ماهان شبکه ایرانیان

بزرگ حامی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

اَلَمْ تَرَکَیْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ أصْلُه ا ثَابِتٌ وَ فرْعُهَا فی السَّماءِ* تُؤتِیَ اُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإذْنِ رَبِّهَا وَ یَضْرِبُ اللهُ الأمْثَالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّروْن «ابوطالب» نامی آشنا و قرین نام نامی حضرت مولای متقیان امیرمؤمنان علی بن ابی طالب ـ علیهما آلاف التحیة و ...

بزرگ حامی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
اَلَمْ تَرَکَیْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ أصْلُه ا ثَابِتٌ وَ فرْعُهَا فی السَّماءِ* تُؤتِیَ اُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإذْنِ رَبِّهَا وَ یَضْرِبُ اللهُ الأمْثَالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّروْن
«ابوطالب» نامی آشنا و قرین نام نامی حضرت مولای متقیان امیرمؤمنان علی بن ابی طالب ـ علیهما آلاف التحیة و الثناءـ است. این دو بزرگوار (پدر و پسر) به یقین، مصداقی بارز و آشکار از «کلمه» و «شجر طیبه» و طوبای خاندان رسالت و امامت اند که در آی بالا بدان اشاره شده است؛ چنان که در روایات و تفاسیر نیز از این درخت ، به پیامبر ، اهل بیت و یاران و حامیان آن حضرت، تفسیر شده است.
مقال حاضر، در پی آن است تا در سالی که به نام فرزند گرامی ابوطالب، زینت یافته به قدر میسور، زوایایی از زندگانى پربار، شرافتمندانه و پرفراز و نشیب حضرت ابوطالب و حمایت های بی دریغ او از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در معرض دید خوانندگان عزیز قرار دهد.

نیاکان ابوطالب
 

ابوطالب و رسول خدا هر دو میو یک شجر طیبه اند و نیای آن دو یکی است؛ بدین گونه که ابوطالب و برادر ارجمندش عبدالله (پدر پیامبر) هر دو فرزند عبدالمُطلّب اند و او فرزند هاشم که نخستین جدّ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، زمامدار و سرشناس قریش بود و او فرزند عبدمناف، نیای سوم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، با نام مغیره و بالقب «قمرالبطحاء» بود. عبدمناف فرزند «قُصیّ» جد چهارم رسول خدا است و پیش از او عبارتند از: کلاب، مرّة، کعب، لوَیّ، غالب، فهر، مالک، نضر، کنانه، خزیمه، مدرکة، الیاس، مضر، نزار، معد و عدنان.
از این شجر طوبا و پاک نهاد، ثمر گران بهای رسالت و امامت به بار نشست، از آمنه همسر عبدالله، حضرت محمد صلی الله علیه و آله خاتم المرسلین زاده شد، و از فاطمه بنت اسد همسر ابوطالب، ابو الأئمه حضرت وصی، امیرمؤمنان علی بن ابی طالب در کعبه به دنیا آمد و امامت پی ریخته شد.

ابوطالب، بزرگ حامی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله
 

حمایت های بی دریغ ابوطالب علیه السلام، سید بطحاء، شیخ قریش، ریشه و اصل شجر طیب امامت و ولایت از رسول خدا صلی الله علیه و آله در صفحات پرفراز و نشیب تاریخ اسلام می درخشد؛ به گونه ای که با شنیدن نام ابوطالب، حمایت ها و دفاع بی دریغش از پیامبر در ذهن متبادر می شود، گو این که، این دو با هم ملازم اند و جدایی ناپذیر.
بیش از هشت بهار از زندگی پیامبر نگذشته بود که عبدالمطلّب پدر ابوطالب وفات یافت. او پیش از آن که وفات نماید، پیامبر را به ابوطالب سپرد و به حفظ و حراست از او سفارش بسیار فرمود. از آن تاریخ تا روزی که زنده بود از جان و دل حفاظت و حمایت او را بر عهده داشت، پروانه وار گرد شمع وجودش می گشت و تا روزی که محمد صلی الله علیه و آله صاحب درآمدی شد، هزین زندگی او را می پرداخت و او را بر خود و فرزندانش مقدم می داشت.
مرحوم محدث قمی در این زمینه می نویسد:
ابوطالب تا زنده بود در حفظ و نصرت رسول خدا صلی الله علیه و آله لساناً و یداً ابداً کوتاهی نکرد و از جهت آن که، متمکن باشد از حفظ پیغمبر صلی الله علیه و آله، ایمان خود را ظاهر نفرمود، مگر در وقت وفات که به حساب جُمَل و به لسان حبشه اسلام خود را ظاهر فرمود؛ لهذا در حق او روایت شده که مَثَل ابوطالب، مَثَل اصحاب کهف بود که ایمان خود را پنهان کرده و اظهار شرک نمودند، لاجرم حق تعالی اجر ایشان را دو مرتبه داد.
و در روایت کافی است که ابوطالب مستودَع وصایای انبیا و امین بر آنها بود، و آن ها را به رسول خدا صلی الله علیه و آله رد کرد.
ابوطالب علیه السلام علاو بر نصرت آن حضرت، دیگران را نیز بر نصرت آن حضرت تحریص می کرد؛ به علی فرمود: ای پسرک من ملازمت کن پسر عم خود را تا سالم بمانی از هر بأسی در عاجل و آجل، و گفت:
اِنَّ الوَثیقَةَ فی لُزُومِ مُحمَّدٍ فَاشْدُدْ بِصُحْبَتِه عَلی یَدَیْک ا
رسول خدا صلی الله علیه و آله، روزی مشغول نماز بود و علی علیه السلام در کنار او به نماز ایستاده و به آن حضرت اقتدا کرده بود؛ ابوطالب علیه السلام به جعفر گفت: پسرم! تو نیز خود را به بال دیگر پسر عمّ خود بچسبان، یعنی در کنار او به نماز بایست. جعفر در طرف دیگر به نماز ایستاد، رسول خدا صلی الله علیه و آله چون چنین دید خود را از بین ایشان جلوتر کشید و از علی و جعفر صف جماعتی بسته شد، ابوطالب بسیار مسرور شد به حدّی که آثار سرور در صورت مبارکش ظاهر شد و فرمود:
• اِنَّ عَلِیّاً وَ جَعْفَراً ثِقَتی لما تَخْذُلا وَ انْصُرَا بْنَ عَمِّکُم وَ اللهِ لما اَخْذُلُ النبیَّ وَ لَا یَخْذُلُهُ مِنْ بَنیَّ ذُو حَسَبٍ.
• عِنْدِ مُلِمِّ الزَّمانِ وَ النُّوبِ ا اَخی لأُمّی مِنْ بَیْنِهْم وَ اَبی وَ لَا یَخْذُلُهُ مِنْ بَنیَّ ذُو حَسَبٍ. وَ لَا یَخْذُلُهُ مِنْ بَنیَّ ذُو حَسَبٍ.

تقدیر ابوطالب از پادشاه حبشه و دعوت او به اسلام
 

چون امر پیغمبر صلی الله علیه و آله ظاهر و دعوت آن حضرت به اسلام علنی گردید و آمار گروندگان به این آیین پاک فزونی گرفت، بر کفار قریش سخت آمد. چنانکه با هم قرار گذاشتند، هر قبیله ای قوم و خویشان مسلمان خود را بگیرند و در بند کنند و آزار رسانند و بترسانند تا کسی مسلمان نشود؛ تا اینکه آی شریف
اَلَمْ تَکُنْ اَرْضُ اللهِ وَاسِعَةً . نازل شد، جماعتی از مسلمانان به همراهی جعفربن ابی طالب علیه السلام به حبشه هجرت کردند، و چون به آنجا رسیدند، نجاشی پادشاه حبشه، آنان را اکرام کرد و منزلت رفیع داد. قریش نیز عمر و عاص و عمارة بن الولید را با هدایا و تحفه هایی برای نجاشی فرستادند و از او خواستند که مسلمانان را یاری نکند و آن ها را به کفار قریش واگذارد، نجاشی اعتنایی به هدایای آنان نکرد و بر اکرام جعفر و اصحاب او افزود و احسان بسیار به ایشان نمود.
چون این خبر به ابوطالب علیه السلام رسید نجاشی را با قصیده ای مدح گفت.
وقتی مدح او به نجاشی رسید، بسیار مسرور شد و بر اکرام آنان افزود، خبر به ابوطالب علیه السلام رسید از این رو طمع در اسلام نجاشی بست و اشعاری برای او فرستاد و او را تحریص بر اسلام و متابعت پیغمبر نمود و فرمود:
تَعَلَّمْ مَلیکَ الحَبْشِ اَنّ مُحَمّداً نَبیٌّ کَمُوسی وَ المسیح بن مَرْیَمَ
أتانا بِهُدی مِثلَ ما اتیابِه فَکُلٌّ بِاَمْرِاللهِ یهدی وَ یَعْصِم
ای پادشاه حبشه بدان که محمد بسان موسی و مسیح پیامبر است، همان نور آسمانی را که آن دو نفر در اختیار داشتند، او نیز دارد. و تمام پیامبران به فرمان خداوند، مردم را راهنمایی کرده و از گناه باز می دارند.

حراست و نگهبانی از رسول خدا صلی الله علیه و آله
 

شیعه و سنّی روایت کرده اند که ابوطالب، در هر صبح و شام از پیغمبر صلی الله علیه و آله تفقد می کرد، و پیوسته او را از دشمنانش حراست می کرد و بر او از کفار قریش می ترسید.
روزی، پیامبر را ندید و چون شب داخل شد او را نیافت، چون صبح شد به جستجوی آن حضرت شتافت و حضرتش را نیافت. پسران و غلامان خود را جمع کرد و گفت: بدانید که محمّد صلی الله علیه و آله مفقود شده و من گمان می کنم که قریش در باب او مکر کرده اند و من اطراف را جستجو کرده ام، مگر یک طرف را که باقی مانده است. بیست نفر از غلامان خود را انتخاب کرد و گفت بروید کارد مهیّا نمایید و هر یک از شما برود نزد یکی از بزرگان قریش بنشیند، من به آن طرف که جستجو نکرده ام به طلب محمّد صلی الله علیه و آله مى روم ، اگر او را یافتم و آوردم امری از شما سرنزند و اگر آمدم و محمد صلی الله علیه و آله با من نبود هر کدام کارد خود را به کسی از سرکردگان قریش که پهلوی او است، بزند. کاردهای خود را خوب تیز کنید، که کارگر شود، آنگاه ابوطالب به جستجوی پیغمبر صلی الله علیه و آله رفت، آن حضرت را در قسمت سفلای مکه یافت که در کنار سنگی مشغول نماز بود، خود را بر روی آن حضرت افکند و او را بوسید و دستش را گرفت و گفت: ای فرزند برادر نزدیک بود که قوم تو به جهت تو کشته شوند، آنگاه پیامبر را به مسجد آورد، تمامی قریش هم نزدیک کعبه نشسته بودند، ابوطالب علیه السلام با حال غضب آمد و به غلامان گفت: آنچه در زیر لباس دارید ظاهر کنید، غلامان کاردها را بیرون کردند. قریش گفتند: اینها چیست؟ ابوطالب فرمود: دو روز بود که محمد صلی الله علیه و آله را ندیده بودم، ترسیدم شما او را هلاک کرده باشید، بدین جهت غلامان را امر کردم که در نزد شماها بنشینند و هرگاه من محمّد صلی الله علیه و آله را پیدا نکرده آمدم، هر یک، یکی از شماها را کارد بزند و از من اذن نگیرند! گفتند: آیا چنین امری واقع می شد؟
گفت: بلی به پروردگار کعبه، سپس پیغمبر صلی الله علیه و آله را برداشت و برفت و گفت:
إذْهَبْ بُنَیَّ فَما عَلَیْکَ غَضَاضَةٌ اِذْهَبْ وَ قَرِّ بِذاکَ مِنْکَ عُیُوناً
واللهِ لَنْ یَصِلُوا اِلَیْکَ بِجَمْعِهِمْ حَتّی اُوَسَّدَ فِی التُرابِ دَفیناً
وَ دَعَوْتَنی وَ عَلِمْتُ إنّک ناصحی وَ لَقدْ صَدَقْتَ وَ کُنْتَ قَبْلُ أمیناً
وَ ذَکَرْتَ دیناً لا مُحالَة اِنّهُ مِن خَیْر ادْیانِ البَریّةِ دیناً
برو فرزندم که خواری و نقصانی بر تو نیست، برو و به وجود خویش چشم ها را روشن کن.
به خدا سوگند تا من زنده ام و به خاک نرفته ام، گروه آنان به تو دسترسی نخواهند داشت.
و مرا دعوت کردی و می دانم که خیرخواه منی، و راست گفتی و تو از پیش، امین و درستکار بوده ای.
و دینی را یاد کردی که بی تردید از بهترین ادیان مردم است.
اشعار ابوطالب علیه السلام در مدح پیامبر صلی الله علیه و آله
اشعار ابوطالب علیه السلام در مدح پیغمبر صلی الله علیه و آله و در تحریص به دین او و یاری کردن آن حضرت بسیار و نمونه هایی از حمایت های بی دریغ آن جناب از ساحت مقدّس رسول خدا است. و از جمل اشعار او است:
• یُرَجُّونَنَسْخی بِقَتْلِ مُحَمَّدٍِ وَ لمْ کَذِبْتُمْ وَ بَیْتِ اللهِ حَتّی تَفَلَّقُوا جَماجِمَ تُلْقی بِالْحَطیمٍ وَ زَمْزَمٍ
• نَخْتَضِبْ سَمْرَ الْعوالی مِنَ الدَّمِ جَماجِمَ تُلْقی بِالْحَطیمٍ وَ زَمْزَمٍ جَماجِمَ تُلْقی بِالْحَطیمٍ وَ زَمْزَمٍ
آرزو دارند که ما در مورد کشته شدن محمّد صلی الله علیه و آله گذشت کنیم و چیزی نگوییم بدون آن که سر نیزه ها را از خون رنگین سازیم!
سوگند به خان خدا خیال دروغی پرورانده اید (و این کار شدنی نیست) تا سرهایی شکافته و در اطراف کعبه و زمزم به خاک افکنده شود. (یا: سرهایی که در اطراف کعبه و زمزم دیده می شود ـ کنایه از رؤسای قریش ـ شکافته گردد).
و از جمل اشعار او این قصیده است:
• اَلَمْ تَعْلَمُوا وَجَدْنا مُحَمَّداً رَسُولاً فَلَسْنا وَ بَیْتِ الله نُسْلِم اَحْمداً لِعَزّاءَ مِنْ غَضِّ الزَّمانِ وَ لَا کَرْبٍ
• کَمُوسی خُطَّ فی اَوّلِ الکُتبِ لِعَزّاءَ مِنْ غَضِّ الزَّمانِ وَ لَا کَرْبٍ لِعَزّاءَ مِنْ غَضِّ الزَّمانِ وَ لَا کَرْبٍ
آیا نمی دانید که ما محمد صلی الله علیه و آله را همچون موسی پیامبری یافته ایم که در کتب پیشینیان نوشته شده است.
سوگند به خان خدا ما کسی نیستیم که از فشار زمانه و گرفتاری، احمد صلی الله علیه و آله را به سختی ها تسلیم کنیم.
و هم از اشعار او است:
• فَلا تَسْفهوا اَحْلامَکُمْ فی مُحَمَّدٍ تَمَنَّیْتُم اَنْ تقتلوه وَ اِنَّما وَ اِنّکُم وَ اللهِِ لا تَقْتُلونَهُ وَ لَمّا تَرَوا قَطْفَ اللُحی وَ الجَماجِمِ
• وَ لاَ تَتْبَعُوا اَمْرَ الغُواةِ الاَشائِمِ اَمانیکُمْ ه ذی کَاَحْلامِ نائِمٍ تَرَوا قَطْفَ اللُحی وَ الجَماجِمِ تَرَوا قَطْفَ اللُحی وَ الجَماجِمِ
دربار محمد صلی الله علیه و آله خیالات ابلهانه نکنید و از رأى گمراهان شُوم و بدبخت پیروی ننمایید.
آرزو دارید که او را بکشید و این آرزویتان مثل خیالات کسی است که خواب می بیند.
به خدا سوگند بدون آن که قطع شدن و چیدن سرهایی را مشاهده کنید نمی توانید او را بکشید!

ناکامی ابوجهل و قصید ابوطالب
 

در خبر است که ابوجهل بر رسول خدا صلی الله علیه و آله گذشت، در حالی که آن حضرت در سجده بود، ابوجهل سنگی برداشت و خواست بر سر حضرت بکوبد که آن سنگ بر دستش چسبید، و ابوجهل نتوانست به مقصد نائل شود، ابوطالب قصیده ای در این باب گفت:
• افیقوا بنی عمنا و انتهوا و اعجب من ذاک فی امرکم بکف الذی قام من خبثه فاثبته الله فی کفه علی رغمة الخائن الاحمق
• عن الغی من بعض ذی المنطق عجائب فی الحجر الملصق الی الصابر الصادق المتقی رغمة الخائن الاحمق رغمة الخائن الاحمق
به هوش آیید ای عموزادگان ما و از گمراهی برخی گویندگان دست بردارید. تا آنجا که می فرماید: و شگفت تر از آن در کار شما شگفتی هایی است، در سنگ چسبیده به دست کسی که از خبائث خود برای زدن شکیبای راستگوی پرهیزکار برخاست.
و خداوند، آن سنگ را بر خلاف میل آن خائن احمق در دست او ثابت نگاهداشت.

اشعار ابوطالب از دیدگاه علی علیه السلام
 

محدّث قمی رحمه الله می فرماید: قصاید و اشعار ابوطالب بسیار است. همو به نقل از بحارالانوار می نویسد:
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام دوست می داشت که اشعار ابوطالب علیه السلام را مردم روایت کنند و تدوین نمایند و می فرمود: آنها را یاد بگیرید و تعلیم اولادهای خود نمایید، ابوطالب بر دین خدای بوده و در اشعار او علم بسیار نهفته است.
 

ضدیت ارباب قدرت با ابوطالب
 

از امیر ابوالفوارس شاعر نقل است که در مجلس وزیر یحیی بن هبیره بودم، با جماعتی از اماثل و اهل علم که از جمل آن ها ابن خشّاب لغوی و ابوالفرج بن جوزی بود؛ ذکر اشعار ابوطالب در بین آمد، وزیر گفت:
چه نیکو بود اشعار او، اگر از روی ایمان بود، چون ابوطالب مسلمان نبوده خوبی اشعار او چه فایده دارد؟!
من با خود گفتم: خوب است جواب او را قربةً الی الله بدهم، گفتم:
یا مولانا از کجا معلوم گشته ابوطالب ایمان نداشته؟
گفت: اگر ایمان داشت چرا اظهار نکرد؟
گفتم: اگر اظهار می کرد پیغمبر صلی الله علیه و آله بی ناصر می ماند.
وزیر ساکت شد و جوابی نگفت، الّا آن که مواجب مرا قطع کرد، من هم مدایحی که برای او گفته بودم مسوّده های آن را پیدا کردم و به آب شستم و محو کردم.
اشعار ابوطالب گواهی صادق بر ایمان او
به گفت استاد محترم و ارجمند جناب آیت الله سبحانی، هر یک از این اشعار در اثبات ایمان و اخلاص گویند آن ها کافی است، و اگر گویند این ابیات یک فرد خارج از محیط اغراض و تعصبات بود، همگی بالاتفاق به ایمان و اسلام سرایند آن حکم می کردند؛ ولی از آن جا که سازند آن ها ابوطالب است، و دستگاه تبلیغاتی سازمان های سیاسی اموی و عباسی پیوسته بر ضد آل ابی طالب کار می کرد، از این نظر گروهی نخواسته اند یک چنین فضیلت و مزیّتی را برای ابوطالب اثبات کنند.
از طرفی، وی پدر علی است که دستگاه های تبلیغی خلفا بر ضد او پیوسته تبلیغ می کردند؛ زیرا اسلام و ایمان پدر وی فضیلت بارزی دربار او حساب می شد. در حالی که کفر و شرک پدران خلفا، موجب کسر شأن آن ها بود.
به هر حال، به رغم تمام این سروده ها و گفتارها و کردارهای صادقانه، گروهی به تکفیر وی برخاسته، حتی به آن اکتفا نکرده و ادعا کرده اند که آیاتی دربار ابوطالب که حاکی از کفر او است نازل شده است!!!
نشانه ها و علائم ایمان ابوطالب
طرز تفکر و عقید هر شخص را می توان از چندر اه به دست آورد، از جمله:
1ـ بررسی آثار علمی و ادبی او؛
2ـ طرز رفتار و کردار او در میان مردم؛
3ـ عقید دوستان و نزدیکان بی غرض وی در حق او.
ایمان و اعتقاد ابوطالب را نیز می توان از این سه راه اثبات کرد.
آثار ادبی ابوطالب که در اشعار و سروده های او به چشم می خورد و نمونه هایی از آن را آوردیم، گواهی روشن بر ایمان و اخلاص او است.
خدمات ارزشمند ابوطالب در طول 42 سال بویژه در ده سال آخر عمر خود گواه محکمی بر ایمانِ فوق العاد او است و طرز رفتار او با پیامبر و چگونگی جانبازی و فداکاری و دفاع او از ساحت اقدس پیامبر و هر کدام از آن خدمات نیز می تواند، آئین فکر و روشنگر روحیات او باشد.
رنج های بیشمار ابوطالب در راه حمایت از پیامبر صلی الله علیه و آله
اعتقاد او به فرزند برادر، تا آن پایه است که او را همراه خود به مصلّی برده و خداوند را به مقام او قسم داد و باران رحمت طلبید.
وی در راه حفظ پیامبر صلی الله علیه و آله از پای ننشست، و سه سال دربدری و زندگی در شکاف کوه و اعماق دره را بر ریاست و سیادت مکه ترجیح داد، تا آنجا که این آوارگی سه ساله، او را فرسوده ساخت و مزاج خود را از دست داد و چند روز پس از نقض محاصر اقتصادی که به خانه و زندگی برگشت، بدرود زندگی گفت. ایمان ابوطالب به رسول خدا صلی الله علیه و آله به قدری قرص و محکم بود، که راضی بود تمام فرزندان گرامی وی کشته شوند، ولی او زنده بماند. علی را در رختخواب وی می خوابانید، تا اگر سوء قصدی در کار باشد به وی اصابت نکند، بالاتر از آن روزی حاضر شد، تمام سران قریش به عنوان انتقام کشته شوند و بالأخره موارد متعدد دیگری که در تاریخ ثبت است و دلیلی محکم و نشانی بارز از ایمان ابوطالب است.

گواهی پیامبر و معصومین بر ایمان ابوطالب
 

راه دیگر اثبات ایمان ابوطالب علیه السلام ـ چنانکه اشاره شد ـ اظهار نظر دوستان و بستگان آن بزرگوار است، که در اینجا به چند مورد کوتاه بسنده می کنیم:
1ـ وقتی امام علی علیه السلام خبر مرگ پدرش ابوطالب را به پیامبر صلی الله علیه و آله داد حضرت سخت گریست و به علی دستور غسل و کفن و دفن را صادر نمود و از خدا برای او طلب مغفرت کرد.
2ـ در محضر امام چهارم علیه السلام سخن از ایمان ابوطالب علیه السلام به میان آمد. حضرت فرمود: در شگفتم که چرا مردم در اخلاص او تردید دارند؛ در صورتی که هیچ زن مسلمانی نباید بعد از گزینش اسلام در حبال شوهر کافر خود بماند و فاطمه بنت اسد از سبقت جویان در اسلام است و از آن زنانی است که خیلی جلوتر به پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان آورد و همین زن مسلمان در نکاح ابوطالب بود تا روزی که وی رخ در نقاب خاک کشید.
3ـ امام باقر علیه السلام می فرماید: ایمان ابوطالب، بر ایمان بسیاری از مردم ترجیح دارد و امیرمؤمنان دستور می داد، از طرف باب وی حج به جا آوردند.
موارد بالا جایی برای ابهام و تردید در اثبات ایمان ابوطالب باقی نمی گذارد.
افزون بر آنچه گذشت، مهر و عطوفت بی شائب ابوطالب به ساحت مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را نیز می توان نمودی از ایمان او به شمار آورد.

ابوطالب، کانون مهر به پیامبر
 

استاد معظّم و گرانمایه حضرت آیت الله سبحانی در این باره می نویسند:
در صفحات تاریخ نمونه هایی از عواطف و مهر افراد به یکدیگر یادآوری شده که بیشتر آن ها روی ملاک های مادی و بر محور مال و جمال دور می زده است؛ و به فاصل کوتاهی لهیب سوزان محبت در کانون وجودشان رو به خاموشی گذارده و از بین رفته است. ولی شعله های عواطفی که پای آن را، پیوندهای خویشاوندی یا ایمان و اخلاص به فضل و فضیلت و کمالات روحی و معنوی محبوب تشکیل دهد، به این زودی خاموش نمی شود و رشت مهر این گروه به این زودی از هم نمی گسلد.
اتفاقاً شالود مهر و علاقه ابوطالب به محمّد صلی الله علیه و آله دارای دو ملاک بود. یعنی هم ایمان به او داشت و او را یک فرد کامل و مظهر تام انسانیت می دانست و هم برادر زاد او بود و او را به جای برادر و فرزند در کانون دل جای داده بود.
ابوطالب به قدری به معنویات و پاکی او اعتقاد داشت که در مواقع خشکسالی او را همراه خود به مصلّی می برد و خدا را به قرب و مقام او سوگند می داد و برای مردم بلا دیده و دور از رحمت، باران می طلبید و دعای او مستجاب می شد. بسیاری از تاریخ نویسان، جریان زیر را نقل کرده اند:
در یکی از سال ها، مردم مکه و حوالی آن با خشکسالی عجیبی روبرو شدند و زمین و آسمان برکت و رحمت خود را از آن ها باز داشت. قریش صف کشان با چشمان گریان رو به ابوطالب آورده و جداً درخواست کردند که به مصلّی برود و از مقام ربوبی برای مردم باران رحمت بطلبد. ابوطالب دست محمد خردسال را گرفت و تکیه بر دیوار کعبه کرد، رو به آسمان نمود و عرض کرد: پروردگار مهربان، به حقّ این نوجوان (در حالی که با انگشت خود اشاره به رسول خدا می کرد) باران رحمتت را بفرست و ما را مشمول کرم بی پایانت بنما.
مورخان بالاتفاق می نویسند: وی موقعی از خدا باران طلبید که در صفح آسمان قطعه ای ابر نبود، ولی چیزی نگذشت که توده های ابر از اطراف به حرکت در آمدند. قشری از ابر، آسمانِ مکه و صفحات نزدیک آنجا را فرا گرفت. غریو رعد و فروغ برق غوغایی بر پا نمود. سیلاب باران، همه جا را فرا گرفت و نقاط دور و نزدیک را سیراب کرد و همه راضی و خوشحال گردیدند. ابوطالب در این هنگام اشعاری را سرود.
ابوطالب، در سخت ترین لحظات زندگی که فشار قریش بر تحویل گرفتن پیامبر افزایش یافته بود، قصید لامی خود را سروده و در آن قصیده، سرگذشت نزول باران به برکت وجود محمّد را یادآور شده است.

وصیّت ابوطالب
 

ابوطالب علیه السلام در آستان وفات، سرشناسان قریش را فراخواند و آنان را چنین وصیت کرد: ای قریشیان! شما قلب عرب، و برگزید خدا از میان دیگر مردمید. در بین شما سیّد و آقایی است مطاع، که دیگران از او فرمانبری می کنند. شجاعت، شهامت، سخاوت و فرهیختگی از میان شما برخاسته است. پیشینیانتان هیچ فضیلتی را فرو نهشتند جز آنکه شما آن را احراز کردید و میدان هیچ شرافتی را خالی نگذاشتند جز آن که شما آن را پر کردید؛ بدینسان شما بر سایر مردم برتری دارید و وسیل نیل آنان به فضیلتید
شما را وصیت می کنم که این بنا (کعبه) را بزرگ شمارید؛ که رضای پروردگار در تعظیم آن است و پایه و مای تأمین معاش شما است. ارحامتان را رسیدگی کنید، و از آنان نبُرید؛ چه این که صل رحم، اجل را به طاق نسیان می سپارد (مرگ را به تأخیر می اندازد) و بر شمارتان می افزاید. ستمگری و عقوق (والدین) را ترک نمایید که این دو، موجب هلاکت نسل های پیش از شما گردید. داعی را اجابت وسائل را بخشش کنید؛ در این دو کار، شرف دنیا و آخرت نهفته است. راستگو و امانت دار باشید، این دو خصلت در محدود خاصّ خود موجب مهر و محبت افراد به یکدیگر می شود و در سطح عام و گسترده تر، احترام افراد جامعه به آدمی را در پی خواهد داشت.
من محمّد را به شما سفارش می کنم، زیرا او امین قریش و راستگوی عرب، و حائز تمام کمالات است. آئینی آورده که دل ها بدان ایمان آورده، اما زبان ها از ترس شماتت به انکار آن برخاسته است . من اکنون مى بینم که افتادگان و ضعیفان عرب ، به حمایت از او بر خاسته و به او ایمان آورده اند؛ و محمد به کمک آن ها بر شکستن صفوف قریش قیام نموده است. سران قریش را خوار، خانه های آنان را ویران و بی پناهان آن ها را قوی و نیرومند و مصدر کار نموده است
ای خویشاوندان من؛ از دوستان و حامیان حزب او (اسلام) گردید. هر کسی او را پیروی نماید، سعادتمند می گردد، اگر اجل، مرا مهلت می داد، من حوادث و مکاره روزگار را از او دفع می کردم.

وفات حامی بزرگ پیامبر
 

ابوطالب مؤمن قریش در سال دهم بعثت (عام الحزن)، سه سال پیش از هجرت؛ مبدأ تارخ مسلمانان، رخ در نقاب خاک کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد. با مرگ او پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله حامی و مدافعی را از دست داد که از سن هشت سالگی تا آن روز که پنجاه سال از عمر رسول خدا می گذشت، حفاظت و حراست او را بر عهده داشت، و پروانه وار گرد شمع وجود او می گشت، و تا آخرین لحظ زندگی از آن حضرت، با هم وجود، دفاع کرد؛ چنان که تا زنده بود، مشرکین به جهت حمایت او جرأت اذیت و آزار پیامبر صلی الله علیه و آله را نداشتند و تنها پس از رحلت ابوطالب این جسارت را پیدا کردند.
پس از رحلت ابوطالب، فرزند برومندش علی علیه السلام خبر مرگ پدر را به پیامبر داد، حضرت سخت متأثر شد و غبار غم بر چهر مبارکش نشست و گریست و به علی علیه السلام، دستور غسل و کفن او را صادر کرد و از خدا برای او طلب مغفرت نمود.
آنگاه جسد مطهر عموی رسول خدا، ابوطالب را در قبرستان معلّی (قبرستان ابوطالب) در کنار قبر پدر گرامی اش عبدالمطلّب به خاک سپردند. بعدها بر مقبر او گنبد و بارگاهی ساخته شد و در سال 1325 قمری به همراه گنبدِ قبر عبدالمطلّب، در یک قبه، تعمیر و تجدید بنا گردید. متأسفانه گنبد ساخته شده به همراه سایر آثار این قبرستان در اوایل دوران تسلط وهابیت تخریب شد.
در اینجا دیوان زندگانی ابوطالب علیه السلام را با شعری از ابن ابی الحدید به پایان می بریم:
• و لو لا ابوطالب و ابنه لما فذاک بمکّة آوی و حامی و هذا بیثرب جس الحمایا
• مثل الدین شخصاً و قاما و هذا بیثرب جس الحمایا و هذا بیثرب جس الحمایا
اگر ابوطالب و فرزندش علی علیه السلام نبود هرگز دین، قد راست نمی کرد.
او در مکه پناه داد و حمایت کرد و فرزندش در یثرب در گرداب های مرگ فرو رفت.
منابع مقاله:
1ـ تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، چ سوم،: تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1372.
2ـ تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، اصغر قائدان، تهران، نشر مشعر، 1372.
3ـ تفسیر نور، محسن قرائتی. قم، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن کریم، 1378.
4ـ الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب. عبدالحسین احمد الأمینی. تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1408.
5ـ فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، جعفر سبحانی. تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، 1371.
6ـ الفصول العلیّه (در بیان مناقب و فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام)، حاج شیخ عباس قمی. قم، در راه حق، 1365.
منبع: پیام حوزه، سال هشتم، شماره اول، بهار1380، شماره مسلسل 28و 29
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان