ماهان شبکه ایرانیان

شهید بهشتی و هدایت جریان انقلاب

درآمد   «شهید بهشتی از سالها قبل از انقلاب، درصدد تربیت کادرهایی بود که بتوانند به شکلی مؤثر، وظایف سترگ نهضت را به عهده بگیرند

شهید بهشتی و هدایت جریان انقلاب

درآمد
 

«شهید بهشتی از سالها قبل از انقلاب، درصدد تربیت کادرهایی بود که بتوانند به شکلی مؤثر، وظایف سترگ نهضت را به عهده بگیرند. او با روحیه ای خستگی ناپذیر در تمامی عرصه هایی که امکان فعالیت در آنها فراهم می شد، برنامه ریزی دقیق، ایجاد تشکیلات و کار گروهی می پرداخت. در این گفت و گو، به پاره ای از این فعالیت ها و نیز به دیدگاه او درباره دکتر علی شریعتی پرداخته می شود».

سابقه آشنایی شما با شهید بهشتی به چه سالهایی برمی گردد؟
 

در سال که امام مخالفت خود را با انجمنهای ایالتی و ولایتی اعلام کردند، از طریق شهید امانی وارد جریانات انقلابی شدم و در جلساتی که برای آموزش نیروهای مبارز، به شکل سیار در منازل تشکیل می شدند با شهید بهشتی آشنا شدم. ایشان تصمیم گرفتند جلسات خصوصی تری را هم تشکیل بدهند که خانواده های مبارزین در آنها شرکت کنند، زیرا بدون مساعدت همسران مبارزین، فعالیت مردان را کامل و ثمربخش نمی دیدند و معتقد بودند که زنان هم باید به مسائل سیاسی آگاهی پیدا کنند تا همراه و همسنگر مردان باشند. به این ترتیب، یکی از نزدیکان ایشان در کمال آباد کرج باغی را خرید و هر جمعه، گروهی از انقلابیون از جمله شهید باهنر، آقایان انواری و عسکری و هاشمی رفسنجانی و شهید رجایی، همراه با خانواده هایشان به آنجا می رفتند و با هم گفت و گو می کردند. این جلسات در مسیر نهضت، بسیار مؤثر بودند. در آنجا بحثهای سیاسی و اخبار مطرح و برای مبارزه برنامه ریزی می شد. پس از انقلاب، جلسات جامعه روحانیت در این باغ تشکیل می شد و آخرین جلسه آن قبل از فاجعه هفت تیر بود. در باغ کمال آباد، حتی برای بچه ها هم وسایل تفریحی در نظر گرفته شده بود. این جلسات از نظر تشکیلاتی و تربیتی، بسیار مؤثر بودند.

یکی از مهم ترین اقدامات شهید بهشتی در دوران قبل از انقلاب، تدوین کتابهای دینی درسی بود. با توجه به این که دستیابی یک روحانی به چنین موقعیتی در آن دوران، کار ساده ای نبود، ایشان چگونه توانستند در این امر موفق شوند؟
 

آقای بهشتی چندین سال برای رسیدن به این موقعیت تلاش کردند، اما موفق نمی شدند تا وقتی که آقای برقعی از اعضای دفتر نشر فرهنگ اسلامی که با وزیر آموزش و پرورش آن زمان رابطه داشت، توانست مسئولین وزارتخانه را قانع کند که این اقدام به ضرر رژیم تمام نمی شود و قرار است که در کتابهای درسی دینی، فقط یک سلسله مسائل اخلاقی و دینی طرح شوند. روزی من و شهید باهنر در دفتر نشر فرهنگ اسلامی نشسته بودیم که شهید بهشتی آمدند و مژده دادند که از امروز ده میلیون مخاطب پیدا کرده ایم.
شهید بهشتی پیوسته به فکر آموزش نسل جوان بودند. در آن زمان، کشور ده میلیون دانش آموز داشت و شهید بهشتی با ذکاوت و هوشمندی خاصی توانستند در بخش تألیف کتب درسی دینی نفوذ کنند و با ترویج باورهای دینی صحیح، زمینه های فکری انقلاب را در میان دانش آموزان به وجود آورند.
 
