ماهان شبکه ایرانیان

مذاهب اسلامی از اختلاف تا ائتلاف

عمومی‌ترین ویژگی‌هایی که اسلام به آن آراسته است، واقع گرایی به معنای مثبت آن است؛ یعنی به رسمیت‌شناختن واقعیت‌های وجودی انسان و برنامه‌ریزی برای تکامل او تا سرحد امکان

مذاهب اسلامی از اختلاف تا ائتلاف
عمومی‌ترین ویژگی‌هایی که اسلام به آن آراسته است، واقع گرایی به معنای مثبت آن است؛ یعنی به رسمیت‌شناختن واقعیت‌های وجودی انسان و برنامه‌ریزی برای تکامل او تا سرحد امکان.

مذاهب اسلامی از اختلاف تا ائتلاف

واقع گرایی اسلامی
 

از عمومی‌ترین ویژگی‌هایی که اسلام به آن آراسته است، واقع گرایی به معنای مثبت آن است؛ یعنی به رسمیت‌شناختن واقعیت‌های وجودی انسان و برنامه‌ریزی برای تکامل او تا سرحد امکان، در پرتو علم الاهی که چراغ راه اوست، نیازها و مشکلاتش را با رعایت اعتدال و توازن پاسخ می گوید و همة استعدادهای وی را شکوفا می سازد. در مقابل برداشت منفی از واقع گرایی به معنای تسلیم وضع موجود شدن و هم سویی و هماهنگی با آن نمودن - به آن صورتی که هست - و هم چنین در مقابل خیال‌پردازی ایده‌آلیستی بریده از واقعیت ها.
سایر ویژگی‌های عمومی اسلام مثل فطری بودن، تعادل، انعطاف‌پذیری، جامعیت، اعتدال و جهان‌شمولی، همه تفسیر همین اصل است.
اسلام خاتم ادیان، تکمیل کنندة آنها و آخرین برنامة مسیر انسانیت تا روز قیامت است. به این خاطر برنامه‌های آن تنظیم کنندة روابط فکری و عملی بین افراد امت است.
هرچند طبیعت اندیشه بشری جز در چارچوب عمومی فطرت و اصول ثابت و مقتضیات قطعی آن، با وحدت و یکسان‌نگری، سر سازش ندارد و به خصوص در جزئیات و تفصیلات اندیشه و تفکر انسانی- جز موارد نادر- دسترسی به وحدت امکان‌پذیر نیست؛ اما در مقابل، مواضع عملی امت‌ها در مسائل اساسی به سهم خویش هیچ گونه گسیختگی، ضعف و پراکندگی را بر نمی ‌تابد. از این رو برنامه‌ریزی اسلام بر وحدت حقیقی در زمینه‌های عملی تأکید می ‌ورزد.

مبانی وحدت
 

برای تحقق این امر مهم، عناصر و عوامل بسیاری نقش‌آفرین است، از جمله:
1- توافق بر اصول نظری و ویژگی ‌های عمومی اسلامی که به آن اشاره شد.
2- وحدت گفتمان قرآنی و کلام نبوی(ص) که بدون هیچ گونه تفاوتی، همة افراد امت را شامل می ‌شود.
3- وحدت مسئولیت مشترک و ولایت عامه بین مسلمانان در ادارة امور اجتماع.
4- وحدت قوانین و تشریعات زندگی که شامل برنامه‌هایی برای احساس وحدت هویت امت اسلامی است، مثل وحدت شعائر عبادی، گرایش ها و اهداف و همچنین تکامل اجتماعی، اقتصادی و حقوقی.
5- وحدت عواطف، احساسات و رفتارهای اخلاقی و انسانی که باعث نزدیکی دل ها، زدودن تیرگی ‌ها، گسترش اعتماد بین انسان ها و احترام متقابل آنها به حقوق یکدیگر و عمومیت یافتن برادری ایمانی، تعاون، همکاری، ایثار، گذشت و فراموش کردن منافع شخصی می‌شود.
6- در نتیجه یادآوری پی درپی به تمامی امت و گوشزد نمودن خطر دشمن که در کمین نشسته، حرکت های آنان را زیر نظر گرفته و در جست وجوی فرصتی برای سلب هویت و براندازی موجودیت مسلمانان است. دشمنی که در راه رسیدن به مقصد خود به هیچ ارزش و اصلی، پایبند نیست، همة اختلافات و درگیری ‌های خود را برای رسیدن به هدف شومش فراموش کرده و دست به اتحاد نامقدسی برای نابودی امت اسلام زده است. اگر مسلمانان با هم متحد نشوند، فتنه و فساد بزرگی گریبان گیر آنان خواهد شد.

اختلافات فکری
 

اما در عرصة اندیشه و تفکر، اسلام اختلاف دیدگاه‌ها را مذموم نمی ‌داند، بلکه آن را امری طبیعی به شمار می ‌آورد، تا جایی که قرآن از اختلاف فکری بین پیامبران سخن به میان آورده است:
] وَدَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ ، فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ وَکُلًّا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا (.
و داود و سلیمان را (یاد کن) هنگامی که دربارة کشتزاری که گوسفندان مردم در آن چریده بودند داوری می ‌کردند و ما شاهد داوری آنها بودیم. پس آن داوری را به سلیمان فهماندیم و به هر یک از آنان حکمت و دانش عطا کردیم.[1]
گاهی کشف حقایق علمی به اختلاف می ‌انجامد، مانند داستان حضرت موسی(ع) با عبدصالح.

اختلافات فکری مجاز و ضوابط آن
 

اختلافات فکری مجاز دارای حدود و ضوابطی است، از جمله:
1- به اصول و پایه‌های ثابت فطری و مسائلی که با دلیل قاطع به ثبوت رسیده آسیب نرساند. زیرا آسیب به آنها منجر به تردید در اصل اسلام می‌شود و فرد را از دایرة مسلمانی خارج می ‌سازد.
2- مبتنی بر دلیل و برهان و دور از لغو باشد، نه مثل بسیاری از قرائت های جدید که شریعت مقدس اسلام را بر پایة هواهای نفسانی، استحسانات مادی و منافع خویش تفسیر می ‌کنند.
3- مبتنی بر گفت وگوی منطقی، سالم و نتیجه‌بخش و در فضایی علمی و اصولی باشد. دور از هرگونه ارعاب و نیرنگ، با تسلط علمی کامل بر مطلب و شایستگی طرفین گفت وگو، همراه با اتباع احسن و احترام متقابل باشد و از موارد زیر پرهیز نماید.
الف: کسانی که شایستگی علمی ندارند وارد گفت وگو نشوند.
ب: از جدل، عوام فریبی و نیرنگ بپرهیزند.
ج: فضای ارعاب، اتهام، تکفیر و توهین را بر گفت وگو حاکم نسازند.
د: درگیری فکری را به صحنة زندگی عملی نکشانند.
ه‍: فقط منطوق قول طرف مقابل را، به او نسبت بدهند، ولی نسبت به لوازم قولش- اگرچه منکر این ملازمه باشد- او را بازخواست نکنند.
و: وارد بحث های بی ‌نتیجه‌ای که ثمرة عملی ندارد، نشوند.
4- ابتدا عناصر مشترک بین طرفین گفت وگو بیان گردد، سپس به گسترش زمینه‌های مشترک بپردازند، آن گاه برای اجرا و تحقق مشترکات دست تعاون و همکاری دهند و سرانجام نسبت به موارد اختلافی که باقی می ‌ماند، یکدیگر را معذور دارند.
شایان توجه است که این روند گفت وگو می ‌تواند از دایرة مسلمانان بگذرد و پیروان سایر ادیان، بلکه در سطحی گسترده‌تر همة تمدن ها و فرهنگ های انسانی را در بر بگیرد.

