شب و روز
آدمى تا زمانى که غرق نعمت و خوشى است، قدر و ارزش آن را نمى داند و تنها هنگامى به گران سنگى آن پى مى برد که نعمتى را از دست بدهد. روز و شب، از نعمت هاى بى نظیرى هستند که به سبب تکرارشان، به آسانى از یاد مى روند. جنبش و حرکت موجودات از نور است و بدون نور، نه گیاهى مى روید، نه بارانى مى بارد و نه انسانى زنده مى ماند. همچنین، بر اثر زیادى و دوام نور نیز گیاهان مى سوزند، آب دریاها تبخیر مى شوند و جز مرگ و خزان و خاکسترنشینى چیزى نصیب موجودات زنده نمى شود.
خداوند شب را هم آفرید تا مایه آرامش انسان ها باشد و توانى تازه براى کار و تلاش بیابند. شب، نشانه رحمت الهى و مایه شادابى جسم و جان است. شب، زمینه تکامل و رشد معنوى انسان را نیز فراهم مى آورد و آنان که نداى »قم اللیل الا قلیلاً« را به گوش جان شنیده اند و با رمز و راز آن آشنایند، قدر و قیمت آن را مى شناسند، چنان که قرآن کریم نیز روز و شب را از رحمت هاى الهى مى شمارد و مى فرماید:
وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (قصص: 73)
از رحمت الهى این است که براى شما شب و روز قرار داد تا از یک سو در آن آرامش پیدا کنید و از سوى دیگر براى بهره گیرى از فضل خداوند بکوشید و شاید شکر نعمت او را به جا آورید.
آدمى در پرتو خواب و استراحت شبانگاهى نشاط و توان زندگى دوباره مى یابد و بنابر آنچه در قرآن نیز آمده است، به یقین، خواب از نشانه هاى بزرگ حکمت الهى است:
وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ. (روم: 23)
و از نشانه هاى الهى، خواب شما در شب و روز است و تلاش و کوشش تان براى بهره گیرى از فضل پروردگار به درستى که در این امور، نشانه هایى است براى آنان که گوش شنوا دارند.
به راستى آیا آفرینش این زیبایى ها، نشانه مهر و رحمت الهى نیست؟! آیا آدمى به وجدان خویش آن را درک نمى کند، البته نه! اگر ناسپاس نباشد.
(مطالب این بخش با استفاده از: سیدرضا صدر، نشانه هایى از او، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى؛ همت سهراب پور، جلوه هاى رحمت در نظام هستى، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، تهیه شده است)
آسمان
آسمان، سقفى است که سراسر جهان را پوشانده و به ظاهر، بدون پایه است. از سوى دیگر، در این آسمان ستاره هاى بى شمارى موجود است که بسیارى از آنها هزاران برابر بزرگ تر و سنگین تر از زمین هستند. پس چگونه این سقف بى ستون آنها را حفظ مى کند و بر زمین فرونمى ریزند؟
پاسخ این پرسش ها را مى توان از این کریمه قرآنى دریافت: »وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا؛ ما آسمان را سقف محفوظى قرار دادیم«. (انبیاء: 32)
این سقف محفوظ، همان جو زمین است. به قدرى این قشر هوا محکم و مقاوم است که اگر نبود، زمین دائماً در معرض سنگ هاى آسمانى قرار مى گرفت و آرامش از مردم گرفته مى شد. ولى این لایه هوا پیش از رسیدن سنگ ها به زمین آنها را مى سوزاند و متلاشى مى سازد. بى گمان، ماده از ساختن آسمانى چنین دقیق عاجز است؛ زیرا ماده خود نیاز به آفریننده دارد. نظریه تصادف هم ناممکن است، چون تصادف امرى ناگهانى است که جاودانگى و استمرار ندارد. از این رو، نمى توان این حساب و کتاب دقیق را ناشى از اتفاق دانست و در حقیقت خلقت، آسمان نشان از قدرت و دانشى بى انتها و حکمتى عظیم است.
خورشید
حجم خورشید 1/450/000 برابر حجم کره زمین است. دورى خورشید از زمین به طور متوسط 150 میلیون کیلومتر است. حرارتى که از خورشید به زمین مى رسد،1235/000/000 آن است و بقیه در فضا پخش مى شود و به کرات دیگر مى رود.
اگر حجم خورشید دو برابر میزان فعلى بود، روزها بلندتر مى شد و شب ها کوتاه تر. در آن صورت، احاطه نورى خورشید به زمین دو برابر مى شد و استراحت انسان ها و جانوران و گیاهان بر هم مى خورد و نابودى و فنا نصیب جانوران و گیاهان مى شد.
و بر عکس، اگر حجم خورشید کمتر از این مقدار نیز مى بود، روزها کوتاه تر و شب ها بلندتر مى شد و باز هم جز نیستى چیزى عاید جانداران کره خاکى نمى شد.
اگر رنگ خورشید به رنگى دیگر چون: سبز و سرخ و کبود و قهوه اى و بنفش و غیره بود، چشم انسان ها قادر به دید طبیعى نمى شد و تأثیرات ناگوار عصبى و روحى بر جا مى گذاشت.
آیا تشخیص سودمندى این نور و رنگ براى خورشید از میان نورهاى رنگین زیان آور، نشانه کمال حکمت و دانش نامحدود و قدرت بى انتهاى خالق آن نیست؟!
و آیا تعیین میزان دقیق حرارت خورشید که حیات جانداران و طراوت گیاهان را سبب مى شود، نشانه حکمت و قدرت پدید آورنده جهان نیست؟
آیا آفرینش این کره آتشین که از انرژى آن بهره مى بریم و ابر و باران به برکت آن پدید مى آیند، با اشعه ماوراءبنفش آن میکروب ها از بین مى روند و با تأثیر آن بر سردى و گرمى هوا بادها تولید مى شوند. نشان از تدبیر و آینده نگرى خالق بى همتاى آن ندارد؟ خالق بى مانندى که خود نیز در قرآن مجید از این نعمت بزرگ یاد مى کند و مى فرماید: »و جعلنا سراجاً وهّاجاً؛ و چراغى روشن و حرارت بخش آفریدیم«.(نبأ: 14)
باشد که چشمان بیدار و بیناى ما در پرتو انوار درخشان خورشید هستى، نور خالق آن را نادیده نینگارد که جز این، نهایت نابینایى است!
باران
کمتر کسى است که به اهمیت باران پى نبرده باشد، چرا که رشد گیاهان، سرسبزى زمین هاى زراعى، جریان آب در چشمه ها، رودخانه ها و چاه ها، لطیف شدن هوا، پاک شدن زمین از ناپاکى ها، تعدیل هوا و از همه مهم تر ایجاد نشاط روحى و روانى، همه از آثار و برکات باران است. خداوند نیز این آفریده خود را زنده کننده زمین خشک مى شمارد و مى فرماید:
وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ اْلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فی ذلِکَ َلآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (نحل:65)
و خدا از آسمان باران فرستاد و زمین را پس از مرگ آن [با باران] زنده کرد، در این کار نشانه اى است براى آنان که سخن بشنوند.
همه آب هاى شیرین و گواراى زمین از آب شور پیدا مى شود. یک چهارم کره زمین، خشکى است و سه چهارم آن را دریاهاى شور تشکیل مى دهند و همه باران هاى شیرین از این آب هاى شور است. چه کسى آب دریاها را تقطیر مى کند و آب شیرین براى مجموعه گیاهان و جانوران و انسان ها تأمین مى کند!
خورشیدى که هزاران بار از کره زمین بزرگ تر است، آب دریاها را گرم مى کند، آب ها بخار مى شوند و به کمک بادها به بالا مى روند و تبدیل به ابر و از بارش آن، رودها جارى و جوى ها روان مى شوند. زمین زنده مى شود و دیباى سبز بر تن مى کند و فرش سبزینه مى گستراند. بخش دیگرى از باران به زمین نفوذ مى کند و منابع سفره هاى زیرزمینى را سیراب مى سازد.
آیا ماده ناتوان و ناآگاه، مى تواند این تقطیر عظیم را بر عهده گیرد و این گردش منظم را تدبیرکند!؟
حیات و زندگى
حیات، بزرگ ترین موهبت الهى است که نصیب مخلوقات خداوند مى شود. هر انسانى با نگاه به فطرت خویش در مى یابد که نعمت حیات را خالقى آگاه و قادر، از روى حکمتى به او ارزانى و از او خواسته است که قدر و قیمت این بهترین تحفه الهى را بداند و آن را به »ثَمَن بَحْسٍ« نفروشد. با درک فلسفه حقیقى حیات، مى توان نردبان قرب پروردگار( قیمتى ناچیز)
را پیمود و در مقابل، با فروش رایگان آن تا بدانجا رفت که »اولئک کالانعام بل هم اضلّ؛ مانند حیوان، بلکه از آن هم پست تر شدند«. قرآن مجید انسان را با توجه به فطرت خداشناس او به داورى مى خواند و مى فرماید:
کَیْف تَکْفُرون باللَّهِ وَ کُنتم أمواتاً فَأَحْیاکم. (بقره: 28)
چگونه به خدا کافر مى شوید، در حالى که شما اجسام بى روحى بودید و او شما را زنده کرد و نعمت حیات بخشید.
به راستى حقیقت حیات چیست؟ که در پاسخ، تنها مى توان گفت حیات وزن، مقدار و مکان ندارد. مرده و زنده از نظر سنگینى، حجم و مقدار یکسانند، ولى حقیقت هستى، در علم بارى تعالى نهان است. زنده زاینده است و پدید آورنده و مرده نه مى زاید و نه پدید مى آورد. حیات را حیات آفرینى است که همیشه بوده و هست. و اوست آفریننده دانش، قدرت، حکمت و اراده و مهر و محبت. ناگفته پیداست که تنها چنین موجودى مستقل مى تواند پدید آورنده حیات باشد و او خود، همان نور مطلق، حیات مطلق و یکتاى هستى آفرین است، فتبارک اللَّه احسن الخالقین.
همسر
در دستگاه آفرینش الهى، همسر نعمتى است که براى ادامه نسل بشر و آرامش روحى آنان در زندگى، آفریده شده است. در قرآن نیز از نعمت همسر به عنوان نشانه الهى یاد شده و آمده است:
و مِنْ آیاتِهِ أنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنوا اِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً. (روم: 21)
از نشانه هاى خدا این است که از جنس خودتان همسرانى براى شما آفرید تا در کنار آنها آرامش بیابید و در میان شما، مودت و رحمت قرار دارد.
مرد و زن مکمل یکدیگرند و هیچ یک بدون دیگرى نمى تواند به آرامش و کمال حقیقى برسد. بنابراین، بسیار شایسته است که با ایجاد زمینه مناسب براى ازدواج آسان، هر چه سریع تر این وسیله کمال و تعالى براى جوانان فراهم آید؛ زیرا به میزان تأخیر در این امر مقدس، فاصله آنان تا رشد و کمال حقیقى بیشتر مى شود. در روایت هاى اسلامى، انجام ازدواج نیمى از دین به شمار مى آید و کسانى که از این سنت پسندیده الهى سرباز مى زنند، در واقع به طریقى از پرورش استعداد خدادادى خویش جلوگیرى مى کنند.