شهید بهشتی اعتقاد داشتند که برای اصلاح جامعه، باید از نسل نوجوان و جوان شروع کرد. در آن زمان افراد دیگری هم در قالبهای جدید، به نشر معارف دینی می پرداختند، از جمله انتشار مجله مکتب اسلام بود که در میان بسیاری از مؤمنین جایگاه شایسته ای را احراز کرده بود. البته هیچ اقدامی نمی توانست به اندازه فعالیت در آموزش و پرورش، تأثیرگذار باشد.

تأسیس مدرسه رفاه نیز از اقدامات بنیادین شهید بهشتی بود. شما جزو هیئت امنای آن مدرسه بودید، نحوه تشکیل این مدرسه و تأثیر آن در مبارزات چه بود؟
 

مدرسه رفاه توسط شهید بهشتی و عده ای از مبارزین تأسیس شد تا بسیاری از فعالیتهای سیاسی در پوشش آن صورت بگیرند. هیئت امنای مدرسه از افرادی چون شهید باهنر و آقای هاشمی رفسنجانی تشکیل شده بودند و من هم در ترکیب آن حضور داشتم. اغلب افراد مبارز و متدین، فرزندان خود را به این مدرسه می آوردند و در نتیجه اکثر اولیا و مربیان با یکدیگر همفکری داشتند. اداره مدرسه و ارائه خدمات آن هم طوری بود که بارها به عنوان مدرسه نمونه معرفی شد. جلسات هیئت امنا، شبهای دوشنبه در مدرسه برگزار می شد. کم کم ساواک متوجه شد که مدرسه رفاه یک مدرسه معمولی نیست و درپوشش آن، مبارزات سیاسی صورت می گیرد، به همین دلیل غالباً مدیران و دانش آموزان آنجا را دستگیر و از آنها بازجویی می کرد. جلسات هیئت امنای مدرسه، از ترس ساواک که در رأس آن نصیری بود. به طور مخفی برگزار می شدند و حتی ما، جدای از هم به مدرسه رفت و آمد می کردیم. جالب اینجاست که پس از انقلاب، نصیری را که سالها سایه شوم او و همکارانش بر سر ما سنگینی می کرد، روی سقف همان مدرسه تیرباران کردند.

فعالیت ایشان در ارتباط با مدرسه رفاه یعنی مجمع انقلابیون، در چه زمینه هایی بود؟
 

ایشان در آنجا هم به شکلی آینده نگری و برنامه ریزی می کردند، از جمله این که برای والدین دانش آموزانی که در مدرسه رفاه تحصیل می کردند، جلساتی گذاشتند و معتقد بودند که اگر ما این جلسات را تشکیل ندهیم و خانواده ها را با خود همراه نکنیم، کارهایمان اثری ندارند و آنها آنچه را که ما در مدرسه به کودکانشان یاد می دهیم، درخانه بر عکس عمل می کنند.

شهید بهشتی به چه چیزهایی بیش از همه علاقه داشتند؟
 

به دو چیز، یکی فهمیدن و دیگری درخدمت مردم بودن. ایشان یک بار به من فرمودند، «عشق من فلسفه است، ولی خدمت به اسلام، مرا از این عشق بازداشته است.» بسیار علاقه داشتند همه مسائل فلسفی را درک کنند. ایشان یک فیلسوف متفکر بودند و در فهم اسلام می کوشیدند و می خواستند اسلام را آن گونه که هست بفهمند نه مثل بعضی ها با رأی خودشان. ایشان خودشان را به قرآن و اسلام عرضه کرده بودند نه آن که اسلام را به خود عرضه کنند. در دورانی که سینما برای انسانهای با ایمان، محل فساد جوانان و حتی عبور یک روحانی از کنار آن مسئله ساز بود، ایشان می فرمود، «من اگر تشخیص بدهم برای دفاع از اسلام، باید جلوی یک سینما بایستم، حاضر هستم لباس روحانیت را از تنم خارج کنم و با لباس شخصی آنجا بایستم و از اسلام دفاع کنم. در عرصه دفاع از اسلام، اسیر قید و بند لباس و روحانیت و عنوانهای آن نخواهم شد». همین رویه را هم در اروپا دنبال کرده بودند، به طوری که هر جا از ایشان دعوت می شد، حتی در رستورانها و کلیساها می رفتند و صحبت می کردند.

از تقید ایشان نسبت به شعائر دین سخن بسیار گفته اند. شما چه نظری دارید؟
 

شهید بهشتی نماز اول وقت را در هیچ شرایطی به تأخیر نمی انداختند و نسبت به رعایت اوقات نماز، بسیار حساس بودند، به محض این که هنگام نماز فرا می رسید، آن را بر هر کاری مقدم می دانستند. ایشان حتی جلسات مهم شورای انقلاب را در وقت نماز تعطیل می کردند و پس از انجام فریضه نماز، جلسات را از سر می گرفتند. هر بار هم که با ایشان جلسه ای داشتیم. وقت نماز که می شد، کار و جلسه را بلافاصله تعطیل می کردند و انسان بی اختیار به یاد حدیث پیامبر (ص) می افتاد که من از دنیای شما سه چیز را دوست دارم: نماز اول وقت، بوی خوش و زن، ایشان می گفتند، «زمان جلسه ما تمام شده است و الان باید نماز خواند». نحوه قنوت گرفتن آقای بهشتی همچنان که در عکسها دیده می شود، خیلی با حال بود و انسان را تحت تأثیر قرار می داد.

در مورد نظم و دقت ایشان نکاتی را ذکر کنید.
 

شهید بهشتی یک دفتر کوچک جیبی داشتند که همه قرارهای خود را دقیق و منظم در آن یادداشت و روی ساعت و دقیقه به آن عمل می کردند. اگر کسی به قرار ملاقات با ایشان دیر می رسید و ترافیک را به عنوان عذر و تأخیر، بهانه می کردند، از او نمی پذیرفت و با آن لحن خاصش می فرمود، «آقا! شما باید محاسبه ترافیک را هم می کردید».

از برخورد ایشان با همسر و فرزندانشان بگویید.
 

بارها شاهد بودم بعضی می خواستند روز جمعه یا تعطیل برای کاری که داشتند نزد ایشان بروند و مشکل خود را مطرح کنند و نظرایشان را بپرسند، اما مرحوم شهید بهشتی به آن می گفتند که جمعه ها متعلق به خانواده است.

برخورد شهید بهشتی با قشر جوان و نوجوان چگونه بود؟
 

بسیار ملاطفت آمیز و مهربان، ایشان با تک تک آنها دست می داد و از حال و احوال و درسشان می پرسید که چه کار می کنید، برنامه درسی تان چطور است. طوری که واقعاً انسان احساس می کرد آنها با هم دوست هستند.

به هنگام بروز اختلافات، شیوه برخورد ایشان چگونه بود؟
 

شهید بهشتی در اصلاح امور بسیار مدیر و مدبر بودند، زمانی که در اداره و برنامه ریزی های حسینیه ارشاد اختلاف نظر و سلیقه به وجود آمد. به محض این که در جریان موضوع قرار گرفتند. برای اصلاح اوضاع و رفع اختلاف، در جلسات متعددی که صبح ها با حضور شهید مطهری، شهید باهنر و عده ای از آقایان دیگر تشکیل می شد به طور منظم شرکت می کردند و برای نتیجه گیری از این کار، درسی جلسه، سی ساعت وقت گذاشتند، در مورد مشابهی هم که درآموزش و پرورش مشکلی پیش آمد و از ایشان کمک خواسته شد، 72ساعت وقت گذاشتند تا توانستند به راه حل مناسبی برسند.

در چاپ و انتشار کتب مذهبی تا چه میزان از دیدگاه های شهید بهشتی متأثر بودید؟
 

یک بار مطالبی را از فرمایشات بزرگان دین و علم و ادب به صورت کتاب گردآوری کرده بودم. وقتی بعضی از دوستان، آن را دیدند و گفتند که این کتاب را حتماً چاپ کن، چون مطالب بسیار خوب و جالبی دارد. در پایان یکی از جلساتی که با آقای بهشتی داشتم به ایشان عرض کردم، «دوست دارم شما این مجموعه را ببینید تا اگر مصلحت دیدید، آن را چاپ کنم». گفتند، «مشغله ام خیلی زیاد است و بعید می دانم بتوانم به این زودیها فرصتی پیدا کنم. اما بعضی از دوستان هستند که من این جزوه را به آنها می دهم تا ببینند و هر نظری که دارند، نظر من هم هست». بعد که این کار انجام شد و می خواستم کتاب را چاپ کنم، نتیجه کار را خدمتشان عرض کردم. گفتند، «شما مرا به وسوسه می اندازید. بدهید خودم هم نگاهی به آن بیندازم». بعد نکات جالبی را تذکر دادند و از جمله، تقدم و تأخر بعضی از جملات که بسیار ریز و دقیق بود.

شما همزمان با شهید بهشتی و دکتر شریعتی ارتباط و آشنایی داشتید. موضع گیری شهید بهشتی در فضایی که در مورد دکتر شریعتی و آثارش، دو نظریه کاملاً متضاد وجود داشت، چه بود؟
 

پس از بازداشت دکتر شریعتی توسط ساواک، روزنامه کیهان که به نوعی بلندگوی رژیم و ساواک بود، مقالاتی را در جهت بدنام کردن دکتر شریعتی چاپ کرد که البته تیراژ روزنامه را بسیار بالا برد، ولی موجب بدبینی مبارزین به او شد. روزی در جلسه ای که در منزل ما تشکیل شده بود، شهید بهشتی از دکتر شریعتی درباره محتوای سخنرانی های چاپ شده در کیهان سئوال کردند. دکتر شریعتی به جای پاسخ قصه ای را نقل کرد و گفت، «روزی اباذر جمعی را دعوت کرد تا در محلی جمع شوند. همه از خود می پرسیدند مطلب از چه قرار است و اباذر چه نکته مهمی را می خواهد مطرح کند؟ اباذر به جای سخنرانی، شهادتین گفت. معلوم شد تبلیغات سوء چنان بلایی به سر او آورده بودند که باید برای اثبات مسلمانیش، شهادتین می گفت!» آن شب مرحوم سید احمد خمینی و دکتر شیبانی هم در آن جلسه بودند. بعد از انقلاب، من و شهید بهشتی از طرف حزب جمهوری اسلامی به دیدن خانواده دکتر شریعتی رفتیم. در بین راه، شهید بهشتی گفتند، «به اعتقاد من، نقش دکتر شریعتی در این نهضت و انقلاب، بسیار مهم است. او توانست با سخنرانی هایش در حسینیه ارشاد، جوانان را جذب مباحث اسلامی و انقلاب کند. حق است که زحمات ایشان را نادیده نگیریم و من در یک سخنرانی عمومی، این را خواهم گفت».

شما درباره ی دکتر شریعتی چه نظری دارید؟
 

به اعتقاد من او پیوسته قربانی تکفیر و تقدیس نابجا بوده است. گروهی مثل فرقان، از او بت ساختند و عده ای هم به او افترا زدند. مثلاً می گفتند که او نماز نمی خواند، در حالی که پس از نه ماه که از زندان آزاد شد، از او پرسیدم، «این همه مدت، زندان انفرادی را چگونه تاب آوردید؟» پاسخ داد،« هر وقت سلام نماز را می خواندم، خود را در کنار رهبر و پیامبرم احساس می کردم و در کنار بندگان صالح خدا و این سلامها بود که غربت تنهایی و زندان را برای من آسان کرد». دکتر شریعتی البته اشتباهاتی هم داشت که انکار نمی کرد.

آیا خاطره خاصی از دکتر شریعتی دارید؟
 

آقای حکیمی چند بار به من فرموده بودند هر وقت دکتر شریعتی منزلتان آمد مرا خبر کنید. یک روز به ایشان گفتم که شب دکتر شریعتی به خانه می می آید و البته به دکتر نگفتم که آقای حکیمی را هم دعوت کرده ام. آن شب آن دو درباره موضوعات مختلفی با هم بحث کردند و صحبتهایشان تا دیروقت ادامه پیدا کرد. موقعی که دکتر شریعتی می خواست برود، داخل راهرو، پاکتی را از جیبش بیرون آورد و به آقای حکیمی داد. در آن نامه که از قبل تهیه شده بود و من نسخه ای از آن را دارم. دکتر شریعتی از آقای حکیمی تجلیل کرده و در انتها خواسته بود که همه کتابها و نوارهایش را مورد بازبینی قرار دهد و هر جا که لازم است، اصلاح کند. پس از رفتن او، آقای حکیمی از من پرسید که مگر در مورد آمدن ایشان با دکتر حرفی زده بودم؟ و من پاسخ دادم که خیر. آقای حکیمی گفتند، «انگار دکتر می دانست که مرا ملاقات می کند و این وصیتنامه را از قبل آماده کرده بود». هر دوی ما واقعاً حیرت کردیم.

آیا به وصیت نامه دکتر شریعتی عمل شد؟
 

پس از فوت دکتر شریعتی تصمیم داشتیم این کار را بکنیم و همه آثار او را در دفتر نشر فرهنگ اسلامی در خیابان فردوسی جمع کردیم و با حضور همسر دکتر، بازبینی آثار را شروع کردیم. یک ماه بعد دیدیم که ناگهان کتب او با تیراژ بالایی و بدون بازبینی چاپ و منتشر شدند. همسر دکتر معتقد بود کار بازبینی بسیار طول می کشد و در نتیجه، جلسات لغو شدند و هرگز به وصیت دکتر شریعتی عمل نشد. درهر حال، در این کشاکش و افراط و تفریط ها موضع شهید بهشتی نسبت به دکتر بهشتی معتدل بود.

نقش شهید بهشتی در اعتصاب روزه مطبوعات که تأثیر بسیار زیادی در پیشرفت نهضت امام داشت، چه بود؟
 

پس از آن که اعتصاب اهالی مطبوعات به روز رسید، به این نتیجه رسیدیم که باید اطلاع رسانی به شیوه درستی انجام گیرد و اعتصاب شکسته شود.
شبی که قرار بود فردای آن روز اعتصاب شکسته شود، در منزل من جلسه ای تشکیل شد و اعضای شورای انقلاب از جمله شهید بهشتی، شهید مفتح و شهید مطهری هم آمدند. جلسه ای بسیار طولانی با ارباب جراید برگزار شد تا آنها را با مبانی فکری انقلاب و رهبران آن آشنا کنیم. در آن جلسه، شهید بهشتی مبانی نظری انقلاب و نظام آینده را برای آنها تشریح کردند. همراهی ارباب جراید با انقلاب تا حد زیادی مرهون روشنگریهای ایشان بود.
 

در مورد انتخاب آقای کریم سنجابی به سمت وزیر امور خارجه دولت مهندس بازرگان، سخن بسیار است. شما این جریان را چگونه ارزیابی می کنید؟
 

یک روز شهید بهشتی به من تلفن زدند و گفتند، «به کریم آقا بگویید بیایند منزل شما.» من می دانستم که منظور ایشان، کریم سنجابی، رئیس جبهه ملی است. زنگ زدم و با کریم سنجابی قرار گذاشتم که به منزل ما بیاید. در آن زمان شهید بهشتی عضو شورای انقلاب بود و قصد داشتند در مورد وزرای دولت آینده، رایزنی کنند و پست وزرات خانه را به کریم سنجابی بسپارند. آن دو با هم صحبت کردند و نهایتاً آقای سنجابی مجموعه تعهدات مطرح شده از سوی شهید بهشتی را پذیرفت. شهید بهشتی با همان نظم و اصولی همیشگی خود، به تعهد شفاهی اکتفا نکردند و همه شروط و تعهدات را مکتوب و هر دو امضا کردند. البته کریم سنجابی همین که روی کار آمد، همه آن قول و قرارها را زیرپا گذاشت.

نگرش شهید بهشتی به شخص بنی صدر و عملکرد او چه بود؟
 

شهید بهشتی از مدتها قبل از پیروزی انقلاب و در جلساتی که در پاریس با بنی صدر داشتند، به خوبی به ماهیت او پی برده بودند. یادم هست هنگامی که حضرت امام را با ویلچر به راهروی بیمارستان قلب جماران آوردند تا مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری بنی صدر انجام شود؛ او با نوعی تکبر و بی احترامی با یک دست، حکم را از امام گرفت. امام فرمودند، «حب الدنیا رأس کل خطیئه» و از همان جا ماهیت او برای ما روشن شد.

از برخورد شهید بهشتی با مخالفانش خاطره ای را نقل کنید.
 

شهید بهشتی پس از سفر به پاریس و قبل از تشکیل دولت نظامی ازهاری، توقف کوتاهی در وین داشتند. در آنجا در مورد ملاقاتی که مهندس بازرگان و دکتر سنجابی در نوفل لوشاتو با امام داشتند، سئوال کردم و پرسیدم، «وقتی شما آنجا بودید، چه گذشت؟» آقای بهشتی گفتند، «در نوفل لوشاتو با مهندس بازرگان صحبت کردم. مواضع او با امام فرق می کند، یعنی به دلیل حمایتهای آمریکا از شاه، ایشان اعتقاد به این ندارد که شاه از سلطنت کنار برود. البته ایشان این حرفها را از روی دلسوزی می زند، ولی آقای سنجابی این طورنیست. مواضع امام را ظاهراً قبول کرده، ولی صداقت ندارد».

حضرت امام (ره) به هنگام شهادت شهید بهشتی تعبیر «مظلومیت» را درباره ایشان به کار بردند. شما از این تعبیر چه تحلیلی دارید؟
 

شایعات و فشارهای ناشی از ترور شخصیت آن شهید بزرگوار، به قدری گسترده بود که حتی برخی از نزدیکان ایشان هم باور کرده و به شهید بهشتی بدبین شده بودند، شهید بهشتی حقاً در اوج مظلومیت به شهادت رسید. یادم هست یک روز وقت ناهار در شورای عالی قضایی به حضورشان رسیدم. هنگامی که ناهار ایشان را آوردند، دیدم یک ظرف ماست است و کمی نان و این درست در زمانی بود که همه جا شایع کرده بودند که ایشان در کاخ زندگی می کنند و زندگی تجملاتی دارند. امپریالیسم جهانی به خوبی دریافته بود که پس از امام، مهم ترین شخصیتی که قدرت اداره کشور را دارد، شهید بهشتی است و لذا همه امکانات و توان تبلیغاتی خود را در جهت تخریب چهره ایشان به کار گرفت. نمونه بارز قدرت مدیریت شهید بهشتی در شورای انقلاب و مجلس خبرگان را از یاد نمی برم. همین شخصیت قوی و مدیریت عالی بود که دشمنان را به فکر انداخت به هر نحو ممکن ایشان را از صحنه بیرون کنند و به این ترتیب خسارت جبران ناپذیری بر پیکر انقلاب وارد آمد.

در میان تهمتهایی که به شیهد بهشتی زده می شد، یکی هم سرمایه دار بودن ایشان بود. برخورد شهید بهشتی در این گونه موارد چگونه بود؟
 

این نوع تهمتها را بیشتر دارودسته بنی صدر و منافقین علیه ایشان به کار می بردند، از جمله این که می گفتند در بانکهای خارجی، خیلی پول دارد و پولهای مملکت را به حساب های خود در خارج واریز می کند و در خانم علم زندگی تجملاتی و تشریفاتی دارد، ولی شهید بهشتی به رغم همه این شایعات، همچون کوهی استوار ایستاده بود و حتی یک بار گفت که اگر از من در این شرایط طوفانی و بحرانی بپرسند وظیفه ما چیست، من فقط می گویم سکوت، سکوت، سکوت.
منبع: نشریه شاهد یاران، شماره 8.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان