به گزارش خبرگزاری مهر، سه هزار نفر از فعالان دانشجویی فعلی و سابق دانشگاه های سراسر کشور در نامهای خطاب به ملت شریف و انقلابی ایران نوشتند.
متن این نامه به شرح زیر است:
مردم شریف و انقلابی ایران؛
امت رشید و قیام کرده برای ظهور نهایی؛
امام عزیز امت!
اینک در آستانهی 40 سالگی انقلاب اسلامی زمان مناسبی است برای محاسبه اینکه در کجای راه قرارداریم و افت و خیزهای حقیقی و سرمایههای واقعی ما، در کنار موانع و آسیب های اساسی چیست؟
ما امروز در مسیری سخت و طاقت فرسا پیش رفتهایم و سختیهایی که سر راه ما و کشور ما وجود دارد، به مراتب پیچیدهتر از هر روز شده و این، خود مهمترین نشانه است برای این حقیقت روشن که ما پیش رفتیم! ما قوی شدیم!
اگر ضعیف بودیم، اگر در آستانه سقوط یا فروپاشی از درون بودیم؛ این انبوه هزینهکردنها و دست و پازدنهای خصمانهی بین المللی برای تحریم و جنگ اقتصادی صورت نمیپذیرفت؛ این حجم از جنگ روانی سنگین و هجمه تبلیغاتی متمرکز بر «شما بدون ما نمی توانید!» ترتیب داده نمیشد؛ این تلاشهای گسترده که همین امروز برای تهاجم امنیتی همه جانبه، دور تا دور کشورمان و با پیمانکاریِ دولتهای مزدور و مرتجع در حال انجام است، صورت نمیگرفت! اگر تسلیم شده بودیم اساسا دیگر نیازی به این همه سرمایهگذاری روی دشمنان داخلی ملت _ از منافقین و نفوذیها تا اپوزسیون داخلی _ در لباس های مختلف نبود! و این همه، خود بهترین نشانه است که این مردم و نظام برآمده از انقلاب این مردم، هم مسیر را درست رفتهاند و هم آنچنان قدرت مند ایستاده اند که بدخواهان هرچه را در چنته دارند رو کردهاند.
برای محاسبه نقاط قوت و ضعف باید مجموعهای از شاخصها را گردآوری کرد:
مهمترین شاخص جهت سنجش دستاوردهای یک انقلاب اسلامیِ مردمی، میزان توفیق انقلاب در رشد، هدایت و انسان پروری است:
یک) مردم:
در حداقل 30 سال اخیر نظام سلطه مشغول جنگ فرهنگی سنگینی برای سست کردن باورهای درونی این مردم بوده؛ بعضی از خواص در جناحهای مختلف، کاسبی قدرت خود را در اعتقادهای سست، در سبک زندگی غربی، در خودناباوری و خداگریزی و در سیاسی نبودن مردم میدیده و در اداره بخش دیوان سالار کشور _ دولت ها، مجلس ها و دیگر نهادهای حاکمیتی _ هرچه توانسته برای تحقق اهدافشان کرده اند. اما به وضوح می توان رشد مردم در فهم دینی و سیاسی، تحلیل از پدیده های اجتماعی در دنیا و عبور از ظاهرگرایی به سمت حقیقت دین را دید.
البته این هجمه ها بی اثر هم نبوده و باید بپذیریم که در برخی شاخص های اخلاقی، فرهنگ عمومی، زیست جمعی و... آنچنان که شایسته بود پیش نرفتیم. به خصوص در عقبههای مردمی- نخبگانی جریانِ غرب گرا این عقب ماندگی ها و ضعف ها با وضوح بیشتری قابل رؤیت است و عطش این طبقه خاص برای ترویج فرهنگهای ارتجاعی زیاد است. هرچند که این نواقص و عقبماندگیهای ظاهری درواقع باطن همان مسئولین سیاستباز است.
اگر با مصادیق جزئی و شاخصهای دقیق واقعیت را بررسی کنیم و مردم رشید این سرزمین را با مردم در هر سرزمین، هر تمدن یا حتی هر دوره تاریخی دیگری مقایسه کنیم اذعان خواهیم کرد که مردم در 40 سالگی انقلاب اسلام یچنان عمق و پختگی سیاسی یافتند که در زمان انتخابات یا هر عرصه مشارکت سیاسی با حضور و نقشآفرینی در نصابی کم نظیر تعیین سرنوشت خود را به دیگری واگذار نکرده، توانایی رصد دشمنی های ظریف را پیدا کرده، نظام دیوان سالار و ضعف ها و رنج های تحمیلی آن را از نعمت نظام امت - امامت تفکیک کرده و علی رغم گلهمندیها نمی گذارند میدان آشوب هایی مثل دی ماه 96 جولانگاه طمع نفوذی ها، پشیمان ها و دشمنان خارجی بشود.
چنان منسجم و به هم آمیختهاند که در هر فاجعه ملی مثل زلزله کرمانشاه و ... یک حرکت خودجوش، بینظیر و شکوهمند را برای التیام زخمهای دردمندان جامعه رقم میزنند.
چنان رشدی در معنویت داشتهاند که حضور اعجاب آورشان در میدانهای معنوی و نمادهای حضور دینی زبانزد خاص و عام شده است. از پیاده روی اربعین تا تشیبع شهدای غواص، از سنگ تمام گذاشتن برای شهید حججی تا حضور در اعتکاف ها و هیئات مذهبی، از حضور کمنظیر در راهپیمایی 22 بهمن، 9 دی و روز قدس تا همدلی و حضور گسترده در میدانهای خدمت جهادی به دردمندان و مستضعفین.
به سطح بالایی از خودباوری و استقلال رسیده است. ما امروز به معنای واقعی کلمه از شرق و غرب گسستهایم، مردم ما نسبت به رفتارها و گفتارهایی که بوی وابستگی بدهد حساساند و جوانهای ما، با اعتماد به نفس، سودای برچیدن ظلم و بیعدالتی را در تمام سطوح و مراتب آن در سر میپرورند، برای تحقق آرمانها و باورهایشان دست به اقدامات عینی و عملی زدهاند و فتح قلههای علم، اقتصاد و فرهنگ را «ممکن» و «در دسترس» میانگارند. چه بسا ریشۀ گلهمندی عموم مردم از مسئولین را بتوان در باور عمیق آنها به همین ممکن بودن پیشرفت واقعی و مستقل دانست.
چه عنصری مردم ما را به این طراز از رشدیافتگی رسانده؟ چه عنصری عقلانیت و ایمان و سیاست و بصیرت و معنویت را این اندازه در مردم ما بارور کرده؟ چه عنصری مردم -حتی بخش کوچک مخالفین خودش- را این اندازه خودباور و توانمند کرده است؟ اگر این رشد اتفاقی و خودرو است چرا جای دیگری از دنیا چنین نشده؟ اگر این باروری تهماندههای دارایی یک ملت انقلاب کرده از 40 سال پیش است چرا با وجود این همه هجمه این شاخص پیشرفته تر از پیش از انقلاب ارزیابی میشود؟ بی شک نمیتوان از نقش بیبدیل شیوه راهبری رهبر انقلاب در تحقق این رشد عمومی جامعه گذشت. آنجا که با عدم دخالت در جزییات، تمرکز روی حرکت اصولی انقلاب، گفت و گوی مستمر و مستقیم با عموم مردم و نخبگان اجازه دادند تا همه ما با تکیه بر نظر عموم حرکت کنیم و با کسب تجربه تاریخی و اصلاح اشتباههای ملی جلو برویم.
دو) نسل جوان
در ارزیابی انسانمدار از یک انقلاب 40 ساله، وضعیت نسل جوان آن انقلاب در واقع نقطه کانونی کارنامه آن است. نسل جوان انقلاب امروز مومن تر، با فهمی عمیقتر از مبانی و آرمانهای انقلاب، دارای درکی ریشهایتر از مسائل حقیقی کشور و مصمم تر و کمربسته تر از نسلهای گذشته برای حل بنیادین مشکلات مردم و کشور است. پرورش چنین جوانانی به حق فتح الفتوح انقلاب اسلامی است.
نسلی که مثل برخی جوانهای ابتدای انقلاب جوزدهی یک فضای پرشور نیست و از ذخیره های اجتماعی فضای شعاری ابتدای هر انقلابی ارتزاق نمیکند؛ بلکه روی پای فهم عمیق خودش ایستاده و مصمم است ایرانِ انقلابیِ الگو را بسازد و تمامی نهادهای حاکمیتی را از دست مدیریت های جناحی، خسته و کهنۀ نسل های پیشین نجات دهد. نسلی که اتفاقا برآورد دقیقی از حرکت نظام دیوان سالار کشور، دستاوردها و شکست های مدیریت چپ، راست و بهاری، گلایه های مردم از این مدیریت ها، عدم پاسخگویی و فرار به جلوهای آن مدیریت ها، تلاش ها و پیروزی ها و سعی ها و خطاهای آنها دارد. نسل جوانی که قصد کرده در سنین آغاز جوانی خود روی شانه 40 سال تجربه های پر بیم و امید جمهوری اسلامی سوار شود و قد کشیده به مردم خدمت کند. نسل جوان مومن انقلابی، همین تربیت شدههای جمهوری اسلامی در عرصههای نیاز کشور وارد شده و توفیقات کمنظیری پدید آورده است.
در عرصه های مهمی از فرهنگ و رسانه ورود کردند؛ محصولاتی بی نظیر در تولیدات فکری، مستند، انیمیشن، فیلم، شعر، داستان، الگوهایی بی نظیر از مدیریت فرهنگی، مجموعه های فرهنگی، هیئات، تشکل ها و شبکه های موثر فرهنگی و فکری آفریدند که با شاخص اقبال مردمی کارنامهای ممتاز رقم زدهاند.
در میدان اقتصاد مقاومتی به صحنه آمده یک تنه جلوی این همه حملۀ هوشمندانه را سد کرده، حوضچه های فکری، تربیتی و اقدام ساز را به وجود آورده، فارغ بالانه خود را کنار نکشیده و با ورود به ساختارهای حاکمیتی مشغول اصلاح های کوچک و بزرگند. در راه اندازی شرکت های دانشبنیان و زنجیرۀ تولید ثروت از دانش بسیار جلودارند و آرام در پشت صحنه مشغول رقابت و مبارزه با شبکۀ نفوذ بیگانگان در صحنه اند.
در خط مقدم جهاد علمی این جوانان ایرانیاند که طلایه دار شکستن مرزهای دانشند. در فناوری های نو همین نسل جوانند که کشور را پیش برده و به افق های بالا فکر می کنند. پیشرفت در عرصه صنایع دفاعی و دیگر صنایع هایتک که به دست همین جوانان مومن رقم خورده نشاندهنده توان این نسل است.
در امنیت و دفاع حججی ها و خیل عظیم حججی هایی که تا شهادت به چشم نخواهند آمد، مظلومانه ومقتدرانه در صحنه میدانگردانی می کنند و... در میدان خدمات اجتماعی و حرکتهای جهادی صدها هسته جوان و انقلابی شکل گرفته که در شهر و روستا رسالت خود را رفع مشکلات و مسائل مردم به خصوص مستضعفین میدانند.
در حوزه علوم انسانی و اندیشه معدود حرکتهای امیدبخش و پیشتاز در مسیر علوم انسانی بومی از سوی جمعهای حوزوی و دانشگاهی جوان سامان یافته است.
چگونه می شود اینها را ندید؟ چگونه کوربینی و یأس دستاورهای بدیهی انقلاب را در چشم عدهای خسته و تنگ نظر محو میکند؟ منصفانه بنگریم. امروز چگونه در میان هجمۀ آتش پر حجم توپخانه های تبلیغاتی دشمن و در دوران کمکاریها، ضعفها و خیانتهای بعضی از مسئولین و نخبگان، نسل جوانی انقلابی، خداباور و مصمم به حل مشکلات داریم؟
حتی همان بخش کوچک نسل جوان که تحت اثر تبلیغات و یأس آفرینی ها قرار گرفتند و امروز دست به قلم میبرند را کجا و چه کسی، انسان شناسانه و اسلام شناسانه، صبورانه هدایت کرد و بارور کرد که امروز با جسارت از تحلیل خود، حرف نوی خود و مخالفت و موافقت خود با روندهای حاکم بر کشور سخن بگویند؟
شاخص های ارزیابی بسیارند و مجال برای بیان تحلیل و ارزیابی فرزندان شما کوتاه! ناگزیریم از مرور صرفاً گذرا بر شاخص های دیگر برای ارزیابی موقف کنونی ما. بیان تفصیلی را به مجال های دیگر گفتگوی فرزندان با امام و امت شان موکول میکنیم:
ایرانِ ما، پیش از انقلابِ اسلامی ما، عبارت بود از حکومتی نامشروع و ضدمردمی؛ دولتی وابسته و ناکارآمد، در اکثر شاخصهای اجتماعی و رفاهی مردمی که از حقوق اولیه و اساسیِ خود محروم، دستشان از دخالت در سرنوشت خود کوتاه و در برابر دنیا ناتوان و تحقیرشده بودند. ظلم، بیعدالتی و فساد ساختاری و سازمانیافته از یک سو و فقدان اعتماد به نفس از سوی دیگر، سبب شده بود تا ارادهی مستکبرین عالم به جای خواست و باورهای مردم مسلمان، حرف اول و آخر را در ادارۀ جامعه ایرانی بزند.
ما علیه نظم ظالمانۀ حاکم قیام کردیم تا حقوق اساسی و آرمانهای متعالی خویش را به دست خود، محقق سازیم. مردم ما «انقلاب» کردند، طاغوتِ در چتر حمایتیِ نظام جهانیِ سلطه را سرنگون کردند و جمهوری اسلامی را وکیل خود قرار دادند تا دست منحوس آمریکا و شوروی را از سر کشور کوتاه کند و استقلال، آزادی و عدالت را برای عموم ملت مستضعف به ارمغان آورد.
اینها شعارهای اساسی انقلاب ما بود که همه را در سایه آن انسان سازی جستجو می کردیم:
آزادی:
هرچند برخی چهره ها و مسئولین از سویی با شعار آزادی برای خود کاسبی راه انداخته و از طرف دیگر حصاری آهنین در نقد از خود یا حیطه مسئولیتشان ایجاد میکنند؛ هرچند که برخی از قوا، دستگاهها و جریانها جایگاه ویژه آرمان آزادی در انقلاب اسلامی را درنیافتهاند و معادلهی آزادی، قانون، امنیت و مصلحت را خودمحورانه حل میکنند، اما منصفانه بنگریم: در این سالها نمونه های بسیاری را میتوان فهرست وار برشمرد که سخت ترین نقدها و بلکه فحاشی ها به اصل نظام، شخص اول کشور و برخی مسئولین اهل سعه صدر بدون کوچکترین هزینهای انجام شده و انجام میشود. این وضعیت را با دوران پیش از انقلاب که نقض آزادی بیان یک رویه بوده است مقایسه کنید! حتی اگر حرکت عمومی نظام و جامعه را واکاوی کنیم حتما به پیشرفت مستمر این شاخصه هم گواهی خواهیم داد و چند برخورد معدود از سر جناح بازی یا رفتارهای سلیقهای را به پای این حرکت 40 ساله نخواهیم نوشت.
عدالت:
در شاخصه ای عمومی عدالت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، هرچند از وضعیت مطلوب فاصله جدی داریم، اما بعنوان مثال در برخی از همان شاخصههای عدالت اجتماعی مثل شکاف طبقاتی و از آن مهمتر در خودآگاهی و اراده قطعیِ مردم نسبت به حقوق اساسی خویش، به نحوی غیرقابل مقایسه با گذشته، پیش رفتهایم. امروز مردم ما برابری و شفافیت در اقتصاد و سیاست را «حق» ِ خود میداند، اشرافیگری و بهرهمندیهای ناعادلانه کارگزاران را خیانتِ غیرقابل بخشش میدانند و کارگزاران نظام را نسبت به کوتاهی در برچیدن زمینه چنان مفاسدی، بهسختی مؤاخذه میکند.
کوچکترین فاصله طبقاتی و کمترین محرومیت های طبقه مستضعف و ولی نعمت انقلاب هم لکه سیاه بزرگی بر دامن نظام محسوب میشود اما دو سوی مهم دیگر این سیاهی ها را هم نباید فراموش کنیم: اول اینکه بنا بر همه شاخصههای بومی و حتی بینالمللی پیش آمدهیم، هرچند کم اندازه و کم شدت و هرچند که بسیار عقبماندهایم؛ دوم اینکه منشأ و مسبّب این پیش نیامدنها چه بوده؟ مبادا آنها که سالها مدیریت کشور را به عهده داشتند نسخه های درد ساز خود را به عنوان درمان جا بزنند! مبادا نگاه های غلط له کنندۀ محرومین و یا به دنبال بیرون کردن عموم مردم از اقتصاد را میدان دهیم.
مبارزه با استکبار:
چه بوقچیها بخواهند باور کنند و چه نکنند، ما با دست خالی توانستیم دست آمریکا را، نه فقط از مرزهای جغرافیایی و سیاسی خودمان کوتاه کنیم، بلکه امروز عمق نفوذ و تسلط نظام استکبار بر غرب آسیا را، که روزگاری حیاط خلوت آمریکا و صهیونیسم شمرده میشد، محدود ساخته و آمریکا را روز به روز از منطقه عقب و عقبتر راندهایم. آمریکا خواست دولتهای مرتجع مصر و تونس بمانند و نماندند، آمریکا خواست دولت سوریه سقوط کند و ما خواستیم که بماند؛ آنچه خواسته آمریکا بود نشد و آنچه خواسته جمهوری اسلامی بود محقق شد به نصرت الهی. امروز قدرت معنویِ انقلابِ مردم مسلمان ایران سبب شده تا یک جبهۀ واقعی به گستردگی کل غرب آسیا، از بحرین و یمن تا عراق و سوریه و از افغانستان و پاکستان تا لبنان و فلسطین، در برابر آمریکا صفآرایی کند، تحقق اهداف او را ناممکن سازد و اذناب و مزدورانش را زمینگیر نماید. امروز و علیرغم هجمههای سنگین تبلیغی، امنیتی و نظامی در حوزه بینالملل نسبت به سالهای اولیه انقلاب بسیار جلوتر بوده، از مرحله وجود علاقمندانی به انقلاب اسلامی به نقطه تثبیت و حرکت پیشرونده جبهه درهمتنیده مقاومت رسیدهایم.
استقلال
در ایستادگی جمهوری اسلامی و مردم بر آرمان استقلال سیاسی و کمنظیر و الگو بودن ایران اسلامی در مقوله استقلال سیاسی برای همۀ آرمانخواهان دنیا تردیدی نیست. کدام کشور را در دنیا مستقلتر از ایران میشناسید؟ کدام مردم و کدام نظام سیاسی اینچنین بر سر ایدۀ مستقل خود ایستاده و غرب و شرق عالم را از خود عصبانی کرده است؟ اما عدهای خسته و مایوس با تصویب برجام گویی در استقلال جمهوری اسلامی تردید جدی کردند. حقیقت برجام چه بود و از کجا شروع شد و الان در چه موقفی هستیم؟
مردم ایران سالهاست که پای استقلال خود ایستاده و بذل مال و جان کردهاند. اما دستگاه محاسباتی غلط برخی مسئولین در دولت قبل به بهانه «مذاکره گرگ و گرگ به جای مذاکره گرگ و میش» عملا منجر به تبلیغ ایده مذاکره و به حاشیه رفتنِ تلاش و خدمت شد؛ و دولتمردان فعلی نیز با تصویر دنیایی که «کدخدای آن آمریکاست و زیستن بدون آمریکا در آن معنا ندارد و آب خوردن ما هم بند مذاکره با آمریکاست.» ایده مذاکره را دنبال کرده و در دستگاه تحلیلی و محاسباتی مردم به هم ریختگی ایجاد کردند.
نتیجهی خطاها و خیانتهای مسئولین وقت و این اشتباه محاسباتی مردم میتوانست هزینههای فراوان و جبران ناپذیری برای مردم و کشور بیافریند. اما رهبر و امامی که به مردمش و نشاندن بار حرکت به دوش امتش مطمئن است و صادقانه مردمسالاری دینی را باور دارد، دین شناسانه و پدرانه به میدان آمد و اجازه داد تا مردم در برجام، طعم تلخ تجربه اعتماد به آمریکا و هزینه های فراوان آن را چشیده اما برای حرکت آینده درس های بزرگی بگیرند.
البته اینجا هم آنها که با معادلات سیاست و اصلاح از منظر اسلام انقلابی آشنا نبودند، آنها که شعار مردم میدهند اما حاضر به تن دادن به قواعد مردمسالاری دینی نبودند، آنها که با ادعای صدای مردم درخواست داشتند رهبری با تقلب کردن دولت نورس و منتخب مردم را کناری نهاده و جلوی رشد مردم را بگیرد، پس از مقداری تلاش برای روشنگری و تبیین چیستی ماهیت آمریکا در بین مردم و با تحقق نیافتن فرجام عملی مطلوبشان و به دلیل درک نکردن طراحی اصلاحیِ کلان امام این امت، شروع کردند به تردید در اصل این نظام، در صداقت و انقلابی بودن رهبرش. و به تدریج از انقلابی بودن خود و انقلابی نماندن نظام سخن گفتند. و این شد سرآغاز سقوط عده ای از دوستداران انقلاب به دنیای یأس و حیرت و پشیمانی. و سرسپردگی سیاسی محض به یک شخص منجی نما! برای نجات انقلاب از دستان نظام!
در ضرورت محاسبه و ارزیابی عملکرد 40 ساله جمهوری اسلامی سخن گفته شد. اما در این میان مسئلۀ حائز اهمیت آن است که یک ارزیابی صحیح، مستلزم درک صحیح از واقعیت، با تمام ابعاد و و مراتب آن است.
نکته بسیار مهم آن است که مهمترین مؤلفه در شکست یا پیروزی، "احساس شکست" یا "احساس پیروزی" است. دشمنان نظام اسلامی، اگرچه از رویارویی واقعی و متوقف ساختن حرکت نظام اسلامی ناتواناند، اما در مدیریت این «احساس» شکست در میان مردم و مسئولین، به ویژه در سالهای اخیر، توانمند و خطرناک شدهاند. این شکاف میان واقعیت نظام اسلامی و نمود رسانهای آن، به یک معنا همان خطر مهلکِ تغییر دستگاه محاسبه است. مسئله زمانی بغرنج میشود که تحلیل و تصمیم بخشی از نسل سوم و چهارم انقلاب و خاصه، جوانان مؤمن انقلابی را نیز متأثر سازد.
امروز تحلیلها و ارزیابیهایی که در طول عمر 40 سالۀ نظام، از سوی افراد و جریانات گوناگون تبیین و تبلیغ شده است که تقریر بیپرده آنها این است که نظام اسلامی، در میدان عمل از تحقق ایدهاش ناکام مانده و هرچند تا به امروز در برابر براندازی و تهاجمات خارجی و توطئههای داخلی مقاومت کرده؛ اما تحولات نسلیِ پیشِ رو، شکست ایده نظام انقلابی ایران را تعیّن خواهد بخشید. یک عقب گرد آشکار! اتمام و اعلام شکست ولو آنکه این شکست در شکل نوعی تحولِ نرمِ ارزشی- ایدئولوژیک و هویتی بروز کند که رفتهرفته در تصمیمهای خرد و کلان نظام سیاسی و اداری ایران خود را نشان دهد.
میتوان جملات فوق را، با اندکی تسامح، قدر مشترک تحلیلهای تمامی جریاناتی دانست که در این چهل سال به انحاء گوناگون از همراهی با حرکت بالندۀ مردم ناکام ماندهاند. از راستهای محافظهکار غربگرا تا چپهای انحصارطلب متظاهر به خط امام، و از لیبرالهای تکنوکرات تا روشنفکرهای دینستیز؛ و چه جای تعجب که همین جملات از زبان دوستان انقلابیِ دیروز و بریدگانِ خسته و ناامید امروز بازگو شود! مرور گذرای تاریخ انقلاب نشانگر این واقعیت است که اینان نخستین گروهی نیستند که سخن از بنبست و انسداد و فروپاشی قریب الوقوع به میان میآورند و سال بعد را آخرین سال جمهوری اسلامی مینامند.
از دیدن این سرنوشت تلخ و عبرتآموز باید آموخت و مراقب بود تا پیچیدگی صحنه واقعی، نباید به عدم تشخیص مسئله اصلی از مسائل فرعی و در یک کلام «خطای محاسبه» منجر گردد. البته خطا و اشتباه، مادام که به اغراض فردمحورانه و فرقهگرایانه و تمنای قدرت آلوده نگردد، قابل اصلاح است؛ اما اصرار بر اشتباه محاسبه، لاجرم به اختلال در دستگاه محاسبه میانجامد و این، همان نقطه گسست از حرکت عمومی ملت است! نقطهای که دشمن قسمخوردۀ مردم ایران و انقلاب مردم ایران، روی آن حساب باز کرده است.
البته نباید فراموش کنیم که ما باید همچنان در مسیر انقلاب به تحولات بزرگتر بیاندیشیم و ضعفهای جدی و کژکارکردهای نظامات کنونی دیوان سالاری کشور را اصلاح کنیم.
ما در حوزه های مختلف سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی _ همانطور که به بخشی از آنها اشاره شد_ دچار بیماری های مزمن، مشکلات بنیادین و برخی فسادهای جاخوش کرده در عمق ساختارها هستیم. این ساختارهای کهنه باید اصلاح شوند و نیاز به بازبینی اساسی در برخی ساختارهای کلان کشور داریم.
اقتصاد کشور که سالهاست گرفتار یک ضعف جدی و مزمن است باید با یک حرکت جهادی و منطبق بر نسخه بومی به سرعت قوی شده تا دیگر دشمن طمع نکند که از این طریق بر ملت فشار وارد کند.
باید قوۀ قصاییه، از این بروکراسی بزرگ و ساختارهای ناکارای حاکم نجات پیدا کند. نباید اینگونه باشد که مردم در امکان احقاق حق خود توسط دستگاه قضایی تردید داشته باشند. ایضا برخورد قاطع، فوری و متقن با مفسدین باید سرعتی دوچندان پیدا کرده و از هرگونه شائبه جناحبازی فاصله بگیرد.
مجلس باید بتواند جایگاه اصلی و محوری خود را در حاکمیت را بیش از پیش تحقق بخشد و از کم کاری ها و کم عمقی ها و بیگانگی ها با مسائل اصلی کشور فاصله بگیرد.
دولت و قوه مجریه که عمده بار اجرایی کشور و علی الخصوص راهبری فضای اقتصادی و اداری کشور را بر عهده دارد، باید اصلاحات جدی در خود رقم بزند تا کم کاری ها و عقب افتادگیهای گذشته در ایجاد عدالت اقتصادی و رسیدگی به محرومین و تأمین معاش مردم و توزیع عادلانه ثروت و ایجاد اشتغال ذیل سایۀ نظام اقتصادی پویا در کشور رقم زند.
اگر نگوییم که برخی از دستگاههای فرهنگی دولتی و حاکمیتی خلاف فلسفۀ وجودی خود عمل میکنند باید اذعان کرد که عمده آنها دچار اختلال جدی در عملکرد خود هستند. این دستگاهها نیاز به باز طراحی اساسی بر پایۀ تفکر انقلابی و ایدۀ حکومتی مردمسالارانۀ امام(ره) دارند.
شفافیت به عنوان اصلی اساسی باید روز به روز در همۀ عرصه ها گسترش یابد. چراکه زمینۀ اصلی مشارکت و نظارت مردمی در بخش های مختلف حکومت است. باید سازوکارهایی برای پاسخگو نگهداشتن همهی مسئولین فعلی و گذشته ایجاد کرد. نباید در نظام اسلامی امکان شانه خالی کردن از مسئولیتها برای هیچ کدام از افراد، دستگاهها و جریانات فراهم باشد.
باید با قانونگذاری شفاف و برخورد با معدود خطاکارها زمینهای فراهم کرد تا افکار عمومی احساس نکند که بنای دستگاههای انتظامی یا امنیتی دخالت در حریم خصوصی آحاد جامعه و یا اعمال سلیقههای شخصی هستند.
فضای مجازی تقریبا یله و رها شده و در نتیجه عرصه خوبی برای تهاجم دشمن فراهم آمده است. اگر ارادهی حمایت از جوانان انقلابی در این عرصه شکل بگیرد شکی نیست که راه برای پیشرفت با سرعت بسیار، سد کردن تهاجم دشمن و بستن راه نفوذ بسیار پیچیدهای که در حال تحقق است باز میشود. جریان متصل به دشمن در این عرصه با سرعت زیادی مشغول توسعه و عمقبخشی به نفوذ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ست.
سازوکارهای انتخاباتی باید طوری اصلاح شوند که کسی نتواند با بهرهگیری از سرمایههای کلان و ابزارهای پروپاگاندا و مدیریت افکار عمومی به پیروزی دست یابد. ساختار انتخاباتی نباید به سویی پیش رود که هر که بازیگر بهتری باشد امکان رأی آوری بالاتری را داشته باشد.
برای حل مشکلات و آسیبهای اجتماعی باید یک اراده عمومی و یک هماهنگی بین دستگاهی به وجود بیاید تا پیش از آنکه کشور به نقطه بحران و غیرقابل بازگشت برسد مسیر کنترل و کاهش این آسیبها آغازشده باشد.
سیاهه مشکلات اساسی نظام دیوان سالار به همین اندازه متوقف نمی شود. ایراداتی چون ریشه دواندن باورهای غرب زده در بین لایه ای از مدیران، عدم باور توان مردمی و داخلی، اتکای بودجه کشور به نفت، اشرافیت برخی مسئولان، مردمی نبودن و در میان مردم نبودن عده قابل توجهی از مسئولین سیاسی کشور، قبیله گرایی جناح های سیاسی، قرائت های التقاطی و غیرکارشناسانه از دین و اصرار بر فهمهای ناقص در بین برخی جناح ها و مسئولین و... زخم های کهنه و مشکلات اساسی دیگری از دیوانسالاری کشور است. برخی از این مشکلات طبیعت یک نظام نوپاست و برخی دستپخت جناح ها، مدیران و نخبگانی است که ادعای فراوانی برای اداره کشور داشتند و پا به پای مردم و انقلاب پیش نیامده بودند. این زخمها باتوجه به پیشینهی رشد و اصلاحات گذشته و روند رو به جلوی جمهوری اسلامی خصوصاً با اتکای صحیح به روندهای مردمسالارانه قابل حل شدن هستند اما:
آنها که خودشان مسبّب مشکلات بوده، آنهایی که بیش از دو دهه مدیریتهای کلان دولت و مجلس و بیش از 80 درصد قوه محرکه حاکمیت را در دست داشتند چه کردند؟
اینها گسل های اساسی ساختاری، سیاسی در حاکمیت به ارمغان آورده و زندگی بسیاری از مردم را با چالش های اساسی روبرو ساختند تلاش کردند تا بخشی از مردم را به نفع جناح خود مصادره کنند و درون مردم شکاف هایی عمیق پدید آوردند.
اینها در گذشته و حال، هر زمان قدرت را به دست گرفتند مردمِ انقلاب کرده، طبقات واقعی مستضعفین و جوانان پیشروی انقلابی را آدم حساب نمی کردند.
اینها در دهه های مسئولیت شان عملاً کوشش کردند گفتمان خدمت به مردم را تبدیل به گفتمانهای وارداتی غربی کنند، حاکمیت چندگانه بسازند، عزتهای مردم را به ذلت و التماس به مستکبرین زورگو بدل کنند و با چند آب نبات غربی بخشی از مردم را سرگرم کنند.
اینها که کلّ نسخهی آنها برای اداره کشور از برجامهای شکست خورده و جنگ روانیهای سرکاری با مردم خودشان بیشتر نیست؛ امروز چه طلبی از مردم دارند که این اندازه طلبکارانه همچنان از «نگذاشتند و نمیگذارند؟» سخن میگویند؟
اینها که ادارۀ نظام دیوان سالار کشور را در همهی این سالها به جز استثنائاتی در دست داشتند کدام سهم نداشته خود را از اداره کل کشور طلب میکنند؟ در آن مواردی که کار دستشان بوده کم اشتباه راهبردی مرتکب شده و کم زخمهای عمیق برای مردم به ارمغان آوردند که اکنون دنبال خوردن کل حاکمیت و بیان آدرس های غلط در ماستمالی ناکارآمدی خود هستند؟
از آنطرف جریانی را سراغ داریم که به مردم بدبین بوده، به نظریه بنیادین جمهوری اسلامی یعنی مردم سالاری دینی و میدان داری مردم بی اعتقاد بودند.
اینها سالهاست که در نهادهای حاکمیتی- خصوصاً از نوع انتصابی- جا خوش کرده، شبکهای از منافع برای خود رقم زده. با اصرار بر رسانه ناشناسی، سیاستزدگی و لابی بازی، بی ارتباطی با مردم و مدل اداره کهنه و ضعیف خود دائماً برای کشور هزینه تراشی و نارضایتی های فراوان به ارمغان آوردند ...
اینها که بعضاً در کارآمدی و مدیریت عرضه اداره یک نانوایی را هم از خود نشان نداده، خود باید پاسخگوی عملکردِ خود باشند. اینها چه دستاوردی داشتند که حالا به دنبال کنار زدن کامل مردم، اداره یکهتازانه و جناحی کل کشور و حذف هر رقیب را دارند؟
گروه سوم هم آنهایی که فرصتهای اصلاحی را از دست پر تلاش جناح انقلابی و مردم کشور ربودند. با فرصت سوزی و بی تحرکی ناشی از خودشگفتی، انتهای کارنامه خود و زندگی مردم را تلخ و سیاه کردند. با اندیشه خدمت به مردم و تلاش بی وقفه به میدان آمدند و در آخر کار خود را صاحب آن مسیری که با خون دل خوردن رهبری، مردم و جوانان انقلابی باز شده بود دانستند.
با تمام دانستن حلقۀ یاران خود، با لانه کردن خودشگفتی و سقوط اخلاقی، با دعواهای بی حاصل و غیر ضرور، با اسلام ناشناسی و اصلاح ناشناسی، با بی صبری در مسیر اصلاح های اصیل مردمی، با ادعای مردم مردمی که در اصل منم منم بود به این همه زحمت جمعی که برای این مسیر صورت پذیرفته بود پشت کردند و با واگذاردن حرکت کشور به خاطر اثبات خود و به بهانه فشارهای به حق و ناحقی که برایشان از خودی و ناخودی وارد آمده بود راه فشار بر مردم را باز گذاشتند.
اینها با فرصت سوزی کاری کردند که شبکۀ بی جان شده فساد و اشرافیت دوباره خود را بازیابی و بازسازی کند و از لانۀ خود سر بیرون آورد. اینها که با منیت و احساس استغنای از مومنین جامعه و راهبری الهی آن حرکت امیدبخش را از ریل خارج کردند؛ با چه رویی امروز طلبکارانه خود را تنها نسخه نجات بخش کشور میدانند و هر کسی غیر خود را فاسد و محکوم می دانند؟
اینها در اداره یک قوه مجریه چه اندازه توانستند بر مسیر حق استقامت کنند و مفسدان را پرروتر از گذشته نکنند که حالا داعیه نسخه پیچی برای کل ارکان کشور را دارند و عملا میخواهند با اعلام بن بست در جمهوری اسلامی، خودشان سررشته راهبری کشور را در دست بگیرند؟ اینها و ذهنها و دلهایشان خود شایسته ترین موضوع برای اصلاح اساسی است. اینها را چه به اصلاح کل کشور و داعیه راهبری مردم انقلابی و مؤمن ما؟
البته که درکنار این مدعیان گوناگونِ کم تعداد و پر نفوذ، خیل مدیران و نخبگان و موثرین دلسوز، انقلابی و زحمت کش را هم باید ببینیم. اینها واقعیتهایی است که برخی میخواهند دیده نشود. مشکل اساسی کشور از انواع آن فکرهای کهنه و بسته است که به بهانههای گوناگون نمیخواهند از سیاسی بازیهای خود، از میزهای خود و منافع خود دست بکشد و میدان را به تفکر انقلابی و نسل جوان انقلابی بدهد. مشکل سازان اصلی، مسببّین همین ایرادات و مشکلات نظام دیوان سالاری کشور که به زندگی مردم هم زخمهای بسیار زدند حق ندارند امروز طلبکارانه مدعی شوند و ناجی نمایی کنند.
حال پرسش اساسی این است که راه حل ما برای امتدادِ این پیشرفت و رفعِ موانع جدی پیش روی حرکت انقلاب اسلامی چیست؟ برای پاسخ به چنین پرسشی باید به انقلاب اسلامی و مسیر راهبردی که امام پیش روی این ملت گشود بازگردیم.
انقلاب اسلامی، یک تحول عظیم اجتماعی و یک فرایند طولانی تمدنی است که به دست امام روح الله پیریزی شده، توسط امامین انقلاب هدایت گردیده، به دست مردم مؤمن انقلابی به جریان افتاد و تا به امروز پیش رفته است. به ثمر نشستن انقلاب، متوقف بر استقامت، صبر و التزام همهجانبه بر اصول اساسی این نهضت است. محوریترین اصل در مکتب سیاسی امام و در مبانی انقلاب مردمسالاریِ دینی است.
امروز و پس از 40 میتوان گفت که در ساختارهای سیاسی مردم سالاری دینی تثبیت شده و به بلوغِ خود نزدیک میشود. انتخابات های متعدد و مشارکت عملی جریانهای مختلف سیاسی در قدرت از طریق انتخابات نشانههایی بر این ثبات و بلوغ است. از سوی دیگر شعار دادن حول مردم سالاری و از زبان مردم سخن گفتن سکه رایج سیاستورزیهای عناصر سیاسی کشور شده است. هر کس مدعی است به دنبال تحقق شعار مردمسالاری بوده و دیگری مشغول محدودسازی اوست!
اما جریانهای سیاسی هیچ کدام پایبند مردم سالاری دینی بر اساس قرائت امام نیستند.
جریانی اساسا به جایگاه ویژه مردم و محوریت آنها در اداره کشور و پیشبرد نهضت اسلامی قائل نیست. اینها اگرچه در علن سخن از مردم میگویند اما در پستو و پنهانی مشغول نقشه کشیدن برای محدودسازی نقش مردم در اداره جامعهند.
جریان دیگر اگرچه خود را مدعی مردم سالاری میداند اما خودشان نیز میدانند که از امام و مکتب سیاسی او عبور کرده و دموکراسی غربی را غایت آمال و آرزوهای خویش میدانند. اینها که به دلیل فضای اجتماعی نمیتوانند عبور خود از فکر امام را رسمی کرده ناچار و منافقانه عَلم امام را بلند کرده، اما نظریه لیبرال دموکراسی را در نظر و عمل توسعه میدهند. بسیاری از آفتهای اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی که عملا در انتخاباتهای اخیر بروز کرده نتیجه همین تقلید کورکورانه از دموکراسی غربی است.
گروه دیگری نیز اگرچه صدای مردم، مردمِ آن بلند است؛ اما مردمسالاری را از جایگاه محوری که بتواند همه ساحتهای جامعه را پیش ببرد به یک کنشگری سیاسی تودهوار تقلیل دادند. تقلیل دادن مردم سالاری به صِرف مرتبط بودن با مردم یا حرفهای پرسروصدا و جذاب زدن منجر میشود که مردمسالاری را منحصر کنیم به انتخاباتهایی که باید در آنها رای بیاوریم و سپس به اصطلاح مردمی بودن و در بین آنها بودن!
مردمسالاری نه دموکراسی غربی ست و نه تودهگرایی افراطی. بلکه کشاندن مردم به صحنه واقعی اداره جامعه در عرصههای مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی اجتماعی معنای حقیقی مردمسالاری است. کدام گروه و جریان سیاسی زمانی که قدرت را به دست داشت اینچنین به فکر متشکل کردن، توانمندسازی و به میدان آوردن مردم به صحنهی مسائل کشور بودند؟ کدام جریان سیاسی این شجاعت و باور را داشت که در زمان به دست گرفتن قدرت عملا بار اداره کشور را به خودِ آنها بسپرد؟
امروز برای مردم انقلابی ایران روشن است که اصلاح اساسی نه معطلِ افراد بلکه موکول به اراده اصلاح و پیشرفت به دست مردم است. اصلاح اساسی، امتداد و استمرار تحقق مردمسالاری دینی است؛ اصلاح اساسی، خودِ «جمهوریِ» «اسلامی» است!
چند سالیست که همه جریانهای متخاصم یا بریده و خسته، تحول نسلی را تهدید پیش روی نظام اسلامی تصویر میکنند. اما رهبر انقلاب، سالهاست نوید آینده درخشانی را برای نظام اسلامی میدهد که به دست همین نسل سوم و چهارم رقم خواهد خورد. گویی انقلاب اسلامی از طلیعه استقرار نظام اسلامی تا کنون، همواره چشم به راه به ثمر نشستن نسلی بوده است که به میدان آید و عصر تجدید حیات انقلاب را برای حرکت شتابان تاریخ به سوی تمدن نوین اسلامی رقم زند. در این نگاه، نسل جدید و تجدید نسل در سطوح گوناگون کارگزاری و مدیریتی نظام، نه تنها یک تهدید ارزیابی نمیشود، بلکه درست برعکس، چشم امید انقلاب به همین نسلی است که آحاد آن را نظام اسلامی، با خون جگر و با هزینههای گزاف، به موقف اخذ "مسئولیت" انقلاب رسانده است. رهبر و امام جامعه سالهاست مشغول تربیت نسلی هم افق با انقلاب اسلامی است و امروز را زمان ثمردادن این همه سال مجاهدت اعلام کردهاند. امروز عصر تجدید نسل ودمیده شدن خون تازه در رگهای اداره کشور است تا بتوانیم یک گام بسیار بلندِ دیگر برای تحقق کامل مردمسالاری دینی و عبور از مرحله دولت و جامعه اسلامی برداریم.
امام عزیز!
مردم بزرگوار و محبوب!
نسل جوان مؤمن انقلابی برای اصلاحات بنیادین و پیشبری انقلابیتر کشور به جای مدیریتهای کهنه و تکراری و آزموده شده، آماده است.
این نسل می تواند در سایه هدایت و ولایت رهبریی فرزانه انقلاب میدانداری کند اما این، به شرطی است که شما مردم بخواهید با ایستادگی، فداکاری و تلاش راه را برای سپردن اداره کشور به آنها باز کنید. نسل جوان مؤمن وظیفه خود میبیند و آماده است تا لوکوموتیوِ قطار حرکتِ شما مردم بشود.
و لقد کَتَبنا فی الزّبورِ مِن بعدِ الذِّکرِ أنَّ الأرضَ یَرِثُها عبادیَ الصالحونَ