وبسایت گیمفا - میثم عبداللهی پور:حقیقت و واقعیت، همیشه دو بخش مهم از زندگی ما را تشکیل داده اند. دو کلمه ساده اما پر مفهوم که ممکن است از نظر بعضی حتی معنایی یکسان داشته باشند. ما در زندگی روزمره و ساده ای که داریم، مدام و در هر ثانیه مفهوم واقعیت را لمس می کنیم، مفهومی که با گوشت و خون همه انسان ها پیوند خورده و اکثر وجوه زندگیشان را تشکیل داده است. واقعیت مفهوم زندگی هرروزه ما و جلوه ساده این جهان است، عرصه ای که به اندازه فاصله انسان تا خالق اش، با حقیقت متفاوت است.
بر خلاف واقعیات، حقیقت جلوه درونی تری از زندگی است، جایی که ما همه چیز را به معنای درست و حقیقی اش درک می کنیم، افلاطون برای درک بهتر تفاوت این دو مثالی ساده دارد. تمثیل غار؛ بر اساس این مثال شما باید انسان هایی را تصور کنید که در یک غار زنجیر شده اند و فقط می توانند به دیوار نگاه کنند، از سویی پشت این زندانیان آتشی روشن است و روبه روی آتش اجسامی قرار گرفته اند، زندانی های غار به واسطه نور آتش، سایه هایی را از اشیاء می بینند و می پندارند که این سایه ها حقیقت جهان هستند.
اما وقتی یکی از زندانیان آزاد شده و به بیرون غار می رود، متوجه می شود که هر تصوری که از حقیقت داشته است سایه ای مصنوعی، از اشیاعی مصنوعی بیشتر نبوده است. (این مثال بسیار پیچیده تر است و ما در اینجا نگاهی بسیار ساده به آن انداخته ایم)
حقیقت امر این است که وضعیت ما هم شبیه همین تمثیل است، زندگی روزمره ما انسان ها در طول تاریخ، همیشه از حقیقتی که در وجودمان نهفته است فاصله داشته. انسانیت، یک مفهوم حقیقی است که متاسفانه در عالم واقع چندان شاهدش نیستیم. آدم قرار بود موجودی صلح طلب باشد، خلق کند، پیشرفت کند و برترین مخلوق خداوند باشد. اما تمام این حرف ها فقط در یک عالم آرمانی است که به واقعیت می پیوندد. ما این روزها، به واسطه سال ها انسان نبودن، به اندازه ای از حقیقت وجودمان دور شده ایم که حتی به خودی خود یادی از آن هم نمی کنیم.
شاید یکی از مهم ترین عواملی که ما انسان های امروزی را از حقیقت انسانیت دور کرده، نزاع است، نزاعی که ریشه در حقیقت سیری ناپذیر انسان دارد، اما وای به حالمان که ما هیچ وقت حقیقت ها را نشناختیم. انسان بخاطر بیشتر خواستن، دچار حرص و طمع می شود و از حرص و طمع هیچ چیزی حاصل نمی شود جز جنگ. و جنگ، همیشه عامل فساد است. درست است که جنگیدن همیشه عملی زشت و شنیع نیست، چرا که انسان گاهی برای حفاظت از جان و دوست داشته هایش باید دست به تیغ و تفنگ ببرد. در این صورت است که جنگ حتی با چهره زشت اش، شاید حداقل هدفی زشت ندارد. اما این موضوع همیشه هم صادق نیست.
چرا که اکثر جنگ های انسان ها، با تجاوز آغاز می شود و تجاوز کردن به داشته های دیگری یعنی فراموش کردن انسانیت. و وقتی کسی ذات انسان بودنش را از یاد ببرد و دستش به قدرت هم برسد، ظالمی پدید می آید که در مقابلش هزاران مظلوم به زانو خواهند افتاد. در حقیقت (بله حقیقت به معنای آرمانی اش) جنگ چهره ای زشت و کریه دارد. اما یادتان هست که ما انسان ها از حقیقت ها فاصله گرفته ایم؟ این روز ها در واقعیت جنگ چندان هم کریه نیست. این روزها جنگ های هزاران ساله بشر دستمایه سرگرمی شده اند، شمشیر کشیدن تفریح است و کشتن یک امرِ نه چندان زشت. انگار تک تک ما از یاد برده ایم که روزی روزگاری حتی فکر کردن به گرفتن جان یک موجود زنده هم ترسناک بود.
تصویری که تمثیل غار را به طور دقیق توضیح می دهد
قصد ندارم با این نوشته اصل امر سرگرمی و رسانه ها را زیر سوال ببرم، اما بیایید کمی رو راست باشیم، چند بار شده که در یک بازی رایانه ای به ماهیت کاری که می کنید فکر کنید؟ تا به حال چند بار پیش آمده که جای حساب تعداد گلوله هایی که در خشابتان باقی مانده، حساب تعداد جان هایی که گرفته اید را یادتان مانده باشد؟ پیش آمده؟ قطعا برای این یادتان مانده که به تعداد بیشتر کشته هایتان افتخار کنید. انگار که این رسانه ها و سرگرمی ها باعث شده اند حقیقت امر را فراموش کنیم و برای هر تفکری که داریم توجیه بتراشیم.
توجیهی منطقی برای کشتن تعداد بی شماری از افراد و گرفتن جانشان؛ "این ها که واقعی نیستند” قطعا نیستند، آدم هایی که ما در بازی های رایانه ای می کشیم به هیچ وجه واقعی نیستند، اما چرا وقتی با مرگِ یک شخصیت دوست داشتنی مواجه می شویم اشکمان جاری می شود؟ قصد مثال زدن ندارم چون همه می دانیم که شخصیت های دوست داشتنی بسیاری را در بازی ها از دست داده ایم و گریه کرده ایم. آیا این شخصیت ها واقعی بودند؟
جواب به این سوال قطعا مثل همان توجیهی است که برای کشتن آوردیم: نه واقعی نیستند! اما این افراد در اعماق قلب ما زندگی کرده اند، درست است که پا در عرصه واقعیت نمی گذارند، اما در درونی ترین بخش های وجودی شما، زندگیشان به حقیقت بدل می شود، آن ها همراه با ما نفس می کشند، همراه ما راه می روند و گاهی حتی همراه ما اشک می ریزند. این شخصیت های خیالی که در ذهن آرمانی ما زنده شده اند، برایمان حکم انسان را دارند و ما با تمام وجود باور می کنیم که زنده اند. ولی سرباز های معمولی نه، مگر آن ها هویت دارند؟ اصلا شخصیتشان مگر پرداخت شده است؟ تصور کنید در یک بازی این اتفاق رخ دهد و جان تک تک سرباز ها مهم جلوه کند.
فکر می کنم همه انسان ها برای فرار از زنجیری که در غار واقعیت حبسشان کرده به یک راهنما و تلنگر نیازمند هستند. تلنگری که بیدارشان کند و به آن ها بفهماند که سایه های درون غار، حقیقت وجودشان را بازتاب نمی دهند. برای درک بهتر منظورم باز هم به مثال جنگ برمی گردم، رسانه های امروزی برخلاف رسالت حقیقی شان، چهره ای متفاوت از جنگ نشان می دهند، جنگ در این رسانه ها با فیلم های پر زد و خورد مایکل بی ای(!) شناخته می شود و با قهرمان های بزن بهادری مثل تام کروز(!)، اما آیا واقعا چهره حقیقی جنگ این است؟ شاید جواب دادن به این سوال برای ایرانی ها سخت نباشد، ما هشت سال درگیر جنگی بوده ایم که با تجاوز عراق به خاک ایران آغاز شد، جنگِ ما برای دفاع از میهنمان بود و هدفی مقدس داشت، اما واقعا این دفاع مقدس چهره اصلی جنگ را پنهان کرد؟ جنگ باعث و بانیِ انسان امروزی است و دلیل بسیاری از پیشرفت هایش، اما هیچ وقت نمی توان چهره زشت و ناپسند اش را انکار کرد.
منکر این موضوع نمی شوم که تعداد بسیاری از بازی ها، فیلم ها و اشکال دیگر رسانه وجود دارند که چهره حقیقی و زشت جنگ را به تصویر می کشند، اما تصور قالبی که به واسطه رسانه شکل گرفته کاملا متفاوت از حقیقت جنگ است. و این موضوع در صنعت بازی های رایانه ای به خاطر پافشاری به امر سرگرمی نمود بیشتری دارد. اما همیشه هستند کسانی که خلاف جهت آب شنا می کنند. بازی هایی هستن که سعی دارند ماهیت حقیقی جنگ را به ما نشان دهند و با کمال افتخار باید بگویم، میدان نبرد 1، یکی از موفق ترین آن هاست. بازی ای که با یک تلنگر کوچک یادمان می اندازد چقدر از حقیقت انسانیت دور شده ایم.
یک تجربه منحصر به فرد
انسان شناسی جنگاین نقد و بررسی بر اساس بخش تک نفره (Single Player) نوشته شده است.
میدان نبرد 1، بازی شجاعی است، باید به این نکته اعتراف کنیم که همه ما با دیدن اولین نمایش های بازی ترسیدیم، بازگشت به جنگ جهانی اول؟ مگر می شد از سلاح های عجیب و غریبی که در بازی های جدید ساخته می شوند دل کند، اصلا مگر امکان داشت که اجازه بدهیم سری ندای وظیفه (Call of Duty) برود به آینده و ما بازگردیم به اوایل قرن 20؟ به جنگ بزرگ!
اما با همه ترس های ما انگار سازنده ها دقیقاً می دانستند که چه می خواهند، در شماره های قبلی سری همیشه شاهد اعتراض هایی به ماهیت جنگ بودیم، اما این حربه با توجه به داستان بخش تک نفره و کمپین بازی چندان کار ساز نبود، می دانید چرا؟ چون سازنده ها یک جنگ راه می انداختند که بگویند جنگ بد است. چین و آذربایجان را به خاک و خون می کشیدند تا با یک داستان آبکی و شخصیت پردازی های سطحی به همه بفهمانند که چهره جنگ زشت است.
اما این بار، انگار سازنده ها در استدیو Dice به اشتباه چندین ساله خودشان پی برده اند، آن ها برای رسیدن به هدفِ معین شده ای که در نظر داشتند، در اولین قدم به جنگی بازگشتند که سرنوشت انسان را برای همیشه تغییر داد. آن ها داستان بازی جدیدشان را در برهه ای از زمان روایت کرده اند که واقعا پتانسیلِ نشان دادن چهره واقعی جنگ را دارد. لابد می پرسید برای این کار می توانستند باز هم به جنگ جهانی دوم بازگردند و این همه ریسک نکنند. اما در جوا باید بگویم که فضای جنگ جهانی دوم به قدری در سال های قبل مورد استفاده قرار گرفته بود که همه بازی سازان دست از سرش برداشتند، تصور کنید بعد از این همه سال باز هم Dice سراغ قصه ای جنگ جهانی دوم و نبرد های مهم اش می رفت، در آن صورت قطعا با یک بازی کلیشه ای و تکراری رو به رو می شدیم، حداقل در بخش داستانی!
در مقابل اما جنگ بزرگ یا جنگ جهانی اول، بخشی از تاریخ است که هم در سینما و هم در صنعت بازی های رایانه ای خیلی کم مورد توجه قرار گرفته و پرداخت شده است. این موضوع باعث شده که این بخش از تاریخ پتانسیل بالایی برای نوآوری، خلق قصه و البته ساخت یک بازی تازه را داشته باشد. در واقعا سازنده ها در Dice با برگشتن به جنگ جهانی اول، خودشان را از قید و بندی آزاد کرده اند که سری ندای وظیفه هنوز گرفتار آن است. یک دور باطل.
Dice با رویکردی ضد جنگ، دست به ساخت بخش تک نفره ای برای میدان نبرد 1 زده که به طور قطع می توان آن را بهترین بخش تک نفره در تاریخ سری دانست. این بخش به گونه ای طراحی شده که جنگ و واقعیات آن را از زاویه های متفاوت و از منظر چند فرد متفاوت به نمایش بگذارد. علت اصلی انتخاب این نوع روایت شاید جالب باشد.
جنگ هیچ وقت تغییر نمی کند
در جنگ جهانی اول، برخلاف فرزند بزرگ ترش، هیچ شخص پلید و هیتلر گونه ای در پشت پرده جنگ حضور نداشته، به همین دلیل با نگاه های ساده انگارانه و سطحی به هیچ وجه نمی توان در میان کش مکش های سیاسی آن دوره خوب و بد را از هم تشخیص داد. سازنده ها با علم به همین موضوع دست به ساختِ بحش تک نفره ای زده اند که در اقصی نقاط جهانِ درگیر جنگ رخ می دهد و داستان های متفاوت و منحصر به فردی از اشخاص گوناگون با ملیت های مختلف در جبهه هایی متفاوت را برایمان روایت می کند. این روایت های تکه تکه و البته پرداخت شده، توانسته اند روح انسانیت را هرچند هم که ساده باشد، در گیر و دار جنگ به نمایش بگذارند و واقعیات و حقیقت های یک مصیبت بزرگ را به همه نشان دهند.
این قصه ها که با نام داستان های جنگ در بازی معرفی می شوند، شامل یک بخش افتتاحیه یا مقدمه و 5 بخش داستانی دیگر هستند. در هر کدام از این بخش ها بازیباز کنترل یک فرد خاص را بر عهده می گیرد که در جبهه ای متفاوت می جنگد، از کوه های مرتفع ایتالیا گرفته تا شهر های آلمان. اما نکته مهم در مورد این داستان های جنگ، وجود داشتنِ درون مایه های فلسفی و البته ارزش بسیار زیاد جان انسان ها در آن ها است. بازی به طور قطع سعی دارد این حقیقت را نشان دهد که جانِ تک تک سرباز ها در یک جنگ بزرگ پر اهمیت است. بازی از فداکاری ها و بزرگی ها، ترس ها و مهم تر از آن میزانِ پست شدن انسان می گوید و باید بگویم این کار را خیلی خوب انجام می دهد.
با توجه به اینکه اولین دیدار شما با یک بازی در بخش مقدمه و افتتاحیه است، همیشه سازنده ها سعی می کنند این بخش را به بهترین نحو طراحی کنند تا در همان دقیقه های اول موفق به جذب مخاطب شوند. مقدمه بازی ها از این جهت اهمیت دارد که باید در همان ثانیه ها بهترین تجربه از بازی را در اختیارات بگذارد تا مجذوب بازی شوید و یا بر عکس، با یک روایت دلچسب کاری کند که داستان آن را دنبال کنید. باید بگویم میدان نبرد 1 در انجام دادن هردوی این کارها بسیار موفق ظاهر می شود. بخش مقدمه باز آن قدر خوب است که مجبورمان می کند بگوییم تجربه واقعا منحصر به فردی است.
بخش مقدمه در فرانسه رخ می دهد، جایی که یگانی موسوم به Harlem Hellfighters در حال نبرد هستند. این یگان ویژه تشکیل شده از سرباز های سیاه پوست و آفریقایی/امریکایی هایی است که به جنگ اعزام شده اند. این بخش به شدت طوفانی آغاز می شود؛ شما کنترل یک سرباز را به دست می گیرید و این آغاز یک حیرانی بزرگ است. انگار دنیا در حال نابود شدن است، میدان نبرد آن قدر واقعی و قابل لمس طراحی شده که برای چند ثاینه من را شوکه کرد، از آسمان آتش می بارید، همه جا دود بود و از همه مهم تر، من درست وسط این جهنم ایستاده بود. بگذارید کمی جلوتر از تجربه گیم پلی بگویم، در اینجا بهتر است از این موضوع حرف بزنیم که برخلاف هر بازی تیر اندازی و البته 5 داستان بعدی در بخش تک نفره، هیچ چک پوینتی در مقدمه بازی وجود ندارد.
شما به سادگی خواهید مرد و به همین سادگی هم با یک سرباز دیگر به میدان بر می گردید. این مکانیک ساده، با هربار مردن شما نام و سن سربازی که کشته شده را رو به روی چشم هایتان نمایش می دهد تا درک کنید که همه زندگی ها ارزش دارند. سازنده ها با این ترفند کوچک داستانی را روایت می کنند که شاید پیچیده نباشد، اما قطعا روح دارد. با هربار مردن به نقطه متفاوتی از میدان فرستاده می شوید و سلاح یا وسیله نقلیه جدیدی را امتحان می کنید، این موضوع باعث می شود که بخش مقدمه هم از حیث داستان سرایی و روایت کشش کافی را داشته باشد و هم با نمایش دادن امکانات بازی، بازیباز ها را مجذوب کند. با توجه به علاقه شخصی ام به مقدمه ها (در متن ها هم مشخص است) باید بگویم بخش افتتاحیه میدان نبرد معرکه است.
Harlem Hellfighters یا بهتر است بگویم سپر های بلا
هدف سازنده ها از بخش های داستانی در واقع این بوده که تجربه ای کامل و دقیق از تمام امکانات بازی را برای بازیباز فراهم کنند و باید بگویم دقیقا این کار را کرده اند. شما در طول داستان های متفاوت با وسایل نقلیه مختلفی سر و کار دارید، به جنگ تن به تن با دشمن می روید و حتی در داستان Friends in High Places مجبور به مخفی کاری هم می شوید، البته همانطور که می دانید میدان نبرد بازی ای است که آزادی عمل بسیار زیادی در نقشه هایش به شما می دهد و هیچ وقت مجبورتان نمی کند که با یک روش خاص بازی کنید. البته لازم است همین جا بگویم که در بخش تک نفره، ماموریت ها و اهداف شما به شدت سر راست و مشخص هستند و اگر کمی ماجراجویی نکنید تقریبا یک بازی خطی را تجربه خواهید کرد. البته این خطی بودن هم به لطف اتمسفر بی همتای بازی تجربه خاصی است.
یکی از بخش هایی که برای من بسیار جذاب و دوست داشتنی ظاهر شد، داستانِ بخش "از میان گل و خون” (Through Mud and Blood) بود. در این بخش شما در نقش یک سرباز به عنوان کنترل کننده یک تانک ظاهر می شوید، جایی که نیرو های انگلیسی برای حمله به خطوط آلمان ها آماده هستند. برای جلوگیری از لو رفتن داستان فقط می گویم که در پایان این بخش، شما کنترل به کبوتر را بر عهده خواهید داشت تا پیامی را به خطوط خودی برساند، اینجا بود که میخکوب شدم! با پرواز کردن بر بلندای یک میدان جنگ ساختگی، شما با تمام وجود خودتان را در جنگ حس می کنید، همه چیز حتی با جدا شدن شما از هسته اصلی گیم پلی ادامه دارد، درگیری ها، کشتار ها و انفجار ها زیر بالهای کوچک کبوتر پیام رسان رخ می دهند و شما ناظر همه چیز هستید. با این مینی گیم کوچک و ساده، بازی شما را میخکوب می کند و چهره ای دقیق از جنگ را به تصویر می کشد.
در یکی دیگر از داستان ها (برای لو نرفتن داستان نام نمی برم) با یک سرباز همراه می شویم که پشت خطوط دشمن گیر کرده و باید به تنهایی به سمت خطوط مقدم لشکر خودشان بازگردد، در این داستان حس تنهایی، نگرانی و تشویش بی داد می کند، چرا که در یک بازی کاملا واقع گرایانه شما تک و تنها باید با یک کمپ کامل از سرباز های دشمن مقابله کنید و باور کنید، اصلا کار آسانی در پیش ندارید. در داستان با شخصیت های بزرگی مثل لورنس عربستان هم همراه می شوید، در این داستان ماموریت ها حالتی چریکی به خود می گیرند، چرا که قبایل متحد شده عربی توان جنگیدن مستقیم با تسلیحات نظامی پیشرفته امپراطوری عثمانی را ندارند. از سوی دیگر در این قسمت به اسب سواری می پردازید، اسب سواری در این نسخه واقعا تجربه خوبی از کار در آمده و منحصر به فرد است.
T. E. Lawrence یا لورنس عربستان در بازی حضور دارد
بازی با تعریف کردن داستان هایی منحصر به فرد و الهام گرفته شده از واقعیت های جنگِ بزرگ کاری می کند که تا به حال کمتر شاهدش بوده ایم و شاید بتوان گفت قدم در مسیری می گذارد که سال ها قبل The Line با موفقیت آن را پشت سر گذاشته است. درست است که داستان بازی منسجم نیست، اما با قرار دادن بازیباز در میان نبرد های تاریخی و واقعی جنگ جهانی اول و از سوی دیگر نشان دادنِ احساسات انسانی به نحوی صحیح موفق می شود همه را با خود همراه کند. از طرف دیگر، اینبار شاهد روایت اول شخص مطلق در بازی نیستیم و همانطور که سازنده ها قول داده بودند بخش تک نفره پر است از صحنه های سینمایی و میان پرده های داستانی، این میان پرده ها به خوبی کاگردانی شده اند و به طور کلی تجربه قابل قبولی ارائه می دهند.
به لطف همین میان پرده ها و البته نحوه داستان گویی شخصیت های اصلی هر پنج داستان به خوبی پرداخت می شوند و مخاطب را با خودشان همراه می کنند. هرچند که مدت آشنایی با این شخصیت ها به علت منسجم نبودن بخش داستانی کوتاه است، اما سازنده ها به درستی موفق شده اند با وجود کمیت زیادِ در بخش داستانی، کیفیت آن را هم حفظ کنند. در واقع باید گفت در این بازی با بهترین بخش داستانی و تک نفره در کل سری میدان نبرد طرفیم! یک جنگ واقعی. البته باید اضافه کرد که تمامی این تجربه های منحصر به فرد فقط از حد انتظارات بیشتر ظاهر شده اند، بخش تک نفره میدان نبرد1، با همه خوبی هایش هنوز هم می تواند بهتر شود.
گم شده در تاریخ
در همین ابتدا باید بگویم که بازی کند تر شده. دقیقا همانطور که انتظار می رفت. سلاح های قدیمی و مربوط به جنگ جهانی جای اسلحه های اتوماتیک و پیشرفته امروزی را گرفته اند. تانک های اولیه و هواپیماهای ملخی به جای جت های امروزی در بازی حضور دارند و همه چیز کند تر از نسخه های قبلی میدان نبرد رخ می دهد. اما آیا این کندی به ضرر بازی بوده؟
در جواب این سوال باید بگویم این اتفاق دقیقا برعکس رخ داده. با کندتر شدن بازی وقت بیشتری برای تصمیم گیری و واکنش نشان دادن دارید و تصمیمات بهتر شما باعث می شوند که روند گیم پلی بازی به شدت غنی تر و بهینه تر از نسخه های قبل به نظر برسد. وسایل نقلیه سنگین و کند بازی در مقابل سلاح هایی ایستادگی می کنند که به مراتب قدرت تخریب کمتری نسبت به سلاح های امروزی دارند، پس از بابت متعادل بودن گیم پلی هم خیالتان راحت باشد. چون همانطور که تانک ها کند تر حرکت می کنند و قدرت کمتری دارند. سلاح های توی دستان شما هم کند تر شده اند و تاخیر بیشتری بین شلیک های مداومشان وجود دارد، حتی فرایند خشاب گذاری و مسلح کردن اسلحه ها هم به درستی شبیه سازی شده اند و روند کندتری نسبت به بازی های اخیر دارند. اما همه این آهستگی باعث کاهش هیجان شده؟ اصلا! بازی باز هم پر است از صحنه های پر زد و خورد و شلوغ که آدرنالین را توی بدنتان به جریان می اندازند، همه جا انفجار است و همه جا گلوله. این کندتر شدن در عمل به وجود تمرکز بیشتر در میان بازیباز ها کمک کرده و باعث می شود که گیم پلی کیفیت بهتری داشته باشد. به نوعی که دیگر احتمال وقوع تصادف های شانسی کمتر شده و مهارت بیشتری را می طلبد.
لحظات این چنینی در بازی فراوان اند، تخریب، جنگ و یک ماموریت که باید به هر نحوی انجامش دهید
روند گیم پلی بازی خیلی جالب است؛ از سویی به علت کاهش برد سلاح ها و کمتر شدن قدرت آن ها؛ روند بازی کندتر شده که باعث شده بازی کننده ها بیشتر از قبل به محیط اطرافشان توجه داشته باشند و هشیار تر از قبل بازی کنند، به این صورت؛ شانس زنده ماندن بیشتری در محیط دارید و از سوی دیگر، به خاطر بازتر بودن نقشه ها و البته شلوغی بسیار زیاد میدان های نبرد، امکان مردنتان هم بیشتر شده. در این بازی (در بخش تک نفره) بیشتر از آنکه به فکر کشتن باشید باید جانتان را دو دستی بچسبید. گیم پلی به نوعی طراحی شده که هیچ نقطه ای از نقشه ها و محیط بازی امن نیست، حتی اگر درون یک تانک زرهی باشید. این امر به لطف قدرت بی نظیر موتور گرافیکی بازی و تخریبی پذیری تقریبا کامل محیط ممکن شده. تصور کنید برای لحظه ای استراحت درون یک ساختمان پناه گرفته اید، اگر در حال بازی کردن یک ندای وظیفه بودید می توانستید مطمئن باشید که در امنیت کامل قرار است تجدید قوا کنید. اما در میدان نبرد از این خبر ها نیست. کافی است یک خمپاره از ناکجا آباد نازل شود روی سرتان و بعد، عملیات تجدید قوا تبدیل می شود به تشیع جنازه. تقریباً تمامی سازه ها در محیط قابل تخریب هستند و این موضوع به درستی حس ناامنی و تنهایی را در یک میدان جنگ به بازیباز منتقل می کند.
در طول مدت تجربه بازی لحظه هایی پیش می آیند که حس می کنید دوستان و همرزمانتان انسان هایی واقعی هستند که در کنار شما می جنگند، بازی آنقدر شلوغ و پر محتوا است که حس دقیق یک جنگ را به بازی کننده منتقل می کند، گاهی حس می کنید در حال فداکاری هستید. شاید باورتان نشود ولی اگر همرزمانتان در کنار شما نباشند قطعا حس تنهایی و ترس در یک محیط وسیعِ در حال نابودی سراغتان می آید. اتمسفر و فضای بازی به قدری واقعی و خلاقانه ساخته شده که گاهی وقت ها می ایستادم و فقط نگاه می کردم، به گلوله هایی که تن انسان ها را می شکافتند و خون هایی که بر زمین می ریختند. در طول تجربه بخش تک نفره میدان نبرد1، لحظه هایی پیش می آید که شک می کنید، این همه کشتن لازم است؟ لحظه هایی است که حتی ممکن است دست از کشتن بردارید و با یک نگاه غم زده خیره شوید به چهره حقیقی جنگ.
گستره سلاح ها و مکانیک ها در بازی (در بخش تک نفره) بسیار زیاد است و به نظر می رسد نیاز های همه نوع از گیمر ها را برطرف کند. از طرفی مکانیک هایی زیبایی در گیم پلی وجود دارند که لذت بازی را چند برابر می کنند. مثلا مکانیک مخفی کاری که در چند مرحله از بخش های داستانی بازی می توانید از آن استفاده کنید. این سیستم قطعاً به اندازه بازی های سبک مخفی کاری کار آمد نیست، اما برای یک بازی تیراندازی اول شخص کافی به نظر می رسد. سلاح های سردی که به بازی اضافه شده اند تمام کننده های خشن و خونینی دارند که حس واقعی کشتن را منعکس می کنند، از طرف دیگر به علت وقوع داستان در جنگ جهانی اول، نه خبری از لباس های محافظ و رباتی است و نه سلاح های خفن که بتوانید به کمک آن ها یک تنه مقابل یک ارتش ایستادگی کنید، در این بازی واقعا باید مراقب جانتان باشید، چون هر لخظه ممکن است یک گلوله کارتان را بسازد. البته بازی هنوز هم ماهیتِ بازی بودنش را حفظ کرده و به طور غیرمنطقی سخت نیست، اما قطعا به واقعیت جنگ کمی نزدیک تر شده است.
میان پرده های بازی عالی هستند
وسایل نقلیه در بازی روان و جالب طراحی شده اند و کنترل کردن آن ها حس خوبی را منتقل می کند، اما بازهم به لطف زمان وقوع بازی، کند هستند و در لحظات کنترل کردنشان واقعا به تمرکز بالایی نیاز دارید، مثلا در یکی از ماجرا های بازی که کنترل یک هواپیمای جنگنده را برعهده گرفته بودم، واقعا مجبور بودم دقت بسیار زیادی را صرف بازی کنم، چرا که تمام محیط پر بود از ضدهوایی ها و جنگنده های دشمن که بی رحمانه به طرفم شلیک می کردند، و بر خلاف نسخه های قبلی سری، توان مانور دادن هواپیمای من به شدت کاهش پیدا کرده بود و اگر غفلت می کردم توی دردسر می افتادم. این در مورد تمام وسایل نقلیه در بازی صدق می کند، همه آن ها ناآشنا هستند و کنترل کردنشان واقعا شرایط هیجان انگیزی را فراهم می کند. لازم است به این نکته هم اشاره کنم که به علت کمتر شدن سرعت حرکت در بازی، امکان نشانه گیری های دقیق تر و بهتر اهداف ایجاد شده که مخصوصا در بخش تک نفره کمک بزرگی به بازی کننده ها می کند.
گذشته از خوبی های بی شمار گیم پلی این بازی، ضعف هایی هم در آن دیده می شود، به عنوان مثال در بعضی از مراحل هوش مصنوعی واقعا پایین تر از حد انتظار ظاهر می شود. گاهی اوقات سرباز هایی را می بینید که بیخود و بی جهت یک جا ایستاده اند، البته این امکان وجود دارد که آن ها هم مثل من محو چهره زشت جنگ شده باشند، اما حداقل باید از خودشان دفاع کنند دیگر، شما اینطور فکر نمی کنید؟ یک بار هم با موضوعی مواجه شدم که واقعا جالب بود، تمام سرباز هایی که به نوعی همرزم من حساب می شدند بی هوا غیبشان زد، البته غیب نشدند ها، همه مردند و بازی هیچ نیروی کمکی ای برای من نمی فرستاد، طوری که مجبور شدم تا یکی از مناطق مهم نقشه به تنهایی پیشروی کنم، آن وقت، به محض اینکه پیروزی ام را جنگ می گرفتم چند سرباز تازه نفس کنارم ظاهر شدند و شروع کردند به دویدن. این موضوع ضربه چندانی به تجربه گیم پلی وارد نمی کند، اما نشان دهنده این است که سازنده ها می توانستند توجه بیشتری به بخش تک نفره بازی نشان دهند و هوش مصنوعی بهتر و کارآمد تری برای آن در نظر بگیرند. این مشکلات به حدی کوچک و بی اهمیت هستند که به هیچ وجه تجربه بازی را خدشه دار نمی کنند اما واقعا باعث به وجود آمدن این تصور می شوند که سازنده ها تمام تلاششان را نکرده اند.
یکی دیگر از مشکلات بازی، وجود داشتن ماموریت های سرراست و ساده است که قبلا اشاره کردم؛ با وجود اینکه در این بخش با نقشه هایی وسیع و به شدت پر جزییات طرفیم، اما ماموریت ها و اهداف ما به شدت خطی و ساده برنامه ریزی شده اند. این موضوع هم با توجه به آزادی عمل بسیار زیاد در گیم پلی چندان پر اهمیت جلوه نمی کند، اما در بهترین حالت هم تجربه منحصر به فرد بازی را خدشه دار می کند.
طوفان شن
به کمک موتور قدرتمند فراست بایت، تک تک تصاویری که در بازی از مقابل چشم هایتان عبور می کنند، خیره کننده و بی نظیر هستند. بافت ها به بهترین نحو طراحی شده اند و حس واقعیِ اجسام را منتقل می کنند. انگار در زمینه گرافیکی این بازی واقعا بی نقص است. طراحی وسایل نقلیه، انسان ها و محیط به معنای واقعی کلمه عالی است، انیمیشن های مربوط به حرکات سرباز ها و البته خودتان به بهترین نحو طراحی شده و خیره کننده است.
کافی است به سلاحی که در دست دارید نگاه کنید تا به توجه سازنده ها به جزییات پی ببرید، از ریز ترین اجزاء سلاح ها گرفته تا نحوه شلیک کردن آن ها به بهترین شکل ممکن در بازی پیاده سازی شده است. در زمان شلیک کردن با هر اسلحه با انیمیشن منحصر به فرد و البته خیره کننده ای مواجه می شوید که میخکوبتان می کند. سلاح ها واقعاً عالی طراحی شده اند و این موضوع تشویقتان می کند همه سلاح های موجود در بازی را امتحان کنید تا با دقت بیشتری جزییات و طراحی پر ظرافت آن ها را بررسی کنید. انیمیشن های مربوط به خشاب گذاری، شلیک و البته کشتن سرباز ها با سرنیزه ها در بازی خیلی خوب و دقیق شبیه سازی شده اند و همه این ها حس یک جنگ حقیقی را منتقل می کنند.
تنوع وسایل نقلیه حتی در بخش تک نفره هم بسیار زیاد است
طراحی چهره ها عالی انجام شده و احساسات مربوط به هر شخصیت را می شود در چهره اش دید؛ از سوی دیگر تغییرات آب و هوایی در بازی وجود دارند که واقع چشم نواز هستند، در یکی از بخش های مربوط به داستان "Nothing Is Written” با طوفان شنی مواجه شدم که واقعاً من را ترساند. این تغییرات آب و هوایی علاوه بر جلوه های گرافیکی بر گیم پلی و شرایط شخصیت ها در بازی هم اثر گذارند.
یکی دیگر از موضوعاتی که من را حیرت زده کرد، نحوه تخریب محیط است، تا به امروز در هیچ بازی ای با چنین محیط پویا و قابل تخریبی رو به رو نشده بودم، در طول یک نبرد می توانید شاهد یک روستا باشید که به طور کامل با خاک یکسان می شود، و این روند، آن قدر زیبا و طبیعی به تصویر کشیده می شود که باور می کنید وسط یک میدان جنگ حضور دارید. در مورد گرافیک بازی فقط باید گفت: بی نقص!
صدای گذاری در سری میدان نبرد همیشه یکی از پرقدرت ترین بخش های بازی بوده است، میدان نبرد 1 هم از این قائده مستثنی نیست و در بخش صدا گذاری شبیه به یک شاهکار است، این صداگذاری بی نقص در به وجود آوردن جو و اتمسفر حاکم بر بازی واقعا موثر ظاهر شده و همانطور که پیشتر بارها گفتم، تجربه یک جنگ واقعی را تداعی می کند. اینبار اما برای اولین باز در سری، داستان بازی به وسیله صدا پیشه ها و شخصیت های اصلی روایت می شود که بار احساسی خیلی زیادی به داستان اضافه کرده اند. انتخاب صدا پیشه ها واقعا خوب بوده و همگی کارشان را عالی انجام داده اند. موسیقی های بازی هم به معنای واقعی کلمه عالی است و با جو همخوانی بی نظیری دارد. میدان نبرد 1 واقعاً در زمینه صدا گذاری و ساخت یک اتمسفر بی نظیر عالی عمل کرده است.
جزییات چهره ها واقعاً بی نظیر است
بازگشت به گذشته، پرواز به آیندهباید گفت که میدان نبرد 1، در حقیقت یک ایده جاه طلبانه است، بنا به گفته سازنده ها آن ها به جنگ جهانی اول کوچ کرده اند تا سبک جدید و منحصر به فردی در گیم پلی سری خلق کنند، باید گفت که با تجربه بخش تک نفره بازی هم می توان پی برد آن ها واقعا موفق بوده اند. این بازی یک Battlefield است و به ریشه هایش کاملا پایدار مانده، اما از طرفی به عنوان یک تجربه متفاوت و جدید هم شناخته می شود.
از سوی دیگر، سازنده ها به همه قول هایی که داده بودند عمل کرده اند و بخش تک نفره ای خوب و فراتر از انتظارات ساخته اند، درست است که این بخش در مقابل بازی های داستان محور هیچ حرفی برای گفتن نخواهد داشت، اما همچنان یکی از بهترین تجربه ها در میان بازی های سبک تیر اندازی است.
با وجود همه این ها باید گفت که میدان نبرد به گذشته رفته اما در واقع قدمی بسیار بزرگ رو به جلو برداشته. این بازی با وجود تمرکز اصلی اش روی بخش چند نفره، همچنان در بخش تک نفره می درخشد و می تواند تجربه ای استثنایی باشد.