی در تصورش هم نمی گنجد که بتواند ماهی سه میلیون و دویست هرازتومان برای داروی شوهرش پول قرض کند.
او میگوید:« مگر التماس کردن به زن یا مردی که پشت صندوق نشسته، نتیجه ای دارد؟ شوهرم کارگر بود و بیمه اش را هم بعد از دو ماه قطع کردند. همه می دانند بیماری اش دارد پیشرفت می کند و دکترش گفته باید هفته ای دارو دریافت کنداما ندارم که بدهم. پسرم 12 سالش است. با خودم میگویم مدرسه اش را تعطیل کنم و بفرستمش کار کند تا خرج بیماری پدرش را دربیاورد». به پسر12 ساله ای که زیرچشمی مادر را تماشا میکند، نگاه میکند و می زند زیر گریه. پسربچه تیشرت قهوهایرنگ به تن دارد. دست هایش را روی زانوی مادر میگذارد و مات و مبهوت تماشایش میکند. مردم حاضر در داروخانه با چشم های نگران زن را تماشا می کنند اما هیچ کسی برای دلداری جلو نمیآید. همه سکوت کرده اند و فقط صدای بلند گوهایی که شماره مشتری هارا اعلام می کند، به گوش می رسد.
داروهای خارجی را انبار می کنند تا افزایش قیمت دلار رویش بنشیند
«من 15 روز پیش داروهای شیمی درمانی ایرانی را با قیمت 230 هزار تومان خریدم، الان شده 380 هزار تومان؛ یعنی 150 هزار تومان اضافه شده است».این را پسر جوانی می گوید که آمده برای سرطان برادرش دارو بخرد. داروخانه دار به او گفته که این قیمت روز است و کمتر از این مقدار نمی تواند به او بدهد. ربطی به این ندارد که شما سری قبل این دارو را با چه قیمتی خریدی. برادرش سرطان غدد لنفاوی دارد. او می گوید:« بعد از بالا رفتن قیمت دلار داروهای خارجی را به سختی به ما می فروشند. میگویند ما الان داروی خارجی نداریم و فقط ایرانی اش موجود است. به داروخانه 13 آبان که همیشه داروهای خارجی دارد، رفته بودم. گفتند دارو نداریم، برو از داروخانه هلال احمر ایرانی اش را بخر. همین که قیمت دلار بالا می رود، داروهای خارجی را در انبارهایشان ذخیره می کنند تا افزایش قیمت دلار روی داروهای خارجی بنشیندو بعد از آن داروها را می فروشند. دوره قبل که دلار گران شده بود، هر کدام از داروها نزدیک به 200 هزار تومان افزایش قیمت پیدا کرده بودند. حالا مجبورم داروی ایرانی بخرم تا بالاخره قیمت دلار ثابت شود و داروی خارجی را به من بدهند».
از گچ های پای تخته، سرطان ریه گرفتم و داروهایم گران است
زن میانسال چادر سیاهش را روی سرش جا به جا می کند و همین که شماره اش را از بلندگو میشنود، میپرد جلوی باجه. لیست داروها را می دهد و چند دقیقه بعد فاکتور 230 هزارتومانی را تحویل میگیرد. کاغذ فاکتور میان دستهایش می لرزد و از بالای عینک قیمت دارو را می بیند. می پرسد:« این چقدره؟» می خواهد مطمئن شود. بالا رفتن قیمت دلار او را پریشان کرده. دست به کیفش می برد و پول هایش را می شمارد. تا قبل از عید قرص ها را با قیمت 215 هزار تومان میخرید. باز هم خوشحال است که قرص های ایرانی سرطان ریهاش خیلی گران نشده است. او می گوید: «من معلم بازنشسته آموزش و پرورش هستم. سال ها جلوی تخته ایستادم و گچ خوردم ،حالا باید همه حقوقم را برای خرید دارو بدهم. بیمه داروی خارجی قبول نمی کند. اینکه از داروهای ایرانی نمی توانم استفاده کنم، کسی برایش مهم نیست. ما این همه برای این کشور و مردم زحمت کشیدیم اما حالا باید اینقدر زجر بکشیم». دستهایش را روی سینه اش گلوله می کند و زیر لب دعا می خواند.
دلار گران شده اما ما با هم درباره قیمت دارو حرف نمی زنیم!
مرد بی خیال تکیه داده به سکوی مقابل داروخانه و اطراف را تماشا می کند. سیگاری در دست هایش تاب می خورد و آخر سر روشن میکند. لب هایش سیاه و کبود است و کمرش از لاغری در حال خمشدن است. همسرش برای خریدن داروهای کلیه به داخل داروخانه رفته که در انتظار بازگشت او چندین سیگار دود کرده است. او می گوید:« خانمم قراره پیوند کلیه انجام بده اما هنوز نتوانسته اند کلیه مناسب برایش پیدا کنند. سرطان کلیه دارد». نمی داند قیمت داروها چقدر است یا داروی ایرانی می خرد یا خارجی. فقط می داند که دلار گران شده. میگوید:« من با موتورم کار می کنم و هر هفته 300 هزارتومان به همسرم می دهم تا داروهایش را بخرد. اصلا نمی دانم قیمت داروهایش چقدر است. حتی در خانه هم درباره بیماری اش با هم صحبت نمی کنیم. ما اصلا در خانه با هم حرف نمی زنیم. دختر کوچکم کلاس دوم ابتدایی است. او هم با من زیاد صحبت نمی کند». ناگهان نگاهش را به آن طرف خیابان می اندازد و سکوت میکند. دیگر به هیچ سوالی جواب نمی دهد وخیره به سیگار میان دست هایش نگاه می کند.
مجلس هنوز برنامه ای برای کنترل قیمت داروها ندارد
روح ا... بابایی صالح، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس در گفت و گو با«قانون» با اشاره به اینکه هنوز مجلس تصمیمی برای کنترل قیمت دارو با توجه به تحولات نرخ ارز ندارد،گفت:«هنوز جلسه ای برای کنترل قیمت دارو و خدمات دهی بیمه ها به بیماران در مجلس گذاشته نشده است و تاثیر افزایش قیمت دلار بر وضعیت بازار دارو باید از سوی مسئولان مربوطه مورد بررسی قرار گیرد».
او با اشاره به اینکه اگر دلار با این سیر صعودی پیش برود بیشک وارد کنندگان و تولیدکنندگان دارو هم دچار نوسان می شوند، افزود:« در این صورت بیشتر شهروندان جامعه که از وضعیت مالی متوسط و ضعیفی برخوردارند در تهیه دارو با مشکلات جدی مواجه خواهند شد. در چنین شرایطی دولت باید وارد شود و با این افزایش قیمت دارو مقابله کند ».
همچنین علی ساری، نماینده مردم اهواز در مجلس شورای اسلامی و عضو کمیسیون اجتماعی نیز ضمن اشاره به اینکه ما باید به دلایل زیاد شدن قیمت ارز بپردازیم، افزود:«باید ببینیم که آیا امکان ورود به ماجرای گران شدن دلار را داریم یا نه اما در خصوص بیماران وضعیت خیلی بد است؛ چرا که ابتدا باید قیمت ارز و دلار مهار شده وسپس بر روی قیمت دارو اعمال نفوذ کنیم. به هر حال بیمه ها هم برای جبران افزایش قیمت دارو منابعی برای تامین هزینههایشان می خواهند که این منابع بایداز سوی مسئولان دولتی تامین شود».