اختلافات مذهبی
 

اگر از زاویة مطالب بالا به اختلافات مذهبی بنگریم، آن را امری کاملاً طبیعی می ‌یابیم که بسیاری از پژوهشگران نیز در بحث های علمی پیچیدة خود به تفصیل به آن پرداخته‌اند و از ضروری بودن اصل اجتهاد در شریعت، که بنا به ملاحظات زیر باید همیشه ادامه داشته باشد، سخن گفته‌اند:
1- پایة اصلی احکام دین، کتاب و سنت است، ولی این احکام و شاید کلیة اصول و معارف دینی، به صورت همه فهم و در قالب عبارت هایی ساده و روان، عرضه نشده‌اند، بلکه برای فهم آن، طی کردن مقدمات علمی فراوان و تلاش بسیار لازم است، تا بتوان با دقت تمام نتایج را از مقدمات استخراج کرد.
2- هرچه از عصر نص دور شویم، به این تلاش ها نیاز بیشتری د‌اریم، زیرا شمار بسیاری از احادیث، در ابهام بیشتری می رود و یا شرایط صدور آنها فراموش می شود و یا قرائنی که همراه با صدور آنها بوده، به ما نمی رسد. علاوه بر آن، شیوه‌های بیان، تغییر می یابد و بسیاری از خطاها و تقلب ها، از سوی دسیسه‌گران وارد احادیث می شود.
3- دگرگونی شیوه‌های زندگی، پیچیدگی نیازها، روابط و مناسبات انسانی و مسائل مستحدثه ای که نص بدان ها اشاره مستقیم نکرده است، همه، نیازمند بررسی و استنباط احکام مربوط به خود است چه از طریق قواعد یا اصول کلی و یا اصول عملیه ای که انسان را از شک و تردید بیرون آورد.
4- افزون بر همة این ها، همیشه به افراد متخصص، عمیق و دلسوز نیاز است که با در نظر گرفتن همة جنبه‌های اسلام، مدیریت اجرایی و رهبری، جنبه‌های مختلف عقیدتی، عاطفی و اخلاقی اسلامی را هماهنگ سازند تا به نتایجی هم سو برسند.
اینان باید شایستگی داوری در منازعات عملی را داشته باشند که این از لوازم اجرای احکام است.
بنابراین اجتهاد، ضرورتی حیاتی و مستمر است. همان گونه که علمای اسلام بر آن تأکید ورزیده‌اند. دشمنان اسلام هم، نقش اجتهاد را در انعطاف‌پذیری اسلام و حفظ موجودیت امت درک کرده‌اند، از این رو به بهانة نفی سلطه علما بر جامعه به مبارزه با آن می‌پردازند.
آسیب پیش‌فرض های مجتهد بر روند اجتهاد و راه های جلوگیری از آن
به طور طبیعی عمل اجتهاد، همیشه با تأثیرپذیری اندیشه‌های ذهنی مجتهد همراه است. آرا و نظرات مجتهد، سوابق علمی، ذوق و سلیقه، نقطه نظرات و باورهای قبلی وی، در برداشت های او از متون دینی، تأثیر به سزایی دارد، به گونه‌ای که ممکن است دو مجتهد در یک مورد خاص، از یک نص شرعی، دو نتیجه‌گیری علمی به دست آورند. این به معنای تأثیر شخصیت مجتهد در استنباط‌های اوست، هرچند نصوص شرعی دارای یک حقیقت و در علم خدا یک حکم دارند. با این همه، آن چه مجتهدان، به آن دست یافته‌اند، برای خود و مقلدانشان حجت است.
از این جا نتیجه می ‌گیریم که برداشت های علمی اندیشمندان اسلامی نباید عین اسلام و غیرقابل تغییر تلقی گردند. البته اگر نصوص شرعی، قطعی ‌السند و قطعی‌‌الدلاله باشند، این طور نیست، زیرا در آن جا اجتهادی نشده است. اجتهاد جایی است که ظن و گمان و احتمال در کار باشد.
در مقایسه با استنباط احکام فردی، خطر دخالت اندوخته‌های علمی پیشین مجتهد در روند اجتهاد، زمانی بیشتر می ‌شود که مجتهد در پی کشف مکتب، نظام و یا سیستم اسلامی در یکی از زمینه‌ها- مثل نظام اقتصادی یا سیاسی- باشد.
آیت ‌الله شهید محمدباقر صدر در ریشه‌یابی این پدیده، به عللی اشاره می‌کند که مهم ترین آنها از این قرار است:
1- توجیه ناخواستة مجتهد از وضعیت موجودی که در آن زندگی می‌کند.
2- نص دینی را در یک چارچوب خاص دیدن و فهمیدن.
3- دلیل شرعی را از علل و شرایط محیطی زمان صدورش، جدا کردن.
4- پیش‌داوری کردن نسبت به دلیل شرعی[2].
از این حقیقت، مخالفان اجتهاد و تردیدکنندگان در اندیشة اسلامی، بهانه ای برای اعتراض به اجتهاد و کم‌ کردن نقش مجتهدان و تقدس‌زدایی از آنان ساخته‌‌اند. اما در حقیقت – همان طور که شرح دادیم- ما با عرصه‌هایی روبرو هستیم که دست معترضان نمی‌تواند به آن خللی وارد کند و آن، همان قلمرو خاص نصوص قطعی‌الصدور و قطعی‌الدلاله و احکام و مفاهیم قطعی برآمده از آنها است و نیز عرصه‌هایی که ادلة قطعی بر حجیت آن در دست ما است؛ مثل: ادلة حجیت ظهور. این‌ها حجم گسترده‌ای را شامل می‌شوند که مصون از تعرض‌اند. علاوه بر این‌ها، در همان قلمروهایی که ظنیات حاکمند و راهی جز اجتهاد در پیش رو نیست، علمای بزرگوار تا سرحد امکان جانب احتیاط را رعایت می کنند، تا تحت‌تأثیر ذهنیت‌های درونی خویش قرار نگیرند. این طبیعی‌ترین راه برای تفسیر هرگونه قانون یا متن است.

رسالت علم اصول
 

دانش اصول‌الفقه، با قواعد و ضوابط دقیق خود از راه های زیر، عمل اجتهاد را ضابطه‌مند می‌کند:
الف: مبحث «ادلة محرزه» که راهی است، برای دستیابی به احکام واقعی شرعی و شامل موارد زیر می‌شود: دلیل شرعی لفظی، بررسی‌های گسترده پیرامون وضع، صیغه‌های لفظی، دلالت ها و حجیت ظهور و مصادیق آن. و هم‌چنین بررسی دلالت های عقلی، نسبت درونی بین احکام و موضوعات، متعلقات و مقدمات آن.
ب: بررسی ادله‌ای که در نبود «ادلة محرزه» رفع بلاتکلیفی می‌کند، مثل: مبحث استصحاب و منجز بودن علم اجمالی.
ج: بررسی های وسیع و پرباری که پیرامون تعارض ادله ارائه شده است.
افزون بر علم اصول در خود علم فقه هم، ضوابط دقیق و قانونمندی‌ برای نظم اجتهاد وجود دارد.
برخی از علما نیز با رویکردی مثبت به موضوع «مقاصدالشریعه» نگریسته‌اند، تا آن چه را که به طور قطعی جزو اهداف شریعت است در عمل اجتهاد وارد سازند.
ما نیز می‌توانیم توجه به ویژگی‌های عمومی و کلی اسلام را به قواعد فوق اضافه نماییم؛ از قبیل:
واقع گرایی، انطباق با فطرت انسانی، تعادل و توازن، جامعیت و شمول، جاودانگی، خاتمیت، میانه‌روی، روابط متقابل بین اجزاء و احکام و نیز جهان‌شمولی و امثال آن.
با این وصف، راهی برای کاهش نقش اجتهاد در شناخت و اجرای شریعت اسلام باقی نمی‌ماند.

پیدایش مذاهب اسلامی
 

بدیهی است که در حیات پیامبر اکرم(ص) دسترسی به آن حضرت آسان بود و مردم برای شناخت احکام و مفاهیم اسلامی به طور مستقیم، به آن حضرت مراجعه می‌کردند، در آن دوره نیازی به اجتهاد نبود. هرچند ممکن است برخی از صحابه اقدام به استنباط احکام کرده باشند و مورد تأیید پیامبر اکرم(ص) هم واقع شده باشد.[3]
اختلافات در آن زمان، ساده و پیش پا افتاده بود، تا این که گسترة حاکمیت اسلام فزونی یافت و با نزول آیة "نفر" اساس اجتهاد و حجیت خبر واحد پایه‌ریزی شد. خداوند متعال می‌فرماید:
] مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (
شایسته نیست مؤمنان همگی (برای جهاد) کوچ کنند، پس چرا از هر فرقه‌ای از آنان، دسته‌ای کوچ نمی‌کنند تا در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را، وقتی به سوی آنان بازگشتند بیم دهند، باشد که آنان بترسند.[4]
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) به طور طبیعی، امر اجتهاد اهمیت بسیار یافت و در عصر تابعان، اهمیت آن، استمرار پیدا کرد و دامنه‌اش گسترش یافت و مذاهب اسلامی شکل روشنی به خود گرفت.
استاد سیاس معتقد است که جهان اسلام از اوائل قرن دوم تا نیمة قرن چهارم شاهد تأسیس 138 مکتب و مذهب فقهی بوده است. تا جایی که بسیاری از شهرها دارای مذهب مخصوص به خود بودند.[5] در حالی که استاد اسد حیدر شمار مذاهب را تا آن زمان بیش از 50 می ‌داند. [6]
برخی از دانشمندان مذاهب تأسیس شده پس از طبقة تابعان را دو دسته می‌دانند: دستة اول، مذاهب فردی که با اقبال پیروان روبرو نشدند و از میان رفتند؛ دستة دوم، مذاهبی که در سایة تألیفات صاحبان خود و پیروان آنها ثبت و ضبط شد و در کتاب ها و مجموعه‌های کامل رشد کرد.[7]

مذاهب فراموش شده
 

1- مذهب حسن بصری (23- 110 ه‍(.
2- مذهب ابن ابی لیلی (74- 148 ه‍(.
3- مذهب اوزاعی (88- 157 ه‍(.
4- مذهب سفیان ثوری (97- 161 ه‍(.
5- مذهب لیث بن سعد (در گذشته در سال 175 ه‍(.
6- مذهب ابراهیم بن خالد کلبی (در گذشته در سال 240 ه‍(.
7- مذهب داود بن علی اصفهانی ظاهری (202- 270 ه‍(.
8- مذهب محمد بن جریر طبری (224- 310 ه‍(.
9- مذهب سلیمان بن مهران اعمش (درگذشته در سال 148 ه‍(.
10- مذهب عامر بن شرحبیل شعبی (درگذشته در سال 105 ه‍(.
و بسیاری دیگر . . . .
اما مذاهبی که ادامه یافتند و تا زمان ما باقی ماندند عبارت اند از:
1- مذهب امامی اثنی‌عشری که امام محمدباقر(ع) و امام جعفرصادق(ع) از ائمة اهل بیت(علیهم السلام) معارفش را توسعه و ترویج دادند.
2- مذهب زیدی.
3- مذهب حنفی.
4- مذهب شافعی.
5- مذهب مالکی.
6- مذهب حنبلی.
7- مذهب اباضی.
در این جا در پی بررسی مقدمات پیدایش مذاهب و عوامل انقراض یا انتشار آنها نیستیم. البته این ها عواملی علمی و اساسی هستند که دانشمندان در بررسی‌های خود پیرامون علل اختلاف مذاهب به آن پرداخته‌اند.
مثلاً ابن‌ رشد، در پژوهش پیرامون صغریات حجیت ظهور و نیز بررسی حجیت قیاس به این بحث پرداخته است[8] و آقای سیدمحمدتقی حکیم اختلاف در اصول و مبانی استنباط را نیز به آن افزوده است.[9] به نظر ما اختلاف در شیوه‌ها و مراحل استنباط هم می‌تواند به این مبحث اضافه شود.
علاوه بر علل و عوامل علمی و اصولی، تأثیر عوامل معرفت‌شناسانه نیز می‌تواند مورد توجه قرار گیرد. عواملی مانند: میزان اطلاعات علمی، شخصیت فردی، روانشناختی خاص مجتهد و مقدار توانایی او بر تحلیل ذهنی موضوعات و مطالب. البته از نقش عوامل سیاسی، تاریخی، اجتماعی و مصلحت‌اندیشی‌های مجتهد هم، نباید غافل ماند.
نکات قابل توجه و مهم در این بحث عبارتند از:
اول: ظهور مذاهب مختلف اسلامی حاکی از تحول و تکامل عقلانیت و خردورزی اسلامی و جبران خلأ بوجود آمده در غیبت پیامبر اکرم(ص) و انقطاع وحی الاهی است. از یک سو، گسترش نیازها، کثرت حوادث و پیچیدگی مناسبات اجتماعی؛ از سوی دیگر، تراکم معارف فقهی و مطرح شدن مسائل جدید باعث این تحول و تکامل بوده است. بنابراین طبیعی، صحیح و متمدنانه به شمار می آید.
دوم: مذاهب اسلامی ثروتی فکری، پربار و غیرقابل چشم‌پوشی در تمدن اسلامی به شمار می روند که به حاکم اسلامی و نیز افراد مسلمان فرصت می‌دهد تا در عرصة اجرای احکام زندگی فردی (به ویژه اگر تقلید اعلم را واجب ندانیم) و اجتماعی قدرت انتخاب داشته باشند و هر نظری را که در نتیجة اجتهاد علمی حاصل شده باشد، رسمی و نسبت دادن آن را به اسلام صحیح پندارند. در این صورت در برابر حاکم اسلامی قلمروی گسترده گشوده می‌شود و قدرت او را برای انتخاب اصلح بالا می‌برد، تا بدین وسیله، منافع و مصالح جامعة اسلامی را تأمین نماید. اگرچه اجتهاد شخص او با فتوایی که بدان عمل می‌کند، موافق نباشد.
در این راستا او می‌تواند با انتخاب، ترکیب و تلفیق آرا و فتاوی مختلف به یک نظریه هماهنگ در مکاتب و نظامات مختلف اجتماعی اسلام دست یابد نظریه ای که تأمین کنندة مصالح جامعه باشد. این بهترین تعبیر از انعطاف‌پذیری اسلام است.[10]
سوم: این مذاهب- همان طور که عرض کردیم- دستاوردهای پرباری برای زندگی اسلامی داشته است و کاملاً طبیعی است که پیدایش آن دور از انتظار نباشد. منتها آن چه این پدیده را به شکلی منفی، در مسیر تاریخی مسلمانان جلوه داده است، تغییر جهت آن به سوی طایفه‌گرایی تنگ‌نظرانه بوده است. این روحیه طایفه‌گرایانه، هر روز از اصل گفت وگوی سازنده که قرآن کریم به آن توصیه می کند، فاصله گرفته و تسامح و مدارای اسلامی را به ورطة فراموشی سپرده است. حتی در برخی مواقع، وارد جدال هایی بی‌ثمر و نفرت‌انگیز و غیراخلاقی شده است. همچنان که در دوره‌های طولانی تاریخ شاهد بوده‌ایم که به تعبیر شیخ یوسف قرضاوی[11] باب تکفیر، تفسیق و تبدیع بین مسلمانان گشوده شده و به درگیری‌های گسترده‌ای انجامیده که حاصلش اشک و خون، پراکندگی و از دست دادن جایگاه تمدنی مطلوب است.[12]
به این خاطر، ما به طور جد،ّ به باز گرداندن تنوع طبیعی مذهبی، از طریق ترویج روح گفت وگوی سازنده اسلامی، صمیمیت قلبی و شناخت عناصر مشترک دعوت می‌کنیم. حالتی که آن را «جنبش تقریب مذاهب اسلامی» توصیف می‌نماییم.

حرکت تقریب بین مذاهب اسلامی
 

آن چه که در دهه‌های اخیر نام «تقریب مذاهب» بر آن گذاشته شده است، ریشه در کهن‌ترین دوران‌های اسلامی دارد. این حرکت اصالت و سرزندگی خود را مدیون اصول عمیق شریعت اسلام است. هرچه دامنه آن در پایه‌ریزی تمدن اسلامی گسترده می گردد؛ یا لااقل مشارکت آن در پیدایش تمدن اسلامی فزونی می‌یابد، ضرورت رویکرد به «تقریب مذاهب» آشکارتر می‌گردد.
این حرکت در دوره‌های اخیر به راهبردی تأثیرگذار بدل شده است. دانشمندان مسلمان و شخصیت‌های بزرگی در اواخر دهة چهل قرن گذشته میلادی، سنگ بنای این حرکت مبارک را بنیان نهادند و برای تبیین خطوط کلی‌ آن مجاهدت های بسیار کردند. آنان پس از وضع مبانی و تبیین ریشه‌های دینی و ضرورت های رشد آن و ریشه‌دار کردن آن در وجدان مسلمانان مقالات متعددی به رشتة تحریر درآوردند.
ما بسیار خوشوقتیم که نهال این حرکت را پیوسته در حال رشد و شکوفایی و تحول و تکامل به سوی شجره‌ای طیبه که ]أصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی أکلها کل حین بإذن ربها([13] می‌بینیم.

پایه‌های تقریب
 

ما بر این باوریم که با ملاحظة اصول و مبانی زیر که مورد اذعان همة مذاهب اسلامی- بدون استثنا- است، عقیده به تقریب بسیار منطقی می‌نماید؛ یعنی عقیده به:
1- ایمان به اصول اعتقادی اسلام: توحید (در ذات، صفات، فعل و عبادت)، نبوت حضرت خاتم‌الانبیاء محمد مصطفی(ص)، قرآن کریم با همة مضامین و محتویات آن و معاد روز قیامت.
2- التزام کامل به همة ضروریات و ارکان اسلام: نماز، زکات، روزه، حج و ... .
3- التزام کامل به قرآن مجید و سنت شریف نبوی(ص) که دو منبع اصلی برای شناخت معارف اسلامی در امور مختلف هستند؛ مثل: شناخت مفهوم هستی و حیات، گذشته، حال و آینده انسان در دنیا و آخرت و شناخت احکام و قوانینی که تنظیم‌ کنندة زندگی فردی و اجتماعی انسان است. اما سایر اصول و منابع مثل عقل، قیاس، اجماع و امثال آن هیچ حجیتی ندارند، مگر این که مستند به یکی از این دو منبع شریف (کتاب و سنت) باشند. در حقیقت سایر منابع، منبع بودن خود را از کتاب و سنت می‌‌گیرند.
اگر ثابت شود که اصلی یا نظری به این دو منبع اساسی مستند نیست، بدون شک آن اصل و نظر مردود است، چه رسد به این که مخالفت آن‌ها با کتاب و سنت ثابت گردد.
همة ائمة مذاهب اسلامی به روشنی به این حقیقت که آنها از این دو مصدر اساسی بهره می‌گیرند، تصریح کرده‌اند.
در این راستا روایات بسیاری از ائمة اهل بیت(ع) وارد شده که بر این مطلب تأکید می‌ورزند، مثل این فرمایش امام صادق(ع): کل شیء مردود الى الکتاب و السنة: همة احکام به کتاب و سنت منتهی می‌شود.[14]
امام مالک بن انس می ‌گوید: من انسانی هستم که نظراتی صحیح و گاهی خطا دارم، گفته‌های من را به کتاب و سنت عرضه کنید.[15] شافعی هم سخنی نزدیک به این سخن دارد.[16]
4- التزام به این که اسلام، اجتهاد را به عنوان «بکارگیری توان انسانی برای استنباط احکام شرعی از منابع آن» اجازه فرموده، تا راهی برای شناخت اسلام باشد. همچنان که اجتهاد بر انعطاف‌پذیری اسلام تأکید و در پوشش دادن آن به تحولات زندگی بر اساس معیارها و ضوابط مشخص نقش اساسی دارد. این سخن به معنای رابطة ضروری بین اسلام و نتایج گوناگونی است که با اجتهاد می توان به آن ‌رسید، هرچند که این نتایج به خاطر اختلاف در فهم و برداشت مجتهدان و زاویة دید و باورهای آنان متفاوت باشد. این موضوع در آموزش‌های دینی تحت عنوان «اسباب الخلاف» مورد بررسی قرار می ‌گیرد.
به نظر ما از آن جا که اسلام دینی واقع گرا و فطری است، راه اجتهاد را گشوده است. زیرا هر شریعتی که معصومش از دنیا برود و دریچة وحی بر پیروانش قطع شود و بخواهد به درازای قرون و اعصار باقی بماند، راهی جز اجتهاد ندارد. هرچند که این راه، گاهی تحت تأثیر پیش‌فرض های ذهنی مجتهد به تولید نظرات متخالفی بیانجامد که برخی از آنها با واقعیت احکام اسلامی- در علم خداوند- مطابق نباشد.
بکارگیری اجتهاد به عنوان شیوه‌ای منطقی شامل استنباط همة مسائل عقیدتی و مفاهیم می ‌شود. (مفاهیم تصوراتی است که از یک سو مرتبط با اصول اعتقادی و از سوی دیگر ربط مستقیم با واقعیت های هستی دارد؛ مثل مفهوم جانشینی انسان برای خدا بر روی زمین) همچنان که در مورد احکام و حتی موضع اسلام دربارة برخی قوانین طبیعی نیز صادق است.
5- اصل وحدت اسلامی یکی از ویژگی ‌های مهم و پربرکت امت اسلامی است و بدون آن نمی ‌توان ادعای کمال هویت کرد.
اسلام برنامه‌ریزی کاملی برای تحقق وحدت براساس اعتصام به حبل‌الله دارد (حبل‌الله یعنی هر راه خالی از خطا و اشتباه که انسان را به خدا می ‌رساند). اسلام بر وحدت اصل انسانی، وحدت در آفرینش، وحدت هدف، وحدت شریعت و قانون و وحدت مسیر الاهی تأکید ورزیده، انسان را به حضور جمعی در مسیر تسلیم کامل خدا شدن و گام های شیطان را پیروی نکردن، دعوت می‌‌کند، آثار پربار وحدت را یادآور می ‌شود و نهال اخلاق و گذشت از منافع کم‌ارزش شخصی و گروهی را جهت رسیدن به اهداف کلی در جان انسان ها غرس می ‌کند و همة عناصر تفرقه‌انگیز مثل زبان، نژاد، وطن، عشیره و رنگ را از دایرة ارزشی خود حذف کرده، بر ارزش های انسانی مثل علم، تقوی و جهاد تأکید می ‌ورزد و به لزوم دستیابی به نقاط اشتراک و به کارگیری منطق سلیم، منطق گفت وگوی آرام و اصولی دعوت می ‌نماید.
ایمان به اصل وحدت، لوازمی دارد که- ان شاءالله- به آن اشاره خواهیم کرد. همین قدر باید دانست که باور داشت این اصل یکی از پیش نیازهای حرکت تقریب است.
6- اصل برادری اسلامی، جزئی از برنامه‌ای است که در بالا به آن اشاره کردیم، ولی ترجیح می ‌دهیم که به خاطر اهمیت فراوانش بر آن تمرکز بیشتری داشته باشیم، زیرا اخوت همة روابط اجتماعی را در اسلام منظم می کند و به باور ما آثار آن فقط جنبه‌های اخلاقی را در بر نمی گیرد، بلکه در حوزة قانون‌گذاری هم نفوذ دارد و تأثیر بسزایی بر اجتهاد می گذارد، تا در زمینة اجتهاد با احکام مغایر با اصل اخوت دینی روبرو نشویم.
این اصول پنج گانه، مهم ترین اصولی است که حرکت تقریب را استوار می‌‌سازد و باور به آن، خودبه خود و به شکلی منطقی، باور به حرکت تقریب را به دنبال دارد.
از این جا است که معتقدیم تقریب بر جنبه‌های اخلاقی یا شعاری، بسنده نمی ‌کند، حتی در چارچوب قانون گذاری هم محدود نمی ‌شود. تقریب از این‌ها عبور کرده، همة زمینه‌های فکری و تمدنی را در بر می ‌گیرد. سزاوار است همة نخبگان و اندیشمندان فقهی و فکری در آن سهیم گردند تا به شکلی کامل به وجدان توده‌ها انتقال پیدا کند. باید توده‌های مردم را با فرهنگ تقریب پرورش داد، زیرا اسلام هرچند اختلاف فکری غیرمخرب را طبیعی دانسته و با سماحت و گذشت با آن برخورد می ‌کند، اما به هیچ وجه در برابر اختلاف مسلمانان در مواضع عملی سرنوشت‌ساز داخلی و خارجی کوتاه نخواهد آمد. فلذا مخالفت با حاکم شرعی (که فرض بر این است که او هم سو کننده مواضع عملی امت است) را مخالفت با خداوند و اطاعت از او را اطاعت از خداوند بر می ‌شمارد.

اصول و ارزش هایی که شایسته است تقریبی ها به آن پایبند باشند
 

براساس این مبانی، و به دنبال اعلان علما و منادیان تقریب ارزش های زیر را به عنوان خطوط کلی سیاست هایی که شایستة رعایت هستند معرفی می کنیم و برای تحقق اهداف مطلوب تقریب سایران را به پایبندی به آن دعوت می‌نماییم:

یکم: همکاری و تعاون در اصول مورد اتفاق
 

اصول مورد اتفاق در عرصه‌های مختلف، بسیار فراوان است. مذاهب اسلامی زمینه‌های مشترک بسیاری در اصول اعتقادی یا عرصة قانون گذاری دارند (برخی علما زمینه‌های مشترک قانون گذاری را تا نود درصد احکام ذکر می ‌کنند)؛ در زمینة اخلاق، شاید اتفاق نظر کامل باشد. در مفاهیم، فرهنگ اسلامی و حتی در مقاطع اساسی تاریخ و تمدن نیز اتفاق نظر وجود دارد، هرچند که در قضاوت و ارزش گذاری حوادث تاریخی اختلاف وجود دارد. اما نسبت به موضع-گیری عملی، همه بر لزوم دستیابی به وحدت از طریق همیاری، همبستگی اجتماعی و وحدت تصمیم‌گیری (که به عهدة حاکمان قانونی است) اتفاق نظر دارند. بدون شک همکاری در مشترکات فکری به معنای همکاری در تثبیت این مشترکات در وجدان عمومی و دوری نمودن از همة اموری است که ناقض آن است. نتیجة امر تعمیق این افکار در روند کلی حرکت اجتماعی است.
تعاون و همکاری در زمینه‌های مربوط به سلوک فردی، اجتماعی و تمدنی نیز امر روشنی است و شامل عرصه‌های مختلف زندگی می ‌شود از قبیل: اجرای احکام اسلام، تعظیم شعائر الاهی مثل نماز جمعه و حج و تحقق ویژگی ‌های امت اسلامی مثل وحدت.
حرکت تقریب باید برای بازشناسی زمینه‌های مشترک و آگاهی بخشی به توده‌های مردم و حتی نخبگان جامعه تمام تلاش خود را به کار گیرد و در راه توسعة این زمینه‌های مشترک نیز فعالیت نماید. مثلاً نشان دهد که اختلاف و نزاع، لفظی است نه جوهری، یا راه سومی ارائه دهد که طرفین دعوا در آن اتفاق نظر داشته باشند.

دوم: معذور دانستن یکدیگر در موارد اختلافی
 

تا زمانی که باور داریم باب اجتهاد به عنوان حالتی طبیعی باز است و بستن آن ممکن نیست و تا زمانی که اسباب اختلاف فکری و محصولات اجتهادی پابرجاست، باید به اختلاف آرا و فتاوی مجتهدان تن دهیم. شایان توجه است که دربارة اختلاف آرا و نظرات، هیچ نهی در اسلام نداریم. آن چه منع شده است، تنازع توان‌فرسای عملی، تفرقه در دین، تحزب و امثال آن است، و این امر حکایت از خردورزی و منطقی بودن اسلام دارد.
بنابراین هر فرد مسلمانی، دانشمند یا دانشجو، مجتهد یا مقلد، باید به تحمل آرا و نظرات مخالف تن بدهد و از شیوه‌های ارعاب، تهدید، توهین و امثال آن پرهیز کند. در این صورت است که اختلافات، برادرانه و دوستانه خواهد بود و از دوستی ‌ها نخواهد کاست.
در این جا به دستورات بسیاری که مؤمنان را به صبر، مدارا و سعة صدر دعوت می ‌کند و می ‌تواند در موقعیت فعلی ما اثر داشته باشد، اشاره می ‌کنم. از جمله حدیثی که از امام صادق(ع) رسیده است. در محضر آن حضرت، سخن از گروهی به میان آمد، راوی عرض کرد: ما از آنها بیزار هستیم، چون آنان بر عقیدة ما نیستند. امام فرمود: آنها هم ما را دوست دارند، ولی رأیشان، مثل رأی شما نیست، آیا از آنها بیزاری می ‌جویید؟ راوی گفت: آری. امام فرمود: ما هم چیزهایی می ‌دانیم که شما نمی ‌دانید، پس سزاوار است که ما هم از شما بیزاری بجوییم. تا جایی که فرمود: شما آنها را دوست بدارید و از آنها بیزار نباشید، برخی از مسلمانان، یک سهم از ایمان دارند، برخی دو سهم و ... پس سزاوار نیست که باورهای صاحب دو سهم، بر صاحب یک سهم تحمیل گردد.[17]
رفتار ائمة مذاهب با یکدیگر مثال جالبی برای این حقیقت است و اگر بخواهیم به شواهد تاریخی این برخوردهای زیبا بپردازیم، سخن به درازا خواهد کشید.[18]
همچنان که می ‌بینیم آنها باب اجتهاد را بر دیگران نبستند، بلکه پیروی از رأی خود را در صورت وجود دلیل مخالفی نزد دیگران تحریم می ‌کردند. در این راستا به ذکر برخی گفته‌های زیر اکتفا می کنیم:
امام مالک بن انس: من انسانی هستم که سخنانم، گاهی صحیح و گاهی غلط است، شما گفتار من را بر کتاب و سنت عرضه کنید.
امام محمد بن ادریس شافعی: هرگاه حدیثی برخلاف قول من پیدا کردید، قول من را به دیوار بکوبید.
امام ابوحنیفه: این نظر من است و این بهترین چیزی بوده که من یافته‌ام. هرکس، نظر بهتری ارائه کند آن را می ‌پذیرم. فتوا دادن، طبق گفتة من بر کسانی که ادلة سخن من را ندیده‌اند حرام است.
امام احمد بن حنبل: تقلید از دیگران نشان دهندة کم سوادی است.
این دقیقاً چیزی است که علمای بزرگ بعد از این ائمه بر آن تأکید ورزیده‌اند.[19]

سوم: دوری از تکفیر، تفسیق و اتهام به بدعت‌
 

ما موضوع تکفیر را از مصیبت هایی می ‌دانیم که تاریخ به آن دچار شده است. علی ‌رغم نصوص شریفة بسیاری که از یک سو مسلمان بودن را به طور دقیق تعریف می ‌کند و از سوی دیگر، تکفیر مسلمان را حرام می ‌شمرد،[20] این پدیده که دریچة هرنوع نوآوری و خلاقیت را به روی خرد انسانی می ‌بندد و هیچ‌گونه مخالفتی را برنمی ‌تابد، در بین مسلمانان ساری و جاری بوده است. برخی اوقات مشاهده می‌کنیم کسی کتابی می ‌نویسد و مخالفت با حتی یک کلمه از آن را موجب کفر می داند، و این چیز عجیبی است.[21]
از این جاست که ما دیگران را فرا می ‌خوانیم که مسأله را از دایرة ایمان و کفر بیرون آورند، در دایرة صحیح و غیرصحیح بریزند و در این باب خود را به روح قرآنی بیارایند که حتی در بحث و مناقشه کفار با پیامبر اکرم(ص)، دعوت به گفت وگوی اصولی و منطقی می ‌کند:
]وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (
و در حقیقت یا ما، یا شما بر هدایت یا گمراهی آشکار هستیم.[22]

چهارم: دیگران را به لوازم رأیشان مؤاخذه نکردن
 

بسیار منطقی است که نظر هر کسی به خودش نسبت داده شود و با دقت و موشکافی بررسی گردد، ولی ما به نقدهایی توجه د‌اریم که بر لوازم آرا مبتنی است، در نتیجه راه تکفیر و اتهام به بدعت‌ را پیشه کرده‌ایم. در صورتی که صاحب رأی، گاهی این ملازمات را قبول ندارد. به عنوان مثال: گاهی کسانی که به حسن و قبح عقلی معتقدند، مخالفان خود را متهم می ‌کنند که اینان باب ایمان به راستگویی پیامبر(ص) را بسته‌اند. زیرا آن چه احتمال دروغگویی را بر پیامبر آورندة معجزات نفی می ‌کند، حکم عقل به قبح اجرای معجزه به دست کاذب است و اگر فرض کنیم که هیچ‌گونه قبح عقلی در این مورد نباشد، معنای آن بستن باب ایمان به نبوت است.
همین سخن را در مورد اطاعت از پروردگار می ‌گویند. آن چه ما را به اطاعت پروردگار ملزم می ‌کند، حکم عقل است، نه چیز دیگر. بر همین منوال گروهی دیگر را می ‌بینیم که معتقدان به توسل، شفاعت یا قسم به غیرخدا را مشرک می‌‌دانند، زیرا شرک را لازمة این اعتقادات می ‌پندارند و ... .
نقد و بررسی علمی، امری مطلوب است و ما به هیچ وجه درصدد بستن راه مباحثات کلامی نیستیم. این خلاف منطق است. ما دعوت به گفت وگوی منطقی می ‌کنیم و تا زمانی که مخالف ما به ملازمه بین گفتة خود و گفته‌ای دیگر معتقد نیست، او را معذور می ‌داریم و نظری را تا به آن ملتزم نباشد به او نسبت نمی‌‌دهیم. از این طریق راه بسیاری از اتهامات تفرقه‌انگیز مسدود می ‌شود.

پنجم: رفتار محترمانه در گفت وگو
 

به خوبی می ‌دانیم که گفت وگوی منطقی و سالم برای انتقال تفکر به دیگران است. قرآن نظریة جالبی را برای گفت وگوی خوب مطرح کرده که شامل مقدمات گفت وگو، شرایط گفت وگو، اهداف گفت وگو و زبان گفت وگو می‌‌شود. این نظریة قرآنی واقعاً بی ‌نظیر است.
از جمله نکات قرآنی در این بحث، گوش فرا دادن به گفتار دیگران و اتباع احسن است. و نیز خدشه وارد نکردن به شخصیت دیگران. آیة شریفه می‌‌فرماید:
] قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (
از شما دربارة گناهان ما و از ما دربارة کردار شما سؤال نمی ‌شود.[23]
لحن به کار رفته در آیه، دربارة گفت وگوی پیامبر اکرم(ص) با غیرمسلمانانی است که به اسلام ایمان ندارند. در عین حال تلاش می ‌کند تا مسیر گفت وگو را به سویی سوق دهد که به دور از کینه‌های دیرین و فضای تهمت افکنی و در واقع گردن نهادن به منطق گفت وگو باشد. آیه حتی تعبیرات به کار رفته را نیز رعایت می ‌کند و به منظور احترام نهادن به طرف مقابل نمی ‌گوید: لانسال عما تجرمون (ما مسئول گناهان شما نیستیم) هرچند سیاق لفظی گفتار متناسب با این تعبیر است. ما مسلمانان که در اصول مورد اشاره در بحث (پایه‌های تقریب) با هم اشتراک نظر داریم به کجا رسیده‌ایم؟! در حدیثی آمده است: در بدی یک انسان، همین بس که برادر مسلمانش را تحقیر کند.[24]

ششم: پرهیز از اهانت به مقدسات دیگران
 

در حقیقت این اصل پیرو مسألة سابق است و در واقع اولویت بیشتری دارد. زیرا اهانت به مقدسات دیگران، جو عاطفی معکوس ایجاد می ‌کند و تعادل مطلوب گفت وگو را از بین می برد. قرآن کریم چنین حالتی را نهی کرده است:
]وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (
و آنانی را که جز خدا را می ‌خوانند دشنام مدهید که آنان نیز از روی دشمنی و نادانی خدا را دشنام خواهند داد. این گونه برای هر امتی کردارشان را آراستیم. آن گاه بازگشت آنان به سوی پروردگارشان خواهد بود و آنان را از آن چه انجام می ‌دادند آگاه خواهد ساخت.[25]
خداوند متعال، رفتار مؤمنان با دیگران را با این روحیة انسانی توجیه می‌‌فرماید و وظایف تبلیغی آنها را بیان می ‌کند تا رأی خود را به زور تحمیل بر دیگران نکنند، هر چند آنان مشرک باشند.
]وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَکُواْ وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِوَکِیلٍ (
و اگر خدا می ‌خواست آنان شرک نمی ‌آوردند و ما تو را بر ایشان نگهبان نکرده‌ایم و تو وکیل آنان نیستی.[26]
نصوص اسلامی در نهی از سب و لعن معروف‌اند. اگر وظیفة ما نسبت به مشرکان این است، پس با مسلمانانی که با یکدیگر برادرند و هدفی واحد دارند و دردها و آروزهای یکدیگر را احساس می ‌کنند، چگونه است؟!
یقیناً احتمال توهین هم به هیچ وجه قابل تحمل نیست بویژه در جایی که طرف مقابل دراعتقادات ریشه‌دار به قدسیت برخی امور ایمان دارد.

هفتم: آزادی در انتخاب مذهب
 

بعد از آن که مذاهب را نتیجة اجتهاداتی دانستیم که مورد قبول اسلام است، باید آنها را راهی به سوی کسب رضایت الاهی بدانیم و هرگاه مذاهب متنوع شدند، به طور طبیعی یک مسلمان باید با مطالعة آنها و بر اساس معیارهایی که به آن باور دارد، بهترین را انتخاب کند، تا ذمه‌اش بری شود و امانت و عهدش را ادا کرده باشد. در این صورت است که هیچ کس نمی ‌تواند او را بر این انتخاب، ملامت کند. هرچند انتخابش مورد پسند نباشد. همچنان که اجبار افراد بر انتخاب مذهبی معین معنا ندارد، زیرا ایمان پیرو پذیرش قلبی و یقینی است و این امر جز با دلیل و برهان قابل دسترسی نیست.
در این جا تأکید می ‌کنم که هر مذهبی حق دارد نظرات خود را توضیح دهد و از آن دفاع کند، بدون این که بر دیگران تعدی نماید یا به آنها ارعاب و توهین کند. ما طرفدار بستن باب بحث سالم و منطقی در عقاید، فقه یا تاریخ نیستیم، بلکه هرگونه فرصت‌طلبی، سوءاستفاده از موقعیت، جدال بی ‌ثمر و تحمیل رأی بر دیگران را مردود می ‌دانیم.
ما بر این باوریم که تمام تجاوزاتی که در تاریخ طولانی ما رخ داده، ناشی از عدم پایبندی به قواعد گفت وگو است و فراموش کرده‌ایم که در حقیقت همة مذاهب برای اعتلای کلمة اسلام تلاش می کنند، براساس تصوری که از آن (کلمة الاسلام) دارند.

نقش دانشمندان و اندیشمندان در روند تقریب
 

بدون تردید بار اصلی در تلاش های تقریبی به عهدة این گروه است. زیرا اینان از یک سو وارثان انبیاء، حاملان دعوت الاهی و تربیت‌کنندگان نسل ها و از سوی دیگر آگاه به پایه‌های تقریب و مؤثر در توحید صفوف مسلمانان و تحقق ویژگی ‌های امت اسلامی هستند.
اگر بخواهیم به طور خلاصه اصولی را برای ایفای نقش بهتر علما پیشنهاد کنیم، به موارد زیر اشاره می ‌کنیم:
1- تعمیق راه معتدل و میانه در فهم شریعت.
2- فراگیر ساختن منطق گفت وگو بین مسلمانان.
3- بازگرداندن نقش فعال علم اصول در عمل استنباط.
4- رعایت «مقاصد الشریعه» و ویژگی ‌های کلی اسلام در عمل استنباط، مخصوصاً در تبدیل فقه اسلامی به قوانین اجرایی.
5- تلاش در راه احیای فقه مقارن یا «علم الخلاف» مثبت.
6- اهتمام فراوان به مجامع اجتهاد گروهی مثل مجمع الفقه الاسلامی.
7- اهتمام به فقه نظریات یا اکتشاف نظام‌های اسلامی در عرصه‌های مختلف زندگی اجتماعی، اقتصادی و حقوقی که این فقه با استنباط احکام جزئی تفاوت دارد و ما را در کشف اختلافات بین دیدگاه اسلام و دیدگاه‌های مکتب های وضعی یاری فراوان می ‌رساند و راه‌حل‌های گوناگون پیش روی ولی ‌امر قرار می ‌دهد، تا آن چه را اصلح است در زمینه‌های اجرایی انتخاب نماید.
8- تلاش در راه طراحی اصل «مراجعه به کارشناسان» در امور دینی و حذف طفیلی ‌گری و استحسانات سلیقه‌ای و قرائت های جدید و مانند آن.
9- ضرورت ژرف‌نگری به ارزش های تقریب و تحکیم آن در وجدان دانشمندان و انعکاس آن در پژوهش ها، مطالعات و تألیفات آنها. که باید آن ارزش ها را در استنباط های فقهی و استدلال های فکری مطمح نظر قرار داد و مانند اصلی روشن و مصلحتی مهم در نظر گرفت و هنگام تضاد با احکامی - که اهمیت کمتری دارد - به اقتضای قواعد تزاحم در اصول فقه بر آنها مقدم داشته شود.
به همین دلیل، اندیشمندان را در برخی از کنفرانس های بین‌المللی به حمایت از تقریب فقهی و تلاش برای نزدیک‌سازی نظرات دعوت کردیم، زیرا با تأمل در برخی از موارد فقهی می یابیم که بسیاری از اختلافات، لفظی است که نتیجة اختلاف دیدگاه یا اختلاف در اصطلاحات است. هم چنین این امر در برخی ‌ از مباحث اصول هویداست مانند بحث قیاس (احیانا)، استحسان، سد ذرایع و امثال آن.
این گرایش در برخی از کتاب های اصولی مثل اصول الفقه علامه مرحوم شیخ محمدرضا مظفر و مرحوم علامه سیدمحمدتقی حکیم - که توفیق شاگردی آنان را داشته‌ام - قابل ملاحظه است.
در این جا باید به بسیاری از کتاب ها اشاره کنم که به اختلاف ها و ابعاد خیالی آن دامن می زنند، آنچنان که خوانندگان گمان می ‌کنند نزدیکی محال است و در همة زمینه‌ها اختلاف ریشه‌ای است و هیچ راه عملی برای تقریب متصور نیست. فکر می ‌کنم که این کتاب ها از حقیقت فاصله گرفته و وحدت منابع، اهداف، شیوه‌های استدلال و ملاک های آن را فراموش کرده‌اند.
10- تلاش هماهنگ برای آگاهی بخشیدن به امت اسلامی و انتقال فرهنگ تقریب به وجدان توده‌ها، تا هر مسلمانی علی-‌رغم اختلاف مذهبی، با سایر مسلمانان فقط احساس و عاطفه برادری صادقانه و همکاری و تعاون داشته باشد و در برابر آداب دینی گوناگون و تعدد مذاهب شرح صدر نشان دهد و عواطف کینه‌توزانه و رسوب های تاریخی و موروثی را کنار گذارد که پیامدهای طاقت‌فرسا و بی ‌دلیل به دنبال داشته است. بدین ترتیب اختلاف در حکم شرعی و تفاوت در حوادث تاریخی و تمایز در روش های اجتماعی، تا زمانی که در حوزة تفکر کلی اسلامی قرار دارند قابل اغماض و تحمل اند و نتیجة اختلاف در اجتهاد هستند. بله هرگاه روشی از رأی و نگاه همة مجتهدان از اسلام خارج شود باید با بهترین شیوه مورد انکار قرار گیرد.
11- تلاش مشترک و پیگیر برای موضع‌گیری وحدت طلبانه در هر یک از مسائل سرنوشت ساز از قبیل:
الف: اجرای احکام اسلام.
ب: تحقق حاکمیت ملی در چارچوب دین.
ج: رویارویی با دشمنان و نقشه‌های آنان جهت براندازی امت اسلامی و سلب هویت از مسلمانان.
د: پاسداری از وحدت امت و دوری از تفرقه.
ه‍: تقدم مصالح عامة مسلمانان بر منافع شخصی و گروهی.
12- تشویق کردن تأسیس مؤسسه‌های تقریبی مثل:
الف: مؤسسات آموزشی دانش های تقریبی و مقارن.
ب: انجمن های اجتماعی مشترک.
ج: اردوهای تقریبی در زمینه‌های گوناگون.
د: ایجاد جماعت های تقریب در مناطق مختلفی که مسلمانان حضور دارند.
مراکز و حکومت های اسلامی هم می ‌توانند با تشویق حرکت های تقریبی، برگزاری کنفرانس ها، اجرای پروژه‌ها، بهره‌گیری از تبلیغات متعهد، نفی عناصر و نمادهای تفرقه‌انگیز، ترویج فرهنگ تسامح مذهبی و امثال آن، نقش مهمی در این زمینه ایفا نمایند.

پی‌نوشت‌ها:
 

[1]) انبیاء/ 78 و 79.
[2]) اقتصادنا ج 2، ص 384، چاپ مشهد.
[3]) در حدیث آمده است که زمانی، پیامبر اکرم(ص) معاذ بن جبل را به یمن می ‌فرستاد از او پرسید: اگر مطلبی را در کتاب خدا و سنت رسولش نیافتی چگونه حکم می ‌کنی؟ معاذ پاسخ داد: اجتهاد می ‌کنم و ابایی ندارم. البته برخی از علما در این حدیث مناقشه کرده‌اند. (به اصول الفقه مظفر/ ج3، ص 166 مراجعه شود.)
[4]) توبه/ 122.
[5]) تاریخ الفقه الاسلامی/ 86.
[6]) الامام الصادق(ع) و المذاهب الاربعة، ج 1، ص 160.
[7]) طبقات الفقهاء، القسم الثانی من المقدمه، ص 57.
[8]) مقدمة بدایة المجتهد و نهایة المقتصد.
[9]) الاصول العامة للفقه المقارن، ص 19.
[10]) این پژوهشی علمی است که در مجامع تخصصی فقهی مطرح کرده‌ایم و آن را قبلاً منتشر ساخته‌ایم و در این-جا نیازی به شرح و تفصیل آن نمی‌بینیم. خواننده گرامی جهت اطلاع بیشتر می ‌تواند به مجموعة چهار جلدی گزارش-های ما از مباحثات و مذاکرات مجمع بین‌المللی فقه اسلامی مراجعه نماید.
[11]) رسالة التقریب، شماره 36، ص 210.
[12]) به کتاب قصة الطوائف/ تألیف انصاری، ص 155 به بعد مراجعه کنید.
[13]) ابراهیم /25.
[14]) وسایل الشیعه، ج 18، ص 79، امثال این روایت فراوان است.
[15]) جلاء العیون ، الآلوسی، به نقل از ابن تیمیه ص 117.
[16]) همان، ص 107.
[17]) وسائل الشیعه، چاپ مؤسسه آل البیت(ع)، ج 16، ص 160.
[18]) به مقالة استاد واعظ زادة خراسانی پیرامون موضوع در کتاب دراسات و بحوث، ج 1، ص545 مراجعه شود.
[19]) امثال این سخنان بسیار است و در کتاب های مختلف نقل شده است: از جمله کتاب جلاءالعیون/ آلوسی، ص 107 و کتاب تلبیس ابلیس از ابن جوزی و از کتاب های متأخر: الامام الصادق(ع) و المذاهب الاربعه، ج1، ص 175.
[20]) می ‌توان به کتاب الایمان در صحاح و کتاب های حدیثی مثل جامع الاصول ابن اثیر جزری جزء اول مراجعه کرد.
[21]) شواهد بسیاری نزد ما وجود دارد که خیلی تمایل به ارائة آن نداریم.
[22]) سبا/ 24.
[23]) سبا/ 25.
[24]) این حدیث را مسلم از ابوهریره در کلامی طولانی روایت کرده است.
[25]) انعام/ 108.
[26]) انعام/ 107.
آیت‌الله محمدعلی تسخیری
 

منبع : مجمع جهانی تقریب مذاهب
ارسال توسط کاربر محترم سایت : samsam
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان