هفته نامه کرگدن - پیام حیدرقزوینی: گفت و گو با فرهود صفرزاده درباره کتاب «چرخ بی آیین»؛ اثری پژوهشی درباره عارف قزوینی که به شکل «زندگینامه نویسی تحقیقی» و با استناد به بیش از صد و بیست منبع نوشته شده است. «چرخ بی آیین» عنوان کتابی است از فرهود صفرزاده که به زندگی، سرگذشت و آثار ابوالقاسم عارف قزوینی مربوط است. «چرخ بی آیین» کتاب اول مجموعه ای با نام «زمرد» است که در آن به روایت سرگذشت موسیقیدانان پیشرو و تاثیرگذار ایران پرداخته می شود.
تاکنون به جز «چرخ بی آیین»، کتابی هم درباره غلامحسین درویش با نام «باد خزان» در قالب این مجموعه به چاپ رسیده و در آینده مجلدهای دیگر این مجموعه را نیز نشر فنجان منتشر خواهدکرد. عارف قزوینی چهره ای چندوجهی است که در سه حوزه شعر، موسیقی و آواز فعالیت کرده و جز این، هنرش همواره با سیاست پیوند داشته است. در «چرخ بی آیین» به وجوه مختلف زندگی و آثار عارف پرداخته شده و البته تاکید بیشتر بر حوزه موسیقی بوده است. به مناسبت انتشار «چرخ بی آیین»، با فرهود صفرزاده درباره این کتاب و همچنین مجموعه زمرد گفت و گو کرده ایم. صفرزاده مدرس موسیقی است و تاکنون آثار و پژوهش های دیگری از او درباره هنرهای سنتی و تاریخ موسیقی ایران به چاپ رسیده است.
«چرخ بی آیین» اولین کتاب مجموعه «زمرد» است که در آن به چهره های تاثیرگذار موسیقی ایران پرداخته می شود. ایده شکل گیری این مجموعه براساس چه ضرورتی مطرح شد؟
با قدری تسامح می توان ادا کرد روایتی از زندگی بزرگان وجود ندارد که شنیدنش مفید و سودمند نباشد. زندگی هرکس، مملو از کامیابی ها و ناکامی ها، کاربلدی ها و ندانم کاری ها، چاره ها و بیچارگی ها و راه ها و ترفندهای مختلف است و شکی نیست که خواندن و دانستن آن ها روزی و روزگاری به کار می آیند. خواندن زندگینامه دیگران بهترین و راحت ترین راه برای تجربه اندوزی و درواقع، آموختن تجربی اصول و قواعد اجتماعی و سیاسی در کشوری مثل ایران است که شرایط معمولا تکرار می شوند. مجموعه «زمرد» هم براساس ایده آشنا کردن اهل موسیقی را با فراز و نشیب زندگی چهره های تاثیرگذار موسیقی ایران شکل گرفت.
شیوه اصلی شما در نوشتن زندگینامه های این مجموعه چیست؟
کاری که انجام می دهم نوع خاصی از زندگینامه نویسی است. نه داستان نویسی یا داستان سرایی است و نه تاریخ نویسی یا تاریخ نگاری. زندگینامه نویسی به چند دسته تقسیم می شود و زندگینامه نویسیِ تحقیقی یکی از آن هاست. در زندگینامه نویسی تحقیقی هدف بازآفرینی حقیقت است، آن هم با دادن انسجام منطقی به انبوهی از یافته های ناهمگن. یافته ها می توانند با پژوهش میدانی یا پژوهش کتابخانه ای به دست بیایند و پایه اصلی کار من، تحقیق کتابخانه ای است. زندگینامه نویسی بی شباهت به کارآگاهی نیست. سرنخ هایی بی ربط و بی حساب پیدا می شوند که هیچ کدامشان را نباید نادیده گرفت.
چیدن یافته ها در کنار هم و پیدا کردن ارتباط منطقی میان آن ها، زندگینامه نویس را به یافتن حقیقت که هدف هر تحقیقی هست، هدایت می کند. وقایع بیرونی زندگی انسان ها، نشانه های برای پی بردن به واقعیت های درونی آن ها هستند. باید به خواننده از صحت و درستی نقل قول ها اطمینان داد. کسی که کتاب را برای مطالعه در دست می گیرد، باید هم شوق و رغبتی برای خواندنش داشته باشد، هم مطمئن باشد دروغ و گزافه و غلوی در آن نیست. در زندگینامه نویسی تحقیقی نویسنده تا حد امکان، نباید نکته نظرات شخصی را در روایتش دخیل کند. اگر نظر شخصی اش را هم ابراز کرد، آن را به عنوان یک فرضیه بیان کند و نه یک نظریه. یعنی ضمن بیان آن، دست خواننده را در پذیرش یا عدم پذیرش فرضیه اش باز بگذارد.
مثلا در کتاب «چرخ بی آیین» درباره این که چرا عارف تبریز را برای سکونت انتخاب نکرد، چرا به اشتباه فکر می کرد که دیوان اشعارش توقیف شده است، چرا با ضبط صفحه گرامافون از آوازش مخالف بود، چرا نامه ای به عادل خلعتبری، مدیر روزنامه «آینده ایران» نوشت و چند قضیه دیگر، فرضیه ها و اتفاقات احتمالی را از دید خودم نوشته ام ولی درباره درستی آن ها به هیچ وجه پافشاری و اصرار نکرده ام. برای نوشتن در این سبک و سیاق، هم نویسنده باید صاحب چنین روحیه و نگاهی باشد، هم فن و تکنیک کار را بلد باشد. خوشبختانه همکاری زیادی با برخی از دایره المعارف ها و دانشنامه ها برای مدخل نویسی داشته ام و درواقع، تسلط به مدخل نویسی یکی از ابزارها و توانایی های لازم و ضروری برای زندگینامه نویسی تحقیقی است.
فرهود صفرزاده
قرار است چند جلد کتاب در این مجموعه به چاپ برسند؟
بخش نخست این مجموعه با انتشار پنج جلد به پایان می رسد و با ناشر توافق شده پس از انتشار این پنج جلد، آن ها در یک مجلد با بازنگری و ویرایش جدید بر اساس مآخذ نویافته، به همراه تصاویر و اسناد منتشر شوند. عارف، درویش خان، ابوالحسن صبا و علینقی وزیری جزو معدود موسیقیدانان تاثیرگذار و خوش اقبال در ایران هستند که وجود منابع و مآخذ نوشتاری اجازه می دهد تا بتوان درباره آن ها کتاب مستقلی نوشت.
کتاب پنجم این مجموعه به چه کسی اختصاص خواهدداشت؟
هنوز درباره نفر پنجم به تصمیم قطعی نرسیده ام.
«چرخ بی آیین» (درباره عارف قزوینی) جلد اول از مجموعه «زمرد» است. چرا عارف قزوینی به عنوان نخستین شخصیت برگزیده شد؟
متاسفانه محافظه کاری و پنهانکاری باعث شده تا خاطره نویسی، آن هم خاطره نویسی بی غرض و صادقانه بین ایرانیان چندان رواج نداشته باشد. عارف جزو معدود کسانی است که با نوشتن صادقانه خاطرات، مأخذ مهم و قابل اعتمادی درباره زندگی خودش و زمانه اش در اختیارمان گذاشته است. وجود خاطرات عارف مهمترین انگیزه بود تا آن را به عنوان جلد نخست مجموعه انتخاب کنم و البته علاقه شخصی ام به وقایع انقلاب مشروطه و نقش عارف در آن هم بی تاثیر نبود.
به این ترتیب، آیا ممکن است به سراغ موضوعی مثل موسیقی و مشروطیت هم بروید؟
حتما در فرصت مناسب به این موضوع خواهم پرداخت و کتابی خواهم نوشت، چرا که به این نتیجه و یقین رسیده ام که ما درباره نقش موسیقی در دوره مشروطه دچار کج فهمی هستیم. معتقدم سرفصل های جدیدی باید درباره موسیقی مشروطه مطرح شوند و دامنه وسیع تری بررسی شود.
عارف قزوینی چهره ای است که سه عنصر شعر، موسیقی و آواز در او گرد آمده اند و به این اعتبار، او در زمانه خودش به هنرمندی بدل شده بود که در میان عوام هم به خوبی شناخته می شد. امروزه اهمیت اصلی عارف به اعتبار کدام یک از این وجوه است؟
متاسفانه صفحه گرامافونی از صدای عارف ضبط نشده است و شعر عارف هم به اعتقاد بیشتر ادبا استحکام و روانی ویژه ای را ندارد. عارف تصنیف سازی بود که ملودی پرداز و ترانه سرایی آثارش را خودش انجام می داد و از این بابت، یک تصنیف سازِ ممتاز و یگانه بود. امروزه نیز عارف به عنوان هنرمندی مردمی و تصنیف ساز شناخته می شود. گفتم هنرمند مردمی و نه سیاسی! چرا که در هر جای دنیا مراد از سیاستمدار، شخصی دغلکار، دروغگو و حیله گر است در صورتی که عارف هنرمندی سیاست زده و اسیر جریان های سیاسی بود، نه هنرمندی سیاسی و سیاستمدار.
با این حال، عارف در طول زندگی اش همواره به اجتماع و وقایع سیاسی حساس بود و با سیاست پیوند داشت. این موضوع چقدر در هنر عارف تاثیر گذاشته است؟
عارف زندگی هنری و سیاسیِ درهم تنیده ای داشت ولی او به معنی واقعی کلمه، پاک باخته بود و بس. در تاریخ موسیقی ایران و حتی در تاریخ ایران شخصیت پاک باخته ای چون عارف، تقریبا سراغ نداریم. او هیچ چیزی برای از دست دادن نداشت. رها و سبکبال زندگی می کرد. فهرست اسباب و اثاثیه او را بخوانید: چند استکان، بشقاب، پتو، قلم و... که تازه آن ها هم متعلق به دوستانش بودند. مقایسه اش کنید با هنرمندان امروزی و زندگی لوکس و تجملی شان. با اطمینان می گویم که دیگر هنرمندی مانند عارف نخواهیم داشت چون پاک باخته ای چون او نخواهدآمد. سیاست زدگی، زندگی عارف را بر باد داد و او در پنجاه و پنج سالگی دق مرگ شد ولی همین غرق شدن در گرداب های سیاسی، سبب شد تا نامش در تاریخ بماند و اکنون درباره او صحبت کنیم.
شما برای نوشتن سرنوشت و زندگی عارف به منابع متعددی رجوع کرده اید. با این حال آیا می توان گفت که ما تا پیش از این با نوعی فقدان منبع درباره عارف رو به رو بوده ایم؟
با فقدان منبع مواجه نبودیم، با تشتت و پراکندگی رو به رو بودیم. در این کتاب به بیش از صد و بیست منبع و مأخذ رجوع شده است. مهم ترین مأخذ همان دیوان عارف چاپ برلین و بعد از آن، خاطرات و نامه های عارف و روزنامه ها و مجله های آن روزگار بود. پیدا کردن مآخذ جدید، مطالعه، جمع بندی و چیدن قطعات پازل، مهم ترین بخش کار بود که پیش تر هم اشاره کردم.
از عارف خاطراتی هم به جا مانده، البته همان طور که خودتان هم اشاره کرده اید به شیوه مرسوم خاطره نویسی نوشته نشده اند. خاطرات عارف چقدر می تواند تصویری دقیق و جامع از او به دست دهد؟
در پیشگفتار کتاب به این موضوع و سختی کار با نثر عارف اشاره کرده ام. عارف خودش را پریشان خیال و پریشان نویس می دانست و تلاش برای نیفتادن در اشتباه ها و تناقض های متنی که عارف با حال پریشان نوشته است، کاری بود صعب و سخت. با این حال، به سختی اش می ارزید. در یافتن تصویری جامع از عارف، خواندن دقیق خاطرات و نامه هایش مهم ترین نقش را دارد.
در میان منابع موجود درباره زندگی و جایگاه عارف، تناقض وجود دارد. به نظرتان دلیل این تناقضات چیست و دشواری های نوشتن درباره عارف چه بود؟
وقتی عارف به پریشان نویسی اش معترف است، دیگران را نباید به خاطر نوشته های متناقضشان سرزنش کرد. این نکته هم هست که عارف عضو یک حزب سیاسی بود و رقبا با موضعگیری و گاه مغرضانه درباره اش می نوشتند و می گفتند. نظم و انسجام بخشیدن به انبوه اشعار، نوشته ها و نامه های عارف و نوشته های دیگران درباره او، تالیف کتاب را سخت می کرد. باید اذعان کرد که هیچ پژوهشی بی طرفانه نیست. پیشداوری و جانبداری چنان دام ظریف و پهناوری می گسترد که گریزی از آن نیست. اگر از یک سو بگریزیم، از سوی دیگر در آن می افتیم.
جالب این جاست که آنچه فکر و ذهن ما را برمی انگیزد تا ژرف تر و دقیق تر درباره مسائل بیندیشیم، همین پیشداوری ها و جانبداری هاست. آن هم جانبداری های مبتنی بر تجربه و مطالعه، نه طرفداری های بی منطق و احساسی. کسانی که منکر این موضوع می شوند، یا آن قدر احمق هستند که آن را تشخیص نمی دهند یا نمی خواهند به داشتن آن اذعان کنند. مهم این است که موضع و نگاه خودمان را در قبال مسائل روشن کنیم و از بیان آن ابایی نداشته باشیم ولی خواننده را در رد یا پذیرش فرضیه هایی که مطرح می کنیم، صاحب اختیار بدانیم.
مهم ترین تاثیری که عارف بر موسیقی ایرانی گذاشته است چیست؟
مهم ترین تاثیر عارف بر موسیقی ایران را باید از زبان خودش شنید که مطلبی به این مضمون نوشته است: من وقتی شروع به ساختن تصنیف های ملی و وطنی کردم که همه فکر می کردند باید برای گربه ها و فلان های دربار تصنیف بسازند. هنر عارف در ساخت تصنیف هایی بود که عامه مردم آن ها را سینه به سینه نقل می کردند. ساختار خوش لحن و روان و بدون تحریر آن ها با اشعار ساده ای که قضایای روز جامعه را منعکس می کردند، عواملی بودند که باعث شدند این تصنیف ها با اقبال عامه مواجه شوند.
مثلا وقتی مشروطه خواهان تهران را فتح کردند، عارف در تصنیفی گفت: «یوسف از چَه به کنعان آمد، دورِ مشروطه خواهان آمد» و وقتی مردم امیدشان را از دست دادند، در تصنیف دیگری گفت: «یوسف مشروطه ز چَه برکشیدیم، آه که چون گرگ خود او را دریدیم» عارف زبان موسیقایی مردم بود. عارف نشان داد که روشنفکری در برج عاج نشینی و دوری از مردم نیست. او روشنفکر زمانه اش بود و زبان مردمش. عارف موسیقی اش و حرف هایش را میان مردم عامی، جاری و ساری کرد و هزینه این کار، از جان گذشتگی بی شائبه ای بود که نشان داد و هستی و زندگی اش را در سر این کار گذاشت.
در سال های اخیر تلاش هایی برای نوشتن تاریخ موسیقی ایران صورت گرفته است و با این حال به نظر می رسد که ما هنوز درباره موسیقی ایرانی و تاریخ آن با کمبود منابع رو به روییم. این طور نیست؟
شادروان روح الله خالقی، حسن مشحون و ساسان سپنتا حق بزرگی برگردن تاریخ موسیقی ایران دارند ولی نقش مرحوم خالقی بسیار پررنگ تر است. اگر آثار نوشتاری و فعالیت های فرهنگی ایشان نبود، نمی دانم رپرتوار نوشتاری تاریخ موسیقی ایران اکنون چه داشت. در کشورهایی که برای هنرهایشان و دیگر مسائل برنامه دارند، به ترتیب تسلط بر حال، گذشته و آینده را مد نظر قرار داده اند. به قول جورج اورول: «آن که بر گذشته تسلط دارد، بر آینده مسلط است. آن که بر حال تسلط دارد، بر گذشته مسلط است.» موسیقی ایران در وضعیت سردرگمی به سر می برد چرا که افسانه و نادرستی بر گذشته اش پرده افکنده، حالش خوب نیست و آینده اش چشم امید به همت و تلاش های فردی دوخته است.
آن طور که در کتاب هم اشاره کرده اید، عارف این نگرانی را داشته است که بعد از مرگش به اشتباه درباره او و کارها و افکارش قضاوت کنند. این نگرانی عارف چقدر درست بوده است؟ چون می توان گفت قضاوت هایی که دیگران درباره عارف کرده اند چندان دقیق نبوده است. حتی در همان دوران ایرج میرزا با سرودن «عارف نامه» پایه قضاوت های دیگران درباره عارف را گشود یا مثلا ملک الشعرا او را عوام نامید. چرا درباره عارف این طور قضاوت کرده اند و آیا می توان گفت که عارف مورد کم لطفی معاصرانش قرار داشته است؟
کدام هنرمند است که مورد کم لطفی هم عصرانش قرار نگرفته است؟ آدمیزاد موجودی است روان تنی و آمیزه ای است از قوت ها و ضعف ها، محبت ها و حسادت ها که خودخواهی بر ابراز نظریه هایش سایه انداخته است. عارف هم با همین آدم ها زندگی می کرد و مورد قضاوت قرار می گرفت. نگرانی اش هم کاملا بجا و درست بود، از بس در زندگی اش بدآورده بود تصور می کرد شاید بعد از مرگ هم از دست بدبیاری هایش خلاص نشود. البته نقدهای ایرج میرزا و ملک الشعرا پایه منطقی داشتند و بعید است که از حسادت باشند. ایرج میرزا شاهزاده ای قجری بود و می گفت عارف به خاندانش توهین کرده است. ملک الشعرا هم بر سر قضیه جمهوری خواهی با عارف اختلاف نظر سیاسی داشت.
آیا اثر دیگری آماده انتشار دارید؟
مشغول جلد سوم مجموعه «زمرد» هستم که درباره ابوالحسن صباست با عنوان «در قفس». این کتاب باید امسال منتشر می شد ولی به علت مشکلاتی که در پیدا کردن برخی از منابع پیش آمد و تناقض در محتوای مآخذی که درباره صبا نوشته شده است، انتشار آن به سال بعد موکول شد. وقتی همه کارها به صورت فردی صورت می گیرد، از پیدا کردن منابع و فیش برداری تا تدوین و تالیف، این گونه تاخیرها هم ناگزیر است. خوشبختانه این بخت و اقبال را دارم که پس از پایان تالیف و تحویل کتاب، دغدغه ای از بابت چاپ تمیز و درست و شکیل آن ندارم و با ناشری متعهد و کاربلد کار می کنم که کتاب را محترم و عزیز می شمارد.